رفتن به محتوای اصلی

حکومت پيامبر، دستور خدا یا خواست مردم ؟!

تاریخ انتشار:
اصل تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از نظر تاریخی امری مسلّم و غیر قابل انکار می باشد اما در مورد ماهیت حکومت پیامبر اکرم تحلیل ها و تفسیرهای متفاوتی مطرح گردیده است.
رحلت پیامبر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ، حکومت پيامبر، دسaتور خدا یا خواست مردم ؟!

اصل تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از نظر تاریخی امری مسلّم و غیر قابل انکار می باشد اما در مورد ماهیت حکومت پیامبر اکرم تحلیل ها و تفسیرهای متفاوتی مطرح گردیده است. با وجود اینکه تفسیر و تحلیل رایج در مورد حکومت پیامبر اکرم این است که حکومت پیامبر ریشه در وحی و تعالیم الهی داشته و نشأت گرفته از فرمان الهی و برخاسته از رسالت ایشان می باشد. در برابر این دیدگاه، تفسیر ها و تحلیل های متفاوتی مطرح گردیده[1] از جمله اینکه برخی، ماهیت الهی و دینی حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را مورد تردید قرار داده و با این ادعا که محکم ترین مستند دینی بودن حکومت پیامبر اکرم آیه اولی الامر است و با ناتمام دانستن دلالت این آیه و اشکال هایی به آن، بر این باورند که حکومت پیامبر اکرم نه از جانب خداوند که از جانب مردم به ایشان واگذار شده است.[2] این ادعا در حالی مطرح گردیده که با اندکی تأمل در منابع و آموزه های دینی روشن می شود که دینی بودن حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تنها مستند به ادله نقلی نمی باشد بلکه ریشه در ربوبیت تشریعی خداوند داشته و برآمده است از فلسفه وجودی دین و مستند به ادله عقلی و نقلی متعددی است و ادله نقلی به عنوان مؤید دلیل عقلی می باشند، در این نوشتار به اختصار، به بررسی این ادله می پردازیم. صرف نظراز ادله نقلی، از سه منظر، دینی بودن حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تبیین می شود.

1. از منظر توحید ربوبی خداوند؛ توحید ربوبی خداوند دلیل روشنی بر ماهیت دینی حکومت پیامبر است زیرا «بر اساس بینش توحیدی، خداوند رب وصاحب اختیار هستی و انسان هاست و تنها اوست که ولی و حاکم بر انسان هاست، چنین اعتقادی ایجاب می کند که تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گیرد و چون تشکیل حکومت و تنظیم قوانين و ایجاد نظم، مستلزم تصرف در امور انسان ها و محدود ساختن آزادی افراد است، این امر تنها از سوی کسی رواست که خود دارای این حق باشد یا از سوی صاحب حق اذن داشته باشد.»[3] پس تنها كسي كه بالاصاله حقّ ولايت و سرپرستي انسان و جامعه بشري را دارد، خالق انسان و جهان است و از ميان انسان‏ها، آن كس مي‏تواند جانشين خداوند باشد و از سوي او بر مردم حكومت كند كه خداوند به او اذن داده باشد و «برای آنکه وحی خداوند برجامعه بشری حکومت کند ، خداوند این اذن را به کسی سپرده است که در مقام علم و عمل عصمت داشته باشد؛ يعني هيچ خطا و لغزشي از او در علم و عملش رخ ندهد و در اين صورت، علم و عملش مطابق و تابع علم و عمل خداوندبوده و در نتيجه، حاكميت او، حاكميت الهي خواهد بود.«[4]

بنابر این، بر اساس این اصل، حاکمیت از آن خداست و حق مردم نیست که آن را به پیامبر واگذار نمایند. از این رو تردید در دینی بودن حکومت پیامبر اکرم، از کسانی که خود را معتقد به دین الهی می دانند، ناشی از لغزش و ضعف در اعتقاد توحیدی است.

2. فلسفه وجودی دین ؛ از آنجا که فلسفه وجودی دین، هدایت انسان هاست و انسان دارای ابعاد مادی، معنوی، فردی و اجتماعی است، این امر ایجاب می کند که دین به عنوان برنامه الهی، تمام این ابعاد را در برگرفته و مورد توجه قرار دهد و از هیچ عرصه ای فرو گذار ننماید زیرا در این صورت، رسالت هدایت دین، ناقص خواهد ماند و چون هدایت ابعاد اجتماعی انسان همچون مسائل اقتصادی، مالیاتی، جزایی، حقوقی، دفاعی و... بدون توجه به مسأله حکومت و حاکمیت که نقش اساسی در تأمین چنین هدایتی دارد، امکان پذیر نیست، ضرورت توجه به حکومت و حاکمیت از سوی دین روشن می شود. چگونه می توان پذیرفت که دین اسلام که داعیه کمال و جامعیت دارد، مسأله حکومت و حاکمیت که اساسی ترین نقش را در هدایت انسان ها دارند را مورد توجه قرار نداده باشد یا این امر مهم را به خود مردم بسپارد تا با وجود جهل و نادانی آنان و تأثیر پذیری از امیال نفسانی به هر که بخواهند بسپارند؟ نتیجه چنین تفکری، حکم به فقدان کمال و جامعیت دین و نقصان در هدایت آن و رها نمودن انسان ها در بخش اساسی زندگی آنان خواهد بود که قابل پذیرش نمی باشد.

