محمد سبحانى نيا

نقش دين در زندگى اجتماعى انسان‏

تاریخ انتشار:
هر چند به دليل تفاوت هاى فراوانى كه اديان مختلف دارند، ارايه يك تعريف جامع از دين كار آسانى به نظر نمى رسد، برخى از جامعه شناسان با شناسايى وجوه مشترك اديان سعى كرده اند به تعريف قابل قبولى در اين زمينه دست يابند.
نقش دین

تعريف دين

هر چند به دليل تفاوت هاى فراوانى كه اديان مختلف دارند، ارايه يك تعريف جامع از دين كار آسانى به نظر نمى رسد، برخى از جامعه شناسان با شناسايى وجوه مشترك اديان سعى كرده اند به تعريف قابل قبولى در اين زمينه دست يابند. بر اين اساس، آقاى «تايلور» دين را اعتقاد به موجودات روحانى تعريف كرده، ولى «دوركيم» آن را غير قابل قبول دانسته و دين را يك نظام يكپارچه از عقايد و اعمالى دانسته است كه به اشياء مقدس مربوط مى شوند؛ عقايد و اعمالى كه معتقدان خود را در يك اجتماع اخلاقى كه كليسا ناميده مى شود، گردآورده و متحد مى سازد.(1)
البته اين گونه تعاريف نمى توانند گوياى همه واقعيت دين باشند. علامه طباطبايى با عنايت به اسلام، دين را چنين تعريف مى كند:
دين عبارت است از مجموعه اى مركب از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانين اجتماعى (عبادات و معاملات)كه از طريق وحى و نبوت اخذ مى شود.(2)
بنابراين، دين يك برنامه جامع است كه همه ابعاد وجودى انسان و گستره حيات او را در بر مى گيرد.
به طور كلى، اركان دين عبارتند از: اعتقادات، ارزش ها و احكام عملى. هر دينى داراى اين سه ساحت مى باشد، ولى به دليل ساختار برخى اديان (از جمله يهوديت و مسيحيت)، در حوزه شريعت سعه و ضيق وجود دارد.
تصريح قرآن مجيد بر اقامه قسط و عدل به عنوان يكى از مهم ترين اهداف ارسال رسل نشان مى دهد كه هيچ يك از اديان الهى نمى توانند از جنبه اجتماعى رسالت خود غافل باشند. هر چند در اسلام اين رسالت به كمال خود رسيده، اما واقعيت آن است كه قلمرو اديان موجود يكسان نيستند. برخى اديان به جنبه هاى عبادى و آيينى محدود مى شوند، در حالى كه برخى ديگر، برنامه جامعى براى همه حيطه هاى زندگى (اعم از فردى و اجتماعى)ارايه داده اند. اسلام به دليل جامعيت و كمال خود نمى تواند نسبت به اوضاع اجتماعى بى تفاوت باشد. به قول استاد مطهرى:
اسلام يك دين زندگى گراست، نه زندگى گريز. اسلام آخرت گرايى را در متن زندگى قرار داده است. از نظر اين آيين، راه آخرت از متن زندگى و مسئوليت هاى دنيوى مى گذرد.(3)
در مقابل اين ايده، درباره كاركردهاى دين نظرات ديگرى ارايه شده است:
در انديشه «ماركس»، دين هيچ گونه كاركرد مثبتى ندارد. مهم ترين كاركرد آن نيز تخدير اعضاى جامعه و طبقه محروم است، زيرا هم چون ترياك است و با تدارك و تهيه مسكّن براى «فشارهاى معنوى - اخلاقى» و با ارايه راه هاى نجات روان شناختى، بقاى ساختارهاى طبقاتى را در جامعه تضمين مى كند [ولى در واقع ] دين مانعى در راه تحقق آرمان هاى بشريت است.(4)
بر همگان روشن است كه نظريه ماركس را هرگز به عنوان يك نظريه علمى نمى توان پذيرفت، زيرا نظريه علمى يا بايد بر مشاهداتِ تاريخىِ مستند مبتنى باشد يا بر داده هاى متقن يا با استدلال هاى عقلى و نظرى محكم و داده هاى فلسفى سازمان يافته باشد؛ در حالى كه نظر ماركس هيچ يك از خصوصيات فوق را دارا نمى باشد. او به اين نكته كه دين مى تواند منبعى فيّاض براى ايجاد باورها، ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى و عاملى براى تحكيم روابط انسانى و نظم عمومى باشد توجه نكرده است.
بعضى از روشنفكران مسلمان، دين اسلام را در قلمرو امور اخروى محدود كرده و معتقدند: هدف بعثت انبياء جز دعوت به خدا و آخرت نبوده و پيامبران براى اصلاح بشر نيامده اند. آن ها بر اين اساس ادعا كرده اند كه: ابلاغ پيام ها، انجام كارهاى اصلاحى و تكميل دنيا در سطح مردم، دور از شأن خداى انسان و جهان و نوعى تنزل دادن مقام پيامبران به حدود ماركس ها، پاستورها، گاندى ها، جمشيدها، بزرگمهرها و حمورابى هاست.(5)اينان بر اصلاحات شخصى تأكيد نموده و آيه 25 سوره حديد را چنين تفسير مى كنند: معنا و منظور آيه - آن طور كه بعضى ها تصور و تبليغ كرده اند - اين نيست كه مردم و ديگران براى مبارزه با ظلم، استبداد و استكبار يا بسط عدالت و ديانت در دنيا بسيج گردند، بلكه منظور اين است كه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند.(6)
بر اساس اين دو نظريه، بحث از كاركرد دين در حوزه اجتماع معنايى ندارد. اما بايد ديد حقيقت چيست؟ در نتيجه ناگزيريم قبل از ورود به بحث، به مقوله اجتماعى بودن دين بپردازيم.

اجتماعى بودن دين

اصل اجتماعى بودن انسان احتياج به بحث ندارد، زيرا به قول علامه طباطبايى(قدس سره)هر فرد انسانى فطرتاً اجتماعى است(7)و اجتماعى بودن انسان اقتضا مى كند كه دين نيز اجتماعى باشد. اساساً اگر دينى تنها به بُعد فردى انسان عنايت داشته باشد، ناقص خواهد بود، زيرا انسان در بُعد اجتماعى كه نقطه تضاد منافع و محل كشمكش هاست، به دين محتاج تر از بُعد فردى است. مضافاً اين كه نبايد تأثير اجتماع بر انسان را ناديده گرفت. نيز بايد توجه داشت كه توفيق دين در بُعد فردى انسان در گرو توفيق در بُعد اجتماعى است و پيامبران دعوت معنوى خود را با اصلاح در زمينه هاى اجتماعى همراه مى ساختند. علامه طباطبايى مى گويد:
اسلام نسبت به اجتماع به حدى اهتمام ورزيده كه نظير آن را در هيچ دين و قانون هيچ ملت متمدنى نمى توانيم پيدا كنيم.(8)
پس از پذيرش اجتماعى بودن اسلام نوبت به بررسى كاركرد دين در زندگى اجتماعى انسان مى رسد.

