حجت الاسلام والمسلمین عبد الرحمن انصاری

بازشناسی خطبه امام سجاد علیه السلام در شام

تاریخ انتشار:
حادثه کربلا، مانند بسیاری از رخدادهای تاریخی دیگر، فراموش نشده و مشعل فروزان آن، همه جا را فرا گرفته و جاودانه گشته است. این امر را می توان در حوزه­اي چون خدا محوری و ستم ستیزی امام حسین علیه السلام و یاران او جست وجو کرد.
امام سجاد

اشاره

حادثه کربلا، مانند بسیاری از رخدادهای تاریخی دیگر، فراموش نشده و مشعل فروزان آن، همه جا را فرا گرفته و جاودانه گشته است. این امر را می توان در حوزه اي چون خدا محوری و ستم ستیزی امام حسین علیه السلام و یاران او جست وجو کرد. افزون بر این، باید یکی از دلايل جاودانگی آن را نیز حضور پر ثمر اهل بیت علیهم السلام در این نهضت دانست، که در جهت تحریف زدایی و پیام رسانی تأثیر به سزایی داشته است؛ زیرا خون و پیام، در هر انقلابی مکمل یکدیگر بوده و ارزش پیام رسانی، هرگز کمتر از خون و شهادت نیست. بی تردید، اگر کاروان اسیران نبود، دشمن پرونده کربلا را با هر وسیله ممکن از صفحه تاریخِ «تقابل حق و باطل» محو می کرد. دشمن که حکم جواز قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرده بود و نواده پیامبر خدا را خارجی و آشوبگر معرفی نموده بود، بعد از این حادثه می کوشید تا پرونده آن را به طور كلي ببندد. بنابراین، اگر خطبه ها و عزاداری های اهل بیت علیهم السلام، به ویژه خطبه امام سجاد علیه السلام نبود، وقایع عاشورا در حافظه تاریخ ثبت نمی شد.

این نوشتار می کوشد، در محورهايي چند، خطبه امام سجاد علیه السلام در شام را بازشناسی نماید.

الف ـ منبع خطبه

خطبه امام سجاد علیه السلام در منابع متعدد، از جمله در الإحتجاج آمده است؛ اما نگارنده، متن آن را از مقتل خوارزمی انتخاب نموده است؛[1] هرچند از منابع دیگر نیز بهره گرفته ایم. در این مقاله، به بررسي قسمت هایی از خطبه آن حضرت مي پردازيم.

ب ـ اهداف

امام سجاد علیه السلام در این خطبه، سه هدف عمده را که در حقیقت مکمل یکدیگرند، دنبال می کند:

1. معرفی اهل بیت علیهم السلام

این امر، از بایسته ها و در شمار مهم ترين اهداف اين خطبه به شمار مي رود؛ زیرا در آن زمان برخی خود را اهل بیت علیهم السلام می خواندند؛ مثلاً بنی امیه در شام، خویشتن را اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله معرفی می کردند و یا در حجاز نیز برخی زنان پیامبرصلی الله علیه وآله در این اندیشه بودند؛ به ویژه اینکه رخدادهای بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله، سبب خاموشی خاندان نبوي در صحنه سیاست شده بود.[2]

2. بیان جنایات دشمن

اهل بیت علیهم السلام وظیفه داشتند كه جنایات دشمن را بازگو کنند تا در صفحات تاریخ ثبت شود. به يقين، اگر پیام رسانی و آگاهي بخشي اهل بیت علیهم السلام نبود، یزید پرونده جنایات خود را می بست. از این رو است که زینب3 و امام سجاد علیه السلام در فرصت های به دست آمده جنایات دشمن را بیان می نمودند و بحمدالله در این امر، موفق نیز بودند. اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه زانوی غم در بغل نگرفتند، بلکه با قدرت و عزت مندانه رسالت خود را به خوبي انجام دادند و شعار «هَيْهَاتَ‏ مِنَّا الذِّلَّةُ»[3] امام علیه السلام را تکرار نمودند.

3. صیانت نهضت امام حسین علیه السلام

یکی از رسالت هاي اصلی اهل بیت علیهم السلام، صیانت انقلاب و قيام حسيني بود. بی تردید، اگر تبلیغات اهل بیت علیهم السلام، به ویژه خطبه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب3 نبود، دشمن نهضت امام حسین علیه السلام را تحریف می کرد و از آن به سود خويش بهره مي برد.

ج ـ وضع شام

بازشناسي خطبه امام سجاد علیه السلام و شناخت اهميت آن، نيازمند آشنايي با وضعيت اجتماعي و سياسي شام در آن زمان است. از اين رو، پيش از پرداختن به فرازهاي خطبه حضرت، لازم است مطالبي در اين باره مطرح شود.

شام که پیش تر تحت سیطره امپراطوری روم بود، در سال 14ق جزء حکومت اسلامی شد. مردم شام به سبب حکومت طولانی امیرانی، مانند خالد بن ولید و معاویه در آن منطقه، شناخت چندانی از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نداشتند. بنی امیه آن قدر مردم را در فقر فرهنگی قرار داده بودند که وقتی معاویه نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند، هیچ کس چیزی نگفت.[4] از سوی دیگر، معاویه در این شهر بر ضدّ اهل بیت علیهم السلام تبلیغات نموده بود.

