اشعار مذهبی-مبعث

تاریخ انتشار:
عید مبعث

سرود بعثت
پیغام، آید از رسول‌الله
قولوا، لا اله الا الله

ای تمـام انسان‌هـا این طلیعۀ نور است
ختـم انبیـا مـوسیدامن حرا طور است
با او، در مسیر حق همراه
قولوا، لا اله الا الله

عیـد حـی سرمـد شد دل اسیـر احمد شد
مسلمین به پا خیزید بعثت محمّـد شـد
باشید، ای جهانیان آگاه
قولوا، لا اله الا الله

عید دل و ایمان است یا نــزول قــرآن است
نغمـۀ مبــارک بــاد ذکر هر مسلمان است
شیطان، از جگر کشیده آه
قولوا، لا اله الا الله

آفتــاب مــلک جان از حــرا بـرون آمد
آورنـــدۀ قــــرآن از حــرا بـرون آمد
یوسف، آمده برون از چاه
قولوا، لا اله الا الله

جلـوه از حـرا کرده مـاه روی پیغمبر
مصطفی پیمبر شد جانشین او حیدر
گردید، دست دشمنان کوتاه
قولو، لا اله الا الله

  مرآت ولایت 4 – غلامرضا سازگار
 

***

بعثت
سینۀ پاکم شده غار حرا
پیک خدا آمده در این سرا
نای وجودم دم احمد گرفت
تا نفسم بوی محمّد گرفت
از طرف داور ربّ جلیل
روح شدم با نفس جبرئیل
بوی خدا خیزد از آب و گلم
آیۀ «اقرا» شده ذکر دلم

من سفر غـار حرا کرده‌ام
من ز محمّد خبر آورده‌ام

غار حرا مرکز وحی خداست
مشرق خورشید سپهر هداست
ای ملک وحی سخن‌ساز کن
عقدۀ نگشوده ز دل باز کن

آنچه که گفتند به احمد بگو
حکم خدا را به محمّد بگو
محمّد ای بر تو سلام خدا
بخوان بخوان بخوان به نام خدا

بخوان بخوان به نام ربّ‌ الفلق
کـو خلـق‌ الانسـان مـن علق

بخوان بنام خالق ذوالکرم
بخوان به نام علّم بالقلم
به نام آنکه علم از او شد علَم
«علَّم‌ الانسانَ ما لم یعلم»
چند می و مطربی و سرخوشی
چند پدرها پی دخترکشی
چند روی تختۀ سنگ حرا
ای به تو محتاج جهانی برآ

چند جفا؟ چند ستم؟ چند جنگ؟
چنـد خدایـان بشـر چوب و سنگ؟

آینه‌ات را سپر سنگ کن
خنده بزن چهره ز خون رنگ کن
حافظ دین تو خداوند توست
اسلحۀ تو گل لبخند توست
ما به تو حکم ازلی داده‌ایم
بت‌شکنی مثل علی داده‌ایم
ای بشریت همه مرهون تو
کتاب ما کتاب قانون تو

مکتب تـو فاطمـه می‌پرورد
فاطمه ای که حسنین آورد

مکتب تو مربی زینب است
زینب تو حافظ این مکتب است
مکتب تو کلاس عمارهاست
مربی میثم تمارهاست
پیمبران جمله بشیر تواند
بشیر بعثت و غدیر تواند

تو نور اول، نبی آخری
تو از تمام انبیا برتری

آدم خاکی کفی از خاک توست
تو یـم نـور، او گهر پاک توست

خیز و بزن بر همه عالم صلا
تا برهانی همه را از بلا
مشعل تابندۀ این جمع باش
آب شو و خنده کن و شمع باش
رهبر کل، رسول کل، عقل کل
عقل نخستینی و ختم رُسُل
ای ز ازل امام پیغمبران
خوب‌تر از تمام پیغمبران

مسند بعد تو جای علی است
دین تو امضا به ولای علی است

کیست علی؟- دست تو شمشیر توست
یک تنه در جنگ احد شیر توست
بازوی شیرافکن تو حیدر است
فاتح بدر و احد و خیبر است
تو شهر علم استی و حیدر درت
کیست علی تمامی لشکرت
علی همان حیدر کرار توست
تیغۀ شمشیر شرربار توست

