تاریخی

639 محتوا

زینب عزیز زهراست باباش علی مرتضی ‌ست اومده بود کربلا این خواهر باوفا شجاع بود و قوی تو صحرای کربلا

گریه برای حسین خیلی خیلی قشنگه پاک می کنه دلا رو با بدی ها می جنگه

آری حسینم یک قهرمان بود او یک فرشته از آسمان بود هم مهربان بود هم با خدا بود

امروز توی کلاس درس خاله ی خوب خوش کلام برای ما یه قصه گفت قصه ی سومین امام قصه ی اون امامی که با بچه ها مهربونه

مریضا از امام حسین به دردشون شفا می خوان یه زندگی سالم و راحت و با صفا می خوان

واقعه کربلا گرچه از نظر زمان کوتاه بود و تنها یکروز از صبح تا عصر به طول انجامید اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ایثار و فدا کارى، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود.

 یکی بود یکی نبود .امام حسین (ع) که امام سوم ماست در شهر مدینه زندگی می کردند. امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند.

روز عاشورا، حوالی ظهر، همه‌ی اهل خانواده‌ی امام حسین خیلی تشنه بودن و همه‌ی یارانشون هم شهید شده بودن و دیگه از مردها، فقط امام حسین مونده بود و حضرت عباس

تو با تمام خستگی شبیه دشت کربلا همیشه تشنه بوده ای میانِ موج نیزه ها

تو بی باک و پاکی  تو فرزند شیری تو در جنگ و میدان  شجاعی،دلیری