ویژه نامه

اشعار ولادت حضرت امام هادی علیه السلام

تاریخ انتشار:
امام هادی(ع)

الا ولایت تـو خلق را تمام هدایت
استاد غلامرضا سازگار

الا ولایت تـو خلق را تمام هدایت 
بـه جمله جملۀ گفتار تو پیام هدایت 
ائمه‌اند هدایتگر و تـو در همه هادی 
از آن بلند زنام تـو گشته نام هدایت 
تو چارمین علی استی و زاده سه محمّد 
تویی تو هادی و بر حضرتت سلام هدایت 
کلام تو همه نور است، همچو آیۀ قرآن 
دعای جامعه‌ات تـا ابـد نظام هدایت 
محمد ابن علی در تو دید روی علی را 
که خورده است به نورت گره، زمام هدایت 
هدایت است همه شیوۀ خدا و تو هادی 
تو را رواست ز سوی خدا مقام هدایت 
سلام بر تو و بر نام و کنیه و نسب تو 
ابا الحسن، اب و اُمَّم فدای اُمّ و اب تو 

تو یازده صدف بحر نور را گهر استی 
در آسمان هدایت الی الابد قمر استی 
دهم وصی محمّد نهم سلاله زهـرا 
نهم ولی خدا را نکوتـرین پسر استی 
تو را ملائک هفت آسمان درود فرستند 
ز شش جهت که تو مهرِ جمال دادگر استی 
به پنج حس وچهار عنصر وسه روح و دو گیتی 
بـه امر خالق سرمد امام و راهبر استی 
امـام یـازدهم حجت دوازدهم را 
به اقتدار جلال محمدی پسر استی 
ز هر چه گویم و گویند قدر تواست فراتر 
ز هر چه گفتم و گفتند باز خوب‌تر استی 
سلام بر تو که آیینه جمال خدایـی 
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هُدایی 

شب ولادت تو باز، نـور یافت ولادت 
سرور شیعه بوَد در ولادت تو عبادت 
خدا گواست که مهر تو ای امام هدایت 
سعادت است سعادت، سعادت است سعادت 
مرا چه زهره که در وصف تو زبان بگشایم 
پیمبران خدا راست بـر تو عرض ارادت 
تو هادی همه‌ای، خلق را به سوی خداوند 
بـه روز حشر همه هادیان دهند شهادت 
قسم به «سامره» و آستان و صحن و سرایت 
تـو را کرامت و ما را سؤال آمده عادت 
اگر به راه تو فیض شهادتم بـه کف آید 
خدا گواست که خوشتر بوَد ز روز ولادت 
حریم توست همانا مطاف صبح و مسایم 
تبلور نجف و کاظمین و کرب و بـلایم 

هماره شیعه به دامن سرشک شوق ببارد 
که از زبان تو با خود دعای جامعه دارد 
زیارتی است که باشد شناسنامۀ عترت 
فضائلی است که نتوانَدَش کسی بشمارد 
زیارتی است که باید هماره شیعه بخواند 
فقط نه آنکه بخواند، به لوح دل بنگارد 
بـه شرح جامعه بـاید کتاب‌ها بنویسند 
بشر بخواند و بر گوش جان خود بسپارد 
زیارتی است که چون آیه‌های وحی، نباید 
کسی به یک خط آن دست بی‌وضو بگذارد 
زیارتی است که فرهنگ اهل بیت در آن است 
زیـارتی که عبـارات آن نـظیر نـدارد 
زیارتی است که در آن بود تمام ولایت 
بود تمام عبارات آن چراغ هـدایت 

سلام بـر تـو که آیینۀ جمال خدایی 
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هدایی 
سلام بر تـو که دردانـۀ امام جوادی 
سلام بر تـو که نور دل امام رضایی 
سلام بر تـو که جد امام منتظر استی 
سلام بر تـو که فرزند سیدالشهدایی 
سلام بر تو که کعبه، سلام بر تو که حجی 
سلام بر تو که مسعا و مروه‌ای و صفایی 
سلام بر تو که از «سامرا» ز لطف و عنایت 
به دردهای دوا ناپذیر خلق، دوایی 
سلام بر تو که چارم علی ز نسل رسولی 
سلام بر تو که عین الحیوة خضر بقایی 
سلام "میثم" بی‌دست و پا به لطف و عطایت 
که گشته چون منِ ناقابلی مدیحه سرایت