کفـه و شـاهین عـدالت علی است
لحم و دم و روح رسالت علی است

نجاتِ امت تو دریا علی است
تمامِ لشکر تو تنها علی است
این سخن از لوح خدا منجلی است
کیست علی احمد و احمد علی است
بعد تو بر خلق علی امام است
بعثت بی‌غدیر ناتمام است
تا به ولایت نشود متکی
نیست ره واحد امت یکی

هر که به کف دامن حیدر گرفت
دسـت ورا دسـت پیمبـر گرفت

لحم و دم و نفس پیمبر علی است
روز جزا ساقی کوثر علی است
آینۀ طلعت داور علی است
شوهر صدیقۀ اطهر علی است
مهر علی تمامِ آئین ماست
حب علی حقیقتِ دین ماست
این طپش هر نفسِ میثم است
حکم خداوند همه عالم است

آنکه بـه مـا اول و آخر ولی است
بعد خدا محمد است و علی است
 مرآت ولایت 4 – غلامرضا سازگار
 

***

در بعثت حضرت رسول‌اکرم صلی الله علیه وآله
امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری
مشرق نورانی خورشید عالم‌گستری
شب‌نشینی کرده روی تخته سنگت جبریل
این دل شب راز‌دار بعثت پیغبمری
گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی
ناز کن بر مه که غرق نورِ حیِّ داوری
گر چه شب را با محمّد صبح کردی سال‌ها
امشب از او یافتی هر لحظه فیض دیگری
کوه‌های مکه می‌گردند دورت تا سحر
گرچه در فرشی ولی از عرش اعلا برتری

چشم شو، روی دل‌آرای پیمبر را ببین
در کنـار او گـل لبخند حیـدر را ببین

آی انسان‌ها کلام کبریا را بشنوید
وحی نازل شد همه حکم خدا را بشنوید
بانگ جبریل امین پیچیده در غار حرا
گوش تا آوای جان‌بخش حرا را بشنوید
بانگ «اقراء بسم ربک» با ندای جبرئیل
نغمۀ تهلیل ختم‌الانبیا را بشنوید
این صدای منجی کل جهان خلقت است
بشنوید ای کل خلقت این صدا را بشنوید
تا به کی افسانۀ بیگانگان در گوشتان
گوش تا امشب صدای آشنا را بشنوید

فرق بت‌هـا را بـه همراه پیمبر بشکنید
با کمان حمزه از بوجهل‌ها سر بشکنید

ای بتان کعبه عمر بتگران سر آمده
بشکنید اینک که ابراهیم دیگر آمده
منجی کل بشر بیرون شد از غار حرا
با کلام روح‌بخش حی داور آمده
موسی عمران دیگر آمده از کوه طور
یا مسیحا با ندای روح‌پرور آمده؟

همچنان هارون که با موسی‌بن‌عمران یار بود
همره پیغمبر اسلام، حیدر آمده

پـای در چشم زمیـن و آسمـان در مشت اوست
پیش رو حکم خداوند است و حیدر پشت اوست

محو شو ای تیرگی نور آمده نور آمده
محفل توحید را شیرین‌ترین شور آمده
دیوها را آید از هر سو نهیب‌الفرار
دسته‌دسته بر زمین از آسمان حور آمده
ای تمام کوه‌های مکه این آوای کیست؟
این محمّد یا همان موساست کز طور آمده
روز روز جشن آزادی زن‌های اسیر
یا که عید دختران زنده در گور آمده
با تبر محکم به فرق بتگران باید زدن
این چنین از خالق معبود دستور آمده

باید اینک پشت حمال الحطب را بشکنید
با شجاعت هر دو دست بولهب را بشکنید
ای امین وحی اینک بانگ «اقرأ» ‌ساز کن
یا محمّد از زبان ما سخن آغاز کن
یا محمّد همچو خورشید از حرا بیرون بیا
بر تمام کائنات آغوش خود را باز کن
سنگ اگر از چار سو آید سپر کن سینه را
با تبسم آنچه را می‌بایدت ابراز کن
پرچم توحید را بر قلۀ عالم بزن
خلق را از شرق تا غرب جهان آواز کن
یا محمّد برترین اعجاز تو قرآن توست
هان، بگو، اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن

مـا تـو را از انبیـا اعجاز برتر داده‌ایم
بعد قرآنت وصیی مثل حیدر داده‌ایم

ای همه پیغمبران در انتظار بعثتت
وی تمام عالم امکان دیار بعثتت
سنگ‌‌های کعبه می‌گویند تو پیغمبری
کوه‌های مکه بی‌صبر و قرار بعثتت
مکه و مصر و حجاز و کوفه و شامات نه،
وسعت ملک خدا باغ و بهار بعثتت
نیست بیم از غزوه‌های خیبر و احزاب و بدر
تا بوَد در دست حیدر، ذوالفقار بعثتت
تا مکان باقی‌ست، تا چرخ زمان در گردش است
می‌‌رسد بر خلق، فیض بی‌شمار بعثتت

