مسیر
کتاب شمیم عفاف

یادداشت تبلیغی
زمانی که دبیرستان بودم، ازدواج کردم؛ در آن دوران، همسرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود. همراه او به تهران آمدم و در خوابگاه دانشجویی زندگی خود را آغاز کردیم.

داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف
با دست، آرام به کتف شوهر این خانم زدم و بهش گفتم: «ببخشید آقا!» مرد برگشت به من نگاه کرد و جواب داد: بفرمایید، فرمایشی بود؟ گفتم: «خیر، نمیخواستم مزاحمتون بشم. راستش میخواستم ببینم اجازه میدید به خانمتون نگاه کنم؟» ...

داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف
وقتی وارد اتوبوس شدم، کمی ترسیدم از اینکه سفر سختی در پیش داشته باشم. نمیدانستم با این همه دختران کمحجاب و آرایشکرده چگونه باید برخورد کنم؛ بهویژه چند نفر از آنها که خیلی شیطنت هم داشتند ...

داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف| قسمت چهارم
لیلا حسین، نام زنی است که در مصاحبه با شبکه اهلالبیت تیوی اظهار میدارد به جهت شیفتگی به زیباییهای حجاب، از دین یهودی به دین اسلام مشرف شده و حجاب کامل را برگزیده است.

داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف| قسمت سوم
لبهای پُرخنده دخترکان بیحجابی که از کنارش رد میشدند، گواهی از به سخرهگرفتن پوشش او در این گرمای وحشتناک میداد. گاهی هم کسی بود که متلکی بیندازد و او را به بغل دستیاش نشان دهد. گرمت نیست؟ این چیه پوشیدی توی این گرما؟

داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف| قسمت دوم
روزها میگذشت و من به مدرسه میرفتم و هر روز مدیر برای پدرم نامه میفرستاد و از او میخواست که مرا بیحجاب به مدرسه بفرستد. فرانسه را بهاصطلاح مهد آزادی میدانند ...

یادداشت تبلیغی:
وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب میکردم از اینکه بعضی دخترهای چادری، درسخوان و باهوش بودند و شلخته، بدتیپ و بینظم نبودند. لباسهای مد روز میپوشیدند، ادکلن میزدند ...