بنابراین، توجه به فلسفه وجودی دین و هدایت الهی در تمام ابعاد زندگی انسان، خود بهترین دلیل بر ضرورت حاکمیت الهی است.

3. ماهیت احکام اسلام ؛ بررسي ماهیت احکام اسلام نیز نشان مي‏دهد كه دين اسلام در کنار پرداختن به مسائل اعتقادی، عبادی و اخلاقی، به مسائل اجتماعی، اقتصادی، نظامي و سياسي همچون حدود و قصاص و ديات و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهي از منكر و... نیز توجه وعنایت دارد و «اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقرّرات و قوانينِ اجتماعي و جامع دارد، اين نشان مي‏دهد كه اسلام يك تشكيلات همه جانبه و يك حكومت است و تنها به مسأله اخلاق و عرفان و وظيفه فرد نسبت به خالق خود يا نسبت به انسان‏هاي ديگر نپرداخته است؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان مي‏دهد و در كنارش از او مسؤوليت مي‏طلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوي همه مكتب‏هاي باطل را بگيرد و تجاوز و طغيان طواغيت را در هم كوبد، چنين انگيزه‏اي، بدون حكومت و چنين هدفي، بدون سياست هرگز ممكن نيست.»[5] بنابر این، اگر كسي اسلام‏شناس باشد و دين الهي را خوب تصور كند، تصديق به لزوم تشكيل حكومت نزد او امري بديهي خواهد بود «زيرا اگر دين، مجموعه‏اي از احكام فردي، عبادي و رهبانيت بود و احكام و قوانيني براي معاملات، روابط اجتماعي، جنگ، صلح، حدود، ديات، تعزير، زندان و صدها حكم مشابه آن نداشت، نيازي به حكومت نبود، در حالي‏كه چنين نيست، پس اگر ابهامي در مسئله لزوم حكومت و ضرورت حاكميت اسلام هست، در تصور ناصواب از دين الهي و شناخت و معرفت ناقص از اسلام ريشه دارد.»[6]

روشن است که ضرورت حکومت، ضرورت حاکمیت را نیز به دنبال دارد، زیرا حکومت بدون حاکمیت بی اثر و بی نتیجه خواهد بود. بنابر این، از دو حال خارج نیست یا این حاکمیت را خداوند به مردم واگذار نموده است و یا افراد خاصی را برای آن در نظر گرفته است. صورت اول، قابل پذیرش نیست زیرا قوانین اسلامی از سوی کسی تنظیم شده است که آگاهی کامل به نیازها و مصالح و مفاسد داشته و مصون از هر گونه خطا و اشتباه و تأثیر پذیری از خواهشهای نفسانی است به یقین آنگاه این قوانین کارآمد و مؤثر می باشند که در مرحله اجرا نیز مصون از خطا و اشتباه و شبهه تأثیر پذیری از عوامل نفسانی باشند زیرا در غیر این صورت به دلیل وجود این احتمالات، از یک سو هدایت الهی و غرض از خلقت انسان ها تحقق نیافته و از سوی دیگر حجت بر بندگان تمام نخواهد شد بر این اساس، روشن می شود که خداوند متعال نه در مرحله جعل قوانین فردی و اجتماعی برای بشر و نه در تعیین حاکم اسلامی، انسان را به حال خود واگذار ننموده و حاکمیت اسلام و اجرای قوانین اسلامی را در اختیار افرادی قرار داده است که معصوم و مصون از لغزش و خطا هستند و بدین وسیله غرض از خلقت و وسیله و ابزار هدایت انسان را به گونه شایسته ای فراهم نموده است.

بنابر این، الهی بودن حکومت پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام و رسالت الهی و دینی ایشان در این خصوص، برخاسته از ضرورت عقل و ناشی از بینش توحیدی، فلسفه وجودی دین، ماهیت احکام اسلام می باشد.

علاوه براینکه نفی الهی بودن حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حکم به مردمی بودن آن، دایره حکومت ایشان را از ولایت و اولویت در تصرف در امور بندگان به وکالت تنزّل خواهد داد و پیامد چنین امری این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حکومت خویش باید براساس خواست مردم و رضایت آنان عمل نماید و تشخیص و خواست آنان محور خواهد بود و هر زمانی که بخواهند می توانند ایشان را عزل و برکنار کنند که لازمه آن، تبعیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مردمی است که با جهل و نادانی عجین بوده و تحت تأثیر و سیطره هواهای نفسانی می باشند. براستی کسانی که منکر الهی بودن حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شده و مدعی مردمی بودن آن هستند متوجه پیامدهای ادعاهای خود بوده و آن را خواهد پذیرفت.

در کنار ادله ای که بدان اشاره شد، آیات قرآن، الهی بودن حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را به خوبی اثبات می کند که این آیات ادله پیش را تأیید خواهد کرد.

