یادداشت تبلیغی

مناسبت های ماه صفر

تاریخ انتشار:
هنگامي كه خبر شهادت ابي عبدالله الحسين(ع) در بلاد اسلامي پخش شد. جابر انصاري و جماعتي از بني هاشم از مدينة منوره راهي كربلا شدند و به عزاداري پرداختند.

1. اول صفر

1-1. اول صفر 61.ق، ورود اسيران آل محمد(ص) به شام

عبيدالله بن زیاد وقتي كه خواست اسيران را از كوفه روانه شام[1] نمايد. فرمان داد سرهاي شهدا را بالاي نيزه قرار داده، اسيران را سوار شتران بي جهاز نموده و امام زين العابدين(ع) را در غل و زنجير کرده و دست هايش را بر گردنش بستند و بدين صورت آنان را با جنايت كاراني مانند: شمر و خولي همراه كرد.

اسيران منازل زيادي بين عراق و شام ـ كه معروف به چهل منزل شده ـ طي كردند تا روز اول صفر سال 61.ق وارد دمشق شدند. پيش از ورود ام كلثوم از شمر خواست آنان را از دروازه اي كه تماشاگر كمتري وجود دارد، حركت دهند ولي آن ملعون برخلاف پيشنهاد ام كلثوم آن ها را از شلوغ ترين ورودي دمشق عبور داد.

وضعيت دمشق طوري بود كه اين روز را عيد اعلان كرده و به جشن و پايكوبي پرداخته به گونه اي كه گروهي با دف برخي با طبل و بعضي نيز رقص كنان از اسيران استقبال كردند. سپس آن ها را روانة زندان نمودند.

حارث بن كعب از فاطمه دختر امام حسين(ع) دربارة اوضاع اسرا در زندان مي گويد: «زندان چنان بود كه آنان را از گرما و سرما نگاه نمي داشت تا آن جا كه صورت هاي آنان پوست انداخت.»[2]

بعد از مدتي آن بزرگ واران را وارد مجلس يزيد كردند و در اين مجلس بود كه حضرت زينب(س) و امام سجاد(ع) و ديگر افراد خانواده امام حسين(ع) با يزيد به مناظره و مشاجره پرداخته و فسادهاي يزيد را برملا كردند. آنان عقيده جبرگرايي يزيديان را به شدت زير سؤال برده[3] و در ايام اسارت و مجالس گوناگون آثار چهل سال تبليغات مسموم كننده كوفيان و شاميان را از بين بردند و چهرة ناپاک حكومت اموي را به خوبي معرفي و افكار خفته مردم شام را بيدار نمودند.[4] از این رو يزيد که احساس خطر کرده بود، ناچار شد اسرا را با احترام و عزت به مدينه منوره بفرستد.

1- 2. اول صفر 37.ق، آغاز جنگ صفين

حضرت علي(ع) در ابتدای خلافت خویش، عاملان خليفة مقتول به ويژه معاويه را خلع و بركنار كرد، سپس نامه اي براي فراخواني بيعت از معاويه به شام فرستاد. معاويه تن به فرمان امام نداد و طي نامه اي به عمروعاص كه در فلسطين بود. از او درخواست كرد كه براي مشورت نزد او برود. بعد از آمدن عمرو عاص، معاويه با مشورت او بيعت با امام را رد کرد کرد و مردم را به جنگ با آن حضرت براي خون خواهي عثمان ترغيب نمايند، هم چنين معاويه مردم را به مسجد فراخواند و آنان را تشويق به قيام بر ضد امام علي(ع) كرد. شاميان متأثر از شايعات، با معاويه بيعت كردند و خود را آمادة جنگ با امام كردند[5] و از شام خارج شدند.

