تبلیغ دین اسلام در دنیای نوین (2)

تاریخ انتشار:
چکیده: وجود ارتباطات دیجیتالی و نشر الکترونیکی، دنیای امروز را به دنیایی بدون مرز تبدیل کرده و باعث پیچیدگی افکار و...
نویسنده: علی وزینی
نام نشریه: مبلغان، 156

چکیده:
وجود ارتباطات دیجیتالی و نشر الکترونیکی، دنیای امروز را به دنیایی بدون مرز تبدیل کرده و باعث پیچیدگی افکار و پیدایش پرسشهای جدید شده است؛ از این‎ رو، در چنین شرایطی، تحول مناسبات مبلّغان با مخاطبان امری ضروری است تا آنجا که باید مؤلفه های سنتی و مدرن را با ظرافتی خاص مورد توجه قرار داده، نیازهای تبلیغی مخاطبان در عرصه های مختلف را برآورده سازند. این کار مستلزم بیدارسازی فطرت مخاطبان توسط مبلّغان می باشد؛ چرا که خداجویی در فطرت تمامی آنان نهادینه شده است و با تغییر جوامع هیچ تغییری در آن به وجود نمی آید.

کلید واژه:
دنیای مدرن، اسلام، ارتباطات، تبلیغ، فطرت.
 
اشاره
موضوع «تبلیغ دین اسلام در دنیای نوین» در شماره 148 ماهنامۀ مبلّغان آغاز گردید و در آن مباحثی همچون «پیشینۀ تبلیغ دین اسلام»، «تعریف تبلیغ» و «ویژگیهای دنیای نوین» مطرح شد.
در اين شماره، به موارد زیر می پردازیم:
1. سيماي تبليغات در دنياي نوين [دومين ويژگي دنياي مدرن]؛
2. ويژگيهاي انسان كنوني؛ 3. جايگاه خدا در زندگي انسان مدرن؛ 4. نقش دين اسلام در دنياي نوين.
ويژگيهاي دنياي نوين
الف. دنياي بدون مرز
در قسمت قبلي، در اين باره بحث كرديم.
ب. سيماي تبليغات در دنياي نوين
سيماي تبليغات و روشهاي اطلاع‌رساني و ارتباط با مخاطب، در قرن 21، اساساً دگرگون شده است:
1. ارتباط ديجيتالي و نشر الكترونيكي
بشر، در قرن 21، شاهد پيدايش ارتباط ديجيتالي و نشر الكترونيكي است. توزيع سريع و گسترده پيام، از طريق شبكه‌هاي الكترونيكي اطلاع‌رساني،‌ موجب شده است كه اطلاعات يا پيام، به عنوان نماد و دستمايه توسعه همه جانبۀ جوامع، محسوب شود.
2. پيچيدگي فرايند شكل‌گيري افكار و رفتار جامعه و نسل جديد
سيماي تبليغات در عصر نوين، موجب دگرگوني در رفتارها و نگرشهاي انسان شده است. بدون توجّه به اين دگرگونيها،‌ نمي‌توان تصويري واقع‌بينانه از فرآيند شكل‌گيري افكار و رفتار جامعه [‌ به‌ويژه نسل جوان و نوجوان]‌ داشت.
3. ارتباطات فراملّي به هم پيوسته، متنوع و پيچيده
دنياي جديد از دريچه ارتباطات، دنيایي به هم پيوسته است؛ چرا كه با گسترش فن آوری، حوزه‌هاي مختلف علومِ بشري، پيوند محكمي يافته و فعاليتها از عرصه‌هاي ملّي، به عرصه‌هاي فراملّي [بين المللي و جهاني] منتقل شده است، و حوزه‌هاي فرهنگ، سياست، اخلاق، اقتصاد و... را تحت تأثير قرار داده است.
اين تحولات، حيات نسل جديد را پيچيده‌تر و مشكل‌تر ساخته است؛ زيرا هر چه به فرآيند جهاني شدن نزديك‌تر مي‌شويم، میزان ارتباط با محيطِ بين المللي،‌ روز به روز افزايشِ مي‌يابد.