در یک نگاه کلی آیات قرآن کریم در این زمینه را می توان به سه دسته تقسیم نمود؛ دسته نخست آیاتی که مطلق اطاعت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را واجب شمرده اند از جمله «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالکم»[7] «ای کسانی که ایمان اورده اید از خدا و پیامبر اطاعت کنید و اعمال خود را باطل نسازید.»  قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولّوا فانّما علیه ما حمّل و علیکم ما حمّلتم...»[8] «بگو خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود.»

«و ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله...»[9] «و ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر برای اینکه به فرمان خدا از وی اطاعت شود» وآیاتی مانند آن [10] در این آیات، اطاعت ار پیامبر اکرم به طور مطلق و بدون قید مطرح شده است که عرصه امور اجتماعی و حکومتی را نیز دربر می گیرد و بیانگر مقام ولایت و رهبری ایشان است.

دسته دوم آیاتی است که کسانی را که نسبت به اطاعت پیامبر اکرم سرپیچی وسرکشی می نمایند، مورد نکوهش قرار داده است.

«و من یعص الله و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها وله عذاب مهین»[11]«و کسی که خداوند و پیامبرش را نافرمانی کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می سازد که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او عذابی ذلّت بار است.»

«قل اطیعوا الله و الرسول فان تولّوا فان الله لایحبّ الکافرین»[12]«بگو از خدا و پیمابر اطاعت کنید، پس اگر سرپیچی کردند خداوند کافران را دوست ندارد.»

«فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم»[13] «پس آنان که فرمان او (پیامبر) را مخالفت می کنند باید بترسند از این که فتنه ای دامنشان را بگیرد و یا عذابی دردناک به آن ها برسد.» وآیات دیگر[14] این آیات نیز سرپیچی و نافرمانی از پیامبر را به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی مورد سرزنش و نکوهش قرار داده است که مسائل اجتماعی و حکومتی را نیز در برگرفته و به مقام ولایت ایشان دلالت دارد.

دسته سوم آیاتی که به خصوص درباره حکومت و قضای پیامبر اکرم است و تصریح دارد که فرمانبرداری و اطاعت مردم از ایشان در این امور واجب است مانند «فلا وربّک لا یؤمنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لا تجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً»[15] «نه به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود تو را به داوری برگزینند وسپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و بدون چون و چرا گردن نهند.»

«انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین الناس بما اریک الله...»[16] «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بر طبق آنچه خداوند به تو نشان داده بین مردم حکم کنی» و آیات دیگر [17]

در کنار این آیات، آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»[18] بر اولویت داشتن پیامبر نسبت به شئون مؤمنین دلالت دارد و اطلاقی بسیار قوی و گسترده دارد که هر گونه تصرف در امور زندگی و همه امور دین و دنیای آنان را در بر می گیرد. و همان گونه که مرحوم علامه طباطبایی تصریح می فرمایند «در تمامی امور و دنیا و دین، رسول خدا اولی و اختیار دارتر است، این آیه همان را می گوید که آیه اطیعواالله و اطیعوا الرسول[19] و ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله[20] و آیاتی دیگر نظیر آن»[21]

 همانطور که ملاحظه می شود علاوه بر دلیل عقلی، آیات متعددی از قرآن کریم بر مقام حکومت و ولایت پیامبر اکرم در مسائل اجتماعی و حکومتی و رسالت دینی و الهی ایشان در این خصوص دلالت دارند و بر خلاف آنچه از سوی برخی عنوان شده است.

منابع:

1- ر.ک: واعظی ، احمد ، حکومت دینی ، قم ، مرصاد ، 1379

2- سایت رادیو زمانه ، علی ممقانی ، اولوا الامر در قرآن و حدیث

3- مصباح یزدی ، محمد تقی ، نظریه سیاسی اسلام ، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ، 1378، ج2، ص 40

4- جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، پیشین , ص 96-97

5- جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم، مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 75-76- 338

6- جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی ج 17 ، قم ، مرکز نشر اسرا،1387 ،ص 443

7- سوره محمد ، آیه 33

8- سوره نور ، آیه 54

9- سوره نساء ، آیه 64

10- سوره فتح ، آیه 17، سوره نساء ، آیه 13و 69، سوره احزاب ، آیه 66و 71 ، سوره انفال ، 20 و 46 و...

11- سوره نساء ، آیه 14

12- سوره آل عمران ، 32

13- سوره نور ، آیه 63

14- سوره نساء ، آیه 42و115، سوره انفال ، آیه 20 ، سوره مجادله ، آیه 20و 22 ، سوره احزاب ، آیه 36 ، سوره جن ، آیه 23 و...

15- سوره نساء ، آیه 65

16- سوره نساء ، آیه 105

17- سوره احزاب ، آیه 36 ، سوره نور ، آیه 47، 52 و...

18- سوره احزاب ، آیه 6

19- سوره نساء ، آیه 59

20- سوره نساء ، آیه 64

21- طباطبایی ، محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ، قم ، انتشارات اسلامی ، ج16، ص413-414

منبع:مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.