پیروان معاویه به دليل اين كه از حق عدول كرده و منحرف شده بودند، به قاسطین معروف شدند.[6]

امام نيز با سپاهي از كوفه خارج شد و در 22 محرم سال 37 در سرزمين صفين با سپاه شام رو به رو شد.[7] روز چهارشنبه اول صفر سال 37 جنگ سختي به وقوع پيوست. به طوري كه زياد بن نصر حارثي مي گويد: سه روز و سه شب جنگ به طول انجاميد. نيزه ها شكست و تمام شد و سلاحي باقي نماند ناچار به رخسار هم خاك مي پاشيديم و با دندان ها تن يكديگر را گاز گرفته و مجروح مي كرديم.[8]

جنگ مي رفت كه با پيروزي سپاه اسلام همراه گردد. معاويه دستور داد قرآن ها را بر نيزه گذاشتند و بدين وسيله بين سربازان امام اختلاف شد. امام ضمن نكوهش فريب خوردگان[9] ناچار شد تن به حكميّت دهد. پس از اين ماجرا تعدادي از ياران امام او را به خاطر قبول حكميت سرزنش نموده و بر ضد آن حضرت خروج کرده و زمينه را براي جنگ نهروان آماده كردند.

2. دوم صفر 121.ق، شهادت زيد بن علي بن الحسين(ع)

زيد بن علي برادر امام محمد باقر(ع) است. او مردي زاهد، شجاع و دانشمند بود و او پس از برادرش امام باقر(ع) از همه فرزندان امام سجاد(ع) افضل است، امام رضا(ع) او را عالم آل محمد(ص) لقب داد و امام صادق(ع) نيز او را شهيد خواند، او در سال 120.ق در حكومت هشام بن عبدالملك مروان به امر معروف و نهي از منكر پرداخت و به خون خواهي امام حسين(ع) قيام كرد.[10] هشام كه از قيام او به وحشت افتاده بود به يوسف بن عمرو، امير كوفه دستور داد با سپاهي به زيد حمله و آتش قيام را خاموش نمايد. بدين وسيله بين طرفين جنگ سختي به وقوع پيوست، در حين نبرد تيري بر پيشاني او خورد و به شهادت رسيد. ياران او جسدش را در بستر نهري به خاك سپرده و آب روي آن جاري كردند تا مأموران هشام آن را پيدا نكنند، ولي اين جريان به وسيله جاسوسي به امير كوفه اطلاع داده شد. يوسف بن عمر جسد او را بيرون آورد سر او را از تن جدا كرد و بدنش را تا چهار سال به دار آويخت، آن گاه پايين آورده و آتش زدند.[11] سرش را نيز به شام براي هشام بن عبدالملك فرستاد و هشام آن را بر سر در كاخ خويش آويخت.[12]

3- سوم صفر 57.ق، ولادت امام باقر(ع)

امام محمد باقر(ع) در سوم سال 57 ق متولد شد. مادر آن حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبي(ع) است. لقب ايشان به سبب دانش بيكران باقر يا باقرالعلوم بوده است. به او از اين جهت باقر مي گويند كه علم را مي شكافت و اصل آن را مي شناخت و فرعش را استنباط مي كرد و در علم تبحر داشت.[13]

4- پنجم صفر 61.ق، شهادت حضرت رقيه(س)

دختر سه ساله حضرت سيدالشهدا حضرت رقيه(س) در سفر كربلا همراه اسراي اهل بيت(ع) بود در شام شبي پدر را در خواب مي بيند و پس از بيدار شدن با گريه فراوان و بي تابي سراغ پدر را می گیرد. خبر به يزيد رسيد، دستور داد سر مطهر امام(ع) را نزد او بردند. رقيه با ديدن سر پدر بسيار ناراحت شد و درد و دل هاي خود را بازگو كرد تا اين كه بر اثر شدت ناراحتي از دنيا رفت.

امام رضا(ع) طي امامت بيست ساله خود، ده سال آن را با خلافت هارون الرشيد و پنج سال با خلافت محمد امين و پنج سال آخر را معاصر با خلافت عبدالله مأمون بود. در دوره هارون الرشيد امام به دليل نگراني هارون از عواقب قتل امام موسي كاظم(ع)، دوران آزادتري داشت. در دوران خلافت امين نيز به دليل اختلافات داخلي و مناقشات امين و مأمون فرصت خوبي براي فعاليت هاي امام فراهم شده بود. اما هم زمان با خلافت مأمون امام به دستور مأمون از مدينه به مرو منتقل شد و بعد از مدتي با تهديد به مرگ ولایت عهدی بر ايشان تحميل گرديد.