 

اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
استاد غلامرضا سازگار
اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
سینه سینای دل مرکز طور آمده
ساقی توحید با جام طهور آمده
جلوه گر از برج غیب آیت نور آمده
محو شده باطل و حق به ظهور آمده
که گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام
بیا به بستان وحی فیض دگر را ببین
به دست شمس الضحی رشک قمر را ببین
روی ملک را نگر، جن و بشر را ببین
با پدری چون جواد بهین پسر را ببین
علی بخوانش ولی پیامبر را ببین
امام هادی است این هدایتش مستدام
دهُم ولی خدا امام این نه وراق
به علم او پایبند هشت جهان هفت طاق
شش جهت و پنج حس بدو بَرَد اشتیاق
فتد در این چار ام بدون مهرش فراق
اگر دو عالم کند به مهر او اتفاق
به ذات یکتا شود جحیم، دارالسلام
محبّت او بود عنایت واسعه
به امر و نهیش مدام جاذبه و دافعه
ز فیض او شد قوی باصره و سامعه
عنایتی از کفش عناصر اربعه
حکایتی از دمش زیارت جامعه
کز آن هزار آفتاب درخشد از هر کلام
بیا به بیت الولا جمال داور ببین
جمال داور نگر روی پیمبر ببین
کمال خیرالنسا جلال حیدر ببین
کنار ابن الرّضا رضای دیگر ببین
جواد را با گلی بهشت پرور ببین
بهشت از این گل گرفت آبرو و احترام
ابوالحسن کنیه و علی بود نام او
ز حور دل می‌برد کبوتر بام او
پرندگان هوا شیفتة دام او
درندگان زمین اشک فشان رام او
چشمة آب حیات جرعه‌ای از جام او
الا الا تشنگان از او ستانید جام
پناه من کوی او نگاه من سوی اوست
کعبة من سامره قبلة من روی اوست
رشته توحید من سلسلة موی اوست
بهشت در سایة قامت دلجوی اوست
جهان هستی همه پر از هیاهوی اوست
عالم خلقت کند در حرمش ازدحام
به هر کجا ساکنم مرا وطن سامره است
تکلمم روز و شب به هر سخن سامره است
نقل سخن سامره نُقل دهن سامره است
مرا به حجن چه کار؟ بهشت من سامره است
که خاک آن مظهر حیّ زمن سامره است
به صبحگاهش درود به شامگاهش سلام
بر این زمین آسمان دوخته چشم نگاه
بر این زمین آورد ملک ز گردون پناه
از این زمین می‌وزد نور به عرض اله
از این زمین یافت دل به سوی معبود راه
در این زمین خفته‌اند دو آفتاب و دو ماه
نرجس نیکو سرشت حکیمه با دو امام
بگوش عالم رسد ندای این خاندان
دوده آدم شود فدای این خاندان
ناز به شاهان کند گدای این خاندان
خلقت هستی بود برای این خاندان
زبان «میثم» کند ثنای این خاندان
هماره در روز و شب همیشه در صبح و شام
 

فرشته سپاه
عباس حسيني جوهري ذاكر

شهي كه معني و الشمس روي انور اوست
سواء سوره والليل مويي از سر اوست
درازي شب يلدا و بوي مشك تتار
علامتي است كه در گيسوي معنبر اوست
به پيش نور رخش نور آفتاب كجا
كه آفتاب خجل از رخ منور اوست
لبش چه حقّه ياقوت پر ز درّ و گهر
رخش چو خلد برين و دهان چو كوثر اوست
غلام درگه آن شه عرش مقدارم
كه جبرئيل امين چون غلام بر در اوست
شه ملك خدم و خسروِ فرشته سپاه
كه نُه رواق فلك عرصه گاه لشكر اوست
زكهكشان فلك عارفي زمن پرسيد
جواب دادم كه اين خط و راه معبر اوست
دهم امام كه او راست يازده معصوم
تمام جدّ و پدر جز يكي كه مادر اوست
ولي مطلق آن حجت و خليفه حق
كه هفت كاخ مطبق رواق منظر اوست
ابوالحسن خلف متقي علي نقي
كه اين لقب شرف تاج و زيب افسر اوست
فداي قدر و جلالش كه تا خداست خدا
لباس عزّت و شوكت قباي پيكر اوست
براي ذاكر غير از درش پناهي نيست
كه خاك درگه او آبروي محشر اوست

