1 ربیع الاول

هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه - 1

تاریخ انتشار:
پس از آن كه اسلام در مدينه گسترش يافت، رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) از مسلمانان مكه خواست براى اين كه آزار و اذيت بيشترى را متحمل نشوند از مكه مهاجرت كنند...

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ /   هجرت پيامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) سرآغاز گسترش اسلام
نقشه قتل و نجات پيامبر
پس از آن كه اسلام در مدينه گسترش يافت، رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) از مسلمانان مكه خواست براى اين كه آزار و اذيت بيشترى را متحمل نشوند از مكه مهاجرت كنند، اين افراد از آنجا كه بيمناك بودند در صورت بيرون رفتن به صورت علنى، مبادا قريش مانع آنان شوند، به آرامى و در نهان از مكه خارج شدند و جز اندكى از آنان در مكه باقى نماند.
پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)پس از هجرت يارانش، در شهر مكه در انتظار اجازه هجرت بود، خداوند او را به خواندن اين دعا رهنمون شد تا به خويشتن آرامش دهد: وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً.
تمام ياران مؤمن پيامبر، كه با آن حضرت در مكه باقى ماندند به جز على بن ابى طالب و ابوبكر، مورد ظلم و ستم قرار گرفته و به زندان افتادند.
وقتى قريش ديدند پيامبر از پيروان و ياران بسيارى در مدينه برخوردار شده و كسانى كه در مكه به او گرويده اند نيز به سوى آنان در حركتند و مى دانستند كه پيامبر نيز خواه ناخواه به آنان مى پيوندد، لذا در «دارالندوه» گرد هم آمده و به مشورت پرداختند تا درباره آن حضرت تصميمى بگيرند: بعضى پيشنهاد كردند او را از سرزمين خود بيرون برانند و دسته اى ديگر به زندانى كردن او رأى دادند.
و ابوجهل پيشنهاد قتل آن حضرت را داد، به گونه اى كه قبيله او نتوانند از قاتلين وى انتقام جويى كنند،به اين طريق كه از هر قبيله جوانى سرشناس انتخاب كنند و به هر يك شمشيرى بُرّنده بسپارند و آن گاه بر پيامبر هجوم برده و همه با هم با يك ضربت كار او را تمام كنند؛ زيرا اگر اين گونه عمل كنند، خون پيامبر ميان قبايل به هدر رفته و قبيله وى قادر نخواهد بود از همه آنها انتقام بگيرد، و بدين سان به گرفتن ديه اى كه بدانان پرداخت شود راضى خواهندشد. همگى با پيشنهاد اخير موافقت كرده و سپس پراكنده شدند. جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد و وى را در جريان نقشه قوم او قرار داد و از او خواست آن شب را در بستر خويش نخوابد.
پاسى از شب گذشته بود كه جوانان قريش در خانه پيامبر گرد آمده و منتظر بودند تا به خواب رود و او را به قتل رسانند، ولى آن گاه كه پيامبر متوجه جايگاه آنان شد به على بن ابى طالب(علیه السلام) (1) فرمود: در بستر من بخواب و رداى سبز حضرمى مرا بر خود بپوشان كه گزندى به تو نخواهد رسيد، و به وى دستور داد تا امانتى كه از مردم نزد آن حضرت بوده به صاحبانش برگرداند، چه اين كه بسيارى از مردم مكه به جهت صداقت و امانت دارى آن حضرت، امانات خود را نزد او به وديعه گذاشته بودند.
پيامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)از خانه خود بيرون رفت و خداوند وى را از ديدگان آنها نهان داشت و دشمنان متوجه حضرت نشدند. پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)آهنگ خانه ابوبكر نمود تا با هم مهاجرت كنند و تصميم گرفتند براى مخفى ماندن به غار ثور پناه ببرند.
