سه سخنرانی امام حسین (ع)
![محمدهادی یوسفی غروی](/sites/default/files/media/image/ywsfy-2.jpg)
اشاره: در طول تاریخ اسلام کتابهای بسیاری درباره امامحسین(ع)، خاندان و یارانش، وقایع کربلا و زمینهها و پیامدهای آن نوشتهاند و از زوایای گوناگون این موضوع مهم را بررسیدهاند و این کار همچنان ادامه دارد. یکی از موثقترین کتابها در این باره، «مقتل سیدالشهدا(ع)» به قلم آیتالله یوسفی غروی است که سالیان درازی را به تحقیق و بررسی تاریخ اسلام سپری کردهاند و بخشی از آن، همین کتاب است که انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده است. آنچه در پی میآید، سه بخش جداگانه از آن کتاب است با موضوع سخنرانیهای امامحسین(ع) که هم روحیه آن بزرگوار را تا اندازهای نشان میدهد و هم علل قیام را و هم مرام و منش دشمنان را. شایان یادآوری است که مآخذ فراوان این نوشتار را حذف کردهایم و علاقهمندان میتوانند به متن اصلی مراجعه فرمایند.
سخنان امام حسین(ع) در منی
سُلیم بن قیس هلالی آورده است که امام حسین(ع) در سال ۵۸ هجری یعنی یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه، همراه دو پسرعمویش عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفت. زمانی که در منی بود، زنان و مردان هاشمی موالی و شیعهای که به حج آمده بود و همچنین هرکس از اهلبیت و یارانش را که شناخت، جمع کرد و نمایندگانی نیز روانه ساخت و فرمود: «هیچ صحابی نیکوکار و متدینی را که به حج آمده، از قلم میندازید، همه را نزد من بخوانید.» حدود دویست نفر از اصحاب و بیش از هفتصد مرد از تابعین و غیره در زیر سایبانی که حضرت تدارک دیده بود، جمع شدند. آنگاه امام از جای برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار متعال فرمود:
«بهدرستی همه دیدید و دانستید و شاهد بودید آنچه این طاغوت (معاویه) بر سر ما و شیعیان ما آورده است. حال از شما سؤالهایی میکنم، اگر سخنانم راست بود، تصدیق کنید و اگر دروغ بود، تکذیب نمایید! شما را به حقی که خدا و رسولش بر گردن شما دارند و حق خویشاوندی من با پیامبرتان قسم میدهم در جایگاه من بیندیشید و در سخنانم تأمل کنید، آنگاه از میان قبایل خود، یاران مورد اعتماد را که بدانها اطمینان کامل دارید، حق ما را برایشان بیان کنید؛ چرا که بیم آن دارم این مطلب کهنه گردد و حق نابود شود و از بین برود و خداوند نور خویش را به کمال برساند هرچند کافران آن را ناخوش دارند.»