كاركرد دين در زندگى اجتماعى انسان

1. بسط عدالت اجتماعى

هر چند عدالت (به معناى رعايت حقوق ديگران)قبل از اين كه ريشه دينى داشته باشد، ريشه انسانى دارد، اما شكى نيست كه دين در بارور كردن آن نقش تعيين كننده اى را ايفا مى نمايد. با حاكميت مطلق خودخواهى در ميان انسان ها، پيش پا افتاده ترين اصل از اصول انسانى يعنى محترم شمردن حقوق ديگران به مخاطره مى افتد. علامه جعفرى(قدس سره)مى نويسد:
تمامى ناتوانى هاى بشر معلول يك خطاى نا بخشودنى است كه عبارت از مقدم داشتن «مى خواهم» بر «عدالت» است.(9)
چشمِ انتظار به عدالت دوختن، در حالى كه ايمان و اخلاق و باورهاى مذهبى پشتوانه آن نباشد، خيالى باطل است. امام على - عليه السلام - سرچشمه عدالت را ايمان به خدا مى داند و مى فرمايد:
خداوند حقوق مقرّره مسلمانان را بر اخلاص و توحيد استوار ساخته است.(10)
هم چنين آن حضرت استقرار عدالت را در گرو نفى هواهاى نفسانى مى داند.(11)در حقيقت، دين با توجه دادن مردم به مبدأ و معاد، زمينه مبارزه با مظاهر خودخواهى و رعايت حقوق ديگران را فراهم كرده است. انجام احكام الهى در تمام مراحل زندگى با نيّت خالص، بهترين روش براى مهار حس نيرومند خودخواهى و غلبه بر نفس سركش مى باشد.
دين انسان را به ترتيب اثر دادن به نداى وجدان و محترم شمردن حقوق ديگران فرا مى خواند. قرآن مجيد نيز هدف دعوت پيامبران را اجراى عدالت در جامعه معرفى كرده است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»(12)
ما پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم عدل و قسط را بپا دارند و آهن را فرستاديم كه در آن صلابت شديد و منفعت هايى براى مردم است.
تكيه بر «حديد» به عنوان عامل قدرت نشان مى دهد كه رسالت دين و انبياء اكتفا به موعظه نيست، بلكه استقرار عدالت تا آن جا اهميت دارد كه براى تحقق آن، چه بسا لازم است از قوه قهريه و حركت هاى مسلحانه استفاده شود.
از سوى ديگر، دين موانع اجراى عدالت را از راه بشريت بر مى دارد. نظامى كه متضمن حفظ كرامت بشر (از هر قوم و مليت و نژاد و هر زبان و رنگى)باشد مى تواند ايده برقرارى عدالت جهانى را ارايه داده و راهكار آن را نيز نشان دهد، نه نظام هايى كه از حقوق بشر و دولت مدرن و حقوق شهروندى دم مى زنند، ولى با تكيه بر قدرت رسانه اى و تكنولوژى خود در پى سلطه زورمندانه بر جهان اند.
رفع ظلم و گسترش عدالت، منوط به حاكميت عدالت فردى بر روابط انسان ها با يكديگر است و برقرارى عدالت اجتماعى منوط به برقرارى عدالت فردى است. عدالت فردى نيز در گرو حق شناسى و حق محورى است كه تنها در سايه دين مدارى حاصل مى شود. به شهادت تاريخ، دستاوردهاى علمى بشر توانايى ايجاد و پرورش حس حق شناسى در انسان را نداشته است. اسلام با تبيين حقّ واقعى افراد و تأكيد بر رعايت حق الناس و مبارزه با مظاهر خودبينى و خودخواهى بر دادورزى همه جانبه در محيط خانواده و اجتماع پافشارى كرده تا جايى كه قرآن مجيد از مؤمنان خواسته است كه «قوّامين بالقسط» باشند.(13)
قوّام صيغه مبالغه است و معنايش آن است كه مؤمن بايد به بهترين و كامل ترين صورت قيام به قسط كند و چنان باشد كه قيام به قسط صرفاً عادتش شده باشد.(14)
حكومت كوتاه امام على - عليه السلام - چهره واقعى عدل را نمايان ساخت و نام آن حضرت را قرين عدالت نمود تا جايى كه امام على - عليه السلام - را آهنگ عدل بشرى معرفى نموده اند. شعاع و گستره عدالت آن حضرت، غير مسلمانان را نير در بر گرفت و احترام به حقوق اقليت هاى مذهبى را متبلور ساخت تا جايى كه گفته اند: آن حضرت با پيرمرد نابينايى روبرو شد كه گدايى مى كرد. حضرت فرمود: اين چه وضعى است؟ گفتند: اين شخص مسيحى است. حضرت فرمود: او را به كار گرفته ايد و حال كه عاجز و پير شده محرومش ساخته ايد؟ از بيت المال هزينه او را بپردازيد.(15)
پيامبران براى برپايى قسط و عدل، تنها به موعظه اكتفا نكردند، بلكه وارد ميدان شده و با مفاسد اجتماعى جامعه خود به مبارزه برخاستند. قرآن مجيد به موارد مختلفى از حركات اصلاح طلبانه پيامبران بزرگ پرداخته است؛ مثلاً شعيب - عليه السلام - كه با كم فروشى و استثمار اقتصادى عده اى از سودجويان مواجه است، با اين پديده شوم مبارزه مى كند و مى فرمايد:
«أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنْ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»(16)
حق پيمانه را ادا كنيد (كم فروشى نكنيد)و به مردم خسارت وارد نسازيد. با ترازوى صحيح وزن كنيد، حق مردم را ضايع نكنيد و در زمين فساد ننماييد.
شعيب - عليه السلام - هدف خود را اصلاح جامعه مى داند و مى فرمايد:
«إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»(17)
من جز اصلاح تا آن جا كه توانايى دارم چيزى نمى خواهم.
در زمان صالح - عليه السلام - اسراف و تبذير رواج داشت. ايشان افراد جامعه خود را از اين گناه باز داشت و فرمود:
«وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ»(18)
از اسراف كنندگان اطاعت نكنيد؛ آن هايى كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى نمايند!
همه اين اصلاحات در راستاى تحقق عدالت در جامعه بوده است.