اين امر به پيچيدگيِ پاسخگوييِ نظامهاي آموزشي، تبليغي و تربيتي مي‌افزايد؛ زيرا امواج اطلاعات، همانند سيل ويرانگر و بينان‌كن، از بيرون مرزها، بي‌رحمانه به درون جوامع، [به‌ويژه جامعه ما]، هجوم آورده و تمام بنيادهاي ارزشي، فرهنگي و اجتماعيِ نسل جدید را،‌ تحت تأثير قرار داده است.
4. پيدايش چالشها و پرسشهاي تازه
امروزه چالشها و پرسشهاي تازه‌اي براي نسل جدید، پديد آمده كه انبوه و تراكم آنها، مجال و فرصت پاسخگويي را از ما سلب كرده است؛ تا آنجا كه از پاسخگويي به پرسشهاي اساسي چون: «من كيستم؟»، «چرا آفريده شده‌ام؟»، «چه بايد بكنم؟» و «جايگاه من در اين دنياي نوين چيست؟»، باز مانده‌ايم؛ پرسشهايي كه بي‌پاسخ ماندن آنها، فلسفه حيات و شيوه زندگي نسل جديد را تهديد مي‌كند.
5. همگرايي و همزيستي نامرئي
در چنين فضايي از اطلاع‌رساني،‌ مرزهاي فيزيكي،‌ در هم مي‌شكنند؛ دهكده جهاني، واقعيت تازه‌اي مي‌يابد و همگرايي و همزيستي، شكلي ديگر به خود مي‌گيرد.
تبليغات در عصر جديد، نیازمند تغييرات آگاهانه و بنیادي در روش،‌ نگرش و منش مبلّغ است؛ اين تغييرات بايد معطوف به واقعيتهاي انكار‌ناپذير دنياي نوين و متناسب با ذهنيت نسل جديد باشد؛ چرا كه تسليم يا انفعال ناآگاهانه در برابر تحوّلات، موجب تحریف ارزشهاي انسانی می شود.
اكنون همه فرهنگها، در كنار يكديگر جاي گرفته‌اند و موجب تركيب و اختلاط فرهنگي شده اند و فرآيندي بي‌پايان از تفسيرهاي مختلف را ایجاد کرده اند، به گونه ای که هر كس جنبه‌هاي مختلف هستي را، بر مبناي ارزشهاي ذهني خود تأويل مي‌كند.
رسانه‌هاي الكترونيكي جديد، غالباً از قوانين ملّي كشورها پيروي نمي‌كنند و قانونمند و مرزپذير نيستند؛ اين سبب شده است كه ماهيتي ساختارشکن پيدا كنند و دست‌اندركاران آنها به ميل خود يا مخاطبانشان برنامه بسازند.
6. سانسورگريزي
فقدان سانسور، در اينترنت نيز مانند تلويزيونهاي ماهواره‌اي، اطلاعات طبقه‌بندي شده و حتّي تصاوير مغاير با ارزشهاي اخلاقي را به راحتي در دسترس استفاده‌كنندگان قرار مي‌دهد. اين امر به‌ويژه براي كشورهايي مانند ايران [كه از نظر فرهنگي، داراي سيستمي كنترل شده هستند] مي‌تواند بسيار آسيب‌زا باشد؛ در چنين شرايطي، مرزهاي فرهنگي برداشته مي‌شود و همگرايي و همطرازي در فرآيند جهاني شدن، موجب مي‌شود كه چالش جديدي بين بومي ماندن و جهاني‌ شدن رخ دهد.
7. ضرورت تحول مناسبات مبلّغان مؤمن با مخاطبان معاصر
نقش مبلّغان معاصر در مصون‌سازي از آسيبهاي زمانه، نقشي بي‌بديل و اساسي است؛ بنابراين، با توجه به پيامدهاي فرهنگي فن‌آوريهاي جديد ارتباطي، ضرورت دگرگوني در مناسبات مبلّغ ديني و مخاطبان معاصر از يك سو، و رسانه ها و ابزارهاي تبليغي از سوي ديگر، امري انكار‌ناپذير است.