ابوبكر قبل از حركت به پسرش عبدالله گفت: فرداى آن روز به آنچه كه مردم درباره آن دو مى گويند ، گوش بسپارد و شبانگاه خبرها را به آنها برساند و از پسران عامر بن فهيره خواست كه گوسفندان او را در روز به چرا برده و هنگام شب آنها را به مسير غار بياورد تا از شير آنها بنوشند و آن گاه جهت احتياط همراه با پيامبر از در كوچكى كه پشت ديوار خانه اش قرار داشت به سمت غار حركت كردند و بدين جهت رسول خدا (ص) از نقشه قتل، رهايى يافت و اين آيه شريفه در اين باره نازل گشت: وَ إِذ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الماكِرِينَ(2(
و آن گاه كه كافران با تو از در مكر و حيله درآمدند تا تو را زندانى نموده يا بكشند و يا از شهر خارج كنند، آنان به حيله متوسل شدند و خدا نيز با آنان حيله نمود و مكر الهى برتر از آنان است.
در جستجوى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)
با طلوعِ خورشيد، كفار قريش پى بردند كه محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) از دست آنان بيرون رفته و كسى كه در بستر او خوابيده على بن ابى طالب(3) است. آنها به طور ناگهانى با اين قضيه روبه رو شده و مات و مبهوت گشتند، از اين رو اعلام كردند براى هر كسى كه او را به آنان برگرداند، جايزه اى معادل يك صد شتر در نظر گرفته اند.
انسان هاى آزمند و طمع كار در گوشه و كنار به جستجوى حضرت پرداختند، و سرانجام در تعقيب آن حضرت به بالاى كوهى، كه او و همراهش در آن پناه گرفته بودند رسيده و از در غارى كه آنها در آن مخفى شده بودند گذارشان افتاد، به نحوى كه پاهايشان محاذى در غار بود، ولى به امر خدا آنها را نمى ديدند.
ابوبكر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)عرض كرد: اگر كسى از اينها به جاى پاى خود نگاه كند ما را مى بيند. پيامبر بدو پاسخ داد: درباره دو نفرى كه سومى آنها خداست چگونه مى انديشى. وى به همراهش مى نگريست كه اندوه و پريشانى از چهره اش نمايان بود، حضرت سعى كرد مقدارى ناراحتى وى را كاهش دهد، همراهش گفت: به خدا من برخودم اندوهگين نيستم، ولى بيم از آن دارم كه شما آسيبى ببينى. حضرت فرمود: نترس و بيم نداشته باش؛ زيرا خدا با ماست.
و خداى سبحان در اين باره فرموده است: إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذ هُما فِى الغارِ إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى  وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ العُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(4(
اگر او را يارى نكنيد، خدا او راكمك خواهد كرد، آن گاه كه كافران او را از مكه بيرون راندند و زمانى كه يكى از آن دو كه در غار بودند، به همسفر خود گفت: اندوهگين مباش، به راستى كه خداوند با ماست. خداوند آرامش خاطر بر او فرستاد و با لشكريان غيبى كه شما آنها را نديديد او را يارى نمود و نداى كافران را پست و نداى خدا را مقام بلند و پر ارج قرار داد و خداوند قدرتمند و داناست.
رسول اكرم(صلی الله علیه وآله و سلم)با همسفر خود سه روز در غار به سر بردند تا اين كه قريش از يافتن آنها مأيوس شدند و سپس فرد راهنما دو مركب برايشان آورده و از بيراهه اى در نواحى ساحلى، به سمت مدينه رهسپار گرديدند. هجرت پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)در ماه ربيع الاولِ سال سيزدهم بعثت صورت گرفت و در آن زمان پنجاه و سه سال از سن مبارك آن حضرت مى گذشت.
حفظ جان پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم (
در بين افرادى كه براى دستيابى به جايزه به جستجوى پيامبر پرداختند مردى به نام «سراقة بن مالك بن جعشم» بود كه فردى از قريش به او اطلاع داده بود كه سه نفر را با چشم خود ديده كه به سمت مدينه در حركتند. سراقه مردى قوى هيكل و در شجاعت معروف بود، و بى آن كه كسى در جريان قرار گيرد زره به تن كرد و بر مركب خويش سوار شد و به تعقيب آن سه نفر پرداخت تا شايد محمد(صلی الله علیه وآله و سلم)را بين آنان بيابد و به جايزه نايل شود.
