قیام مختار ثقفی(ره) - 1

تاریخ انتشار:
قيام مختار كه در سال 66 هجرى و به انگيزه خونخواهى امام حسين(علیه السلام) در كوفه صورت گرفت. مختار پس از تسلط بر كوفه و نواحى آن به نبرد با عبيداللّه پرداخت و در يك لشكر كشى، وى و بسيارى از سران اموى و قاتلان امام حسين عليه السلام را به هلاكت رسانيد
قیام مختار ثقفی(ره)

چکیده:
قيام مختار كه در سال 66 هجرى و به انگيزه خونخواهى امام حسين(علیه السلام) در كوفه صورت گرفت. مختار پس از تسلط بر كوفه و نواحى آن به نبرد با عبيداللّه پرداخت و در يك لشكر كشى، وى و بسيارى از سران اموى و قاتلان امام حسين عليه السلام را به هلاكت رسانيد.[1]
شناسنامه:
تولد
: ۶۲۲ م.، طائف، عربستان سعودی
شهادت: ۳ آوریل ۶۸۷ م.، کوفه، عراق
دفن: مسجد کوفه، استان نجف، عراق
والدین: ابوعبید ثقفی
خواهر و برادر: صفیه
قيام مختار
مختار فرزند ابى عبيده ثقفى با كنيه ابواسحاق از كسانى بود كه به خاطر قيام عليه قاتلان امام حسين(علیه السلام) به سال 66 ه در عراق شهرت تاريخى يافت؛ او قبل از قيام امام حسين(علیه السلام) از شيعيان معروف كوفه بود و وقتى مسلم بن عقيل فرستاده امام حسين(علیه السلام) به كوفه رفت به منزل او وارد شد.[2]
پس از انتقال مسلم به منزل هانى، مختار به قريه اش در خارج كوفه رفت و منتظر شروع قيام بود. از آنجا كه از قبل وقتِ خاصى براى قيام پيش بينى شده بود، وقتى  ابن عقيل قيام كرد، نزديك ظهر خبر به مختار رسيد و او با اطرافيانش براى يارى مسلم حركت كرد و ليكن زمانى به كوفه رسيد، كه سپاه مسلم متلاشى شده و افراد عبيدالله بر شهر تسلط يافته بودند. عمروبن حُرَيث مختار را امان داد و عبيدالله وقتى آمدن مختار براى يارى ابن عقيل را فهميد، با چوبدستى چنان به صورت مختار كوبيد كه پلك چشمش پاره شد.[3]
مختار بعد از شهادت امام حسين با شفاعت عبدالله بن عمر- همسر خواهر مختار- نزد يزيد از زندان آزاد و از كوفه اخراج گرديد.[4]
ابن زبير عليه سلطه امويان در عراق قيام كرد، او كه خبر ابن زبير و قيام او را در مكه شنيده بود، راهى حجاز شد و هنگام محاصره مكه توسط حصين بن نُمير در كنار ابن زبير بود. ولى حكومت او براى عراقيان بهتر از حكومت امويان نبود. زيرا قاتلان حسين عليه السلام، مثل شمر بن ذى الجوشن، شبث بن ربعى، عمر بن سعد و عمرو بن حجاج و ديگران همانند دوران بنى اميه، جزو مقربان درگاه بودند. همان طور كه عدالت اجتماعى مورد نظرشان نيز تأمين نشد. آنان خواهان اجراى سيره على بن ابى طالب عليه السلام در جامعه بودند، سيره اى كه پيوسته از آن ياد مى كردند و مشتاق آن بودند و هنگامى كه عبدالله بن مطيع عدوى، عامل ابن زبير در كوفه قصد داشت ميان آنها با روش عمر و عثمان رفتار كند مردم زير بار نرفتند.[5]
اين امر سبب شد كه مردم به ابن زبير پشت كنند تا اینکه بعد از مرگ يزيد، شرايط كوفه براى قيام مناسب شد و مختار راهى كوفه گرديد و زمانى به كوفه رسيد كه توابين در حال و هواى قيام بودند. ومختار با شعار «يا لثارات الحسين» قیام خود را آغاز نمود که بخاطر همین خونخواهی مورد اقبال و تأييد مردم نیز قرار گرفت.