سپس فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص)، علی را بر جعفر و حمزه مقدم داشت، آنگاه که به فاطمه فرمود: «تو را به همسری نیکوترین فرد از اهلبیتم درآوردم؛ کسی که در اسلام آوردن پیشی گرفته، بردبارتر و عالمترین آنان است»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم هستم و برادرم سرور عرب است و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است و دو فرزندم حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: «آیا میدانید که علی هر روز با رسول خدا(ص) خلوتی داشت و هر شب در محضر ایشان حضور مییافت و چنانچه سؤال میکرد، رسول خدا(ص) پاسخ میداد و اگر سکوت میکرد، خود ایشان سخن گفتن را آغاز مینمود؟» گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) در قضاوتی بین علی و زید و جعفر، به علی فرمود: «یا علی، تو از منی و من از توام و تو پس از من، ولی همه مؤمنان خواهی بود»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) در هیچ تنگنایی قرار نگرفت مگر آنکه علی را خواسته باشد به خاطر اطمینانی که به وی داشت و اینکه ایشان هیچگاه او را به نام صدا نکرده و همواره میگفت: «ای برادرم» یا «برادرم را بخوانید»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که ایشان در جنگ خیبر، پرچم را به وی داد و فرمود: «همانا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند، او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، حملهکنندهای که فرار نمیکند و خدا فتح و پیروزی را به دست وی قرار خواهد داد»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص)، زمین مسجد و خانههایش را خرید و سپس (بهتدریج) در آن ده منزل ساخت، نُه تای آنها برای خویش و یکی از آنها را که منزل میانی بود، برای پدرم قرار داد؛ آنگاه در خطابهای فرمود: «خداوند موسی را دستور داد تا مسجدی پاکیزه بسازد و کسی غیر از خود، هارون و دو فرزند وی (هارون) در آن سکونت نکند، و خداوند مرا امر کرد تا مسجدی پاکیزه بسازم و کسی غیر از خود، برادرم و دو فرزندش در آن ساکن نشوند»، آنگاه تمام درهای منتهی به مسجد را بست مگر درِ خانة او را. آنگاه بسیاری در این باره لب به اعتراض گشودند، فرمود: «من نبودم که درِ خانههای شما را بستم و درِ خانه وی را باز گذاشتم، این خداوند بود که مرا دستور داد درهای خانههای شما را ببندم و درِ خانه وی را باز بگذارم.» سپس نهی فرمود از اینکه جز او کسی در مسجد بخوابد و… عمر اصرار کرد تا روزنهای کوچک (به اندازه دو چشم خویش) از خانه خود به مسجد داشته باشد، اما حضرت اجازه نداد؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص) زمانی که به جنگ تبوک میرفت، به علی فرمود: «جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون است نسبت به موسی، و تو پس از من، ولی همه مؤمنان هستی»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص) در روز غدیر خم او را منصوب کرد و همه را به ولایت او فرا خواند و فرمود: «حاضران به غایبان اطلاع دهند»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص) وقتی مسیحیان نجران را به مباهله دعوت نمود، تنها علی و همسر و دو فرزندش را با خود برد؟» گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) در آخرین خطبه خویش فرمود: «ای مردم، من دو وزنة گرانسنگ در میان شما به جا میگذارم: کتاب خدا و اهلبیتم، پس هرگاه به آن دو چنگ زنید، گمراه نشوید»؟ گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
فرمود: «آیا میدانید که رسول خدا(ص) به علی دستور داد تا ایشان را غسل دهد و به او خبر داد که جبرئیل به یاریاش خواهد آمد؟» گفتند: «خدا گواه است که میدانیم.»
پس حضرت هر آنچه از قرآن را که درباره علی بن ابیطالب و خاندانش نازل شده بود و نیز هر آنچه در این مورد بر زبان پیامبر خدا(ص) آمده بود، همه را یادآوری کرد و از آنان تصدیق خواست، و هر بار صحابیان گفتند: «خداوند گواه است که آن را شنیدهایم» و تابعیان نیز گفتند: «خدا گواه است که شخصی مورد اعتماد آن را برایمان نقل کرده است.»
آنگاه حضرت فرمود: آیا شنیدهاید رسول خدا(ص)فرمود: «هر کس که پندارد مرا دوست دارد، اما علی را دشمن داشته باشد، دروغ گفته است. کسی که دوستدار علی نباشد، مرا نیز دوست ندارد.» در مجلس شخصی پرسید: چگونه یا رسولالله؟ فرمود: «زیرا علی از من است و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است و هر کس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و هر کس مرا دشمن و مبغوض دارد، خداوند را مبغوض داشته است»؟ گفتند: «خداوند گواه است که این را شنیدهایم.»