ابوبكر سوارى را غرق در سلاح ديد كه به آنان نزديك مى شد، از اين صحنه به وحشت افتاد، ولى رسول اكرم(صلی الله علیه وآله و سلم) با اطمينان به حركت خود ادامه داد و پيوسته در دعا و نيايش بود و از تلاوت قرآن باز نمى ايستاد و در حالى كه سراقه به سرعت به سوى آنان مى آمد، اسبش او را به زمين كوبيد، وى از جا برخاست و تلاش كرد مجدداً خود را به آنان برساند و آن گاه كه خيلى نزديك رسيده بود، بار دوم نيز پاهاى اسب او تا زانو به زمين فرو رفت و سراقه را به جاى دور دستى پرتاب كرد كه با سلاح خود درهم غلتيد.
سراقه اين وضع را به فال بد گرفت و پى برد كه در اين كار با شكست مواجه خواهد شد و با خود گفت: محمد(صلی الله علیه وآله و سلم)دعوت خود را علنى ساخته و پيروز خواهد شد. از اين رو از آنها امان خواست و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)تقاضا كرد امان نامه اى برايش بنويسد تا نشانه اى ميان آنان باشد.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله و سلم) به عامر بن فهيره دستور داد تا امان نامه اى براى او نوشت و وى آن را گرفت و از همان راهى كه آمده بود بازگشت. بعد از آن كه سراقه از تعقيب پيامبر ناكام شد، كسانى را كه قصد تعقيب رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) داشتند به اشتباه مى انداخت و بعد از آن كه واقف شد پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) وارد مدينه شده است، ماجراى خود و پيامبر را براى مردم نقل كرد.
ورود به قبا: خبر هجرت نبى اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) به گوش مردم مدينه رسيد و آنها هر روز صبح تا آفتاب سوزان ظهر منتظر مقدم آن حضرت مى ماندند و بعد از آن كه در آن روز از تشريف فرمايى حضرت مأيوس مى شدند ، به خانه هاى خود باز مى گشتند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) مدت هشت روز در بيابان سوزان راه پيمود تا به منطقه اى به نام «قبا» در شش ميلى مدينه رسيد و گروه زيادى از ياران حضرت به دليل بيمى كه بر جان پيامبر از ناحيه دشمنان داشتند، مسلحانه به استقبال آن حضرت آمده بودند.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) بر بنى عمرو بن عوف وارد شد و بيش از ده روز نزد آنان اقامت گزيد و در اين فاصله رسول خدا نخستين مسجد در اسلام را بنا كرد كه به مسجد قبا معروف است، و قرآن به اين مسجد اشاره مى كند.
لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى  مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهِّرُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ؛(5) و مسجدى كه از روز نخست براساس تقوا بنا شد ، سزاوارتر است كه در آن به نماز بايستى. در آن مردانى وجود دارند كه علاقه مندند پاك و پيراسته باشند و خداوند پاكان را دوست دارد. و پيامبر اسلام با ياران خود در بناى اين مسجد تشريك مساعى داشت.
سخنرانى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم (
رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) سپس در روز جمعه در حالى كه يارانش پيرامون وى گرد آمده بودند قبا را به قصد مدينه ترك گفت و هنگام ظهر بدان جا رسيد و در محل سكونت بنى سالم بن عوف در منطقه اى به نام رانوانا نزول اجلال فرمود و نماز جمعه را در آنجا اقامه كرد و براى مردم چنين خطبه خواند:
حمد و سپاس خدا را سزد، او را سپاس مى گويم و از او درخواست كمك و يارى دارم، به آمرزش او اميد بسته و از او هدايت مى طلبم، ايمان بدو آورده و به وى كفر نمى ورزم. با هركس كه به انكار او برخيزد دشمنى خواهم كرد و گواهى مى دهم كه جز خداى يگانه معبودى نيست و محمد بنده و فرستاده اوست كه او را در برهه اى از آمدن پيامبران، و وجود اندكِ علم و دانش و گمراهى مردم، در گذشت زمان و نزديكى رستخيز، با مشعل هدايت و نور و پند و اندرز به سوى مردم فرستاد.