در چنين فضايي، چگونه مي‌توان فرآيند تبليغ را به گونه‌اي سامان داد كه زمينه‌ساز تعالي روح مخاطبان باشد؟
شتاب تحولات نوين و ايجاد تقابل ميان سنّت و دنياي جديد، نسل جوان امروز را بر سر دو راهي قرار داده است و او را به جدایی از هويتِ‌ انساني، سوق مي‌دهد و در هويّتي مبهم سرگردان مي کند؛ از اين رو،‌ مبلّغان و نخبگان ديني و فرهنگي، بايد بي‌هيچ درنگي به چاره‌جويي براي عبور از بحرانِ انتخابِ هويت بپردازند تا انسانها بتوانند به بازتوليدِ هستي‌شناسي دینی دست يابند؛ بنابراین ضرورت و اهميت تبليغ دين مبين اسلام و ضرورت تبليغات ديني در عصر نوين آشکار می شود.
تبليغ و تربيت بايد برخاسته از سنّتها و ريشه‌ها و نيازهاي زمان و همسو با چالشهاي آينده باشد تا بتواند در ابعاد مختلف زندگي مدرن، مؤثر باشد.
مقام معظم رهبري نيز، با تأكيد بر ضرورت تحوّل مناسبات مبلّغان ديني با مخاطبان معاصر، مي‌فرمايد: «حوزه علميه قم، در رأس و به تبع آن، بقيه حوزه‌هاي علميه، در شرايط فعلي كه ميدان براي تبليغ اسلام باز است و دست و صداي ما، به اقصا نقاط عالم مي‌رسد، وضع تبليغي‌اش نبايد با گذشته‌ها فرق داشته باشد؟ آن وقتي كه حوزۀ كار تبليغي‌مان، جلسه‌اي با پنجاه‌ نفر،‌ صد نفر و حداكثر پانصد نفر بود و در مسجدي تشكيل مي‌شد و عالمي در كسوت امام جماعت و يا در كسوت منبري، حرفي براي اينها مي‌زد، با امروز كه در كلّ اقطار كشور و جامعه خودمان، كساني منتظر كار تبليغي ما هستند، فرق مي‌كند. چقدر جوانان مشتاق‌اند كه از دين، چيزي بدانند، چقدر افراد فهميده و تحصيل‌كرده بودند كه تا ديروز، آنها را از دين و معرفت ديني، عملاً جدا نگه مي‌داشتند، اما امروز دستگاه حكومتي، آنها را به فهم دين و گرايش به دين تشويق مي‌كند، اينها مي‌خواهند از دين، چيزي بفهمند.»
ايشان همچنين در آذرماه سال 1386، در زمينه «حوزه و مديريت تحول» فرمودند:‌ «امروز، توي هرخانه‌اي، توي هرگوشه‌اي ... توي هر روستايي اگر برويم، از فناوري اطلاعات يك چيزي آنجا مشاهده مي‌كنيم. حوزه علميه مي‌خواهد عقب بماند؟ مسئول دينداري مردم، روحانيت است. تحول اجتناب‌ناپذير است. تحول، طبيعت و سنت آفرينش است. اگر حوزه بخواهد از تحول بگريزد، منزوي خواهد شد. روز به روز منزوي‌تر خواهد شد...، تحول،‌حتمي است؛ منتها تحول،‌ دوطرف دارد: تحول در جهت صحيح و درست، تحول در جهت باطل و غلط. ما بايد مديريت كنيم كه اين تحول در جهت درست انجام بگيرد. از تحول نبايد گريخت. تحول يعني به روز بودن به هنگام جلو رفتن،‌ از حوادث عقب نماندن... حوزه يك مقداري عقب است، لكن مي‌تواند با سرعت لازم و با جدّيت، اين را جبران بكند.»
ويژگيهاي انسان كنوني
الف. تغييرخواهي
آدميان در گذشته، دنبال تفسير عالَم بودند نه تغيير عالم؛ اما انسان امروز، به دنبال تغيير است. انسان امروز، شيوه‌اي نو و كارآمد براي مطالعه طبيعت به كار گرفته است كه در ميان گذشتگان نبوده و آن علوم تجربي است كه محصولش صنعت و فن‌آوري است.