2. تحكيم روابط اجتماعى

انسان به دليل اين كه به تنهايى نمى تواند نيازهاى خود را رفع كند، به برقرارى ارتباط با ديگران نياز دارد. كاركرد دين در اين زمينه، رشد و هدايت اين ارتباط به سوى ارزش هاى متعالى و جلوگيرى از تيره شدن روابط بر اثر حاكميت هواهاى نفسانى و زياده طلبى هاى انسانى است. ديدگاه و بينش فردى كه به قوانين دين و مذهب اعتقاد دارد در برقرارى ارتباط با ديگران، با كسى كه معتقد به دين نيست و روابطش صرفاً بر اساس احتياجاتش شكل مى گيرد متفاوت است.
به نظر بسيارى از متفكران، دين نقش عمده اى در رفع اختلافات اجتماعى و استحكام روابط انسان ها دارد. علامه طباطبايى(قدس سره)مى گويد:
انسان موجودى است استخدام طلب. او اجتماع را براى تكميل استخدام انتخاب كرده است، پس همواره به دنبال كسب منافع بيشتر مى باشد. لذا اگر نيرويى پيدا كند، از پايمال كردن حقوق ديگران مضايقه نخواهد كرد.
تاريخ اين حقيقت را تأييد مى كند كه پيوسته توانمندان به ضعفا تاخته و هستى آن ها را به غارت برده اند. امروزه نيز اين امر بين جامعه هاى قوى و ضعيف انجام مى گيرد. آيا انسان مى تواند اين اختلاف را از راه قوانينى كه وضع مى كند رفع نمايد؟ پاسخ منفى است؛ زيرا انسان، اجتماع را با غريزه فطرى و شعور درونى خود براى خود مى خواهد و هرگز انسان شعور درونى خود را از دست نخواهد داد.

اصل اجتماعى بودن انسان احتياج به بحث ندارد، زيرا به قول علامه طباطبايى(قدس سره)هر فرد انسانى فطرتاً اجتماعى است و اجتماعى بودن انسان اقتضا مى كند كه دين نيز اجتماعى باشد. اساساً اگر دينى تنها به بُعد فردى انسان عنايت داشته باشد، ناقص خواهد بود، زيرا انسان در بُعد اجتماعى كه نقطه تضاد منافع و محل كشمكش هاست، به دين محتاج تر از بُعد فردى است.

چگونه ممكن است شعور غريزى انسان كه خود منشأ بروز اختلاف و فساد است، منشأ رفع اختلاف گردد؟ علاوه بر اين، قوانين بشرى بر افعال و اعمال اجتماعى مردم نظارت دارند، نه بر شعور درونى و احساسات نهانى انسان ها و اين در حالى است كه اختلاف از خودخواهى و احساسات نهانى سرچشمه مى گيرد. در نتيجه، تنها روشى كه مى تواند صفات درونى انسان و اعتقاد او را ضمانت نموده و اصلاح كند، روش دين است كه به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق و اعمال رسيدگى مى نمايد.(19)روابط انسان ها هم چون حيوانات تنها بر اساس غرايز پى ريزى نشده است، بلكه غير از كيفيات غريزى، عامل ديگرى نيز در ايجاد، استحكام و تداوم روابط افراد نقش دارد و آن گرايش و تمايل اجتماعى انسان است. تقويت اين گرايش باعث ايجاد پيوند مى گردد و زمينه هاى استحكام آن را فراهم مى آورد. عاملى كه انسان را از سودجويى و خودمحورى بر حذر مى دارد و اين انگيزه را در او به وجود مى آورد كه منافع عمومى جامعه را بر نفع شخصى خود ترجيح دهد، همان ايمان و تقواى الهى است. به تعبير قرآن، اگر تمام آن چه در زمين است بين انسان ها تقسيم گردد، هيچ تضمينى وجود ندارد كه بين آن ها انس و الفت حاكم شود. تنها نظر به خداست كه مى تواند قلوب انسان ها را متوجه يك هدف متعالى كند:
«هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(20)
او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت كرد. و دل هاى آن ها را باهم الفت داد. اگر تمام آن چه روى زمين است را صرف مى كردى تا ميان دل هاى آنان الفت دهى نمى توانستى، ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد كرد. او توانا و حكيم است.
بر اين اساس تثبيت وحدت در جامعه به دو عامل مهم بستگى دارد: الف)فراهم كردن زمينه وحدت و برادرى ب)عمل به وظايف و مسؤوليت ها در قبال يكديگر.
دين در هر دو جهت فضاى مناسب براى ارتباط بين انسان ها را در حول محور توحيد فراهم مى سازد. اسلام با طرح موضوع اخوت و برادرى، ارتباط اجتماعى را در سطح ژرف ترى به تصوير كشيده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(21)
مؤمنان برادر يكديگرند. پس ميان دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد!
در مفهوم اخوّت رشته اى از الفت ديده مى شود كه مردم را چون دانه هاى تسبيح در نخى واحد قرار مى دهد. ناگفته پيداست كه اخوت و هميارى نيز در صورتى از استحكام برخوردار است كه مبناى مستحكم و ثابتى داشته باشد. اميرالمؤمنين - عليه السلام - مى فرمايد:
«الإخوانُ فى اللَّهِ تعالى تَدومُ مودَّتُهُم لِدَوامِ سَبَبها»(22)
آنان كه در ارتباط با خدا با هم برادرند، مودّتشان پايدار است؛ زيرا علتِ اين مودّتْ پايدار است.
ايشان در جاى ديگر مى فرمايد:
«مودَّةُ أبناءِ الدُّنيا تَزولُ لاِدنى عارِضٍ يَعرضُ»(23)
مودت و محبت دلبستگان دنيا با كوچك ترين امرى از بين مى رود.
اسلام از يك سو، عواملى كه موجب تفرقه و نفاق و پراكندگى مى شود (مانند غيبت، سخن چينى، برترى جويى، سخت گيرى هاى بى مورد، سوء ظن، صدا زدن افراد با القاب بد و...)را ممنوع شمرده و از سوى ديگر، عواملى را كه منجر به تحكيم محبت و مودت و اعتماد متقابل مى گردد(مانند ديد و بازديد، مصافحه و معانقه، حسن ظن، ابراز دوستى، اصلاح ذات البين، هم دردى و...)را ممدوح شمرده است. اسلام راه را براى تشكيل جامعه واحد جهانى از طريق مبارزه با نپژادپرستى و لغو امتيازات ظاهرى، قومى و قبيله اى، تكيه بر وحدت فكرى گشوده است.
خطابات قرآن مانند «يا ايهاالناس، يا بنى آدم، يا ايها الانسان» كه در آيات مختلف آمده است، عموم مردم از هر قوم و ملت و كشورى را در بر مى گيرد و آنان را تحت پوشش خود قرار مى دهد. روح وحدت را مى توان در عبادات اسلامى - به خصوص عبادات دسته جمعى مانند نماز جماعت و حج - جستجو كرد و اين موضوعى است كه غربى ها نيز بدان اعتراف كرده اند. «دوركيم» كاربرد دين را همبستگى مى داند و مى گويد:
مناسك دينى براى كاركرد درست زندگى اخلاقى ما، به همان اندازه ضرورى اند كه خوراك براى نگه داشتن زندگى جسمانى، زيرا از طريق همين مناسك است كه گروه خود را تأييد و حفظ مى كند.(24)
«رابرتسون اسميت» نيز مى گويد:
مناسك دينى بيانگر همكارى، وحدت و كاركردهايى است كه اشتراك اجتماعى را تحكيم مى بخشد.(25)