كسى كه از خدا و رسول او پيروى كند، هدايت و كسى كه نافرمانى آنان كند منحرف گرديده و به گمراهى سختى دچار گشته است. شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم؛ زيرا برترين چيزى كه مسلمانى آن را به مسلمان ديگر سفارش كند، تشويق و ترغيب او به آخرت و سفارش به تقواى الهى است. از آنچه خدا شما را بر حذر داشته پرهيز نماييد كه پند و نصيحتى بهتر از اين وجود ندارد، تقوا براى آن كس كه از خدا بيم داشته باشد، يارى راستين براى دستيابى به سعادت آخرت است.
كسى كه كارهاى نهان و آشكار خويش را طبق فرموده خداوند و به خاطر او انجام دهد، در دنيا سبب نيكنامى او شده و در آخرت آن گاه كه هركس نياز به اعمال پيش فرستاده خويش دارد، ذخيره پس از مرگ او خواهد بود و اگر كارهايش غير از اين باشد آرزومند است كاش آن را انجام نداده بود.
خداى سبحان شما را از خود برحذر مى دارد و او به بندگانش مهربان است، سخنش راست و وعده اش تخلف ناپذير است. خداوند مى فرمايد: ما يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَىَّ وَما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبِيدِ. در امور دنيا و آخرت و آشكار و نهان از خداى خويش بيمناك باشيد؛ زيرا: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً؛ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً. تقواى الهى انسان را از ناخرسندى و كيفر و خشم خداوند مصون مى دارد و موجب سرافرازى و خشنودى پروردگار و بالابردن مقام و منزلت شخص مى گردد.
]از آنچه خدا به شما داده [ بهره مند شويد و در دستورات الهى كوتاهى نورزيد، خداوند كتاب خود را به شما آموخته و راه خويش را ارائه داده است تا راستگويان را از دروغگويان باز شناسد، همان گونه كه خداوند به شمإ؛هه احسان نموده، شما نيز نيكى و احسان كنيد و با دشمنانش دشمنى و در راه او به نحوى بايسته مبارزه و پيكار نماييد.
او شما را برگزيد و مسلمانتان ناميد تا هر كسى به هلاكت مى رسد و يا زنده مى ماند، با دليل و برهان باشد. قدرت از آن خداست. خدا را بسيار ياد كنيد و براى پس از مرگ، عمل نيك انجام دهيد، چه اين كه اگر كسى ارتباط ميان خود و خدا را سامان بخشد، خداوند بين او و مردم را اصلاح مى كند، چون حاكم بر مردم، خداست، نه اين كه مردم بر او حاكمند، او مالك مردم است، نه مردم مالك اويند، هيچ گونه قدرت و توانى جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد.»(6)
پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در مدينه
رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) پس از به جا آوردن نماز جمعه، به مسير خود ادامه داد تا به مدينه رسيد و مردم شهر براى استقبال آن حضرت از شهر بيرون آمده و اين شعار را سر مى دادند: « الله اكبر، جاء رسول الله، الله اكبر، جاء محمد» و زنان و كودكان نيز براى گفتن خير مقدم به آن بزرگوار اين سرود را مى خواندند:
طلع البدر علينا وجب الشكر علينا                      من ثنيات الوداع ما دعا للَّه داع
آن روز، روزى سرشار از شادى و سرور بود كه مدينه مانند آن را در تاريخ خود سراغ نداشت و از سويى هر يك ازمردم علاقه مند بودند حضرت در خانه آنها حضور يابد، ولى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مهار شتر را رها ساخت تا هر كجا خواهد برود، و به انبوه جمعيت مشتاقى كه پيرامون وى حلقه زده بودند فرمود: شتر را رها كنيد؛ زيرا مأموريت دارد؛ يعنى هركجا كه شترِ پيامبر زانو بزند، حضرت در همان جا اُطراق خواهد كرد.