انسان جديد، با استفاده از اين علوم، در طبيعت دست برده و طراحيهايي را براي تصرّف و تسلّط، سامان داده است كه مي‌تواند پديده‌هاي طبيعت را تبيين نمايد و برخي از آنها را پيش‌بيني و مهار كند؛ از این رو انسان جديد، از مقطعي تاريخي به اين نتيجه رسيده است كه بايد جهان را آن‌گونه كه مي‌خواهد، تغيير دهد و متناسب با خواسته‌ها و نيازهاي خود بسازد.
ب. شناخت تجربي
«انسان كنوني، تغييرخواهي را با شناخت تجربي دنبال می کند؛ از اين رو،‌ در پي شناختي می رود كه با آن بتواند جهان را تغيير دهد. اين شناخت، شناخت تجربي است و ميوه آن، صنعت است. صنعت غير از فن‌آوري است. صنعت در واقع، تجسّم مادّي فن‌آوري است.»
ج. فرهنگ دنيوي و اين جهاني
[انسان‌محوري تعبد‌گريزانه]
پيدايش صنعت، بالا رفتن نسبي سطح رفاه انسان جديد را در پي داشت كه البته منجر به ايجاد سرمايه‌داري آزاد، بر اساس عرضه و تقاضا و مبتني بر قراردادهاي بشري نيز شد و وجه غالب فرهنگ بشر جديد، فرهنگ دنيوي و اين جهاني گرديد. بر همين اساس، دين، به امري شخصي تبديل شد و از صحنه اجتماع، به انزواي فردگرايانه رفت و انسان به جاي خدا، محوريت يافت و خود را صاحب حق ديد و همه چيز را در خدمت خود دانست و به جاي تكليف از حقّ خود در برابر خدا، سخن گفت و به تعبّدگريزي روي آورد.
از این رو علوم جديد به دنبال كشف راه‌هاي بهتر براي بهره‌مندي افزون‌تر از طبيعت‌اند. در دنياي نوين، جنون «رقابت نفس گير اقتصادي» براي «توسعه منفعت و لذت روزافزون»، ذهن و دل بسياري از مردم را به خود مشغول نموده و از انديشيدن به افقهاي برتر زندگي، باز داشته است.
قرآن كريم، درباره چنين انسانهايي می فرماید: «اَلْهَيكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّي زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»؛  «افزون‌طلبي [و تفاخر] شما را به خود مشغول داشته [و از خدا غافل نموده] است؛ تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد [و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن فخر كرديد].»
و نيز فرمود: «ذَرْهُمْ يَأكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»؛  «بگذار آنها بخورند و بهره بگيرند و آرزوها، آنها را غافل سازد؛ ولي به زودي خواهند فهميد.»
د. آميزه‌‌اي از مؤلفه‌هاي سنتي و مدرن
«نوع انسانهاي امروزي، آميزه‌اي هستند از مؤلفه‌هاي سنتي و مدرن؛ اين، بستگی دارد كه چه مؤلفه‌هايي در آنها برجسته باشد و به چه چيز، بيش‌تر بها دهند؛ هر چند ممكن است بسياري از انسان‌ها، سنّتي محسوب شوند يا متجدّد به شمار آيند.
اگر با انساني كه نگاهش فقط به علم تجربي است، به زبان فلسفي سخن بگوييد، به شما خواهد خنديد و اگر از اديان و پيش‌بينيهاي اديان و احكام تعبّدي برايش بگوييد، تحمل نمي‌كند يا اصلاً نمي‌فهمد. اساساً نگاه او به دين و دنيا، دنيوي است.»
حال با چنين انساني در مقام تبليغ، چگونه بايد مواجه شد؟ چگونه بايد با او گفتگو كرد.