معاویه به طوری علیه علی علیه السلام تبلیغ کرده بود که مردم سبّ و لعن ایشان را به عنوان سنت و ارزش اجتماعی به حساب می آوردند و کودکان بر سبّ حضرت علی علیه السلام متولد می شدند و بزرگان بر آن روش می مردند.[5] تبلیغات دشمن آنچنان بر افکار مردم شام اثر گذاشته بود که هنگام ورود اهل بیت علیهم السلام به شام، مردم لباس نو پوشیدند و شهر را آذین بستند. نمونه ذیل، وضع شام را نشان می دهد.

زمانی که اهل بیت علیهم السلام را وارد دمشق کردند، شیخی نزد آنان آمد و گفت: «سپاس خدای را که شما را کشت و به هلاکت رساند و مردم را از شرّ شما راحت و امیر المؤمنین را بر شما پیروز نمود.»[6]

امام سجاد علیه السلام به او گفت: «ای شیخ! آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بلی. حضرت فرمود: آيا این آیه را خوانده ای که خدا از قول رسول می گوید: من بر این [رسالت]، مزدی از شما نمی خواهم؛ مگر محبت و دوستی خویشان...؟[7]

گفت: آری. فرمود: «ای شیخ! ما، خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله هستیم.» بعد فرمود: «آیا این آیه را تلاوت کرده ای كه: حق خویشانت را ادا کن.»؟[8] پاسخ داد: آری، خوانده ام. امام علیه السلام فرمود: «آن خویشان، مايیم.»

حضرت در ادامه فرمود: «آیا این آیه را قرائت کرده ای: همانا خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاکیزه گرداند»؟[9] گفت: آری. فرمود: «ای شیخ! ما همان خاندانی هستیم که آیه تطهیر در باره آنان نازل شده است.»

پیرمرد، سکوت کرد و از گفته خود پشیمان شد و سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! من از سخنانی که به زبان آوردم، به درگاهت، توبه می کنم و از بغضی که نسبت به اینان داشتم، به تو پناه می برم. خدایا! من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم.»[10]

دـ فرصت شناسی

يكي از آموزه هاي ارزنده در خصوص ماجراي شكل گرفتن خطبه امام سجاد علیه السلام، موضوع فرصت شناسي و استفاده به جا از موقعيت هاي به وجود آمده است. در مجلسی که با حضور یزید، سران حکومت، مردم شام و اهل بیت علیهم السلام در مسجد شام برگزار شد، یزید به خطیب دستور داد که بالای منبر برود و به ایراد سخن بپردازد و به علی و حسين8اهانت کند. خطیب، بالای منبر رفت و به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله ناسزا گفت.

امام سجاد علیه السلام از فرصت به دست آمده توسط دشمن، بهترین استفاده را کرد و فرمود: «وَيْلَكَ‏ أَيُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَيْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ؛[11] وای بر تو ای سخنران! رضایت مخلوق را به خشم خالق فروختی و جایگاهت را در آتش قرار دادی.»

آنگاه حضرت رو به یزید کرد و فرمود: «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعِدَ هَذِهِ الْأَعْوَادِ فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتِ لِلَّهِ فِيهِنَّ رَضّاً، وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِيهِنَّ أَجْرُ وَ ثَوَابُ؛[12] ای یزید! به من اجازه بده تا از این چوب ها بالا بروم و سخنانی بگویم که در آن رضایت خدا، و برای این مردم در آن، اجر و ثوابی است.» امام سجاد علیه السلام با این سخنان که هر واژه اش دنیایی معنا و ارزش داشت، افکار مردم را به خود جلب کرد. از اين رو، یزید با اصرار مردم ناچار شد كه به امام علیه السلام اجازه دهد تا سخن بگوید.

ﻫ ـ محورهای خطبه

در اين خطبه، امام علیه السلام به معرفي پيامبرصلی الله علیه وآله، علي ابن ابي طالب علیه السلام، اصحاب و نزديكان رسول خداصلی الله علیه وآله و نيز ذكر مصيبت امام حسين علیه السلام مي پردازد كه در ادامه، به توضيح هر يك مي پردازيم. گفتني است، چينش انجام شده در اين قسمت، بر اساس ترتيبي است كه در خطبه حضرت ذكر شده است.

1. معرفی پیامبرصلی الله علیه وآله

امام سجاد علیه السلام نخست با حمد و ثنای خداوند خطبه را آغاز نمود و سپس به معرفی اجمالی اهل بیت علیهم السلام و برخی اصحاب پرداخت. حضرت فرمود: «ای مردم! خداوند شش خصلت به ما عطا کرده و با هفت ویژگی بر دیگران برتری بخشیده است؛ [خصلت هایی چون:] «علم»، «بردباری»، «سخاوت»، «فصاحت»، «شجاعت» و «محبت در دل های مؤمنان» را به ما ارزانی داشته است».

