خاطره تبلیغی (6)

تاریخ انتشار:
روز عید فطر، پس از انجام وظیفة یك ماهه تبلیغ، در سازمان تبلیغات اسلامی محل با دوستان ایستاده بودیم كه یكی از دوستان مرا...
نویسنده: محمد سبحانی
نام نشریه: مبلغان، شماره 73

روز عید فطر، پس از انجام وظیفة یك ماهه تبلیغ، در سازمان تبلیغات اسلامی محل با دوستان ایستاده بودیم كه یكی از دوستان مرا صدا كرد. بعد از سلام و تبریك گویی عید سعید فطر، دیدم سه چهار نفری كنار او ایستاده‌اند. از قیافه و برخوردشان معلوم بود كه اهل روستا هستند. دوستمان گفت: امروز بعد از اینكه آقای... نماز عید فطر را خوانده‌اند و به شهر آمده‌اند، یك پیرزن در محل تبلیغ او فوت كرده است. دنبال او گشتیم، ولی پیدایش نكردیم. شما وقت دارید نماز این خانم را بخوانید؟ گفتم: مشكلی نیست. با دوستان خداحافظی كرده، همراه آقایان به راه افتادیم. در طی مسیر معلوم شد هنوز غسّاله دعوت نشده، سدر و كافور خریداری نشده، غسل نداده‌اند و.... رسیدیم به روستا، جمعیت زیادی در اطراف خانه مرحومه جمع شده بودند. بعد از ساعتی كار غسل و كفن تمام شد. جنازه را اهالی برداشتند و به راه افتادند. در بین راه اعلام كردند كه جنازه در قبرستان جدید روستا دفن خواهد شد. معلوم شد اهالی روستا اموات خود را در روستای همجوار دفن می‌كردند كه خیری پیدا شده و برای روستا زمینی جهت قبرستان اهداء كرده است. همگی به طرف قبرستان حركت كردیم. وقتی به قبرستان روستا رسیدیم، دیدم تعداد قبرها به اندازة انگشتان دست نمی‌رسد. نماز خوانده شد و مرحومه را در قبر گذاشتند و تلقین نیز انجام شد. بعد از تلقین، لحد را چیدند و آخرین وداع را با مرحومه انجام دادند و با حسرتی جان‌سوز جسم نحیف او را زیر خروارها خاك دفن كردند. بعضیها در پی آن بودند كه بیل را از رفیق خود بگیرند و در پر كردن قبر سهیم شوند.

در حین خاك ریختن از دور نظاره‌گر مردم روستا بودم. بعد از ماه مبارك بود و دلها بارانی و صاف. یاد فرمایشی از استاد حجةالاسلام و المسلمین آقای نبوی افتادم كه به مناسبتی به بنده فرمودند: یكی از كارهایی كه حضرت یوسف علیه السلام در زندان انجام داد، علاوه بر استفاده از فرصتها، «فرصت آفرینی» بود. لازم است مبلغان ما ضمن استفاده بهینه از فرصتهای موجود، در مواقعی خودشان «فرصت سازی» هم بكنند. همین كه این فرمایش به خاطرم رسید، بلافاصله با ذكر صلواتی به روح مرحومه مغفوره، از اهالی خواستم در كنار قبر چند دقیقه‌ای بنشینند.

سپس گفتم: اگر بزرگان و ریش‌سفیدان اجازه بدهند، من پنج دقیقه‌ای می‌خواهم مزاحم شما بشوم. بدون مقدمه [1] گفتم: فرمایشی از حضرت علی علیه السلام ـ شهید این ماه عزیزی كه همگی از آن خداحافظی كردیم ـ در نهج البلاغه هست كه حضرت می‌فرمایند «:‌.. وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جیفَةً بَینَ اَهْلِهِ قَدْ اَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا یسْعِدُ بَاكِیاً وَ لَا یجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلَی مَخَطٍّ فِی الْاَرْضِ فَاَسْلَمُوهُ فِیهِ اِلَی عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ؛ [2] و روح از بدنش خارج می‌شود و بین خانواده‌اش مرداری می‌گردد كه از نشستن در نزدش وحشت می‌كنند و از او دور می‌شوند. نه سوگواری را به سعادت می‌رساند و نه به آن كس كه او را صدا می‌زند، پاسخ می‌گوید. سپس او را به سوی منزلگاهی در درون زمین حمل می‌كنند و در آن به دست عملش می‌سپارند و از دیدارش برای همیشه چشم می‌پوشند.‌»

برادران! این خانم، بزرگ خاندان بود. تا چند ساعت قبل، حرف و سخن او خریدار داشت و كسی روی سخن او حرفی نمی‌زد. همه او را عزیز می‌دانستند و احترامش می‌كردند، ولی همین كه روح از بدنش خارج شد، نزدیك‌ترین افراد خانواده، پسرها و دخترها و... جرئت نكردند پیش او بنشینند و در مدت كوتاهی او را از خانه خارج كردند كه در جایی غیر از خانه خود تا قیامت استراحت كند. وقتی روح از بدنش خارج شد، طبق بیان حضرت علی علیه السلام مرداری بیش نشد. حتی اگر دست به او زده شود، برای انسان غسل مس میت واجب می‌شود.