بعد تو دیگر نیاید در جهان پیغمبری
آری آری تا قیامت همچنان پیغمبری
 
ای فراز قلۀ هستی لوای حکمتت
آفرینش تا قیامت غرق بحر رحمتت
سال‌ها و ماه‌ها و هفته‌ها و روزها
می‌درخشد تا قیامت آفتاب حکمتت

با لب شیرین گشودی روی و خندیدی به سنگ
سنگ هم شرمنده شد از خلق و خوی و خصلتت
بیشتر آزار دیدی از همه پیغمبران
ای همه پیغمبران مبهوت صبر و همّتت
تا زمین و آسمان بر پاست تو پیغمبری
تا جهان باقی‌است ماییم و کتاب و عترتت

این دو، تا روز قیامت با همند و با همند
هـم نجـات عالمنـد و هـم چراغ آدمند

ما مسلمانیم و مهر وحدت ما یا علی است
وحدت آن دارد که او را رهبر و مولا علی است
چیست وحدت؟ چنگ بر«حبل‌المتین» حق زدن
ای تمام مسلمین حبل‌المتین تنها علی است
تفرقه یعنی جدا از دامن حیدر شدن
متحد باشید ای یاران امام ما علی است
در سپهر وحدت و ایمان و عشق و اتحاد
محور توحید و خورشید جهان‌آرا علی است
من کی‌ام تا نفس پیغمبر امام ما شود
فاش می‌گویم امام حضرت زهرا علی است

ما تمـام عمـر بـا قـرآن و عترت زیستیم
نیستیم آن دم که در خطّ ولایت نیستیم
کیست احمد؟- شهر علم کبریا و در: علی است
باطن و ظاهر علی، اول علی، آخر علی است
دست و شمشیر خدا، چشم خدا، وجه خدا
نص قرآن است آری، نفس پیغمبر علی است
آن دو تن باید که بگریزند از میدان جنگ
تا شود معلوم تنها فاتح خیبر علی است
فتح بدر و فتح خیبر حقِ شیرِ داور است
الفرار ای روبهان از معرکه، حیدر علی است
گر شوی غافل به سوی این و آنت می‌برند
ای برادر راه خود را گم نکن، رهبر علی است

«میثما» نه شافعی نه مالکی نه حنبلی
بعـد پیغمبر فقط مـولا علی مولا علی
 مرآت ولایت 4 – غلامرضا سازگار
 

***

سرود بعثت (2)

ای آفتــاب دو ســرا یـا رسول‌الله
بیرون شو از غار حرا یا رسول‌‌الله
از ابــر تیــــرگی در آ یـا رسول‌الله
تنهــای تنهـایی چـرا یا رسول‌الله                          
اقرأ یا رسول الله اقرأ یا رسول الله

 

تــو شهـریـــار عالمـی یـا رسول‌الله
بر زخم جان‌ها مرهمی یا رسول‌الله
هم اوّلی هم خـاتمـی یـا رسول‌الله
پیغمبــــر مـکــرَّمــی یـــــا رسول‌الله                       
اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

 

تو جان جان عالمـی جانفزایی کن
تـو رهبــر مـلـک دلـی دل‌ربایی کن
گم گشتگان را تـا ابد رهنمایی کن
روشنگــری بـــا جلــوۀ کبـریایی کن                        
اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

 

تـو مــاهـی و جــا در دل انجمـن داری
تـو شـرح صـدر از خالق ذوالـمنن داری
هر لحظه اعجاز مسیح در سخن داری
مثـــل امیـــرالمــؤمنین بـت‌شکـن داری                     
اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

 

تــو تــا قیـامت رهبری یـا اباالزهرا 
تــو آخــریـن پیغمبــری یـا اباالزهرا
از انبـیـــا بـــالاتــــری یـــا اباالزهرا
جسم نبوّت را سـری یـا رسول‌الله                           
اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

 

خـلـق خـوشـت مـــروّج مکتـب دیـن است
تلخـی بــرای حفـظ دین بر تو شیرین است
در مکتب عدلت یکی شاه و مسکین است
سنـگ و گــلِ لبخنــد تـو حکم ما این است                
اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