جايگاه خدا، در زندگي انسان جديد
انسانهايي هستند كه با اعتقاد و التزام عملي به اديان آسماني، زندگي مؤمنانه‌اي دارند و خدا در زندگي آنان، حضوري پررنگ دارد؛ اما چقدر از انسانها چنين‌اند؟
نيچه معتقد است كه: «خدا در ذهنيت و زندگي و ضمير انسان مدرن، جايگاهي ندارد. حتي اگر اين انسان به لحاظ نظري به وجود خدا معتقد باشد و بلكه بالاتر، بر اثبات وجود او ادلّه‌اي هم اقامه كند، باز هم خدا در جهان شخصي و دروني و نفسي‌اش، جايي ندارد. انسان جديد، هر چند به خدا معتقد است،‌ ملحدانه زندگی مي‌كند.»
اكنون به اطراف خود كه مي‌نگريم، انسانهاي زيادي را مي‌بينيم كه ادّعاي دينمداري و خدامحوري، در ذهن و زبانشان موج مي‌زند، ولي در عمل، نشانه‌اي از ادّعايشان نمي‌بينيم يا كم مي‌بينيم كه مشت ادّعايشان در ميدان عمل، باز مي‌شود و دستشان از التزام عملي، خالي است. آيا اين،‌ عملاً همان زيستن ملحدانه نيست؟؛ كجايند رهپويان عرصه تبليغ كه رنگ الهي گرفته‌اند و مي‌توانند در حدّ وسع خود، جهان دلها را به رنگ الهي بيارايند؟
نقش دين اسلام در دنياي نوين
الف. نياز به دين
بي‌ترديد، انسان، نيازهاي متفاوت و گوناگوني دارد كه بخشي از آنها، نيازهاي مادي است و بخش مهم‌تر و عظيم‌تر آن، نيازهاي روحي و معنوي است. او روحي خداجو دارد و ناخودآگاه، خدا را به عنوان قدرت برتر، داراي علم و شعور و شايسته توكّل و ستايش مي‌داند.
تاريخ حيات آدمي، گواه آن است كه او، به مقتضاي فطرت خداخواهي‌اش، همواره خود را محتاج خدا مي‌يافته و در طلب اين منبع قدرت و رحمت،‌ تكاپوي دشوار و رنج‌آلودي داشته است تا به او اعتماد كند و از او ياري بجويد. انسانهايي كه از اين مسير منحرف شده‌اند، به مصائب روحي ناگواري دچار شده‌اند.
«يونگ، علل بسياري از مشكلات فكري و روحي و معنوي جهان امروز را، در پشت كردن بشر به دين مي‌بيند. به باور او، بشر مدرن، اگرچه خود را تا حدّي از قيد خرافات رها كرده، اما در دام خطرناك از دست دادن ارزشهاي اصيل اخلاقي و ديني، گرفتار شده است.»
«فرويد»، نيز مي‌نويسد: «در هيچ دوره‌اي، يك تمدن، خالي و تهي از معتقدات ديني نبوده است.»
اعتقادات، ‌احساسات و رفتارهاي ديني، به دژ كاملاً مستحكمي به نام خالق هستي، متكي است و لنگرگاه روحي انسان در ناگواريها است و اين تكيه‌گاه آرام‌بخش و ثبا‌ت‌آفرين، به تمام عرصه‌هاي زندگي يك انسان متدين، ثبات و آرامش مي‌بخشد.
چنين سلوك و وضعيتي، مي‌تواند در جهان مدرن در همه عرصه‌هاي خطرناک انسان امروز، حضوري سازنده داشته باشد.
ب. نياز به دين اسلام
اسلام، سرچشمه اصيل عرفان
شيفتگي مرموز انسان به آفريننده خود و احساس نياز روزافزون او به ارتباط با خالق هستي، منجر به جذب او به منابع گوناگون مدعي عرفان شده است؛ از این رو مي‌بينيم كه مكاتب عرفاني، مراكز پرورش روح و روان‌كاوي، رونق شگفت‌انگيزي يافته‌اند. به اين دليل، بر مبلغان فرض است كه تشنگان وادي معبودخواهي را به سرچشمه راستين عرفان ـ كه دين اسلام است ـ رهنمون سازند و روح تشنه خداجوي انسانهاي امروزي را سيراب نمايند تا اسير سرابها نگردند.