5. هفتم صفر، 128.ق ولادت امام موسي كاظم(ع)

ابوالحسن موسي بن جعفر(ع) در «ابوا» منزلي ميان كوفه و مدينه به روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 ق متولد شد. به جهت كثرت زهد وعبادتش به عبد صالح معروف و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و نیز صبر و تحمل مشقات و آلام زمانه مشهور به كاظم گرديد. آن حضرت به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت، حميده كنيزي از اهل بربر (مغرب) يا از اهل اندلس (اسپانيا) بوده است.[14]

6 ـ نهم صفر

6 ـ 2. نهم صفر 37.ق، شهادت عمار بن ياسر

کنیه عمار ابوالقيظان است و پيامبر(ص) به او لقب «الطيب المطيب: پاكيزه پاك سرشت» داد.[15] ياسر اهل يمن بود كه بعدها به مكه آمد[16] و در آن جا با سميه ازدواج كرد و ثمره ازدواج آن دو تولد عمار بود كه حدود 44 سال قبل از بعثت در مكه به دنيا آمد. عمار به همراه خانواده خود در سال پنجم بعثت نزد پيامبر(ص) آمده و مسلمان شدند.[17] وقتي اسلام آوردن آن ها آشكار شد. تحت شكنجه مشركان قرار گرفتند، به گونه اي كه پدر و مادر عمار در سن پيري به شهادت رسيده و نام خود را به عنوان نخستين شهداي اسلام به ثبت رساندند.

عمار پس از رحلت پيامبر(ص) نسبت به جريان سقيفه اعتراض كرد و از اولين كساني بود كه با امام علي(ع) بيعت كرد. بينش و درايت او به حدي بود كه امام علي(ع) بعد از اين كه به خلافت رسيد وي را مشاور خود قرار داده و در امور مختلف با او مشورت مي كرد.

او در زمان عمر بن خطاب به مدت دو سال حاكم كوفه شد و سپس بنا به دلايلي بر كنار گرديد. هم چنين ايشان در جنگ هاي جمل و صفين به ياري امام شتافت و در جنگ صفين به شهادت رسيد.[18]

6-1. نهم صفر 39.ق، جنگ نهروان

برخي از ياران امام علي(ع) در جنگ صفين بعد از اين كه امام را وادار به پذيرش حكميت كردند، از كار خود پشيمان شده و در راه بازگشت از كوفه لب به اعتراض گشوده و خواستار نقض عهدنامه شدند كه با مخالفت امام رو به رو شدند. لذا در برابر آن حضرت موضع گرفته و زبان به جسارت و تكفير باز كرده و شعار «لاحكم الا الله» سر دادند.[19]

امام وقتي كه شعار خوارج (مارقين)[20] را شنيد فرمود: «کلمه حقٍ يُرادُ بِها باطلٌ[21]؛ سخن حقي است كه از آن اراده باطل شده است». اين گروه كساني هستند كه پيروان امام را كافر و مرتد مي دانستند و اگر به يكي از شيعيان علي(ع) دست مي يافتند، وي را به بدترين وجهي مي كشتند، به طوري كه عبدالله بن خباب را با همسرش كه باردار بود سر بريدند و شكم همسرش را شكافتند. مردم از اين وضع به ستوه آمده و به علي(ع) كه سرگرم تجهيز سپاه بود تا دوباره به نبرد با معاويه برود، گفتند شما اول شر اين ها را دفع كنيد سپس به جنگ دشمن اصلي برويم. امام موافقت كرد و در سرزمينی به نام نهروان[22] به جنگ با آنان پرداخت و در اين نبرد پيروز شد. از ويژگي هاي خوارج اين بود كه به ظواهر تمسك كرده و با «ضرب القرآن بعضه ببعض» برداشت هاي افراطي مي كردند.[23]

اين گروه پس از شكست در جنگ نهروان براي تداوم تفكر انحرافي خود همان گونه كه امام علي(ع) پيش بيني كرده بودند،[24] به تدريج مكتب خاصي تأسيس كردند و در مسائل اعتقادي اظهار نظر كردند.