***

سرود بعثت (1)

تـو بــزرگ انبـیــــایی یا محمّد
تو بشـر را رهنمـایی یا محمّد
از چه در غـار حرایی یا محمّد
تو سراجی تو مُنیری             تو بشیری تو نظیری
یا محمّد یا محمّد

 

یا محمّد بر خلایق رهبری کن
از حـرا بیـرون بیـا پیغمبری کن
آفتـابــا تـــا ابــد روشنگری کن
تیرگی آمد به پایان              نور قرآن شد نمایان
یا محمّد یا محمّد

 

ای تمـام انبیا چشم انتظارت
قلب مظلومان عالم بی‌قرارت
این بــود فـرمــودۀ پـروردگارت
یا محمّد «قم فأنذِر»              ذات یکتا را «فَکَبِّر»
یا محمّد یا محمّد

 

مــکتبت در پــرتــو انـــوار داور
پرورد مقداد و سلمان و ابوذر
تــربیت کـن حیدر و زهرا بپرور
تو به جان و دل حیاتی             تا ابد فُلک نجاتی
یا محمّد یا محمّد

 

مکّـــه از تــــو پـــرتـو ایمــان گرفته
دست حق روی سرت قرآن گرفته
دورۀ ظـلــم و ستــــم پـایان گرفته
ای دمت روح عدالت             بر تو زیبد این رسالت
یا محمّد یا محمّد

 

تو بـه کل آفرینش رهبر استی
اولین نـور، آخرین پیغمبر استی
از تمــــام انبـیــــا بالاتــر استی
درد جان‌ها را دوایی                   ختم کلِّ انبیایی
یا محمّد یا محمّد

 

آفتــابـا جلـوه کـن بـر کــــلّ هستی
طی شده دور غـرور و کبر و مستی
تا بـه کـی انسان اسیر بت‌پرستی؟
ای جهان زیر لوایت                پاسخ نفرین، دعایت
یا محمّد یا محمّد

***

در بعثت پیامبراکرم صل الله علیه واله و سلم

بنــام خــدای جهــان یا محمّد   بخوان یا محمّد! بخوان یا محمّد
بخــوان تــا بخواننــد پیوسته با تو   خـدا را زمین و زمان یا محمّد
بخـوان تــا بداننـد کون و مکان را   خدایـی بـوَد لامکان یا محمّد
بخوان تـا کـه برگِرد شمع وجودت   بگردند هفت‌آسمان یـا محمّد
تـو بگشـای لـب تـا بروید مسیحا   چو گل از کویر جهان یا محمّد
بــرافروز تــا مردگــان را ببخشی   به هر دم دوصد بار جان یا محمّد
سحــاب کــرامت بپوش آسمان را   که عالم شود بوستان یا محمّد
تو نوحــی خلیلــی کلیمی مسیحی   تویی منجی انس و جان یا محمّد
تو برگــو، تو برگــو، هوالحق هوالهو   تو بگشا تو بگشا زبان یا محمّد
تو بخشــی بـه مظلـوم روح رهایی   تو گیری ز ظالم امان یا محمّد
تو بـا نــور دانش دهــی برخلایق   جمال خـدا را نشان یا محمّد
تو بـا دادِ خــود دادِ مستضعفان را   بگیری ز مستکبران یا محمّد
تــو در شــدّت دشمنـی دوستانه   دل از دست دشمن ستان یا محمّد
تـو چوپـان ایــن گلّه‌ای تا قیامت   تویی میر این کاروان یا محمّد
تو بـا ذوالفقــار علــی سرکشان را   به خاک مذلّت نشان یا محمّد
فنا مـی‌شود هــر چــه باشد به عالم   به جز تو، تویی جاودان یا محمّد
تبسّـم بــه سنـگ عدو زن اگر چند   شود از لبت خون روان یا محمّد
اگر ساحرت خوانـد دشمن، نرنجی   تو او را سوی ما بخوان یا محمّد
بخــوان تــا بخواننــد با تو خدا را   زن و مرد و پیر و جوان یا محمّد
تـو اعجــاز کــن بــا بیان فصیحت   تو پیغام ما را رسان یـا محمّد

ز ما داوری، رهبری از تو زیبد
همانــا پیـام‌آوری از تو زیبد

 

