نقش حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین - 2

تاریخ انتشار:
عمرو عاص کمى اندیشید و گفت چیزى که مهم است‌‌ همان جنگ با على است زیرا محمد بن ابى حذیفه اهمیتى ندارد و دولت روم را نیز می‌ توان با ارسال تحف و هدایا فعلا راضى نگاهداشت بنابراین تلاش اصلى تو باید براى جنگ با على باشد!
جنگ صفین

پیامد بیعت سفیر معاویه با امام علی علیه السلام
چون این خبر به معاویه رسید بسیار اندوهگین شد و گفت این مرد تمام اسرار ما را به على خواهد گفت پس خوب است پیش از اینکه على به ما حمله کند ما در اینکار به او پیشدستى کنیم.
معاویه براى انجام این امر از تمام بزرگان نزدیک به خود و از صحابه پیغمبر صلى الله علیه و آله که در مدینه بودند و مخصوصا از بنى امیه دعوت نمود که در این مورد با وى همکارى کرده و او را یارى و مساعدت نمایند لذا براى هر یک از آنان نامه جداگانه نوشت و آن‌ ها را به کمک خود خواند ولى جز بنى امیه کسى به دعوت او پاسخ مثبتى نداد حتى عبدالله بن عمر صراحة نوشت که از حیله و نیرنگ معاویه با خبر است و او خود از فرستادن کمک براى عثمان عمدا خوددارى نمود تا عثمان کشته شود و او مستقلا در شام حکومت کند.
بعضى از رجال و صحابه نیز جوابى شبیه پاسخ عبدالله به معاویه دادند و از همکارى با او خوددارى نمودند و معاویه فقط به پشتیبانى بنى امیه در صدد مقابله و مقاتله با على علیه السلام بر آمد ولى پیش خود فکر کرد که انجام اینکار بدین سادگی‎‌ ها هم‏ نیست و طرف شدن با على علیه السلام کار هر کسى نباشد زیرا على علیه السلام از هر جهت بر معاویه امتیاز و برترى دارد و از نظر زهد و علم و شجاعت و تقوى طرف قیاس با معاویه نیست و از حیث حسب و نسب و قرابت به رسول خدا صلى الله علیه و آله هم بر معاویه رجحان و برترى دارد و همه مردم او را می‌ شناسند و ترجیح معاویه بر على علیه السلام موقعى امکان پذیر است که نیروى تفکر و عاقله اشخاص از بین رفته باشد.
گاهى در ذهن خود مجسم می‌ نمود که صحنه کارزار است و على علیه السلام او را به مبارزه می‌ طلبید آنگاه از عجز و ناتوانى خود در برابر آن حضرت لرزه بر اندامش می‌ افتاد و هیولاى مرگ را به چشم خود مشاهده می‌ کرد ولى با همه این احوال دل از حب جاه و هواى حکومت بر نمی‌ داشت.
ورود عمروعاص به مکارخانه معاویه
مدتى در اثر این خیالات شب و روز او یکى بود و نمی‌ دانست به چه ترتیب مقصود شوم خود را به مرحله اجرا در آورد بالاخره برادرش عتبة بن ابی سفیان گفت تنها راه حل این مسأله همراه کردن عمرو عاص است با خود زیرا او از نظر سیاست و مکر در تمام عرب مشهور است و جائی که مکر و حیله در کار باشد فریفتن مردم عوام کار ساده و آسان است و چون عقل و شعور مردم با مکر و حیله ربوده گردد در آن حال ترجیح تو بر على امکان پذیر خواهد بود!
معاویه گفت عمرو عاص این دعوت را از من نپذیرد زیرا او هم می‌داند که على از هر جهت بر من رجحان و برترى دارد عتبه گفت عمرو مردم را می‌ فریبد تو هم با پول و وعده عمرو را بفریب!(۴)
معاویه پیشنهاد برادرش را پسندید و نامه‏ اى با آب و تاب تمام به عمرو عاص که در آن موقع در فلسطین بود فرستاد و مضمون نامه بطور خلاصه این بود که من از جانب عثمان در شام حاکم هستم و عثمان هم خلیفه پیغمبر بود که در خانه‏ اش تشنه و مظلوم کشته شد و تو می‌ دانى که مسلمین در قتل او بسیار غمگین‏ اند و لازم است که از قتله عثمان خونخواهى کنند و من تو را دعوت می‌ کنم که در این خونخواهى‏ شرکت کنى و از این پاداش و ثواب بزرگ بهره ببرى!