7. بيستم صفر 61.ق، اربعين حسيني

در اين روز زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) و اقامه عزا براي آن حضرت از اختصاصات فرهنگ شيعه دانسته شده است؛ به گونه اي كه براي هيچ يك از ساير معصومين(ع) حتي براي رسول خدا(ص) اين مسئله (برگزاري مراسم اربعين) وجود نداشته است و نظر آنان نيز بر انحصار اربعين براي حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) بوده است.[25] و زيارت اربعين را از نشانه هاي مؤمن معرفي كرده اند.

در اربعين امام حسين(ع) در سال 61 ق دو اتفاق مهم رخ داد:

الف. هنگامي كه خبر شهادت ابي عبدالله الحسين(ع) در بلاد اسلامي پخش شد. جابر انصاري و جماعتي از بني هاشم از مدينة منوره راهي كربلا شدند و به عزاداري پرداختند.

ب. اسراي كربلا از شام به مدينه مراجعت كردند.

در مسئلة نخست اتفاق نظر وجود دارد، ولي در حادثه دوم قول مشهور آن است كه اسيران پس از بازگشت از شام به مدينه وارد كربلا شده و با جابر قبر مطهر سيد الشهدا(ع) را زيارت كردند.

مرحوم علامه قاضي طباطبائي كتاب مفصلي دربارة اربعين امام نوشته است و با تتبع در كتب تاريخي و مقاتل سعي نموده ثابت نمايد كه اسراي اهل بيت(ع) در اربعينِ اولِ سال 61 به كربلا آمده اند همان طور كه خود در ابتداي كتاب به آن اذعان كرده است.[26]

برخي نيز مي گويند اسيران آل محمد(ص) در اربعین از شام به سوی مدينه حركت كردند. آن چه مسلم است نخستين زيارت امام حسين (ع) توسط جابر بن عبدالله انصاري رخ داده و از آن پس ائمه اطهار از هر فرصتي براي رواج زيارت امام حسين(ع) بهره مي گرفتند و آن روز را (بيستم صفر) كه نخستين زيارت در آن انجام شده به عنوان روزي كه زيارت امام حسين(ع) در آن مستحب است اعلام نموده اند.[27]

به هر حال با توجه به منابع كهن اعتبار قول بازگشت اسرا از شام به مدينه، بيش از سخني است كه بازگشت اسرا از شام را به كربلا تعيين كرده است.[28] به طوري كه سيد بن طاووس در تأييد این مطلب مي گويد: «اگر گفته شود كه خاندان امام حسين(ع) در روز اربعين شهادت سيد الشهدا، در برگشت از شام به كربلا رسيدند، اين گفتار نمي تواند با ايام دراز مدت اسارت آنان در كوفه و شام و طي راه طولاني رفت و برگشت مابين دو سرزمين در مدت كوتاه چهل روز سازگاري داشته باشد.»[29]

28 صفر، 50.ق، شهادت امام حسن مجتبي(ع)

امام حسن(ع) در پانزدهم ماه مبارك رمضان سال سوم هجري در مدينه به دنيا آمد، آن حضرت هفت سال اول زندگي را در كنار پيامبر گذراند و پس از آن به مدت سي سال همراه پدرش علي(ع) بود، پس از شهادت پدر در سال چهل هجري به مدت ده سال امامت امت را به عهده گرفت.[30]

از مهم ترين حوادث سياسي دوران آن بزرگ وار صلح با معاويه است؛ پس از بيعت مردم با امام حسن مجتبي(ع) نامه هايي ميان آن حضرت و معاويه رد و بدل شد و سرانجام هر دو طرف تصمیم به جنگ گرفتند. پس از آغاز جنگ، عبيدالله بن عباس از فرماندهان ارشد سپاه امام فريب مال و منال معاويه را خورد و با دریافت مبلغ يك ميليون درهم به سپاه معاويه پيوست. با توجه به اين مسئله و دلايلي كه در تاريخ نقل شده است. امام مجتبي(ع) در تنگنا قرار گرفت و ناچار گرديد با معاويه پيمان صلح بندد. اين صلح نامه در تاريخ 25 ربيع الاول سال 41 هجري قمري امضا شد و عده اي از شخصيت هاي دو طرف به عنوان شهود، آن را امضا نمودند.[31]

در روزهاي آخر عمر معاويه، او كه مي خواست براي يزيد از امام بيعت بگيرد، وجود امام حسن(ع) را مانع بزرگي مي دانست لذا با ترتيب دادن توطئه اي امام را به دست همسرش جعده دختر اشعث بن قيس كه به او وعدة همسري با پسرش يزيد را داده بود، مسموم و به شهادت رساند.