 

ولاي دوست
آذر

خوش آندل كز ازل دارد ولاي حضرت هادي
خوش آن سر كو بسايد رخ به پاي حضرت هادي
دلا گر رستگاري خواهي ارهول صف محشر
نما از حق طلب ظل لواي حضرت هادي عليه السلام

 

شب شادي
حاج علي اكبر پيروي

امشب اي دل مرا شب شادي است
در كف ما برات آزادي است
باب رحمت زهر طرف شد باز
شب ميلاد حضرت هادي است

 

مرغ دل
آيت الله محمد حسين اصفهاني

فتاده مرغ دلم ز آشيان در اين وادي
كه هر كجا رود افتد بدام صيّادي
به دانه اي دُرّ يكدانه مي دهد بر باد
نه گوش هوش و نه چشم بصير نقّادي
چنان اسير هوا و هوس شدم كه نپرس
نه حالِ نغمه سرايي نه طبع و قادّي
نه شمع انجمني تا كه روشني بخشد
نه شاهدي كه غم از دل برد به شيّادي
دلا دل از همه برگير و خلوتي بپذير
مدار از همه عالم اميد امدادي
مگر زقبله حاجات و كعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادي عليّ الهادي
محيط كون و مكان نقطه بصير وجود
مدار عالم امكان مجرّد و مادي
شها تو شاهد ميقات لي مع اللّهي
تو شمع جمع شبستان ملك ايجادي
صحيفه ملكوتي و نسخه لاهوت
وليّ عرصه ناسوت بهر ارشادي
نه ممكني و نه واجب چه واحدي به مثل
كه هم برون ز عدد هم قوام اعدادي
مقام باطن ذات تو قاب قوسين است
بظاهر ار چه در اين خاكدان اجسادي
كشيدي از متوكل شدايدي كه به دهر
نديده ديده گردون زِهيچ شدّادي
گهي به بركه درّندگان، گهي زندان
گهي به بزم مي و ساز باغي عادي
تو شاه يكّه سواران دشت توحيدي
اگر پياده روان در ركاب الحادي
ز سوز زهر بلاهاي دهر، جان تو سوخت
كه بر طريقه آباء و رسم اجدادي

 

اهل ولاء
غلامرضا سازگار

اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
سينه سيناي دل مركز طور آمده
ساقي توحيد با جام طهور آمده
جلوه گر از برج غيب آيت نور آمده
محو شده باطل و حق به ظهور آمده
كه گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام
بيا به بستان وحي فيض دگر را ببين
به دست شمس الضحي رشك قهر را ببين
روي ملك را نگر، جن و بشر را ببين
با پدري چون جواد بهين پسر را ببين
علي بخوانش ولي پيامبر را ببين
امام هادي است اين هدايتش مستدام
بيا به بيت الولا جمال داور ببين
جمال داور نگر روي پيمبر ببين
كمال خير النساء جلال حيدر ببين
كنار ابن الرّضا رضاي ديگر ببين
جواد را با گلي بهشت پرور ببين
بهشت از اين كل گرفت آبر و احترام

 

مهر جانفروز
غلامرضا سازگار

مهر جهانفروز سپهر هدايتي
هادي است كنيه ات، بتو و كنيه ات سلام
تا با كبوتران حريم تو خوش بود
پر مي زند به سامره مرغ دلم مدام
دارم درون سينه مجروح خويشتن
زخمي كه جز وصال توأش نيست التيام
ما با محبت تو نموديم افتخار
ما از ولايت تو گرفتيم انسجام
دردا كه چرخ بر تو جفا كرد روز و شب
آوخ كه خصم خون به دلت كرد صبح و شام
دشمن تو را به زور به بزم شراب برد
كرد از تو و رسول خدا هتك احترام
آنجا به تو تعارف جام شراب كرد
ريزد خدا حميم جهنّم ورا به كام
خاموش شد صداي و دعايت ولي بزهر
اي آنكه يافت دين خدا از دَمَتْ قوام
داغ تو شعله بر جگر شيعيان زند
تا مهديت بيايد و بستاند انتقام

 

منبع: فرآوری از پایگاه نخل میثم و سپهر هدایت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.