3. تنظيم روابط عاطفى

عاطفه انسانى يكى از امتيازات آدمى و پرتوى از بُعد الهى و ملكوتى انسان است كه به جهت لطافت، به مراقبت و برخوردارى از يك پشتوانه قابل اعتماد نيازمند است. در غير اين صورت، عواطف انسانى با دخالت غرايز حيوانى و خودخواهى به سرعت از بين مى روند. امروزه در كشورهاى پيشرفته به رغم پيشرفت هاى علمى و صنعتى فراوان، به دليل فقدان چنين پشتوانه اى، از عواطف انسانى خبرى نيست و فقر عاطفى در جهان غرب، زندگى را به صورت مكانيكى و عارى از فروغ عاطفه و محبت و مهرورزى و به شكلى خشك و بى روح درآورده است. «اشپنگلر» - جامعه شناس آلمانى - ماهيت جوامع غربى و بيش از همه آمريكا را اين گونه معرفى مى كند:
آمريكا فروشگاه بزرگى است كه در آن با پول همه چيز را مى توان خريد.(26)
از نتايج انهدام عواطف در كشورهاى غربى، افزايش خشونت و جرم و جنايت و فروپاشى بنيان خانواده را مى توان نام برد. «آلوين تافلر» مى گويد:
بربريّت و جنايت مُد روز شده است.(27)
قرآن مجيد به روشنى اعمال اخلاقى و از جمله روابط عاطفى را زاييده ايمان به خدا و روز قيامت مى شمرد. در بسيارى از آيات، عمل صالح به عنوان ثمره درخت ايمان معرفى شده است:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(28)
آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرد كه ريشه آن ثابت و شاخه هاى آن در آسمان است و همواره به فرمان پروردگار خود ميوه مى دهد؟
در جوامع مادى كه همه چيز با معيار منافع شخصى سنجيده مى شود، مسايل اخلاقى تا جايى رسميت دارد كه با منافع شخصى در تضاد نباشد، اما آن جا كه سود مادّى به خطر افتد، همه اين ها رنگ مى بازند. از اين رو، پدر و مادرى كه در سنين بالا قدرت سوددهى ندارند، به طور كلى فراموش شده و به مراكز نگهدارى سالمندان فرستاده مى شوند تا در انتظار مرگ روزشمارى كنند. از آن طرف، فرزندان نيز به محض اين كه توانايى انجام كارى را پيدا كنند، از خانه بيرون فرستاده مى شوند و براى هميشه فراموش مى گردند. بدين طريق روابط عاطفى نَسَبى و سَبَبى بسيار متزلزل و ناپايدار مى گردند. جالب اين كه اگر اين انسان ها احياناً در موردى به كار بشر دوستانه اى مبادرت ورزند، از آن به عنوان پلى براى رسيدن به مقاصد شخصى استفاده مى كنند و نشانه اى از اخلاص در آن ديده نمى شود. دانشمند معروف فرانسوى «دكتر كارل» در مورد سيماى نيكوكارى در غرب مى گويد:
محرك اعمال ما نيل به يك پيشرفت شخصى و قبل از همه، امتيازات مالى، ارضاى حس خودنمايى، كسب درجه، عنوان، نشان افتخار و موقعيت اجتماعى است. اين نفع جويى گاهى در لباس رياكارى و زير نقاب نوع دوستى خود را پنهان مى كند.(29)
اسلام دستورات دقيقى پيرامون نحوه برقرارى و تنظيم روابط عاطفى بين مسلمانان دارد كه از نزديك ترين خويشاوندان تا دورترين افراد جامعه را در بر مى گيرد. تاريخ شهادت مى دهد كه اسلام توانست از اين طريق در جامعه اى كه در ميان آنان كينه توزى، جاه طلبى و اختلاف حاكم بود، بذر محبت بكارد و به جاى بى تفاوتى، حس مسئوليت و همدردى و همكارى و دلجويى از يتيمان و ضعيفان را در آنان تقويت نمايد. نمونه بارز اين مطلب، ايثار و از خودگذشتگى انصار نسبت به مهاجران بود؛ قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
«وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»(30)
آنان با اين كه خودشان نياز به چيزهايى داشتند، باز هم مهاجران را بر خود ترجيح دادند و مقدم شمردند.
مهم ترين راه كارهاى عملى اسلام در تنظيم روابط عاطفى عبارتند از:

الف. مهرورزى به مردم

يكى از آسيب هاى مهم اجتماعى آن است كه آدمى از وضعيت زندگى مردم بى خبر بوده و تنها به خود بينديشد. براى مقابله با اين پديده، پيشوايان دين بر مهرورزى به مردم (به معناى واقعى كلمه)تأكيد ورزيده و از اين طريق به تربيت عاطفى پيروان خود پرداخته اند. امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد:
مسلمانان موظف اند در پيوستگى و كمك نسبت به نيازمندان كوشا باشند و از عواطف اخلاقى و كمك هاى مالى مضايقه نكنند و نسبت به يكديگر مهربان و عطوف باشند.(31)
امام على - عليه السلام - چگونگى معاشرت با مردم را چنين تصوير فرموده اند:
با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك بريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق بورزند.(32)

ب. مهرورزى به تهيدستان

از نظر اسلام، فقيران بر حاكمان و مردم حقى دارند. امام على - عليه السلام - مى فرمايد:
خداوند بر رهبران حقى واجب كرده كه خود را با مردم تهى دست برابر بدانند تا تهى دست را فقرش به هيجان نياورد و به طغيان وا ندارد.(33)
آن حضرت در منشور جاويد خود به مالك اشتر مى فرمايد:
خداى را، خداى را، در خصوص تهيدستان، زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران و دردمندانى كه دردشان را هيچ چاره اى نيست.(34)

ج. محبت به كودكان

بررسى هاى روانشناختى نشان داده است كه يكى از عوامل مؤثر در رشد شخصيت و سلامت روان كودك، مهرورزى به اوست. امروزه ثابت شده كه عامل بسيارى از عقده هاى روانى مانند: احساس خود كم بينى، كم رويى، زودرنجى و... كمبود محبت در كودكان است. اين موضوع در مكتب تربيتى اسلام به عنوان يك رفتار ارزشى شناخته شده و از جهات مختلف (مانند بوسيدن كودك، بازى با كودك، شاد كردن كودك و...)بر آن تأكيد شده است. پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - مى فرمايد:
فرزندان خود را زياد ببوسيد، زيرا با هر بوسه براى شما مقام و منزلتى در بهشت فراهم مى آيد كه مسير هر مقام پانصد سال است.(35)