پس از شهادت امام، عايشه به همراه مروان از دفن امام در نزديك قبر پيامبر جلوگیری کرد.[32] به طوري كه جسد مطهرش را تيرباران نمودند و آن بزرگ وار را ناگزیر در بقيع دفن کردند.

در خواب رفت و آب طلب كرد و ناله كرد
                        طشت را به خون جگر، باغ لاله كرد
 

8-2. 28 صفر 11.ق، رحلت رسول گرامي اسلام(ص)

در هنگام بیماری پيامبر گرامي اسلام که منجر به وفات حضرت گردید، برخی از صحابه براي عيادت به منزل ايشان آمدند. پيامبر(ص) فرمود: كاغذ و قلمي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه گمراه نشويد، در اين هنگام خليفه دوم ممانعت كرده و گفت: كتاب خدا براي ما كافي است.[33]

به هر حال اختلاف حضار در مجلس باعث شد پيامبر(ص) از نوشتن نامه منصرف گردد ولي ناچار شد مقصود خود را با رفتن به مسجد و به طور شفاهي ابلاغ نمايد. ايشان با آن حال بيماري به مسجد رفته و فرمود: من ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم يكي قرآن و ديگري همان عترت من است.[34] پس از اين جريان پيامبر(ص) بر اثر بيماري در نيمروز دوشنبه 28 ماه صفر وفات يافت. امام علي(ع) بر او نماز خواند و جسد مطهرش را در همان حجره اي كه در گذشته بود به خاك سپرد.[35]

9. آخر صفر سال 203.ق، شهادت امام رضا(ع)

امام رضا(ع) طي امامت بيست ساله خود، ده سال آن را با خلافت هارون الرشيد و پنج سال با خلافت محمد امين و پنج سال آخر را معاصر با خلافت عبدالله مأمون بود.[36] در دوره هارون الرشيد امام به دليل نگراني هارون از عواقب قتل امام موسي كاظم(ع)، دوران آزادتري داشت. در دوران خلافت امين نيز به دليل اختلافات داخلي و مناقشات امين و مأمون فرصت خوبي براي فعاليت هاي امام فراهم شده بود.[37] اما هم زمان با خلافت مأمون امام به دستور مأمون از مدينه به مرو منتقل شد[38] و بعد از مدتي با تهديد به مرگ ولایت عهدی بر ايشان تحميل گرديد. امام كه مي دانست هدف مأمون از پیشنهاد ولايت عهدي مشروعيت بخشيدن به خلافت خود،  محدود كردن و كنترل فعاليت هاي امام و كاستن مقام و منزل آن حضرت است، شرط نمود كسي را عزل نكند، رسم و سنتي را برنیندازد، وضع موجود را دگرگون نسازد و فقط از دور مشاور باشد.[39] با پذيرش شرايط امام، روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 ق منشور ولايت عهدي به خط مأمون نوشته شد. اما مأمون كه از آوردن امام به خراسان و تحميل ولايت عهدي به اهداف خود نرسيده بود، با توطئه اي تصميم به قتل آن حضرت گرفت.

اباصلت در پاسخ كسي كه گفت: چگونه مأمون راضي به قتل امام رضا(ع) شد؟ گفت: مأمون بدين جهت امام رضا(ع) را به ولایت عهدی برگزید که به مردم نشان دهد آن حضرت رغبت به دنيا دارد تا از چشم مردم بيفتد اما وقتي عالمان و متكلمان مذاهب مختلف را دعوت کرد تا به وسيلة آنان امام را از نظر علمي محكوم نمايد و از اين رهگذر نقص آن حضرت ميان عامه مردم ثابت شود، ولي امام با هيچ عالم يهودي و نصراني و... روبرو نمي شد جز آن كه بر او برتري مي يافت و مردم مي گفتند آن حضرت شايسته تر از مأمون براي تصدي خلافت است... بدين ترتيب بود كه مأمون دست به مسموم ساختن امام زد و او را به شهادت رساند.[40]

-----------------------------------------------------------

پی نوشت

[1]. در آن زمان به سرزمين هاي سوريه، لبنان، فلسطين، اردن و اطراف آن شام يا شامات مي گفتند.