شتر به راه خود ادامه داده تا به منطقه «مربد(7)» مقابل خانه ابوايوب انصارى رسيد، و در آنجا خوابيد. زمين «مربد» متعلق به دو نوجوان يتيم بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)آن را از ولىّ آنها خريدارى كرد و در آن مسجدى را كه امروزه به حرم نبوى شريف معروف است بناكرد (ساختمان اين مسجد تاكنون چندين بار تجديد بنا گرديده است). تا زمانى كه مسجد پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)بنا گرديد و خانه اش در جوار آن ساخته شد، آن حضرت در خانه ابوايوب انصارى اجلال نزول فرمود.
شخص پيامبر در ساختن مسجد كمك مى كرد تا مسلمانان را به كار تشويق نمايد. مهاجر و انصار نيز در ساختن مسجد تشريك مساعى داشته و به بناى آن ادامه دادند. پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)شخصاً همراه مسلمانان سنگ بنا را حمل مى كرد و مى فرمود:
اللهمّ لا عيش الّا عيش الآخرة                        فاغفر الأنصار و المهاجرة؛
بار خدايا، زندگى جز زندگى آخرت نيست، پس انصار و مهاجرين را ببخشا.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) خانه خويش را متصل به مسجد بنا كرد و در آن سكونت گزيد.
و آن گاه كه پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در مدينه استقرار يافت در پى اعضاى خانواده اش كه در مكه بودند فرستاد(8). عبدالله بن ابوبكر نيز همراه خانواده پدر با آنان از مكه خارج شد، ولى مشركين مكه برخى از مسلمانان مستضعف را از مهاجرت باز داشته و آنها را به زندان افكندند و مورد آزار و اذيت و شكنجه قرار دادند.

 

منبع: پایگاه موسسه در راه حق
-------------------------
پي نوشت:
1. اين عمل على بن ابى طالب(ع) نهايت فداكارى و اخلاص وى را به پيامبر مى رساند. او جان خود را در راه نجات جان پيامبر به خطر انداخت.
2. انفال (8) آيه 30.
3. مؤلف از ماجراى خوابيدن على(ع) در بستر پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)(ليلة المبيت) به سادگى گذشته، در صورتى كه بزرگانى چون يعقوبى از اهل سنت در اين زمينه داد سخن داده اند. وى در كتاب خود مى گويد: خداوند در آن شب به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه يكى از شما دو تن را محكوم به مرگ كردم. كدام يك حاضر است در راه رفيقش از جان خود بگذرد. هر دو فرشته، زندگى را برگزيدند. خداوند بدانان فرمود: چرا مانند على بن ابى طالب نبوديد؟ زيرا من ميان او و محمد برادرى ايجاد كرده و عمر يكى از آن دو را بيشتر قرار دادم و على مرگ را برگزيد، تا محمد زنده بماند - هم اكنون شما به زمين فرود آييد و او را از دشمنانش حفظ كنيد. آن دو فرمان الهى را انجام دادند و بالاى سر و پايين پاى على(ع) نشستند. جبرئيل مى گفت: بخٍ  بخٍ  يابن ابى طالب مَن مثلك، يباهى الله بك ملائكته؛ مرحبا بر تو اى پسر ابوطالب چه كسى مانند توست؟ خدا به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند. المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 5. ج.
4. توبه (9) آيه 40.
5. توبه (9) آيه 108.
6. ابن اثير، البدايه و النهايه و تاريخ طبرى.
7. محل خشك كردن خرما.
8. كسى كه از ناحيه رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)مأموريت يافت، فَواطِم، يعنى فاطمه دخت پيامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبير و مسلمانانى را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند همراه بياورد، اميرالمؤمنين على(ع) بود. «ج»

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.