خاطره تبلیغی (5)

تاریخ انتشار:
در سال 1369، ماه محرم، جهت تبلیغ احكام الهی و ترویج فضائل اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به زادگاه خویش، شهرستان میاندوآب...
نویسنده: محمدجواد قهرمانی
نام نشریه: مبلغان، شماره69

در سال 1369، ماه محرم، جهت تبلیغ احكام الهی و ترویج فضائل اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به زادگاه خویش، شهرستان میاندوآب عزیمت كردم.

قبل از انجام وظیفه تبلیغی، جلسه عمومی مبلغین در محل سازمان تبلیغات اسلامی برگزار گردید و در حین جلسه، یك فرد متدین و مؤمن آمد و با صدای بلند اعلان كرد، برادران روحانی! من رئیس هیئت امنای مسجد صحرای شهرستان میاندوآب می‌باشم، لطفاً هر كدام از شما كه توقع مالی ندارید و بدون گرفتن وجهی حاضر به تبلیغ هستید، به مسجد ما تشریف بیاورید؛ چون ما وضع مالی خوبی نداریم و در حال ساختن مسجد هستیم. بنابراین، هر كس از شما حاضر است برای رضای خدا تبلیغ كند، آماده شود تا با هم به آنجا برویم.

بنده با توكل به خداوند بزرگ و رزاق از سرجای خود بلند شدم و گفتم آقا! من حاضرم.

با آن شخص راه افتادم و پس از گذر از كوچه پس كوچه‌های خیابان مهاباد، به مسجد صحرا رسیدیم و با منطقه و تعدادی از افراد حاضر آشنا شدیم.

بحمدالله برنامه‌ها شروع شد و جلسات با شكوه‌تر از آنچه پیش‌بینی می‌‌شد برگزار گردید و چون دیدم ساختمان مسجد آنها به صورت ناتمام مانده است، هم در روز سوم محرّم درجلسه‌ای به اهالی محل اعلان كردم و هم به عنوان روحانی مسجد به آنها نامه نوشتم كه همه در مسجد حاضر شوند. آن گاه به منبر رفتم و از ثواب ساختن مسجد و كمك به امور خیریه صحبت كردم و در آخر جلسه گفتم: برادران عزیز! من طلبه‌ای بیش نیستم؛ ولی از قم كه آمدم برای تبلیغ آمدم، پانزده هزار تومان برای خرج راه و سفر برداشتم و آلان احساس می‌كنم با پنج هزار تومان هم می‌توانم امرار معاش كنم، پس بقیه آن را به مسجد شما كمك می‌كنم و از شما هم درخواست می‌كنم، هر مقداری كه می‌توانید به مسجد كمك كنید. خودشان در همین جلسه دو نفر را انتخاب كردند و آنها در مدت یك ساعت مبلغ سه میلیون تومان جمع‌آوری كردند و كار ساخت مسجد از روز بعد شروع شد و برنامه‌ها بسیار عالی پیش ‌رفت. مردم بیش از پیش استقبال کردند و در پایان دهه محرّم، بسیار بهتر از مساجد دیگر به روحانی کمک و مساعدت مالی کردند.

در روز سیزدهم محرم كه همه روحانیون محترم با عجله، خود را برای برگشت به منزل آماده می‌كردند، من در گوشه‌ای نشسته بودم و فكر می‌كردم كه ناگهان دیدم، شخصی جلوی درب استراحتگاه روحانیون ایستاده و همه را زیر نظر گرفته است. یك نگاه محبت‌آمیزی به من كرد و با اشاره دست، به من گفت شما یك لحظه تشریف بیاورید! برخاستم و جلو رفتم. به من رو كرد و گفت: بچّه كجایی؟ گفتم: میاندوآب. گفت: چه عجب! من اصلاً شما را ندیده‌ام. گفتم: من اینجا زندگی نمی‌كنم. ساکن قم هستم و در آنجا به تحصیلات علوم دینی مشغولم.

آن مرد مؤمن نیز وسیله رزق الهی بود که به سراغ بنده آمده بود. و این بود معنای توكل به خدای سبحان كه در نهایت، مبلغ دریافتی من بیش از سه برابر دیگر روحانیون شد. (وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.