[2]. محمد صحتی سردرودی، مقتل الحسين به روايت شيخ صدوق، ص 208.

[3]. مرتضی مطهری، حماسه حسيني، ج 1، ص 365.

[4]. مهدی پیشوایی، سيره پيشوايان، ص 186.

[5]. کریم زمانی جعفری، واقعه صفين در تاريخ (ترجمه واقعه صفين)، ص 38-57.

[6]. سیدمصطفی حسینی دشتی، معارف و معاريف، ج 8، ص 140.

[7]. همان، ج 6، ص 703.

[8]. واقعه صفين در تاريخ، ترجمه واقعه صفين، ص 194؛ فيض الاعلام ، ص 324.

[9]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 71، ص 121.

[10]. مصطفی حسیني دشتي، معارف و معاريف، ج 6، ص 124، چ سوم، تهران، موسسه فرهنگي آرايه، 1379.

[11]. مهدی پيشوايي، سيره پيشوايان، ص 407، چاپ هفدهم، قم، انتشارات توحيد، 1384 ش.

[12]. سیدمحمدصادق موسوي گرمارودي، فرهنگ عاشورا، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1384 ش.

[13]. احمد صدر حاج سيدجوادي، دايره المعارف تشيع، ج 2، ص 356، چاپ اول، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، سال 1381.

[14]. دايره المعارف تشيع، ج 2، ص 362.

[15]. سیدمصطفی حسینی دشتی، معارف و معاريف، ج 7، ص 493.

[16]. دايره المعارف تشيع، ج 11، ص 460.

[17]. همان.

[18]. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 10، ص 107.

[19]. نهج البلاغه، (ترجمه محمد دشتي)، ص 89.

[20]. بيرون شدگان از دين و سنت را گويند اين لقب درباره خوارج شهرت يافت.

[21]. نهج البلاغه، (ترجمه محمد دشتي) خطبه 40، ص 93.

[22]. نام دامنه رودخانه اي در نزديكي كوفه، كنار صحراي حروراد.

[23]. رسول جعفریان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص 104.

[24]. نهج البلاغه، (ترجمه محمد دشتي)، خطبه 60، ص 111.

[25]. محمدحسین حسینی طهرانی، اربعين در فرهنگ شيعه، ص 75، قم، انتشارات عرش اندیشه1384ش.

[26]. محمدعلی قاضی طباطبائی، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهدا، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي 1383 ش.

[27]. رسول جعفریان، تأملي در نهضت عاشورا، ص 218، چاپ اول، قم، نشر، مورخ 1386.

[28]. همان.

[29]. سیدتقی واردی، روز شمار تاريخ اسلام، ج 2، ص 57، چاپ اول، قم، دارالثقلين، 1380 ش. به نقل از لهوف ابن طاووس، ص 128.

[30]. مهدی پیشوایی، سيره پيشوايان، ص 88.

[31]. سیدمحمدصادق موسوی گرمارودی، فرهنگ عاشورا، ص 103، چاپ اول، 1384 ش.

[32]. رسول جعفریان، حيات فكري و سياسي امام شيعه، ص 168.

[33]. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، چاپ دهم،  قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1374، ج 2، ص 493.

[34]. همان، ص 499.

[35]. همان، ص 509.

[36]. مهدی پيشوايي، سيره پيشوايان، ص 467، چاپ هفدهم، قم، انتشارات توحيد، 1384 ش.

[37]. همان.

[38]. رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص 426، چاپ دهم، قم، انتشارات انصاريان، 1386ش.

[39]. همان، ص 440.

[40]. همان، ص 443؛ به نقل از عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 241.

پیوست حجم
مناسبت های ماه صفر 205.63 کیلوبایت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.