امام سجاد علیه السلاممی فرماید: خداوند به ما شش چیز عطا کرد [که به مردم دیگر نیز کم و بیش آنها را عطا نمود].[13] روشن است، صفاتی که امام به آنها اشاره می کند، در اهل بیت علیهم السلام در حدّ اعلای آن وجود داشت. آنان از نظر علم، بردباری، سخاوت، شجاعت، فصاحت و محبوب مردم بودن، سرآمد افراد جامعه به حساب می آمدند. اهل بیت علیهم السلام مورد توجه و علاقه شدید مردم قرار داشتند و افرادی که از شناخت مختصری نسبت به آنان برخوردار بودند، ایشان را از دل و جان دوست می داشتند. از این رو، حاکمان، نسبت به آنان حسادت می ورزیدند و در صدد آزار و اذیت و به شهادت رساندن آن بزرگواران بر می آمدند.

البته گاهی نیز از روی ناچاری به کمالات آنان اقرار می کردند؛ از جمله وقتی مردم شام اصرار نمودند که یزید به امام سجاد علیه السلام اجازه دهد تا خطبه بخواند و گفتند: از خطبه خواندن او چه مشکلی ایجاد می شود؟ یزید پاسخ داد: شما، در باره این خانواده چه فکر می کنید؟ آنها علم و فصاحت را به ارث برده اند. از آن می ترسم که خطبه او فتنه ای به وجود آورد.[14]

اما آن هفت ویژگی که مایه برتری اهل بیت علیهم السلام بر دیگران شده است، به فرموده امام سجاد علیه السلام عبارت اند از اینکه: «[خداوند] پیامبر بزرگ اسلام، صدّیق (امیر مؤمنان علی علیه السلام)، جعفر طیّار، شیر خدا و رسولش (حمزه)، دو سبط این امّت (حسن و حسین8) و مهدی که کُشنده دجال است را از ما قرار داد.»[15]

امام سجاد علیه السلام، با این جملات، به بنی امیه و مردم فهماند که همه خوبی ها از پیامبرصلی الله علیه وآله و اصحاب ایشان می باشد؛ مثلاً جعفر طیار که در راه اسلام به شهادت رسید، از اهل بیت است و حال آنکه بنی امیه تا آخرین نفس بر ضدّ اسلام پیکار کردند؛ چنانكه ابوسفیان در باره اسلام و حکومت گفت: «حکومت، ملک است؛ بهشت و جهنم، دروغ است. نگذارید این توپ (حکومت)، از میان شما خارج شود؛ بلکه به یکدیگر پاس دهید و آن را موروثی کنید.»[16]

آنگاه امام علیه السلام در ادامه فرمود:

هر کس مرا شناخت که شناخت، و کسی که مرا نشناخت، خود را معرفی می کنم. «أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا...؛ ای مردم! من، فرزند مکه و منایم. من، فرزند زمزم و صفایم. من، فرزند کسی (پیامبری) هستم که حجر الاسود را با ردای خویش حمل کرد و در جای خود نصب نمود. من، فرزند بهترین طواف کنندگان و سعی کنندگانم. من، فرزند بهترین حج گزاران و تلبیه گویانم. من، فرزند کسی ام که بر بُراق نشست. من، فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سفر کرد. من، فرزند کسی ام که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب الهی و نزدیک ترین جایگاه در نزد حق تعالی راه یافت. من، فرزند کسی ام که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. من، فرزند پیامبری ام که پروردگار بزرگ به او وحی کرد. من، فرزند محمد مصطفا یم.»

امام سجاد علیه السلام به خدمات و فضايل و مناقب مهمی از جدش، رسول خداصلی الله علیه وآله اشاره می کند. دلیل این امر، آشنایی بیشتر مردم با رسول خدا است. او پیامبرصلی الله علیه وآله را به منزله تبلور مکه، منا، زمزم و صفا می داند. سپس حضرت به یکی از کارهای مهم پیامبرصلی الله علیه وآله پیش از رسالتش اشاره می کند که آن، نصب حجر الاسود است.

در دوران جوانی رسول خداصلی الله علیه وآله سیلی در مکه آمد و خانه کعبه خراب شد. قریش تصمیم گرفت که خانه کعبه را بازسازی کند. برای این کار، بنا شد سنگ های مورد نیاز را بیاورند که هر قبیله ای بخشی از سنگ ها را آوردند. وقتي خواستند حجر الاسود را سر جایش بگذارند، با یکدیگر نزاع کردند و این جریان، نزدیک بود به جنگ میان آنان کشیده شود. یکی از بزرگان آنان پیشنهاد کرد: نخستین کسی که وارد مسجد الحرام شود، بین ما حکم کند و او هر چه نظر داد، همگی پیروی نمايیم. لحظاتي بعد، رسول خدا كه قريش او را «امين» ناميده بودند، وارد مسجد الحرام شد.[17] بالأخره، همگی به آنچه حضرت حکم نمود، رضایت داده و خوشحال شدند. رسول خدا حجر الاسود را در عبای خود قرار داد و از هر طایفه نماینده ای، کناره عبا را گرفتند و چون کنار دیوار کعبه رسیدند، حضرت حجر الاسود را در جای خود قرار داد و اين گونه، با تدبیر خود از جنگ و نزاع بین قبیله های قریش جلوگیری نمود. عبارت: «أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرافِ الرِّداء»[18] در خطبه امام سجاد علیه السلام، اشاره به همین مطلب است.

