زمانی که دبیرستان بودم، ازدواج کردم؛ در آن دوران، همسرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود. همراه او به تهران آمدم و در خوابگاه دانشجویی زندگی خود را آغاز کردیم.
شیوه های ترویج فرهنگ حجاب
4 محتوا
با دست، آرام به کتف شوهر این خانم زدم و بهش گفتم: «ببخشید آقا!» مرد برگشت به من نگاه کرد و جواب داد: بفرمایید، فرمایشی بود؟ گفتم: «خیر، نمیخواستم مزاحمتون بشم. راستش میخواستم ببینم اجازه میدید به خانمتون نگاه کنم؟» ...
وقتی وارد اتوبوس شدم، کمی ترسیدم از اینکه سفر سختی در پیش داشته باشم. نمیدانستم با این همه دختران کمحجاب و آرایشکرده چگونه باید برخورد کنم؛ بهویژه چند نفر از آنها که خیلی شیطنت هم داشتند ...
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف
برشی از کتاب "شمیم عفاف" فصل دوم؛ شیوه های ترویج فرهنگ حجاب|قسمت اول.