د. يتيم نوازى

امروزه براى نگهدارى از يتيمان مراكزى تأسيس شده و مؤسسات خيريه به اين امر اهتمام ورزيده اند، اما شايد اين مراكز نتوانند جاى خالى پدر و محبت و عاطفه پدرى را پر كنند. از اين رو، اسلام سفارش مى كند كه مردان و زنان از كودكان يتيم نگاهدارى نمايند و آنان را مانند فرزندان خويش مورد محبت مخصوص قرار دهند. آن ها را به خانه هاى خود ببرند و در كنار سفره خويش بنشانند. اميرمؤمنان - عليه السلام - مى فرمايد:
به يتيمان آن گونه مهر بورزيد كه به فرزندان خود مهر مى ورزيد و آنان را چنان تربيت كنيد كه فرزندان خود را تربيت مى كنيد.(36)
آن حضرت در جاى ديگر فرموده است:
هر مرد و زن مؤمنى كه از روى مهر و محبت دست بر سر يتيمى بكشد، خداى سبحان براى هر مويى كه از زير دستش مى گذرد پاداش نيكويى مقرر مى دارد.(37)

ه. عيادت از مريض

يكى ديگر از برنامه هاى اسلام جهت تنظيم روابط عاطفى، عيادت از مريض است. بيمار در ايّام بيمارى، علاوه بر دارو و درمان، تشنه مهر و محبت است. او منتظرانه چشم به در مى دوزد، به اين اميد كه كسى از او دل جويى نمايد و او را مورد تفقد خويش قرار دهد. اسلام به اين منظور عيادت از بيمار را مورد تأكيد قرار داده و براى آن آدابى مشخص كرده است؛ مانند كم نشستن نزد بيمار، دست بيمار را گرفتن، دست بر پيشانى اش گذاردن، بر مريض دعا كردن، و دعا خواستن و هديه بردن و... .(38)
در حديث است كه روز قيامت، پروردگار به بنى آدم خطاب مى كند: مريض شدم چرا به عيادت من نيامدى؟ مى گويد: خدايا، چگونه به عيادت تو مى آمدم؟ پاسخ مى شنود: فلان بنده ام بيمار شد و از او عيادت نكردى، مگر نمى دانستى كه اگر به عيادتش بروى، مرا نزد او مى يابى؟(39)پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - خود به عيادت بيماران مى رفت، حتى يك بار از يك يهودى عيادت فرمود كه همسايه او بود.(40)

و. احترام به سالمندان

بر خلاف فرهنگ رايج در غرب كه وجود سالمندان را در خانواده زائد و مزاحم مى پندارند و آنان را از محيط خانه و روابط عاطفى خانوادگى دور مى سازند، اسلام به آنان ارج مى نهد. رسول اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرموده اند:
«البَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم»(41)
بركت و خيرِ ماندگار، همراه بزرگ ترهاى شماست.
در سخن ديگر فرموده اند:
«الشَّيخُ فى أهلِهِ كَالنَّبِىِّ فى اَمَّتِهِ»(42)
پيرمرد در ميان خانواده اش، هم چون يك پيامبر در ميان اهلش مى باشد.
اين روايت به نقش محورى، صفاآورى و فروغ بخشى بزرگ ترها اشاره دارد.

ز. ديد و بازديد

يكى از روش هاى مؤثر تقويت روابط عاطفى، ديدار حضورى است كه در روايات اسلامى از آن به عنوان «زيارت مؤمن» ياد شده است. در زندگى ماشينى امروز، برخى عيادت و زيارت و احوالپرسى شان غير حضورى است و از راه تلفن، نامه يا فاكس و... انجام مى پذيرد، در حالى كه هيچ كدام از اين راه ها جاى ديدار حضورى و چهره به چهره را نمى گيرد. امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد:
هيچ مسلمانى برادر دينى اش را در راه خدا و براى خدا زيارت نمى كند، مگر آن كه خداوند به او ندا مى دهد: اى ديدار كننده، خوش به حالت، بهشت براى تو سزاوار و گوارا باد.(43)
آنان كه به بهانه كار، از ديدار و رفت و آمد صرف نظر مى كنند، بايد اين را نيز كار به حساب آورند و به رسول اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - اقتدا نمايند كه در حديث آمده است:
هرگاه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - يكى از مسلمانان را سه روز نمى ديد از حال او مى پرسيد. اگر در پاسخ مى گفتند غايب است، برايش دعا مى كرد؛ اگر حاضر بود به ديدارش مى رفت و اگر بيمار بود به عيادتش مى شتافت.(44)

ط. همدردى با ديگران

يكى ديگر از برنامه هاى ارزنده اسلام در تحكيم روابط عاطفى انسان ها، اهتمام به امور ديگران و شركت در غم و شادى مردم است. پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرموده اند:
«مَن اَصبَحَ لايَهتَمُّ بِأمورِالمُسلمين فَلَيسَ بِمُسلِم»(45)
هر كه صبح كند و اهتمام بر امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست.
سعدى مى گويد:
عبادت به جز خدمت خلق نيست            به تسبيح و سجاده و دلق نيست
قدم بايد اندر طريقت نه دَم                   كه اصلى ندارد دَمِ بى قدم
اسلام، اظهار همدردى را تنها به دايره مسلمانان محدود نكرده است، بلكه انسان را به عنوان مخلوق خدا داراى حرمت و مستحق الفت و مهربانى مى داند.
اميرالمؤمنين - عليه السلام - به مالك اشتر فرموده است:
به مردم مهربانى كن، زيرا آنان دو گروه اند: يا هم كيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش.(46)
بر اين اساس، پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرموده اند:
«مَن سَمِعَ رَجُلاً يُنادى يا لَلمُسلِمين فَلَم يُجِبُه فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»(47)
اگر مسلمانى بشنود كه مردى مسلمانان را به كمك مى طلبد و يارى اش نكند، مسلمان نيست.
حاصل نشود رضاى سلطان                 تا خاطر بندگان نجويى
خواهى كه خداى بر تو بخشد              با خلق خداى كن نكويى
سعدى