علي بن حسين علیه السلام سپس به موضوع مهم معراج پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله و رسیدن حضرت به مقامات عالیه قرب الهی اشاره کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله هنگامی که در مکه بود، یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی رفت و از آنجا به آسمان ها صعود نمود و همان شب به مکه بازگشت. مطابق آيات دو سوره از قرآن، يعني اسرا و نجم، حضرت در این عروج آسماني، به مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید.[19]

پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله می فرماید: «شبی که به آسمان رفتم، بر درب بهشت نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد فرستاده خدا، علی محبوب خدا، حسن و حسین برگزیده خدا، و فاطمه انتخاب شده خدا است.»[20]

2. معرفی علی علیه السلام

«أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی... أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ... وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ... وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ...؛ من، فرزند علی مرتضایم... من، پسر آن کسی هستم که پیشاپیش رسول خداصلی الله علیه وآله با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد... و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید... من، پسر اولین کسی هستم از مؤمنان که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت. من، پسر اوّل سبقت گیرنده ای در ایمانم... .»

امام سجاد علیه السلام بعد از ذكر برخی مناقب پیامبرصلی الله علیه وآله، فضایل و خدمات بی بدیل جدّ بزرگوارش علی علیه السلام را یاد آور می شود و در اینجا به تفصیل سخن می گوید؛ زيرا فضای حاکم بر جامعه آن روز، چنان مسموم بود که ضرورت داشت خدمات و فضيلت هاي علی علیه السلام مطرح گردد.

اصولاً در دوران حکومت معاویه، بنی امیه و بنی مروان، حاکمان تلاش شان این بود که مردم با بغض و کینه علی علیه السلام و خاندان وی، پرورش یابند. علامه امینی1 گوید: «لعن و ناسزاگویی [به علی علیه السلام]، سنت جاریه ای شد و در روزگار امویان، پانصد هزار منبر برپا شد که بر همه آنها امیر مؤمنان علیه السلام را لعن می کردند و آن را به عنوان عقیده ای راسخ، فریضه ای ثابت یا سنتی قابل پیروی، به حساب می آوردند و با ذوق و شوق کامل، نسبت به آن رغبت می ورزیدند.»[21]

از جمله، شخص معاویه نسبت به این کار بسیار اصرار می ورزید. نقل شده است که گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: ای امیر مؤمنان! تو به آرزویت رسیده ای. چه بهتر که دیگر دست از لعن این مرد برداری. معاویه گفت: نه، به خدا سوگند! دست بر ندارم تا بر این کار کودکان بزرگ شوند و بزرگان پیر گردند و هیچ گوینده ای فضیلتی را از او یاد نکند.»[22]

بنی امیه خوب می دانستند که اگر مردم به فضایل و جایگاه علی علیه السلام آگاهی پیدا کنند، هرگز به حکومت آنان رضایت نخواهند داد. از اين رو، سعی می کردند حضرت را نزد مردم منفور و بد جلوه دهند. عمر بن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101 هجری حکومت جهان اسلام را عهده دار شد، این سنت ناپسند را از بین برد. وی در باره علت کار خود، به چند دليل اشاره می کند؛ از جمله می گوید: هنگامی که پدرم امیر مدینه بود و در روز جمعه خطبه می خواند، من هم شرکت می کردم و می دیدم که پدرم با زبان فصیح و رسا خطبه می خواند؛ ولی همین که به لعن علی علیه السلام می رسد، زبانش بند می آید و به لکنت می افتد؛ به قدری که تنها خدا می داند و من از این امر تعجب می کردم. روزی به او گفتم: پدر جان! تو سخنورترین مردم هستی. پس چه می شود که روز اجتماع مردم، شیواترین خطبه را می خوانی؛ ولی چون به لعن این مرد می رسی، زبانت بند می آید؟

گفت: فرزندم! این مردم شام و جاهای دیگر را که پای منبر ما می بینی، اگر آنچه را که پدرت از فضیلت این مرد می داند، می دانستند، هیچ کدام از اینها پیرو ما نمی شدند. این سخن و سخنی را که معلمم در کودکی به من آموخته بود، به خاطر داشتم و همان جا با خدا عهد کردم که اگر حکومت به من برسد، این بدعت را تغییر دهم و چون خداوند بر من منت نهاد و به خلافت رسیدم، آن را از بین بردم و به جای لعن، این آیه را قرار دادم: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ.»[23] آنگاه این دستور را به تمام شهرها نوشتم.[24]

امام سجاد علیه السلام فضایلی را برای علی علیه السلام ذکر می کند که در ذيل، برخی از آنها را توضیح مي دهيم.

1. بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ: يعني علي علیه السلام دو بیعت کرد. امام مجتبی علیه السلام در بحث با معاویه می فرماید: او (علی علیه السلام) دو بیعت کرد که تو در اولی، کافر بودی (يعني بیعت رضوان در سال ششم هجری در صلح حدیبیه که معاویه در آن وقت کافر بود). بیعت دوم، بعد از فتح مکه است که گرچه معاویه در آن شرکت کرد، ولی نسبت به آن، ناکث و بیعت شکن بود.[25]

2. هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ: يعني امام علي علیه السلام دو هجرت کرد؛ یکی از آنها، هجرت از مکه به مدینه است؛ ولی اينكه هجرت دیگر کدام است، دقیقاً روشن نیست. برخی گفته اند: هجرت اول، هجرت از مکه به شعب ابی طالب است که پیامبرصلی الله علیه وآله همراه بنی هاشم مدت سه سال در آنجا در محاصره قریش قرار گرفت و هجرت دوم، هجرت از مکه به مدینه است.[26]

3. مبارزه با دو شمشی: علامه مجلسی; در توضیح جنگیدن امام علي علیه السلام با دو شمشیر می فرماید: در اين باره چند احتمال وجود دارد: یکی اینکه حضرت در بعضی از جنگ ها توأمان به وسيله دو شمشیر می جنگید. دوم آنكه بعد از شمشیر اول، شمشیر دیگری می گرفت و می جنگید؛ مانند جنگ احد که بعد از شکسته شدن شمشیرش، پیامبرصلی الله علیه وآله ذوالفقار را به ایشان داد.

امام علی علیه السلام خود به این موضوع اشاره نموده و می فرماید: «من، کسی هستم که دو هجرت کردم و دو بار بیعت نمودم. من، صاحب بدر و حنین هستم و با دو شمشیر جنگیدم.»[27]

4. جهاد با ناکثین، قاسطین و مارقین: امام علی علیه السلام در طول حکومت خود، با سه گروه جنگ کرد. آن حضرت مکرر از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده بود که در دوران حکومت خويش با سه گروه: ناکثین، قاسطین و مارقین، برخورد و جنگ خواهد کرد.

به طور كلي، در اين باره بیش از ده حدیث در کتاب های اهل سنت نقل شده که علی علیه السلام فرمود: به سه جنگ مأمور شده ام: «ناکثین، قاسطین و مارقین.»[28] ناکثین، اهل جمل اند که به رهبری طلحه و زبیر و عایشه، اولین جنگ را علیه حضرت به راه انداختند. قاسطین، اهل شام اند که به رهبری معاویه و عمرو عاص، دومین جنگ را بر ضدّ حضرت به وجود آوردند و مارقین، اهل نهروان اند که گروهی از سپاهیان زاهد و ظاهراندیش بودند و جنگ نهروان يا خوارج را پدید آوردند.

ام سلمه، از پیامبرصلی الله علیه وآله می پرسد: ناکثین کیان اند؟ حضرت می فرماید: کسانی که در مدینه بیعت کردند و در بصره آن را شکستند. بعد می پرسد: قاسطین چه كساني اند؟ رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: معاویه و یاران او از اهل شام.

سپس می پرسد: مارقین کیان اند؟ حضرت در پاسخ می فرماید: اهل نهروان.[29]

یکی از فضایل امام علی علیه السلام، سبقت گرفتن ايشان در اسلام آوردن است. بر اساس برخی گزارش ها، آن حضرت ـ از بین مردان ـ اولین کسی است که اسلام آورد.[30] (وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ.)

بدين سان، امام سجاد علیه السلام با بیانی زیبا، تبلیغات چندین ساله بنی امیه را بر ضدّ علی علیه السلام خنثا کرد؛ چه اينكه در منطقه شام برخی مردم بعد از نماز جمعه، امام علی علیه السلام را لعن می کردند و به ویژه قشر جوان از جايگاه آن امام همام اطلاعي نداشتند؛ اما امام سجاد علیه السلام با سخنان آتشین خود، علی علیه السلام را معرفی کرد تا مردم بیندیشند که آیا این علی با آن علی که بنی امیه معرفی کرده بود، قابل قیاس است!

3. معرفي حضرت حمزه علیه السلام

«وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ...؛ شیر خدا و شیر رسول خداصلی الله علیه وآله (حمزه)،... از ما است.»

حمزه، عموی پیامبرصلی الله علیه وآله، دو سال بزرگ تر از آن حضرت بود.[31] پیامبرصلی الله علیه وآله در باره او می فرماید: در روز قیامت، حمزه، فرزند عبدالمطلب و نيز آن که در برابر مرد ستمگری بایستد و او را مورد امر و نهی قرار دهد، همراه سید الشهداء هستند.[32] همچنین حضرت آنگاه که کنار جنازه حمزه آمد، به وی خطاب کرد: ای عموی رسول خدا، شیر خدا و شیر رسول خدا.[33]

حمزه، اولین پرچم دار اسلام بود؛ رسول خداصلی الله علیه وآله پرچم سفیدی به حمزه داد و با سی نفر، وی را به سوی کاروان قریش اعزام نمود.[34] وی در یاری پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله و حمایت از دین، نهایت تلاش خود را انجام داد و در جنگ بدر، شماری از بزرگان قریش و دشمنان اسلام را به هلاکت رساند[35] و در جنگ احد، به شهادت رسید.

4. معرفی جعفر طیار علیه السلام

«وَ مِنَّا الطَّیَّارُ...؛ جعفر طیار، از ما است.»