مختار قاتلان امام حسين عليه السلام و ياران گرامى وى را مورد تعقيب قرار داد و همه را كشت، به طورى كه 248 تن از آن ها را در يك روز به قتل رساند و از فرماندهان و سردارانشان حتى يك نفر را باقى نگذاشت.
موضع مختار نسبت به توابيّن
مختار همچون توابين درصدد خونخواهى امام حسين و جنگ با قاتلان او بود ولى رهبر توابين را شايسته فرماندهى نمى دانست. او سليمان بن صُرد، رهبر توابين را مرد نظامى، با تجربه و كار آزموده نمى دانست و شيعيان را به يك جنگ برنامه ريزى شده منظم تحت فرماندهى خود دعوت مى كرد.
مختار در اين مرحله موفق نبود و نتوانست سليمان و طرفدارانش را به خود جذب كند، گرچه بعضى از ياران سليمان تحت تأثير تبليغات مختار از او جدا شدند. از طرف ديگر، اشراف كوفه از سليمان احساس خطر نمى كردند چون او در فكر مبارزه با عبيدالله بن زياد و سپاه شام بود، ولى مختار را خطرى جدى مى ديدند و به عبدالله بن يزيد حاكم زبيرى كوفه پيشنهاد دستگيرى مختار را دادند و مختار دوباره زندانى شد.
وقتى در زندان خبر شهادت توابين را شنيد به رِفاعة بن شدّاد بزرگ بازمانده  توابين چنين پيام داد:
 «آفرين بر گروهى كه خداوند بر مراجعت كنندگانشان اجر عظيم داد و از شهدايشان راضى شد؛ اما به خداى كعبه سوگند كه هيچ كدام از شما قدمى برنداشت و از بلنديى بالا نرفت مگر اينكه ثواب آن از همه دنيا بيشتر بود. سليمان وظيفه اى را كه بر عهده داشت، انجام داد و خداوند روح او را پذيرفت و با ارواح پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان قرار داد. البته او كسى نبود كه با وى به پيروزى برسيد و منم امير مأمور امين مورد اعتماد كُشنده جبّاران انتقام گيرنده از دشمنان دين و دربند كننده آنان به ميخها. آماده شويد و امكانات جمع كنيد و شما را بشارت باد. شما را به كتاب خدا، سنّت پيامبر، خونخواهى اهل بيت، دفاع از ضعفا و جهاد با ستمگران دعوت مى كنم والسلام.»[6]
قيام و تسلط بر كوفه
مختار دوباره با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد، شيعيان با آگاهى از آزاد شدن وى دسته دسته به حضورش رسيده و با وى بيعت كردند. روز به روز بر تعداد ياران مختار افزوده مى شد و اين امر بر عبدالله بن زبير گران آمد و براى مبارزه با حركت مختار، عبدالله بن يزيد را از امارت كوفه بر كنار و عبدالله بن مطيع را به جاى وى منصوب كرد. عبدالله بن مطيع به توصيه «اياس بن مضارب» درصدد بازداشت مختار بر آمد و او را احضار كرد و مختار كه از نيت او مطلع شد خود را به مريضى زد و از رفتن نزد او عذر خواست و ياران را احضار كرد و تصميم خود بر خروج را اعلام كرد.[7]
برخى از شيعيان كوفه نسبت به انگيزه وى از اين قيام در ترديد بودند تا اينكه گروهى را نزد محمد بن حنفيّه فرستادند. محمد با كوفيان خدمت امام سجاد(علیه السلام) رسيد و جريان را باز گفت و نظر امام را جويا شد. امام فرمود:
 «اى عمو، اگر بنده اى زنگى نيز جانب ما اهل بيت را بگيرد، بر مردم يارى او لازم است و من در اين مورد شما را ولّى و سرپرست قرار دادم. آنچه مى خواهى انجام ده.»[8]
با انتقال پيام امام به كوفيان، ترديدها از بين رفت و ياران مختار زياد شدند.