برافــروز بــا چهــرۀ عــالم‌آرا   ببین و بخوان و بگو حکم ما را
تمام جهان است کوه حــرایت   بگو ترک این تخته سنگ حرا را
بخــوان تا بخواننــد با تو خلایق   خدا را خدا را خــدا را خــدا را
تــو را برگزیدیـم ما، تا بکــوبی   ســر بولهب‌هــا و بوجـهل‌ها را
تو فرمان بده تا که بر فتح خیبر   گشاید علی دست خیبرگشا را
بتان را به دست علی سرنگون کن   ســوا کـن ز غیر خدا، ماسوا را
شود تــا درون همـه از خدا پر   برون از درون بشر کـن هوا را
به امّت بگو دل سرای الهی است   بگیرید از دیو نفْس ایـن سرا را
به شمشیر توحید از تن جدا کن   سر ظلم و بیداد و شرک و ریا را
به عزم تو بستیم جنّ و ملک را   مطیع تو کردیم ارض و سما را
زمین را ز فیض رسـالت صفــا ده   زمان را به نور نبوّت بیارا
اگر خواهی آری به کف یا محمّد   دل خصــم و بیگانــه و آشنــا را
به مسکین تواضع، به سرکش تکبّر   به یــاران مروّت، به دشمن مـدارا
پیام رســای خــدا بــر لب توست   به عالم رسان ایــن پیــام رسا را
هم اکنون که حکم رسالت گرفتی   بــرای امامــت بخــوان مرتضا را
تو موسا و هارون، علی یا محمّد   پس از خود به هارون سپار این عصا را
اگــر فتنــه چـون اژدها سر برآرد   علـی مــی‌درد از هـم این اژدها را
علی، شهریاری که در عین قدرت   کشــد از ره مهــر، نــاز گـدا را
علــی روزه‌داری که با بذل نانش   مزیّــن کند سورۀ «هل اتی» را
علی رادمردی که با فرق خونین   به قاتــل کند بذل، سهم غذا را
علی قهـرمانی کـه با بذل تیغش   به دشمن دهد درس مهر و وفا را
علی آن امامی که داده خدایش   مقــام و جــلال همــه انبیا را
علی از ازل دست «میثم» گرفته   به او داده فرمــان مدح و ثنا را

که را زهره تا مدح مولا بگوید
مگـر ذات بـاری تعالی بگوید

***

در بعثت حضرت رسول اکرم صل الله علیه واله و سلم

پیمبران همه از جای خود قیام کنید
نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید
ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید
می طهور به دست خدا به جام کنید
سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید
ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید
شب امید شمـا و شب نویـد شماست
ادب کنید که عید خدا و عید شماست

 

پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد
دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد
خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد
تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد
خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد
به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد
خبر دهید که عید اخوّت آمده است
خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است

 

خبر دهید امم را که فتح باب شماست
خبر دهید که پایان اضطـراب شماست
خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست
خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست
خبر دهید که اسلام دین ناب شماست
خبر دهید کتـاب خـدا کتاب شماست
خبر دهید که ختم رسل بشیر شماست
خبر دهید که مـولا علی امیر شماست

 

خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد
خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد
خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد
خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد
خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد
نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد
رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه
صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله

 

بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست
بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست
بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست
بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست
قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست
قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست
تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور
تو را زنند صدا دختران زنده به گور

 

تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی
تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی
تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی
تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی
تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی
تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی
بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم
رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم

 

محمّد ای به تو از ذات پـاک حیِّ ودود
همـاره بــاد سـلام و همـاره بـاد درود
خدای بود و تو بودی، جهان نبـود نبود
عدم به میمنت خلقت تـو یـافت وجود
خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود
بشر به یمن تو بر خاک، روی طاعت سود
جزیرةالعرب از نظم تو گرفت نظام
جمال تـوست چراغ تجلّیِ اسلام

 

پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت
دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت
رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت
زدند طعنه و دادند سخت دشنامت
زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت
نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت
اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت
زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت

 

چهارده صده روشن چراغ حکمت توست
چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست
چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست
چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست
چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست
چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست
که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان
منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان

 

علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست
علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست
علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست
علی است با حق و حق در پی علی پویاست
علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست
علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست
بنای دین بقایش که هست عالمگیر
یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر

 

یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی
یقین کنید که دست خدا علی است علی
یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی
یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی
یقین کنید که صاحب لوا علی است علی
یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی
قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست
یقین کنید کـه اسـلام بــی‌علی کفــر است

 

حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر
قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر
قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر
کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر
شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر
علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر
قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی
تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی

***

سرود مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله

پیک خدا رسید از سوی خدا محمد
خیز و به خلق عالم بزن صلا محمد
تویی تویی پیمبر، ز سـوی ما محمد
                       اقرأ یا محمد       اقرأ یا محمد

 

تــو آفتــاب جـانـی تــــو منجــی جهـانی
تــو ختــم انبیــایـی تـــو نـــور جـــاودانـی
تو می‌دهی به هستی نور و ضیاء محمد
                        اقرأ یا محمد      اقرأ یا محمد

 

بشیری و نذیری و سـراجی و منیری
حبیبی و طبیبی، رسولی و سفیـری
تـو خلعـت نبـــوّت بــه بــر نمـا محمد
                        اقرأ یا محمد      اقرأ یا محمد

 

تو آسمان دینی، اگر چه در زمینی
عطوفی و رئوفی و بزرگی و امینی
تـو را تمـام هستی زند صدا محمد
                       اقرأ یا محمد       اقرأ یا محمد

 

فراق نور تا کی؟ ظلمت و زور تا کی؟
دخترکان معصوم، زنده به گور تا کی؟
زنــان اسیر و مردان برده چرا محمد؟
                       اقرأ یا محمد       اقرأ یا محمد

 

تو فاتح الفتوحی، تو کشتیی، تو نوحی
تو جـان جـان جـانی، تو روح روح روحی
رســالتت مبـــارک بــــه نسلهــا محمد
                         اقرأ یا محمد       اقرأ یا محمد

 

خدا بود مُعینت علی است جانشینت
بــه عــزم آهنینت بــه جــاودانه دینت
بـزن علیـه بُت‌هـــا دم از خــدا محمـد
                      اقرأ یا محمد        اقرأ یا محمد

***

سرود مبعث پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

بعثت احمد آمد                         عید محمّد آمد
آمد ندا از طرف ذات حق
اقرا باسم ربّک الذی خَلَ
اقرأ یا احمد             قم یا محمد

 

یا ایها المدثر                         یا احمد قم فانذر
برخیـز و بـا مردم عالم بگو
قـــولـوا لااِلـه الاالله تُفلِحُـوا
اقرأ یـا احمد           قم یا محمد

 

عید مستضعفین است      مرگ مستکبرین است
بُتکده ویـران و بُتها سرنـگون
اِن حـزب اللهِ هـم المُفلِحُـون
اقرأ یـا احمد              قم یا محمد

 

سرزده نور اسلام           از سوی حق شد اعلام
روز ستم‌پیشه‌گان گشته چون شب
تَبّــــَت یـــــدا اَبـــی لَهَــــبٍ وَ تَـــــبّ
اقرأ یـا احمد                قم یا محمد

 

سرزد نـور نبوّت                    شـد اعـلان اُخُوَّت
ای وحدتت مشعل خلق جهان
«انمـا المـومنـون إخــوه» بخـوان
اقرأ یـا احمد            قم یا محمد

 

در مکتبش شد اعلام             مَجد سپاه اسلام
آورده در «اتَّـحـــدو اُخَّـــــوه»
و اَعِدُّوا ما استطعتم مِن قوه
اقرأ یـا احمد             قم یا محمد

 

ای مسلمین برخیزید               با کافران بستیزید
فـرمانتان از قـرآن محمد
«و قاتلوا ائمه الکفر» آمد
اقرأ یـا احمد                قم یا محمد