جعفر، از شخصیت های برجسته اسلام است. او الگوی ایمان، عمل، اخلاص، جهاد و شهادت به حساب می آید و جزء اولین کسانی بود که اسلام آورد.[36]

در سال چهارم یا پنجم بعثت، به جهت فشار بسیاری که بر مسلمانان وارد شد، پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد که عده ای به سرپرستی جعفر به حبشه بروند. وی در حبشه در معرفی اسلام و دفاع از مسلمانان نقش مهمی داشت. جعفر، در سال هفتم هجری از حبشه به مدینه آمد و پیامبرصلی الله علیه وآله از آمدن جعفر، بسیار خوشحال شد. جعفر، در سال هشتم هجری، در جنگ با رومیان در روستای موته به شهادت رسید.[37]

در این نبرد، هر دو دست جعفر قطع شد؛ ولی نگذاشت پرچم اسلام، روی زمین بیفتد. پیامبرصلی الله علیه وآله در این باره می فرماید: خداوند به جعفر به جای دست هایش، دو بال از یاقوت می دهد و او با فرشتگان در بهشت به هر جا که می خواهد، پرواز می کند. به همین جهت، او را «جعفر طیار» می گویند.[38]

5. معرفی فاطمه زهرا(س)

«أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ أَنَا ابْنُ الطُهر البَتُول أَنَا ابْنُ بضعَةُ الرَّسول؛ من، فرزند فاطمه زهرا سید زنانم. من، فرزند طاهره بتولم. من، فرزند پاره تن رسولم.»

در خصوص مقام و عظمت بی بدیل حضرت زهرا3 به چند مطلب اشاره می شود. پیامبرصلی الله علیه وآله در باره او می فرماید: «وَ فاطِمَةُ سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ؛ فاطمه، سرآمد بانوان جهان از آغاز تا انتها است.»[39]

پیامبرصلی الله علیه وآله به مدت شش ماه هنگامی که برای خواندن نماز صبح در مسجد از کنار خانه فاطمه3 عبور می کرد، می فرمود: «وقت نماز است، ای اهل بیت محمد!» آنگاه آیه 33 سوره احزاب را تلاوت می کرد: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.»[40]

وقتی از عایشه سؤال شد که محبوب ترین افراد نزد پیامبرصلی الله علیه وآله چه کسی است، پاسخ داد: «فاطمه.»[41] همچنین پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «[ای فاطمه!] همانا خداوند به جهت خشم تو، خشمگین و به جهت خشنودی تو، خشنود می گردد.»[42] گویند که بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، کسی آن حضرت را خندان مشاهده نکرد.[43]

به جز حدیث اول، بقیه روایات از اهل سنت است. پیامبرصلی الله علیه وآله به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام فرمود: «من در حال جنگم، با کسی که با شما در حال جنگ است و در حال صلح و سازشم، با کسی که با شما در حال صلح و سازش باشد.»[44]

6. معرفی امام حسن علیه السلام

«وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ..؛ و دو سبط این امت [امام حسن و حسین(ع)]، از ما است»

حسن بن علی علیه السلام در سال سوم هجری متولد شد.[45] هشت سال با جدش رسول خداصلی الله علیه وآله و سی سال با پدرش علی علیه السلام بود و در سال چهلم هجری به امامت و خلافت رسید. آن حضرت در سن چهل و هشت سالگی به خلافت رسید و مدت خلافتش، ده سال بود.[46]

او از نظر جسمی، شبیه ترین افراد به رسول خداصلی الله علیه وآلهبود.[47] پیامبر خداصلی الله علیه وآله در باره او و برادرش امام حسین علیه السلام می فرماید: «... خدایا! من این دو را دوست دارم. پس تو هم آنان را دوست بدار و هر کس را که این دو را دوست می دارد نیز دوست بدار.»[48]

امام حسن علیه السلام چندین بار اموال خویش را در راه خدا انفاق کرد.[49] در نهایت، او توسط همسرش جعده، دختر اشعث، با سم به شهادت رسید.[50] پس از درگذشت آن حضرت، زنان بنی هاشم یک ماه را برایش عزاداری و نوحه خوانی کردند.[51]

7. معرفی امام حسین علیه السلام

همگی اتفاق نظر دارند که امام حسن و امام حسین8 دو سبط پیامبرصلی الله علیه وآله هستند و در این موضوع، هیچ شبهه ای نیست؛ چنانکه امام سجاد علیه السلام نیز در خطبه خود آن را ذکر نمود.[52]

پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد فرزند علی علیه السلام فرمود: «حسین، از من است و من هم از حسین می باشم. خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد.»[53]

همچنین در باره آن حضرت و برادرش می فرماید: «کسی که آن دو را دوست بدارد، من او را دوست می دارم و هر کس که من او را دوست بدارم، خداوند او را دوست می دارد و هر کس محبوب خدا باشد، خداوند او را به بهشت می برد. هر کس آن دو را دشمن بدارد، من او را دشمن دارم و آن کس که من او را دشمن بدارم، خدا او را دشمن دارد. خداوند، چنین کسی را برای همیشه در آتش قرار دهد.» [54]

شداد بن عبدالله گوید: آنگاه که سر مقدس امام حسین علیه السلام را آوردند، فردی از اهل شام امام و پدرش را مورد لعن قرار داد. در این هنگام واثلة بن اسقع برخاست و گفت: سوگند به خدا که همواره علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام را دوست دارم. چون پیامبر خداصلی الله علیه وآله روزی در خانه ام سلمه بود که حسن علیه السلام وارد شد. پیامبر او را روی زانوی راست خود قرار داده و بر او بوسه زد. سپس حسین علیه السلام آمد. او را روی زانوی چپ خویش قرار داد و بوسید. سپس فاطمه3 آمد. او را جلو خود قرار داد و بعد علی علیه السلام را فراخواند و سپس فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِب عَنكمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطهِّرَكمْ تَطهِيراً.»[55]