ابراهيم بن مالك اشتر كه از شيعيان مخلص و شجاعان بنام بود، هنوز به مختار نپيوسته بود. مختار با ارائه نامه اى از محمد بن حنفيه- كه از امام در اين مورد ولايت داشت- او را با خود همراه كرد و بدين صورت جبهه مختار قوى شد.[9] آنان در ربيع الاول سال 66 خروج كردند و عبدالله بن مطيع را از شهر رانده و بر كوفه و اطراف آن مسلط شدند.
مختار از ابتدا به فكر رويارويى با ابن زياد بود كه به شمال عراق آمده بود. سه هزار سپاهى به عنوان مقدمه به فرماندهى يزيد بن انس به سوى شام فرستاد و ابن زياد شش هزار نفر با آنان مقابل كرد ولى در جنگ، سپاه شام شكست سختى خوردند ولى متاسفانه يزيد بن انَس پس از پيروزى بدرود حيات گفت و سپاه عراق كه با مرگ فرمانده شيرازه خود را از دست داده بود، بازگشت.[10]
شورش اشراف و قتل عام قاتلان امام حسين(علیه السلام)
مختار، ابراهيم فرزند اشتر را با سپاهى براى جنگ با عبيدالله روانه كرد. اشراف كوفه كه بيشترشان در خون امام حسين(علیه السلام) دست داشتند و روش حكومتى مختار مورد قبول آنان نبود و امتيازهاى موهوم آنان لغو شده بود، غيبت ابراهيم را غنيمت شمردند و عليه مختار شوريدند. مختار ضمن مسامحه با آنان به ابراهيم پيام داد كه باز گردد. قبل از آمدن ابراهيم، اشراف و مختار درگير شدند و با آمدن ابراهيم پيروزى مختار حتمى شد.
با ظاهر شدن خيانت اشراف، مختار بر سركوب آنان مصمم شد و به عقب انداختن آن را ديگر مصلحت نديد. منادىِ مختار فرياد كشيد:
 «هركس به خانه رود و در خانه را به روى خود ببندد، در امان است جز كسانى كه در خون آل محمد (ص) دست دارند.»[11]
و باز اعلام كرد:
 «رها كردن قاتلان امام حسين تا اينكه آسوده بگردند و بر روى زمين راه بروند و زندگى كنند، از دين ما نيست.»[12]
ياران مختار خانه به خانه دنبال قاتلان امام حسين بودند و آنان را دستگير كرده و نزد مختار مى آوردند و او دستهاى گروهى و پاهاى گروه ديگر را قطع مى كرد تا اينكه گروه زيادى از آنان را به قتل رساند از جمله: شمر بن ذى الجوشن، خَوَلّى بن يزيد اصبحّى متولى سر امام حسين، عمر بن سعد و پسرش، حكيم بن طُقَيل قاتل ابوالفضل، مُرّة بن مُنقذ عبدى قاتل حضرت على اكبر عليه السلام، حرملة بن كاهل زننده تير به حلق على اصغر و بجدل بن سليم قطع كننده انگشت امام.[13]
با قلع و قمع قاتلان امام حسين در كوفه، ابراهيم روانه جنگ با عبيدالله شد و در موصل با سپاه عبيدالله درگير گرديد. در اين جنگ ابراهيم و يارانش با شجاعت كم نظيرى جنگيدند و سپاه عظيم شام را شكست دادند و عبيدالله بن زياد، حُصَين بن نُمَير، شرحبيل بن ذى الكلاع و جمع بسيارى از فرماندهان سپاه و تعداد بيشمارى از سپاهيان شام را كشتند.[14]
ابراهيم سر ابن زياد و ديگر فرماندهان سپاه را به نزد مختار فرستاد و مختار نيز سرها را به نزد امام سجاد و محمد بن حنفيه فرستاد.[15]
شهادت مختار
