نگاهی به کتاب روح الله از مجموعه یادگاران
به گزارش خبرنگار بلاغ، عناوین مجموعه «یادگاران» گوشههایی از زندگی مردان شهید را به نمایش گذاشته است، اما هجدهمین کتاب به امام شهیدان اختصاص دارد؛ او که به حق، مرشد و فرمانده کل مدافعان انقلاب بود. پس بیراه نخواهد بود که خاطرات زندگی بیپیرایه و سادهاش در ادامهی مجموعهای بیاید که از فرزندان شهیدش میگوید.
در مقدمه این کتاب میخوانیم: سالهایی که رفتهاند، آدمهای زیادی را با خود بردهاند؛ آدمهایی خیلی عزیز یا خیلی منفور که اغلب در زمان گم شدند. اما یکی از این آدمها که همراه آن سالها رفت، هنوز هست؛ آن قدر پررنگ که از یاد تاریخ نمیرود.
او بیآنکه اهل نقشه کشیدن و زد و بند باشد، حساب و کتاب کسانی که فکر میکردند ابرقدرتند را به هم ریخت؛ خیلی راحت. همین که داشت زندگیاش را میکرد، وحشتی به دلشان انداخت که گفتند «کاریزما دارد.» همین که داشت زندگیاش را میکرد، رهبر مردمی شد که گفتند «او روح و قلب ما است.» با این حال، خودش معتقد بود زندگیاش «تنها حادثهای جزئی از حوادث این عالم بوده.» اما در تمام زندگیاش برای اینکه برای خدا زندگی کند، زحمت کشید. یاد پررنگش در حافظهی تاریخ حاصل همین زحمتها است.
چند خاطره از کتاب روح الله:
1- دانشجوهای فرانسوی هر شب میآمدند پای حرفهای امام مینشستند. یک بار ازشان پرسیدم «مگر فارسی میفهمید؟» گفتند «نه.» گفتم «پس چرا هر شب میآیید؟» گفتند «وقتی امام حرف میزند، احساس خوبی پیدا میکنیم.»
2- وقتی میخواست از پاریس برگردد، گفتند «مصلحت نیست که الآن برگردید.» گفت «چون دشمنان میگویند برنگردید، پس عین مصلحت است. آمریکا که مصلحت من و ملت را نمیخواهد.»
3- روز بیست و یک بهمن 57، از ساعت چهار حکومت نظامی اعلام کردند. میگفتند این بار کشتار بزرگی راه میافتد. همه احتیاط میکردند تا اینکه پیام امام را شنیدند:
ـ همه به خیابانها بریزید و هیچ اعتنایی به حکومت نظامی نکنید.
4- توی یکی از اتاقهای مدرسهی رفاه مشغول کار بودیم. آمد به ما سر بزند. همه با هم گفتیم «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی.»
عبایش را روی زمین پهن کرد و نشست پیشمان. گفت «عزیزانم، شما روح من هستید.»
افزودن دیدگاه جدید