وـ ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

سپس امام سجاد علیه السلام به معرفی امام حسین علیه السلام و جنایت های بنی امیه پرداخت. ایشان در مقام بیان امامی که او را خارجی و آشوبگر معرفی کرده بودند، فرمود: «من، فرزند حسین، شهید کربلایم. من، فرزند آنم که در خون آغشته شد و پریان در عزای او گریستند. من، فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند!» [56]

امام سجاد علیه السلام واقعه سوزناک و دلخراش شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی اسارت اهل بیت علیهم السلام را به گونه ای بیان کرد که صدای مردم به ناله و ضجه بلند شد و سخت تحت تأثیر خطبه امام علیه السلام قرار گرفتند. در این میان، یزید و مأموران او بهت زده بر جای مانده بودند و مردم همچنان با صدای بلند می گریستد. برای لحظاتی، آفتاب حقیقت تابیده بود و مردم، عمق تاریکی جان خود و جامعه خویش و ستم بنی امیه را دریافته بودند. یزید سراسیمه دستور داد که مؤذن اذان بگوید و سخنان امام علیه السلام را قطع کند.[57]

دکتر آیتی می نویسد: «امام چهارم علیه السلام پا بر منبر گذاشت و چنان سخن گفت که دل ها از جا کنده شد و اشک ها فرو ریخت و شیون از میان مردم برخاست. فرزند امام حسین علیه السلام ضمن خطابه خویش، جای اهل بیت را در حوزه اسلامی نشان داد و پرده از روی چهره تابناک فضایل و مناقب آن برداشت.»[58]

زـ تأثیر خطبه امام سجاد علیه السلام

بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام و حضرت زینب3 و آشنایی مردم با اهل بیت علیهم السلام، مدتی نگذشت که به یزید خبر رسید علیهم السلام مردم به او ناسزا می گویند، با او دشمنی می ورزند و لعنش می کنند. وقتی یزید از این اخبار اطلاع یافت، گفت علیهم السلام «ای کاش نسبت به حسین، تحمل می کردم و به نظراتش توجه می نمودم و به خاطر رسول خدا و رعایت حق خویشاوندی با حسین، او را به خانه ام می آوردم؛ هرچند این عمل، فرمان روایی و حکومت مرا سست و متزلزل می کرد. خدا ابن مرجانه را لعنت کند! او حسین را در تنگنا قرار داد، به پیشنهادات او توجه نکرد و او را به شهادت رساند و با این عمل، کینه و دشمنی نسبت به من را در دل مردم کاشت؛ به گونه ای که خوب و بد مرا دشمن می‍دارند و کشتن حسین را کاری (گناهی) بزرگ می شمارند. مرا چه کار با ابن مرجانه! خدا او را لعنت کند و مورد خشم خود قرار دهد.»[59]

 


* پژوهشگر حوزه علمیه.

[1]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، نشر مرتضی، ج 2، ص 311؛ خوارزمی (ابوالمؤید)، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، قم: انوار الهدی، چاپ اوّل، 1418ق، ج 2، ص 76 -77؛ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، قم: انتشارات بصیرتی، ص 450.

[2]. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه:، قم: انتشارات انصاریان، 1384ش، چاپ هشتم، ص277- 278.

[3]. ابن شعبه جرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، 1404ق/ 1363ش، ص 58.

[4]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت: مؤسسه اعلمی للمطبوعات، چاپ اوّل، 1414ق، ج 10، ص237؛ مسعودی، مروج الذهب، بیروت: دار‌ المعرفه، ج 2، ص72: «انّه صَلّی بِهِم عِندَ مَسیرِهِم اِلی(صفّین) الجُمعَةِ فی یُومِ الأربَعاء.»

[5]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، پيشين، ج 10، ص 266 و 290.

[6]. ابن طاووس، علی بن موسی حسینی، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم: منشورات الرضی، چاپ دوم، 1364ش، ص 76 – 77: «الحَمدُ لله الَّذی قَتَلَکُم وَ اَهلَکَکَم وَ اَراحَ البلادَ مِن رِجالِکُم وَ اَمکَنَ أمیرالمؤمنینَ مِنکُم.»

[7]. سوره شوری، آیه 23: «ُقل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.»

[8]. سوره اسرا، آیه 26: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ.»

[9]. سوره احزاب، آیه 33: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.»

[10]. ابن اعثم کوفی، محمد بن احمد، الفتوح، تحقیق محمد عبدالمعید خان، بیروت: دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اوّل، ج 5، ص 242-243؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 68 - 69 (با تلخیص).

[11]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج 45، ص 137.

[12]. همان.

[13]. شعرانی، ابوالحسن، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم (شیخ عباس قمی)، نشر ذوی القربی، 1378، ص 522.

[14]. همان.

[15]. همان، ص 450؛ گفتنی است که فراز «منّا المَهدی...»، در مقتل خوارزمی نیامده است.