عزیزان و پدران ارجمند! هیچ چیز از این ساعت به بعد، به این خانم آرمیده در خاك نفع نمی‌رساند، مگر «عمل». بدانیم و باور كنیم كه ما هم روزی در همین خاك خواهیم خوابید. مال و ثروت و اولاد و زمین و باغ و بستان و... نفعی به حالمان نخواهد داشت، مگر اهل عمل باشیم و به خودمان رحم كنیم. این پیرزن یك كفن بیش با خود نبرد. از همین امروز تصمیم بگیریم كه به هر آنچه می‌دانیم، عمل كنیم. [3] اگر می‌دانیم نماز واجب است، بخوانیم؛ روزه واجب است، بگیریم؛ خمس و زكات واجب است، بدهیم؛ احترام به والدین واجب است، احترام بگذاریم؛ دروغ حرام است، نگوییم؛ ربا حرام است، نگیریم و ندهیم و... .

با دعایی و نثار فاتحه‌ای به روح امام، شهداء، اهل قبرستان، اموات حاضرین و مرحومه مغفوره صحبت خود را پایان دادم.

روز بعد، در سازمان تبلیغات با یكی از دوستان مشغول صحبت بودم كه روحانی آن روستا كه خود از دوستان بود، ما را دید و گفت: فلانی! برای مردم در قبرستان چه گفته بودی! گفتم: چطور؟ گفت: مردم روستا می‌گفتند: آقا! یك روحانی آمد و بعد از دفن مرحومه در قبرستان برایمان سخنرانی كرد و روضه خواند. تا به حال چنین مطالبی را نشنیده‌بودیم و تا به حال كسی برایمان در كنار قبرستان سخن نگفته بود. صحبتهایش خیلی تكان‌دهنده بود و...

اما واقعیت این است كه این سخنان را با بیانهای شیرین از اهل منبر بارها و بارها شنیده‌بودند؛ منتها صحبتی كه ما كردیم در «وقتی محدود»، «فرصتی مناسب» با «مخاطبی آماده» بود كه فرمایش حضرت امیر علیه السلام تصویری از واقعیت موجود را در مقابل چشمان آنها ترسیم كرد و آن را به وضوح در عالم بیداری با چشمان تیزبین نظاره‌گر شدند. خدا كند كه «عبرتی» قرین این «نگاه» باشد!

· پاورقــــــــــــــــــــی

[1]. لزوم و عدم لزوم مقدمه، به اعتبار تفاوت محتوای سخن و همچنین با توجه به شرائطی كه سخنران در آن قرار دارد، به چهار قسم قابل تقسیم است:

الف. آنجا كه ذكر مقدمه برای توضیح مطلب لازم و ضروری است؛

ب. آنجا كه مقدمه ضرورت ندارد، ولی ذكرش مفید و ثمر‌بخش است؛

ج. آنجا كه مقدمه لازم نیست و اگر گفته شود، زائد و خلاف بلاغت است؛

د. آنجا كه مقدمه زیان‌بار و مضر است و باید ترك شود. (گفتار فلسفی، صص 69 ـ 70)

[2]. نهج البلاغة، خطبه 109.

[3]. حضرت آیة الله العظمی بهجت ادام الله ظله در خصوص جماعتی از مؤمنین و مؤمنات كه طالب نصیحت بودند، می‌نویسند: «... به آنچه می‌دانید، عمل كنید و در آنچه نمی‌دانید، احتیاط كنید تا روشن شود. و اگر روشن نشد، بدانید كه بعضی معلومات را زیر پا گذاشته‌اید. طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است و قطعاً مواعظی را شنیده‌اید و می‌دانید، عمل نكردید و گرنه روشن بودید.‌» (برگی از آفتاب، رضا باقی‌زاده، انتشاراتی مشهور، چاپ چهارم، بهار79، ص 195)

امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یعْلَمْ؛ هر كس به آنچه می‌داند، عمل كند، خداوند او را به اموری كه نمی‌داند، آگاه می‌گرداند.‌» (بحارالأنوار، ج 78، ص 189)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.