تعدادى از اشراف كوفه و قاتلان امام حسين(علیه السلام) مثل شَبث بن رِبعىّ و محمد بن اشعث از دست مختار فرار كرده و به بصره نزد مُصعب بن زبير رفتند و او را عليه مختار تحريض و تشويق كردند. مُصعب در اثر وسوسه هاى آنان تصميم به جنگ با مختار گرفت و لشكر آرايى كرد. مختار براى مقابله با آنان سپاهى روانه كرد ولى در جنگ، سپاه او شكست خورد. وقتى خبر شكست سپاهش را شنيد خود را براى جنگ تا مرگ آماده كرد و با مصعب در خارج از كوفه درگير شد. در اين نبرد نيز او شكست خورد و به شهر عقب نشست و در جواب اعتراض عده اى كه وعده هاى او به پيروز شدن را دروغ مى شمردند گفت:
 «آيا در كتاب خدا نخوانده اى كه: خداوند آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را بخواهد ثابت مى گرداند و ام الكتاب نزد اوست.»[16]
بعضى از علماى عامه با توجه به اين جواب مختار او را اولين معتقد به بداء دانسته اند.[17]
بعد از مدتى كه در قصر حصار گرفت و محاصره شديد شد، مختار به يارانش پيشنهاد خروج از قصر را داد و در جواب مخالفان گفت:
 «به خدا قسم، من دست بيعت به آنان نخواهم داد و به شما هم حكم نمى كنم (كه خارج شويد) ولى اگر خارج شدم و كشته گشتم، جز بر ضعف و ناتوانى شما افزوده نمى شود و اگر حكم آنان را پذيرفتيد و پيروزى آنان ثابت شد، شما را مى كشند آن وقت شما به يكديگر نگاه مى كنيد و مى گوئيد: كاش از مختار اطاعت كرده بوديم؛ اما اگر با من خارج شويد و پيروز نگرديد، دست كم بزرگوارانه مرده ايد.»
مختار با نوزده نفر از يارانش براى جنگ از حصار خارج شد و خوشحال بود كه بر عكس ديگر شورشيان كه هدفشان رسيدن به حكومت بوده، او هدفش از قيام خونخواهى اهل بيت بوده است و چيزى را كه عرب درباره آن خود را به خواب زده غايت و هدف قرار داده است و بدون اينكه از قيامش پشيمان و از سرانجامش اندوهگين باشد به سپاه ابن زبير حمله كرد و جنگيد تا شهيد شد.
بقيه ياران او كه در قصر مانده بودند، تسليم شدند و به دست افراد مصعب مطابق  پيش بينى مختار كشته شدند.[18] شهادت مختار در رمضان سال 67 بود.[19]
 

پی نوشت:
[1]  تاريخ تحليلى پيشوايان، ص: 121
[2] الكامل، ج 4، ص 22.
[3] همان مدرك، ص 22.
[4]  الكامل، ج 4، ص 22.
[5] الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 235.
[6] الكامل، ج 4، ص 186.
[7] الكامل، ج 4، ص 186.
[8] بحارالانوار، ج 45، ص 365 به نقل از رساله« شرح الثأر» ابن ‏نما.
[9] الكامل، ج 4، ص 215- 216.
[10] همان مدرك، ص 228- 230.
[11] الكامل، ج 4، ص 236.
[12] تاريخ سياسى اسلام، جعفريان، ج 3، ص 223.
[13] الكامل، ج 4، ص 236- 244 و بحارالانوار، ج 45، ص 374- 377.
[14] الكامل، ج 4، ص 264.
[15] بحارالانوار، ج 45، ص 385- 386.
[16] رعد، آيه 39.
[17] الكامل، ج 4، ص 271.
[18] همان مدرك، ص 272- 274.
[19] همان مدرك، ص 278.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.