[16]. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، قم: انتشارات صدرا، ج 3، ص 45 – 46.

[17]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بیروت: دار صادر، جزء4، ص 139 - 140.

[18]. ابن هشام، ابومحمد عبد‌الملک بن ایوب حمیری، سیرة النبی، تحقیق محی الدین عبد‌المجید، بی‌نا، ج 1، ص 197؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، لبنان: دار القلم، 1408ق، ج 2، ص 280.

[19]. سوره نجم، آیه 9: «فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى؛ تا آنکه فاصله او، به اندازه دو کمان یا کمتر شد.»

[20]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت: دار‌ الکتاب العربی، ج 1، ص 259.

[21]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، پيشين، ج 10، ص 266؛ رحمانی همدانی، احمد، امیرالمؤمنین علی بن ابی‌الطالب7، ترجمه حسین استاد ولی، تهران: انتشارات منیر، چاپ چهارم، 1385ش، ص 936.

[22]. رحمانی همداني، احمد، امير المؤمنين علي بن ابي طالب7، پيشين، ص 937.

[23]. سوره نحل، آیه 90.

[24]. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1371ش، ج 13، ص 242؛ ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابولفضل، قم: مکتبة آیت‌الله نجفی، 1404ق، ج 4، ص 58.

[25]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 44، ص 74: «وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ كِلْتَيْهِمَا بَيْعَةَ الرِّضْوَانِ وَ بَيْعَةَ الْفَتْحِ وَ أَنْتَ يَا مُعَاوِيَةُ بِالْأُولَى كَافِرٌ وَ بِالْأُخْرَى نَاكِث‏.»

[26]. الحائری، جعفرعباس، بلاغة الحسین7، قم: دار الحدیث، 1383ش، ص 98، پاورقی.

[27]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 39، ص 341: «أَنَا الَّذِي هَاجَرْتُ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعْتُ الْبَيْعَتَيْنِ أَنَا صَاحِبُ بَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ أَنَا الضَّارِبُ بِالسَّيْفَيْنِ... .»

[28]. فیروزآبادی، سید مرتضی، فضایل الخمسة من الصحاح الستة، تهران: اسلامیه، ج 2، ص 363: «أُمِرْتُ‏ بِقِتَالِ‏ ثَلَاثَةٍ، النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ.»

[29]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ص 204.

[30]. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار‌ صادر، 1399ق، ج 2، ص 57.

[31]. ابن عبد‌البر القرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت: دار‌ الکتاب العلمیه، چاپ اوّل، ج 1، ص 424.

[32]. امين، سید محسن، اعیان شیعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1406ق، ج 6، ص 244؛ ابن اثیر، اسد الغابه، بیروت: دار‌ الکتب العلمیه، ج 2، ص 67.

[33]. همان.

[34]. القرطبی، الاستیعاب، پیشین، ج 1، ص 424.

[35]. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ص 245.

[36]. ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج 1، ص 341؛ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ج 4، ص 119.

[37]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، پیشین، ج 15، ص 61-62؛ واقدی، محمد بن عمر، مغازی، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1409ق، ج 2، ص 755-760.

[38]. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، پیشین، ص 762.

[39]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم: انتشارات اسلامی، چاپ اوّل، 1403ق، ص 107.

[40]. ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج 7، ص 218.

[41]. همان، ص 219.

[42]. همان، ص 219: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَغْضَبُ‏ لِغَضَبِ‏ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا.»

[43]. همان، ص 221.

[44]. همان، ص220: «أَنَا حَرْبٌ‏ لِمَنْ‏ حَارَبْتُمْ‏ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ.»

[45]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: مؤسسة آل البیت، چاپ اوّل، 1413ق، ج 2، ص 5؛ ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج 2، ص 14.

[46]. شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 15.

[47]. همان، ص5: «كَانَ‏ الْحَسَنُ‏ أَشْبَهَ‏ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِصلی الله علیه وآله خَلقاً.»

[48]. ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج 2، ص 16: «اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أُحِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا وَ أَحْبِبْ مَنْ أَحَبَّهُمَا.»

[49]. همان، ص 18.

[50]. همان، ص 20.

[51]. همان، ص21.

[52]. سبط، به معنای فرزندِ فرزند است؛ ولی بیشتر در مورد فرزندِ دختر گفته می شود. (ر.ک: المنجد، ذیل کلمه «سبط»)

[53]. ابن اثیر، اسد الغابه، پیشین، ج2، ص26: «حُسَيْنٌ‏ مِنِّي‏ وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً.»

[54]. شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ج 2، ص 27-28.

[55]. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 27.

[56]. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، قم: انتشارات بصیرتی، ص 451.

[57]. خوارزمی، مقتل الحسین، پیشین، ج 2، ص 8.

[58]. آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، مقدمه علی اکبر غفاری، تهران: کتاب فروشی صدوق، 1347ق، ص 232.

[59]. نویری، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، قاهره: وزارة الثقافه، 1975م، ج 20، ص 471 و472. یزید، خود، این جنایت بزرگ را انجام داد و چون این کار پیامدهای ناخوشایندی در پی داشت، آن را به عبیدالله بن زیاد نسبت داد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.