4. شكوفايى اقتصادى

هر چند برخى از روشنفكران دينى معتقدند مسلمان بودن (و مسلمان خوب هم بودن)هيچ ملازمه اى با وجود يك جامعه پيشرفته ندارد و از اسلام، رشد و توسعه و آبادانى نبايد خواست،(48)اما نظريه مشهور ميان عالمان دين پژوه آن است كه اسلام، نسبت به مقولاتى نظير رشد و توسعه و رفاه و اصلاحات اقتصادى، بى تفاوت نيست. جامعه دينى، جامعه اى برخوردار، پيشرفته و مترقى است. اسلام با تأكيد بر انفاق مال، وجوب زكات، عدالت اقتصادى، كار و تلاش، قناعت در مصرف، مبارزه با مفاسد اقتصادى (مانند رشوه، گران فروشى، احتكار)و تحريم معاملات ربوى و... برنامه هاى ويژه اى براى بهبود وضعيت اقتصادى مردم دارد.
كاركرد دين در حوزه اقتصاد را مى توان با مقايسه ميان وضعيت اقتصادى ميان دو جامعه: جامعه پيش و جامعه پس از بعثت رسول خدا دريافت.
اميرالمؤمنين - عليه السلام - در اين باره مى فرمايد:
منزلگاهشان سنگ هاى ناهموار و هم نشينانشان مارهاى زهر دار، آبشان تيره و خوراكشان غذاى خشن بود.(49)
«مغيرة بن شعبه» در مورد شرايط اقتصادى عرب پيش از اسلام مى گويد:
چه كسى بد حال تر از ما بود؟ خوراك ما سوسك، عقرب و مار بود. كاشانه مان زمين و پوشاكمان موى شتر و پشم گوسفند بود.(50)
با گذشت مدتى نسبتاً كوتاه، حكومت دينى با استفاده از ابزارهاى بسيار ساده توانست به سه مشكل نان و مسكن و آب سامان دهد و براى اقشار آسيب پذير جامعه در نقطه مركزى حكومت (كوفه)، نان مناسب، سر پناه و آب قابل شرب فراهم آورد. اين امر نشان از كارآمدى بالاى حكومت دينى ونقش مؤثر دين در بهبود وضعيت اقتصادى و رفاه عمومى دارد. امام على - عليه السلام - در حيطه حكومت خود، در راه تأمين معيشت گام هايى جدى برداشت و فرمود:
كسى در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد. حتى پايين ترين افراد، نان گندم مى خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مى آشامند.(51)
از نگاه قرآن، ايمان به خدا و تقواى الهى، بزرگ ترين عامل رفاه اقتصادى به حساب مى آيد؛ يعنى اگر مردم به خدا ايمان آورند و پارسايى پيشه كنند، رفاه و آسايش اقتصادى خواهند داشت و درهاى بركات آسمانى و زمينى بر آنان گشوده خواهد شد.(52)

5. ثبات و امنيت اجتماعى

يكى از نيازهاى اساسى بشر، امنيت است. نخستين شرط يك اجتماع سالم، امنيت و نظم عمومى مى باشد و هيچ مكتب و نظام حقوقى اى نمى تواند فارغ از مسأله امنيت و فاقد سياست هاى انتظامى باشد. حكومت ها براى حفظ آرامش اجتماعى، ناچار به وضع قواعدى هستند تا روابط شهروندان به گونه اى تنظيم شود كه بدون مزاحمت و ايجاد تهديد، از امتيازهاى خويش استفاده نمايند. به نظر مى رسد علاوه بر وضع قوانين و نظارت مستمر بر اجراى صحيح آن، دين نقش برجسته اى در تأمين امنيت جامعه داشته باشد. اسلام با علم به اين كه آرامش سياسى - اجتماعى بدون امنيت فكرى - فرهنگى يا ذهنى - روانى نمى تواند پايدار بماند در اين حوزه وارد شده و با وضع قوانينى كارآمد مشكل امنيت را به طور زيربنايى حل كرده است. از نظر روانشناختى حركات فيزيكى انسان مبتنى بر حركات درونى (انديشه و فكر)است. از اين رو، حفظ نظام فكرى و فرهنگى آدميان بر ايجاد نظم اجتماعى مقدم است.

هر چند برخى از روشنفكران دينى معتقدند مسلمان بودن (و مسلمان خوب هم بودن)هيچ ملازمه اى با وجود يك جامعه پيشرفته ندارد و از اسلام، رشد و توسعه و آبادانى نبايد خواست، اما نظريه مشهور ميان عالمان دين پژوه آن است كه اسلام، نسبت به مقولاتى نظير رشد و توسعه و رفاه و اصلاحات اقتصادى، بى تفاوت نيست. جامعه دينى، جامعه اى برخوردار، پيشرفته و مترقى است. اسلام با تأكيد بر انفاق مال، وجوب زكات، عدالت اقتصادى، كار و تلاش، قناعت در مصرف، مبارزه با مفاسد اقتصادى (مانند رشوه، گران فروشى، احتكار)و تحريم معاملات ربوى و... برنامه هاى ويژه اى براى بهبود وضعيت اقتصادى مردم دارد.