اسلام، اصلاح‌گر انسان
بشر براي اصلاح بينش، گرايش و رفتار خود و نيز تأمين صحيح نيازهاي مادي و معنوي‌اش، محتاج دين اسلام است. اكتفا به عقل ناقص جزئي‌نگر و دانش بشري و انقطاع از تعاليم وحياني، توأم با روحيه دين‌گريزي يا دين‌ستيزي، منجر به ايجاد يك تمدن وحشي وحشت‌زا مي‌شود كه دنيا را به نام اصلاح، به فساد و نابودي مي‌كشاند و ارزشهاي انساني و الهي را به مسلخ مي‌برد.
پيشرفت علوم بشري، صرفاً گوشه‌اي از تاريكيهاي حيات آدمي را روشن مي‌كند،‌ اما حلّ مسائل معنوي، از توان آن فراتر است و بالهاي دانش بشري، قادر به پرواز تا بلنداي بي‌كران اين مسائل نيست.
آدمي در طول تاريخ به اين ناتواني خود، واقف بوده و به غافلان از اين ناتواني هشدار مي‌داده است كه مبادا پا را از گليم اقليم خرد، فراتر نهند و خود را به جاي پيامبران جا بزنند يا با اكتفا به عقل جزئي، ماوراي عقل را ناديده انگارند و خود را از دين بي‌نياز بدانند. هم انسان جاهل ديروز به خدا و دين محتاج بود و هم انسان علم‌زده امروز. البته در ميان اديان، اسلام،‌ ديني جامع و ناظر به همه زواياي زندگي بشري است و انسان امروز، براي رشد و كمال حقيقي، راهي جز قبول و انتخاب راه اسلام ندارد.
خدا سرچشمه عقلانيت و معنويت
خدا، تنها سرچشمه حقيقي عقلانيت و معنويت است و آن كه خواهان رشد عقلي و معنوي است، بايد طالب دين خدا [كه اسلام است] باشد؛ وگرنه هرچه پيش‌تر رود، از كمال عقلاني و معنوي دورتر مي‌شود: «فَذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقَّ إلاَّ الضَّلاَلُ فَاَنَّی تُصْرَفُونَ»؛  «آن خداوند، پروردگار حقّ شما [داراي همة اين صفات است]! با اين حال، بعد از حق، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد؟ پس به کجا [از پرستش او] رويگردان می شويد؟!»
امام صادق- علیه السلام -  فرمود: «مَنْ كَانَ عَاقِلاً كَانَ لَهُ دِين؛  هر كس عاقل باشد،‌ ديندار نيز خواهد بود.»
بنابراین، رويگرداني از دين اسلام،‌ نه تنها عقلاني نيست بلكه نشانگر غفلت يا جهالت يا سفاهت و سبك‌مغزي و بي‌عقلي است.
اسلام، معنابخش زندگي
پيشرفتهاي شگفت‌انگيز علمي، امكانات مادي، مواد مخدّر، قرصهاي شادي‌بخش و آرام‌بخش، مكاتب روان‌كاوي، فلسفه‌ها و اديان ساختگي جديد و عرفانهاي نوظهور و كاذب، هيچ كدام نمي‌توانند به جاي دين قرار گيرند و كاركرد دين را داشته باشند.
تنها دين جامع اسلام است كه مي‌تواند معناي معقول و جامعي به همه جنبه‌هاي جديد انسان و جامعه بدهد و آن را از آفات و خطرات نوين، نجات دهد.
بنابراين، «نياز بشر به خدا، چنان مهم است كه فقدان آن در زندگي انسان، زندگي را بي‌معنا و تلخ مي‌كند. به قول كارل يونگ، بيماري قرن ما، بيماري مذهبي است. بشر قرن بيستم، در اثر فن‌آوري علمي و جمود و كوته‌نظري و تعصّب، لامذهب و سرگشته شده و در جستجوي آرامش روحي است و تا وقتي مذهب نيابد، آرامش ندارد. بي‌مذهبي، موجب احساس پوچي و بي‌معنا بودن زندگي مي‌شود و داشتن مذهب و آرمان،‌ به زندگي مفهوم و معنا مي‌بخشد.»