***

بعثت

بــه نــام خـداوند سبحـان، مُحمّد     بخوان کآفریده است انسان،محمّد!
بخـوان تــا خـلایـق بخــوانند بـا تـو   بــه نـــام خـداونـد سبحــان، محمّد
بخوان تا که ویران سرای جهان را   کنـی سـر بـه سـر،رشـکِ رضـوان محمّد
بخـوان کـز دمی بر همـه آفـرینش   دهـی تــا ابــد روح و ریحــان محمّد
بخوان تاکه از کفر،بخشی رهایی   بشــر را بــه نیـــروی ایمـــان محمّد
بخوان تـا قبــایـل بـدانند زیـن پس   سیـاه و سفیـدنـد، یـکسـان محمّد
بخوان تــا خلایق بـه یکتــاپرستی   ببنـــدنـــد تـــا حشـر، پیمـان محمّد
بخوان تـا کنـی درد جهـل بشر را   بـــه داروی تعلـیـــم، درمــان محمّد
بر افروز و بـر خلق عالم نشان ده   کــه ظلمـت رسیده بـه پایان محمّد
چه باکی ز تحـریف تورات و انجیل   کــه دادیــم مـا بــر تـو قرآن، محمّد
تـو بـــایـد بـــه تــوفیق دین مبینت   کنـی عـــالمی را مسلمـان، محمّد
تو بــاید مسلمـان بیـاری بـه عالم   همــانند مقــداد و سلمــان، محمّد
تو بــاید همـــاره ز فیـــض کلـامت   ببخشـی بشــر را ز نـو جان، محمّد
تو بـاید که فرمان دهی بر خلایق   خـدا ایـن چنین داده فـرمان، محمّد
تو بــاید بــه قلــب همه تـا قیامت   بتــابی چــو خــورشید تابان، محمّد

تــو آغــازی و آخـری یا محمّد!
تو تا حشر، پیغمبری یا محمّد!

 

بخوان ای ز آغــــاز خلـقـت پیمبــر!     بخـوان ای ســلامت ز خـلّاقِ داور!
بخوان تــا بخــوانـنـد بــا تـو خــدا را   بـگـــو تــــا بـگـــویـنـد «الله اکبــــر»
بگـو نیـست کس جـز بــه تقــوی گرامی   سیـــاه و سفیـدنـد بـا هـم بـــرادر
تو در غــار و خلقند چشم انتظارت   بـــرآ عــالـم افـروز تـا صبـح محشـر
بـه پـا خیــز، ای منجـی آفــرینش!   به پـا خیز، ای مصلح خلق، یکسر!
به پا خیز و تـا حشـر، پیغمبری کن   ز جــا خیــز، بــر خلــق، قـرآن بیاور
به پـا خیـز، مـا بــر تــو دادیـم قرآن   به پـا خیـز، مـا بـر تـو دادیـــم حیدر
به پـا خیـز، تـا بــر تــو آریـم فــرقان   به پـا خیـز، تـا بـر تــو بخشیـم کوثر
به پــا خیز، تا کی به دست پدرها   رود بـی‌گنــه زنــده در گـور، دختر؟
به پـاخیز و اعــلام کــن یـــا محمد   نه زن برده باشد،نه مرد است برتر
همه انبیــا جــان و تــو جان جانی   همـه اولیـا جسـم پـاکند و تو، سر
به پــا خیـز و بشکن بتــان حـرم را   بـه دست علی، ای علـی را پیمبر!
خــدا را بــه اهـــل زر و زور بــرگـــو   کـه دیگر نه دوران زور است و نه زر
تویی گمرهان را به هر عصر،هادی   تـویی رهــروان را بـه هر گام، رهبر
مسلمــان بُــــوَد آنکه در مکتب تـو   بــوَد یـــار مظلــوم و خصــمِ ستمگر
تــــو آری تــــو بـــایـد ابـوذر بسازی   تــو مقـداد و عمــار و سلمـان بپرور

تــو آغــازی و آخـری یا محمّد!
تو تا حشر، پیغمبری یا محمد!

 

رسـولی چـو تو نور و فرقان ندارد     کتــابی همـــانـنـد قـــــرآن نـدارد
کلیـم آنچـه گـوید، کلام تو گوید!   مسیحا به غیر از دمت جان ندارد
پیــام آوران هـر چـه دارنـد، دارند   پیـــام آوری چون تو سلمان ندارد
طبیبـان روحـنـد، مشتــاق دردی   کـه جز خاک کوی تو درمان ندارد
بــدانند تــــا روز محشــر، خلایق   کــه نـــور چـــراغ تــو پـایـان ندارد
جهان چـون تو هرگز پیمبر ندیده   خدا چـون تو در ملکِ امکان ندارد
بـگــویـیـد پیغمبــــران سلَــــف را   کسی جـز محمّد مسلمان ندارد
بگـویـیـد: پیـغـمـبـری جـز محمّــد   چــو «مهدی» چـراغ فروزان ندارد
بگویید:هرکس جدا شد ز مهدی   بـه اســلام سـوگند، ایمـان ندارد
بگـویـیـد: جــز دیـن مـا آسمـانی   بـه کــف چــارده مهـر تابان ندارد
بگویید: شیعه تـن است و علــی جان
  جدا ازعلی هرکه شد،جان ندارد
بگویید: شیعه‌ست در خطِّ حیـدر   جز این با خدا عهد و پیمان ندارد
بگویید: مــاییم و قـــرآن و عتـرت   مسلمان به جز نور و برهان ندارد
بگویید:هر کس جدا از علی شد   بـه محشــر جـدایی ز نیران ندارد
بخوان"میثم"آن بیت ترجیع خودرا   کــه قــــدر ورا دُرِّ غلطــــان نـدارد

تــو آغــازی و آخـری یا محمّد!
تو تا حشر، پیغمبری یا محمّد!