آنچه نقل شد، از کتاب سلیم بن قیس هلالی بود؛ اما حسن بن علی حرّانی در تحفالعقول، خطبهای از حضرت آورده است که با آنچه گذشت، مناسبت دارد و ممکن است در واقع بخش آغازین یا پایانی همین سخنان بوده باشد. وی چنین آورده است:
ای مردم، عبرت گیرید از آنچه خداوند، در سرزنش احبار، به اولیای خویش پند داده که «چرا خداپرستان و دانشمندان آنها را از گفتن گناه نهی نمیکنند» و نیز فرمود: «از میان بنیاسرائیل آنان که کفر ورزیدند، بر زبان داوود و عیسی بن مریم لعنت شدند، به خاطر نافرمانی و طغیانگری خود آنها افرادی بودند که از کردار بدشان دستبردار نبودند و چه زشت بود آنچه انجام میدادند!» خداوند تنها بدین جهت آنان را سرزنش کرده است که فسادانگیزی و گناهکاری ستمکاران را میدیدند؛ اما به خاطر سود و منفعتی که به واسطه آن ستمکاران نصیبشان میشد و یا به خاطر ترس از اموری که از آن برحذر بودند، ستمکاران را نهی نمیکردند و بازنمیداشتند، در حالی که خداوند میفرماید: «از مردم مهراسید و از من بترسید.» و نیز فرموده است: «مردان و زنان با ایمان پشتیبان یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند.» خداوند با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه، دستور خود را آغاز نموده است؛ چرا که میداند اگر این فریضه درست ادا شود و پابرجا باشد، دیگر فریضههای سخت و آسان خود به خود درست خواهد شد؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر دعوت به سوی اسلام است و دور ساختن ستمها و رویارویی با ستمگران و تقسیم عادلانه فئ و غنائم و گرفتن زکات و مصرف آن در جایی که نیاز است.
ای بزرگانِ خاموش!
حال ای جماعت توانمند! شما را به علم و دانش میشناسند، همواره نامتان را به نیکی میبرند، نامدارید به خوبی و خیرخواهی و به لطف خدا در دل مردم عظمت یافتهاید، شریف به شما احترام میگذارد و ناتوان شما را گرامی میدارد و آن که همردیف شماست و حق نعمتی از شما بر گردنش نیست، شما را بر خود برتر مینشاند. شما واسطه دستیابی نیازمندان به نیازشان هستید، آنگاه که از نیاز خود محروم باشند. شما به هیبت فرمانروایان و بزرگواری بزرگان، گام برمیدارید. آیا همه اینها بدین خاطر نیست که مردم به شما امید بستهاند تا به حق خدا قیام کنید، هرچند شما با سبکشمردن حق امامان، در بزرگترین و بیشترین حق خدا کوتاهی نمودهاید!
شما حق ناتوانان را ضایع کردید و آنچه حق خود میپنداشتید، مطالبه نمودید! نه مالی در این راه خرج کردهاید، نه جانتان را در راه خالق بخشیدهاید، نه با عشیره خویش بر سر امر خدا ستیز کردهاید؛ اما امید به بهشت خدا و همسایگی پیامبرانش دارید و از عذاب رستاخیز امان میخواهید!
ای کسانی که چنین آرزوهایی در سر میپرورانید! بیم دارم که عذابی از عذابهای خدا بر شما فرو آید؛ چرا که در سایه بزرگی خداوند به چنین جایگاهی رسیدهاید که بر دیگران برتری یابید، در حالی که خداشناسان واقعی گرامی داشته نمیشوند؛ اما شما به نام خدا، نزد مردم محترمید!
شما که شکستن پیمانهای پدرانتان را برنمیتابید، پیمانهای خدا را گسسته میبینید و هراسان نمیشوید. اینک عهد و پیمان رسول خدا(ص) خوار شمرده میشود؛ نابینایان، گنگان و زمینگیرشدگان در همه شهرها بدون حمایت و کمک ماندهاند؛ اما آنها را مورد لطف و مرحمت قرار نمیدهید. نه از موقعیت خود برای یاری رساندن به آنها استفاده میکنید، نه به دیگرانی که قصد کمک دارند، یاری میدهید و با چاپلوسی و سازش با ستمگران، امنیت خود را میجویید. تمام این امور مسائلی است که خداوند امر فرمود تا از آن دست بردارید و دیگران را نیز از آن بازدارید، در حالی که شما غافل از این امر به سر میبرید.