معاویه که ابتدا نمی‌ خواست منظور حقیقى خود را به عمرو عاص اظهار کند و هدفش از دعوت عمرو فقط استفاده از وجود او براى پیروزى در جنگ بود بدون اعلام مقصود اصلى خود او را براى شرکت در خونخواهى از کشندگان عثمان که على علیه السلام را بدان متهم ساخته بود دعوت نمود، اما عمرو که در حیله‏ گرى و سیاست در تمام عرب نظیرى نداشت بمحض خواندن نامه مقصود معاویه را دانست و بدون اینکه به روى او آورد و به او بفهماند که مقصودش را دانسته است پاسخ وى را چنین نوشت که اى معاویه مرا بر خلاف حق بجنگ على ترغیب نموده‏ اى در حالیکه على برادر رسول خدا و وصى و وارث اوست و تو هم که خود را حاکم عثمان می‌ دانى با کشته شدن او دوره حکومت تو نیز خاتمه یافته است، آنگاه راجع به اسلام و ایمان على علیه السلام و شرح جنگ‌ ها و خدمات نظامى او اشاره کرده و آیاتى را که درباره آن حضرت نازل شده و احادیثى را که از پیغمبر صلى الله علیه و آله در مورد وى رسیده است همه را مفصلا به معاویه نوشته و در آخر نامه اضافه کرد که پاسخ نامه تو این است که من نوشتم.
جدال دو مکر سر دنیا
معاویه که دید تیرش به سنگ خورده و نتوانسته عمرو را بدون قید و شرط از فلسطین به شام کشد ناچار تا حدى پرده از روى کار کنار زد و مجددا نامه‏ اى با اختصار چنین نوشت: اى عمرو جنگ طلحه و زبیر را با على شنیدى و اکنون مروان بن حکم نیز با جمعى از اهل بصره نزد من آمده و على هم از من بیعت خواسته است و من چشم به راه تو دارم تا در اطراف این مسأله با تو سخن گویم پس در آمدن به سوى من تعجیل کن که در نزد من جاه و مقام و منزلتى خواهى داشت.
چون نامه معاویه به عمرو عاص رسید پسران خود عبدالله و محمد را فرا خواند تا نظر آن‌ ها را نیز در اینکار بداند، عبدالله پدرش را از رفتن به سوى معاویه منع کرد ولى محمد او را بدین کار ترغیب نمود عمرو گفت عبدالله آخرت مرا در نظر گرفت ولى محمد دنیاى مرا خواست، و با اینکه عمرو این مطلب را بهتر از همه‏ می‌دانست باز بدنیا گروید و آخرت را فراموش کرد.(۵)
عمرو عاص با سرعتى تمام طى طریق کرد و خود را به شام رسانید و معاویه مقدم او را گرامى شمرد و به نحو شایسته‏ اى از وى پذیرائى نمود و چون خانه از بیگانگان خالى شد معاویه که عمرو عاص را بدست آورده بود باز مانند سابق بطور رسمى سخن گفت و دم از خونخواهى عثمان زد و او را هم بدین کار ترغیب نمود!
عمرو که دید معاویه می‌ خواهد او را بدون هیچ قید و شرطى در این امر خطیر وارد نماید زبان به مدح و ثناى على علیه السلام گشود و خدمات او را در پیشرفت اسلام بیان کرده و رشادت‌ هایش را در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله یادآور شد و بعد به حالت اعتراض به معاویه گفت اقدام تو در اینکار نه تنها ساده و آسان نیست آخرت ترا نیز تباه گرداند.
معاویه گفت من براى طلب آخرت اینکار را پیش گرفتم، چه کارى بهتر از اینکه من براى طلب خون عثمان قیام کنم زیرا عثمان خلیفه رئوف و مهربانى بود که مظلومانه کشته شده است!
عمرو گفت اى معاویه تو مرا دعوت کردى که مردم را فریب دهم حالا خودت می‌ خواهى مرا بفریبى؟! و با من که از جهت مکارى در تمام عرب نظیرى ندارم مانند اشخاص عوام و عادى سخن می‌ گوئى؟
کدام آدم عاقل سخنان ترا باور می‌ کند اگر تو واقعا دلت به حال عثمان می‌ سوزد چرا موقعی که او در محاصره بود و از تو استمداد می‌ کرد به یاریش نیامدى؟ تو چشم طمع به خلافت دوخته‏ اى و خونخواهى عثمان را بهانه کرده‏ اى و اگر می‌ خواهى من نیز در اینکار با تو همکارى کنم باید به زبان خود من سخن بگوئى و از در صداقت و یکرنگى برآئى زیرا من و تو همدیگر را خوب می‌ شناسیم و نیرنگ زدن ما به یکدیگر بى معنى ودور از عقل است و براى اینکه من با تو همدست شوم همچنان که تو خلافت را براى خود می‌ خواهى باید حکومت مصر را هم بمن واگذار کنى و متعهد شوى که همیشه از آن من باشد و هیچوقت پس نگیرى!
معاویه که دید عمرو عاص از نیت او آگاه بوده و از طرفى جز به واگذارى حکومت مصر با او همکارى نخواهد کرد ناچار تقاضاى او را پذیرفت و قرار دادى میان آن دو نوشته و امضاء گردید که معاویه در صورت پیروزى بر على علیه السلام و احراز مقام خلافت، حکومت مصر را به عمرو واگذار کند و در اینجا هم معاویه در صدد حیله بر آمد و در آخر قرار داد به کاتب گفت: اکتب على ان لا ینقض شرط طاعته.