يكى از ويژگى هاى منحصر به فرد و تحسين برانگيز اديان آسمانى، آرام بخش بودن آنان مى باشد كه از طريق دستورات اخلاقى انجام مى پذيرد. دينى كه دروغ، تهمت، بدبينى، غيبت، اهانت، استخفاف، قهر و هجران، سخن چينى، حسد، كبر و... را نسبت به ديگران ناپسند مى شمارد و براى مال و آبروى ديگران حرمتى مانند حرمت جان آنان قايل است، در حقيقت آرامش درونى را - كه منشأ آرامش اجتماعى است - بر زندگى انسان حاكم مى سازد. حكومت هاى بشرى، در جهت تأمين امنيت جانى و مالى شهروندان خود گام هاى مؤثرى برداشته اند، اما به طور حتم نتوانسته اند امنيت فكرى را براى انسان به ارمغان بياورند؛ زيرا منطقه قلب و فكر، از دسترس اين قوانين و نيروهاى اجرايى و انتظامى بيرون است و تنها عقايد دينى و اصول اخلاقى است كه دراين حوزه راه مى يابد و آن را امن و امان مى سازد. پر واضح است كه دربرابر اخلال در نظم عمومى جامعه، تنها اقدامات فرهنگى و توصيه هاى اخلاقى كافى نيست. يك نظام حقوقى كارآمد نمى تواند از كيفر حقوقى و مجازات هاى متناسب فيزيكى چشم پوشى نمايد، اما امنيت معناى وسيعى دارد كه شامل تمامى ابعاد زندگى و حوزه هاى سياسى و اقتصادى و حقوقى و اجتماعى و فرهنگى مى شود. آيات 11 و 12 سوره حجرات و روايات اسلامى، نشان مى دهد كه آبرو و حيثيت افراد هم چون مال و جان آن ها، بلكه از بعضى جهات مهم تر است. اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى، امنيت كامل حكمفرما باشد؛ يعنى نه تنها مردم در عمل به يكديگر هجوم نبرند، بلكه از نظر زبان و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر نيز از يكديگر در امان باشند و اين امنيتى است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مذهبى و مؤمن امكان پذير نيست.(53)
هيچ عاملى مانند دين نمى تواند امنيت اجتماعى را در همه ابعاد تضمين نمايد، زيرا انسانى كه به خداوند اعتقاد دارد و زندگى دنيوى را پلى براى عبور به سراى ابدى مى داند، هيچ گاه به خود اجازه تجاوز به مال و جان ديگران را نمى دهد.(54)
اميرالمؤمنين - عليه السلام - درباره كاركرد بعثت پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - مى فرمايد:
«دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغائِنَ و أطفَأَ بِهِ النَّوائِرَ أَلَّفَ بِهِ إخواناً و فَرَّقَ بِهِ أقراناً»(55)
خداوند به وسيله آن حضرت، كينه هاى ديرينه را نابود ساخت و آتش دشمنى ها را خاموش نمود و ميان برادران ايمانى الفت و دوستى انداخت و ميان خويشان از كافران جدايى افكند.
جنگ هاى يكصد وبيست ساله دو قبيله بزرگ اوس و خزرج،(56)در سايه سرسپردگى در برابر احكام الهى به پايان رسيد. جالب اين است كه بدانيم در تاريخ حدود يك هزار و هفتصد جنگ در تاريخ اعراب به ثبت رسيده كه برخى از آن ها گاه تا ده سال به طول انجاميده است.(57)
امام على - عليه السلام - در مورد نابسامانى دوره جاهليت مى فرمايد:
«شُعارُها الخَوفُ و دِثارُها السَّيفَ»(58)
[فتنه و فساد سرتاسر دنيا را فرا گرفته بود، به طورى كه ] شعارش خوف و رويّه اش شمشير بود.
آن حضرت اسلام را مايه امنيت معرفى كرده و فرموده است:
«الحَمدُللَّهِ الَّذى شَرَعَ الاسلامَ... فَجَعَلَه اَمناً لِمَن عَلِقَه»(59)
سپاس خداى را كه راه اسلام را گشوده... و آن را براى هر كه به آن چنگ زند، سبب امنيت قرار داد.
قرآن مجيد، مكه و خانه خدا را خانه امن مردم قرار داده است:
«وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً»(60)
و (به خاطر بياوريد)هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم.
و اين ويژگى چنان با اهميت است كه موجب منّت پروردگار بر آدميان شده و او را شايسته سپاس و بندگى مى كند.
«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»(61)
پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ)بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند. همان كس كه آن ها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و نا امنى ايمن ساخت.
در اين آيه، پيش از مسأله امنيت، سخن از لزوم ايمان به پروردگار و بندگى او به ميان آمده تا نشان دهد كه بدون آرامش روانى - كه در سايه بندگى خدا به دست مى آيد - امنيت واقعى ايجاد نمى شود.
قرآن كريم يكى از مؤلفه ها و شاخصه هاى جامعه ايده آل، پيشرفته و متعالى را برخوردارى از امنيت مى داند و تحقق آن را جزء وعده هاى الهى بر مى شمارد:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً»(62)
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد؛ همان گونه كه به پيشينيان آن ها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آن ها پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل خواهد نمود.
امنيت و صلح عمومى از ويژگى هاى دولت مهدى موعود - عليه السلام - است. از اخبار و روايات استفاده مى شود كه به واسطه آن حضرت، راه ها آن قدر امن مى شود كه به احدى (حتى ضعيف ترين مردم)كه از مشرق به مغرب سفر مى نمايد اذيت و آزارى نمى رسد.(63)

6. بهبود رفتار سياسى

دين با نگرشى كه به آدم و عالم دارد و هستى شناسى، خداشناسى، انسان شناسى و معرفت شناسى معينى كه ارايه مى كند، رويكرد جديدى به مسايل سياسى دارد. انديشه هاى دينى، گرايش هاى سياسى - اجتماعى را هدايت مى كند، چون دين در كنترل قدرت و جلوگيرى از فساد سياسى نقش مهمى را ايفا مى نمايد. از منظر دين براى آن كه قدرت به استبداد و خودكامگى منتهى نشود، بايد آن را امانت الهى دانست، همان طور كه امام على - عليه السلام - در نامه اى به اشعث بن قيس - فرماندار آذربايجان - فرمود:
«انَّ عَمَلَكَ لَيسَ لَكَ بِطُعمَةٍ ولكِنَّه فى عُنُقِكَ أمانَةٌ و أنتَ مُستَرعىً لِمَن فَوقَكَ»(64)اين حكومت براى تو نبايد طعمه اى باشد، بلكه امانتى است بر عهده تو و تو تحت نظر مافوق خود هستى.
سياستمدار، در سايه آموزه هاى دينى شيفته خدمت مى شود نه تشنه قدرت. چنين كسى قبل از حكومت و پس از آن تفاوتى نخواهد كرد و هميشه خود را مديون مردم خواهد دانست. در اين جا نفس رياست و حكومت موضوعيت ندارد، بلكه وسيله اى براى تحقق اهداف عالى انسانى و احقاق حقوق مردم خواهد بود. چنان كه امام على - عليه السلام - مى فرمايد:
خدايا تو خوب مى دانى كه آن چه از سوى ما بود و از ما سر زد، براى رقابت و كشمكش در قدرت يا براى دستيابى به اموال ناچيز دنيا نبود، بلكه براى آن بود كه اصول روشن دين تو را برگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم، تا در نتيجه آن بندگان ستمديده ات امنيت يابند و حدود تعطيل شده تو اجرا گردد.(65)
بر اين اساس، آن حضرت در پاسخ به «عبداللَّه بن عباس» كه به ايشان مى گويد: اين كفش ارزشى ندارد، مى فرمايد:
به خدا سوگند، اين را بيش از حكومت بر شما دوست دارم، مگر آن كه بتوانم حقى را به پا دارم يا جلوى باطلى را بگيرم.(66)