بیشترین گرفتاری شامل حال شماست که نتوانستید جایگاه واقعی عالمان را حفظ کنید، اگر نیک بیندیشید؛ چرا که اجرای احکام باید به دست عالمان خداشناس باشد، همانها که در حلال و حرام امین خداوندند. پس این منزلت از شما گرفته شد و تنها علتش متفرق شدن شما از حق و اختلافتان درباره راه و روش پیامبر است، با وجود ادله روشن. اما چنانچه بر آزار شکیبا بودید و به خاطر خدا سختیها را تحمل میکردید، اموری که خداوند برایتان مقرر داشته بود، به شما بازمیگشت و از جانب شما در دسترس دیگران قرار میگرفت و برای داوری به شما رجوع میشد؛ اما شما جایگاه خود را در اختیار ستمگران قرار دادید، امور خدا را به دست آنان سپردید، در حالی که آنها به شبهات عمل کنند و به دنبال هوای نفس خویش هستند.
آنچه موجب دست یافتن آنها به این مقام شد، گریزتان از مرگ و شیفتگیتان به این دنیاست؛ دنیایی که سرانجام از شما جدا خواهد شد. پس ناتوانان را در چنگال این ستمکاران گرفتار ساختید تا یکی بردهای ستمدیده باشد و دیگری بیچارهای سرگرم تأمین آب و نان، درحالی که فرمانروایان با خودسری مملکت را دستخوش حوادث ناخوشایند ساختند و با هوسبازی، ننگ و رسوایی را از آن خود کردند، این رفتار ناشی از پیروی آنها از تبهکاران و گستاخی بر خداوند مقتدر است.
در هر شهری، سخنوری فریادزن بر منبر دارند؛ زمین در زیر پایشان هموار و فراخ و دستشان بر انجام هر کاری باز است و مردم بردهوار، زیر فرمان آنها هستند و نمیتوانند در برابر زورگوی کینهتوزی که بر ناتوانان سخت میتازد و فرمانروایی که به خدا و رستاخیز اعتقادی ندارد، از خود دفاع کنند!
شگفتا و چرا در شگفت نباشم که زمین در دست مردی دغلباز و ستمکار است، مالیاتبگیری که بر اهل ایمان شفقت و ترحمی ندارد! پس خدا در این اختلافی که ما داریم، با حکم قاطع خویش داوری کرده و در این مشاجره قضاوت خواهد کرد.
خدایا، تو خود میدانی آنچه از ما سر زده است، نه رقابتی است برای سلطنت، و نه کوششی است برای افزودن بر کالای بیارزش این دنیا، بلکه بدینخاطر است که نشانههای دین تو را بازگردانیم، اصلاح را در بلاد اسلامی آشکار سازیم، تا بندگان ستمدیدهات در امان باشند و واجبات و آداب و احکام تو عملی گردد. پس چنانچه انصاف را در حق ما رعایت نکنید و ما را یاری ننمایید، ستمگران توان مییابند، و در خاموشی نور پیامبرتان میکوشند. و خدا ما را بس است، بر او تکیه کنیم و به سوی او بازگردیم و فرجام به سوی اوست.»
این نقل به شکلی مرسل تنها در «تحفالعقول» آمده است. این کلام با سخنان امام حسین(ع) تناسب دارد و چنین سخنرانی تنها با چنان جمعیت انبوهی [که سلیم بن قیس هلالی در نقل پیشین درباره موسم حج بیان کرده] متناسب است. البته نه در این دو منبع (کتاب سلیم بن قیس و تحفالعقول) و نه در منابع دیگر، هیچ واکنشی از معاویه، والی او در مکه یا مدینه و یا از امیرالحاج درباره این سخنان حضرت نقل نشده است و بسیار بعید به نظر میرسد که این دو نقل درباره دو سخنرانی جداگانه در دو زمان مختلف باشد.
ادامه دارد...
منبع: روزنامه اطلاعات
افزودن دیدگاه جدید