یعنى بنویس که عمرو شرط اطاعت معاویه را نشکند و مقصودش این بود که از عمرو عاص بر طاعت خود به بیعت مطلقه اقرار بگیرد که اگر مصر را هم به او نداد او نتواند از طاعت وى سرپیچى کند اما عمرو که از معاویه زرنگ‌تر بود به کاتب گفت: اکتب على ان لا ینقض طاعته شرطا؛ بنویس که اطاعت او را با توجه به شرطى که شده است نشکند یعنى اگر معاویه حکومت مصر را ندهد طاعت او واجب نخواهد بود.
بالاخره عمرو عاص تعهد کتبى از معاویه گرفت و خود را در اختیار او قرار داد و از آن پس وزیر و مشاور وى گردید (۶).
معاویه در اولین فرصت عمرو عاص را به حضور طلبید و مشکلات کار را به وى ‏عرضه داشت از جمله گرفتاریهاى معاویه این بود که محمد بن ابى حذیفه که اولین دشمن معاویه بود از زندان گریخته بود و معاویه از فرار وى سخت آشفته و ناراحت بود لذا به عمرو گفت اگر من از شام به منظور جنگ با على خارج شوم می‌ ترسم محمد از پشت سر به شام حمله کرده و بر اوضاع مسلط شود و بغرنج ‎‌تر از آن موضوع جنگ با على است که او کسانى را از جانب خود بدینجا فرستاده و از من بیعت خواسته است، دولت روم نیز از این اختلافات مسلمین استفاده کرده و در صدد استرداد شام می‌ باشد.
عمرو عاص کمى اندیشید و گفت چیزى که مهم است‌‌ همان جنگ با على است زیرا محمد بن ابى حذیفه اهمیتى ندارد و دولت روم را نیز می‌ توان با ارسال تحف و هدایا فعلا راضى نگاهداشت بنابراین تلاش اصلى تو باید براى جنگ با على باشد!
معاویه گفت هر چه گوئى من انجام دهم، عمرو عاص عده‏ اى را به تعقیب محمد فرستاد و آنان فورا محمد را دستگیر کرده و از بین بردند سپس معاویه امپراطور روم را نیز با ارسال تحف و هدایا سرگرم نمود و آنگاه تمام همت خود را براى تجهیز سپاه به منظور جنگ با على علیه السلام به کار برد.
معاویه در این باره از هیچ حیله و تزویر و ریا و دروغ خود دارى نکرد و به بهانه خون عثمان مردم شام را علیه على علیه السلام شورانید و در همه جا به آن حضرت تهمت زد و تا توانست کینه او را در دل شامیان آکنده نموده و در حدود سیصد هزار نفر براى جنگ تجهیز و آماده کرد.
از آن سو على علیه السلام هم که از مکاتبات زیاد با معاویه در مورد تسلیم و بیعت او نتیجه نگرفته و نامه مالک اشتر نیز دلالت بر جنگ معاویه با آن حضرت می‌ کرد و همچنین از پیوستن عمرو عاص به اردوى معاویه نیز آگاهى یافته بود به عبدالله بن عباس که والى بصره بود مرقوم فرمود مردم آن شهر را تجهیز کرده و به کوفه بیاورد و چند نفر دیگر من جمله مالک اشتر را نیز احضار نمود و خود نیز به منبر رفت و کوفیان را از هدف و مقصود معاویه آگاه گردانید و آنگاه به بسیج سپاه پرداخت.

 

منبع : تبیان
----------------------------------------
پى‏ نوشت‌:
 (۴) ولى به عقیده نگارنده حب دنیا که لازمه‏اش جاه طلبى است عمرو عاص و معاویه (هر دو را) فریب داد و آخرتشان را تباه نمود.
 (۵) عمرو عاص در سن پیرى فریفته دنیا شد و به سوى معاویه رفت در حالی که از عمر او بیش از ۶ سال باقى نمانده بود زیرا در سال ۴۲ یا ۴۳ هجرى که والى مصر بود در همانجا در گذشت. آرى چنین است:
آدمى پیر چو شد، حرص جوان می‌‎گردد خواب در وقت سحرگاه گران می‌‎گردد
 (۶) عمرو عاص را پسر عمى بود که وقتى شنید عمرو چنین تعهدى از معاویه گرفته است ضمن ملامت وى اشعارى سرود که این چند بیت از آن می‌‎باشد:
الا یا عمرو ما احرزت مصرا و ما ملت الغداة الى الرشاد
و بعت الدین بالدنیا خسارا فانت بذاک من شر العباد
وفدت الى معاویة بن حرب‏ فکنت بها کوافد قوم عاد
الم تعرف ابا حسن علیا و ما نالت یداه من الاعادى‏
عدلت به معاویة بن حرب‏ فیا بعد الصلاح من الفساد
 (ناسخ کتاب صفین ص ۱۳۶)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.