هربرت آرمسترانگ، صاحب‌نظر آمريكايي مي‌گويد: «علوم جديد، در نشان دادن هدف زندگي انسان و راه انسانيت، مطلقاً‌ ناتوان است و نمي‌تواند معنا و مفهوم درست و ارزشمندي براي زندگي بشري ارائه كند. دانش نوين، ارزشهاي راستين را نمي‌شناسد؛ دانش نوين، راه صلح و سلامت و آسايش را به درستي تشخيص نمي‌دهد.»
دين اسلام،‌ پاسخگوي خلأ معنوي و بحران معرفتي
«اكنون، در ميان نخبگان علمي و بيش‌تر مردم،‌ اين آگاهي و اشتياق، هر روز بيش‌تر گسترش مي‌يابد كه بايد حقايق ديني، مورد توجه جدّي قرار گيرند و در يك گفتمان قابل دفاع و معقول، بازانديشي شوند تا بشر بتواند به خلأ معنوي و بحران معرفتي و وجودي خود پاسخ دهد. شكي نيست كه راه برون‌رفت بشر نوين و دين‌گريز، از اين بحران معرفتي و معنوي، تجديدنظر و اصلاح عملكرد خود نسبت به دين اسلام است.»
امام خميني- رحمه الله - در پيام خود به گورباچف، رهبر شوروي سابق، يادآور شدند: «با مادّيات، نمي‌توان بشريت را نجات داد، عدم اعتقاد به معنويت، از اساسي‌ترين دردهاي جامعه بشري در غرب و شرق است.»
دين،‌ نيازي فطري است و نمي‌توان از آن چشم‌پوشي كرد. دين اسلام، ضامن سعادت همه‌جانبه، راه برون‌رفت از بحرانهاي معرفتي و پوچگرايي، راه عدالت و صلح و حاكميت ارزشهاي اخلاقي، راه حلّ بحران وجودي و برترين پاسخ به عالي‌ترين نياز بشر در همه زمانها است.
دين‌گرايي روزافزون دنياي مدرن
«بر انسانهاي عقل‌مدار و منصف، پوشيده نيست كه حتي در جديدترين جوامع غربي، هنوز هم دين و ارزشهاي ديني، به حيات خود ادامه مي‌دهند و نفوذ خود را از دست نداده‌اند. در جهان مدرن نيز، نياز و گرايش به مذهب و معنويت، رو به افزايش است و بشر امروز، با وجود بهره‌مندي از انواع امكانات و پيشرفتهاي علمي،‌ باز هم خود را نيازمند دين مي‌داند. اين واقعيت، مؤيّد آن است كه دين به دليل آنكه امري فطري است و با فطرت كمال‌طلبي و روحيه حقيقت‌جويي انسان مرتبط است،‌ هميشه و در همه جوامع، به حيات و بقاي خود ادامه خواهد داد؛ زيرا بشر براي شناخت مسير واقعي كمال و سعادت، به دين نياز دارد و بدون دين نمي‌تواند به آرامش مطلوب و كمال نهايي برسد و در واقع، فلسفه دين، هدايت انسان به سوي كمال حقيقي است. از اين رو، همواره انسان به دين نياز داشته است و خواهد داشت.»
ادامه دارد... .
فهرست منابع

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1365ش.
2. زيگموند فرويد، آينده يك پندار، ترجمه هاشم رضي، تهران، آسيا، 1357ش.
3. سايت: http://shiaha.cm.

4. کریمی، عبدالعظیم، راهبردهاي روان‌شناختي تبليغ، ستاد اقامه نماز، تهران، چاپ نهم، 1386ش.
5. کسمایی، علي اكبر، جهان امروز و فردا، تهران، بي‌تا.
6. معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم، انسان مدرن و تبليغ دين، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، قم، چ اول، 1385ش.
7. نکویی سامانی، مهدي، مقاله «دين در دنياي مدرن»، مجله معرفت، شماره 123.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.