اشعار ویژه عید قربان
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| اشعار ویژه عید قربان
در عید قربان
صیام تا قیام-غلامرضا سازگار
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید
در منــای دل وقــوف از حـج روحانی کنید
تا نیفتــاده است جـان در پنجۀ گــرگ هوا
گوسفنـد نفس را گیریــد و قربانــی کنید
سنگ هـا از مشعر وصل الهی کرده جمع
جنگ باشیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیــک از درون آریــد بیـرون تا بـه تن
حلـــۀ احــــرام از انــــوار ربانــــی کنیـــد
در مسیــر وجــه ربّک پــای جان بگذاشته
گام اول در هوالهــو خـویش را فانــی کنید
پای تا سر ذکرحق گردیده درعین سکوت
گفتگـو بــا ذات پــاک حـی سبحانی کنید
از سر من،موی بتراشید و محو هو شوید
تــا همـه لبریــز از نــور جمــال او شـوید
شستشوکن روح رادر چشمه عین الیقین
حلۀ احــرام پـــوش از شهپـــر روح الامیــن
پــاک کــن آیینــه را از زنگ تزویـــر و ریـــا
تــا شـــوی ســر تـا قـدم آیینۀ حـق الیقین
گــردن تسلیــم اسماعیــل را در زیــر تیغ
تیغ ابراهیــم را بـــر حلـــق اسماعیـل بیـن
تیــغ از المـــاس در دست پــدر برنده تــر
ای عجب نـازک تـر از گـل آن گلـوی نازنیـن
نه گلـو بشکافت نـه آن کارد حنـجر را برید
هم پسرگردید محزون هم پدرشدخشمگین
پای تاسر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز
از چــه کنــدی می کنی در امر رب العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر
تو به من گویی ببـر اما خــدا گویــد نبر
ناگهـــان آمــــد نـــدا از جـــانب رب جلیـــل
مرحبـا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بمانــد نــور ختم المرسلین در صلب تــو
فدیـه آورده است بـر فرزنـد پاکـت جبرییل
مـا پذیرفتیــم از تــــو ذبـــح فرزنـــد تـــو را
تو خلیلـی تـو خلیلـی تـو خلیلـی تو خلیل
ما تــو را در بوتــه اخــلاص کردیــم امتحــان
ما تـو را دادیــم تــا صبــح جــزا اجـر جزیل
هم تــو بیــرون آمـدی از آزمــایش رو سفید
هم جـلال و عزت تــو کـرد شیطان را ذلیل
کشتن فرزندبادست پدرسخت است سخت
چون جمال دوست دیدی این بلا آمدجمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست
تاقیامت زنده این سنت بـه صحرای مناست
غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو
مقتــل ذبــح عظیــم مــا منــای کربـلاست
فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح
این سرش برسینه تو،اوسرش برنیزه هاست
حلق اسماعیل تو دارد خراش ازخنجری
حنجــر او پــاره پــاره از دم تیــغ جفـــاست
جسم اسماعیل توچون روح درآغوش تو
پیکــر مجــروح او از سم اسبــان توتیـاست
ذبح توسیراب بود ومثل گل شاداب بود
ذبح زهرا بالب عطشان سرش ازتن جداست
ای خلیل مـا بـود تـا سیـل اشکت در دو عین
آب شوچون شمع سوزان گریه کن بهرحسین
کیستی تومروه وسعی و صفایی یاحسین
بیت و رکن ومشعر وخیف ومنایی یاحسین
تو طوافــی تــو مطافـــی تـو نمازی تو دعا
تو ذبیحــی تـو ذبیحـاً بالقفایــی یا حسین
آب زمــزم تشنــه لعــل لـب خشکیــده ات
تو هــزاران خضــر را آب بقایــی یــا حسین
خون تو جاری است در رگ های احکام خدا
بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین
تو حسینـی تو حسیـن کل خلـق عالمــی
تو شهیــدی تو شهیـد کربلایی یا حسین
تـو تمــام مصحفــی، آیــات زخــم پیکــرت
تــو کتــاب انبیــــا و اولیایـــی یـــا حسین
آفتابـا بر سـر خلـق دو عالم سایه ای
نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای
افزودن دیدگاه جدید