7. شكوفايى تمدن بشرى

گرچه انسان بدون دين مى تواند زندگى اجتماعى داشته باشد، ولى زندگى مدنى او به حتم مرهون تعاليم دينى است. نقش دين در شكوفايى تمدن هاى بشرى انكارناپذير است. اگر اخلاق، علم، معنويت و عدالت را مؤلفه هاى اساسى تمدن بدانيم، همه در پرتو دين در متن زندگى اجتماعى بشر راه يافته اند. در تعريف تمدن گفته اند:
تمدن نظمى اجتماعى است كه در نتيجه وجود آن، خلاقيت فرهنگى امكان پذير مى شود و جريان مى يابد. دين در رتبه اول انسان را از توحش حيوانى خارج كرده و او را وارد حريم انسانى مى كند. با پذيرش حيات انسانى و رعايت قوانين الهى و عمل به آن، كمالات عقلى و اغراض فطرى بشر تأمين مى گردد و به سعادت ابدى بار مى يابد و چنين انسانى امنيت و نظم را حاكم مى كند.(67)
با مطالعه آثار ظهور اسلام در برهوت حجاز، مى توان به نقش مهم دين در ساخت و شكوفايى يكى از شكوهمندترين تمدن هاى بشرى پى برد. سرزمين سوخته اى كه نشانى از تمدن و فرهنگ در خود نداشت، در پرتو دين اسلام در مدت كوتاهى به اوج سيادت و اقتدار نايل گشت. امام على - عليه السلام - اوضاع سياسى - اجتماعى عرب در زمان جاهليت و قبل از ظهور اسلام را چنين توصيف مى كند:
اى گروه عرب، شما بدترين دين را داشتيد و در پست ترين منزل ها به سر مى برديد؛ در زمينى سنگلاخ و در بين مارهاى كر و ناشنوا بيتوته داشتيد؛ از آب و هواى لجن و تيره مى نوشيديد و غذاهاى ناگوار مى خورديد، خون خود را ريخته، ارحام يكديگر را قطع مى كرديد و بت ها در بين شما نصب شده و گناهان شما را احاطه كرده بود.(68)
قومى كه در مقابل هجوم سربازان وحشى (زمان حمله لشكر ابرهه در عام الفيل)تاب مقاومت نياوردند و از ترس، شهر و خانه خود را ترك گفتند و به گفته عبدالمطلب كه گفت اين عمل مايه ننگ و رسوايى است گوش ندادند، چند دهه بعد در پرتو اسلام در مقابل دشمن بزرگ و ارتش نيرومند جهان ايستادگى كردند. همان قلب هايى كه در قساوت و تيرگى مانند نداشت تا جايى كه به فرمايش قرآن پدران، دختركان معصوم خود را زنده به گور مى كردند تا از طعن آشنايان در امان باشند،(69)منشأ شهودهاى عرفانى و كانون مهر و محبت و عاطفه گرديد. ممكن است كسانى با اشاره به وجود برخى تمدن هاى گسيخته از دين، بر مدعاى ما خرده گيرند، ولى بايد گفت: بشر امروز حتى اگر به زبان انكار كند، در ناحيه باورها و مشى اخلاقى خود وامدار انبيا است و اگر اندكى از فضايل در كار است رهاورد تلاش پيامبران الهى است.(70)
پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بناى تمدن بزرگى را نهاد كه تحقق آن سعادت دنيا و آخرت آدميان را تأمين مى كند. در جامعه پيش از بعثت، در ميان قريش تنها هفده نفر توانايى خواندن و نوشتن داشتند؛ در ميان دو قبيله اوس و خزرج در مدينه، تنها يازده نفر - آن هم در سطحى بسيار ابتدايى - كتابى خوانده بودند؛(71)حتى در مواردى به تعبير اميرالمؤمنين - عليه السلام - خردمندان را خوار و ذليل مى شمردند(72)، با اين حال قوم عرب در سايه آموزه هاى دينى چنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند كه گروهى از آنان در مدينه چند زبان آموختند و توانستند پيام اسلام را با زبان هاى گوناگون به سراسر جهان ابلاغ كنند.(73)
امام صادق عليه السلام فرمود:
«نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبيحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ كِتمانُ سِرِّنا جِهادٌ فى سَبيلِ اللَّهِ» نَفَس كشيدن كسى كه به خاطر مظلوميت ما اندوهگين شود، تسبيح، و اندوهش براى ما، عبادت، و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.
امالى، شيخ طوسى، ص 115.

------------------------------------------------------------------------------------

پى‌نوشت‌
1)نظريه هاى اجتماعى دين، محمد عزيز بختيارى، ص 22.
2)الميزان، ج 1، ص 431.
3)مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، استاد مطهرى، ص 224.
4)نظريه هاى اجتماعى دين، ص 158.
5)مجله كيان، ش 28، ص 49 - 48.
6)همان، ص 54.
7)روابط اجتماعى در اسلام، علامه طباطبايى، ص 5.
8)روابط اجتماعى در اسلام، ص 19.
9)شرح نهج البلاغه، ج 26، ص 13 با تلخيص.
10)فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 166.
11)همان، خطبه 86.
12)سوره حديد، آيه 25.
13)سوره نساء، آيه 135.
14)مجمع البيان، ج 3، ص 189.
15)وسائل الشيعه، حر عاملى، ج 11، ص 49.
16)سوره شعراء، آيه 183 - 181.
17)سوره هود، آيه 88.
18)سوره شعراء، آيه 152 و 151.
19)بررسى هاى اسلامى، علامه طباطبايى، به كوشش سيد هادى خسروشاهى، ص 238 –
34 با تلخيص.
20)سوره انفال، آيه 63 و 62.
21)سوره حجرات، آيه 10.
22)غررالحكم، شماره 9695.
23)همان، شماره 2404.
24)جامعه شناسى دين، ملكم هميلتون، ترجمه محسن ثلاثى، ص 179.
25)همان، ص 170.
26)اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات، ص 26.
27)همان، ص 118.
28)سوره ابراهيم، آيه 25 و 24.
29)راه و رسم زندگى، كارل، ص 15 و 16.
30)سوره حشر، آيه 9.
31)كافى، ج 2، ص 175.
32)نهج البلاغه، قصار 9.
33)همان، خطبه 200.
34)همان، نامه 53.
35)وسائل الشيعه، حر عاملى، ج 15، ص 203.
36)همان، ص 197.
37)همان، ص 110.
38)ر.ك: مكارم الاخلاق، باب 11.
39)ميران الحكمه، ج 9، ص 128.
40)مكارم الاخلاق، ص 359.
41)بحارالانوار، ج 72، ص 137.
42)همان.
43)كافى، ج 2، ص 177.
44)مكارم الاخلاق، ص 19.
45)اصول كافى، ج 2، ص 163.
46)نهج البلاغه، نامه 53.
47)اصول كافى، ج 2، ص 164.
48)فربه تر از ايدئولوژى، ص 313 - 315.
49)نهج البلاغه، خطبه 26.
50)تاريخ طبرى، ج 3، ص 18.
51)بحارالانوار، ج 40، ص 327.
52)الميزان، ج 8، ص 201.
53)تفسير نمونه، ج 22، ص 186.
54)الميزان، ج 9، ص 121 - 118.
55)نهج البلاغه، خطبه 95.
56)مجمع البيان، ج 2 - 1، ص 613.
57)فروغ ابديت، جعفر سبحانى، ج 1، ص 52.
58)نهج البلاغه، خطبه 89.
59)همان، خطبه 105.
60)سوره بقره، آيه 125.
61)سوره قريش، آيه 3 و 4.
62)سوره نور، آيه 55.
63)آيت اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 308.
64)نهج البلاغه، نامه 5.
65)همان، خطبه 131.
66)همان، خطبه 33.
67)انتظار بشر از دين، آيت اللَّه جوادى آملى، ص 49.
68)نهج البلاغه، خطبه 26.
69)سوره نحل، آيه 58.
70)مجموعه آثار، استاد مطهرى، ج 4، ص 351 و 364.
71)فتوح البلدان، بلاذرى، ص 479 و 477.
72)نهج البلاغه، خطبه 151.
73)پيامبر امى، استاد مطهرى، ص 51

پیوست حجم
نقش دين در زندگى اجتماعى انسان‏ 398.12 کیلوبایت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.