***

بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

الا محمــد «اِقـــــرء و ربُّـــــک الاکـــرم»
بخــوان بــه نــام خداوندگــار لـوح و قلم
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم
بخــوان کــه پیشتــر و بـرتـری تـو از آدم
بخـوان کــه خــوانده خـدایت پیمبر اکرم
بخوان که هر سخن توست آیتی محکم
                         بخوان به نام خدایی ‌که آفرید تو را
                         بخوان بنـام کریمی ‌که برگزید تو را

 

الا کـه سیطرۀ کفـر از این خبر شکند
صـف سپـاه شب از نیزۀ سحر شکند
اگــر چـه کوه بوَد خصم را کمر شکند
بـه تیـغ عـدل تو بازوی زور و زر شکند
تبـر به دست، بتان را به یکدگر شکند
کمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند
                     خبر دهید که دیـو غرور و مستی مُرد
                     رسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد

 

محمد ای دو جهـان زیـر بـار منت تو
مبارک است به خلق و خدا نبوت تو
خجسته باد به عالم ظهـور دولت تو
تمــام نــور بـــود از چــراغ حکـمت تو
بـود حقیقت تـوحید درس وحــدت تو
درود بـر تـو و دیـن و کتاب و عترت تو
                    چراغ عترت و قرآن یکـی است یااحمد
                    به این دو عزت ما متکی است یااحمد

 

دو ثقـل زنـدۀ تــو اهــل بیت و قرآنند
دو قطعـه نـور ز یـک مشعـل فروزانند
دو ســوره‌اند کــه مانند نور و فرقانند
دو آفتــاب کــه از یـک سپهــر تـابانند
دو گوهرند که از یک صدف درخشانند
دو نخل نور که محصـول یک گلستانند
              بـه اتفـاق، دو تصــویــر از جمـــال خـداست
              هرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست

 

تــو آفتــاب جهــانی، جهـان تو را دارد
امیــر قـــافلـه‌ای، کـــــاروان تــــو دارد
نشسته‌ای به زمین،آسمان تو را دارد
تــو بــاغبان جنــانی،جنـان تــو را دارد
زمــان بـه طـول تمـام زمـان تو را دارد
مکــان بـه وسعت کل مکان تو را دارد
                      چه مقبلان که همه مورد قبول تواند
                      رسول مایی و پیغمبـران رسول تواند

 

کسی که در همه جـا در کنار توست علی است
کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است
کسـی کــه تــا ابــدالدهـر یار توست علی است
کسی کــه شیر تـو و کـردگار توست علی است
کسی کـه جـان تو و جان نثار توست علی است
کسی کــه فــاتـح پـــروردگـار تـوست علی است
          کسی کـه حافظ قـرآن و دیـن توست علی است
          کسی که گفته خدا جانشین توست علی است

 

سلام بر تـو و قـدر و جـلال و عنـوانت!
سلام چــار کتـــاب خـــدا بـه قــرآنت!
سلام بـر تـو و یاسین و نـور و فرقانت!
سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت!
سلام بــر شـــرف و اقتــدار سلمــانت
سلام مکـــه و غــار حـــرا بــه پیمـانت
                           سلام بر تو و مولا علی برادر تو
                           یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو

 

بشــر رسیــد بـه آییـن راستین امشب
خدا نمود برون،دست از آستین امشب
رسیـد حلقـۀ، تــوحید را نگیـــن امشب
طلــوع کــــرد رخ آفتـــاب دیـــن امشب
بتــان کعبـه! بیفتیـد بــر زمیـــن امشب
خـــدای را بستــایید از همیـــن امشب
                          ظهور مکتبِ «خیرالورا» مبارک‌باد
                          طلــوع نــور ز غــار حرا مبارک باد

 

بشــارت ای، همـۀ دختــران زنـده بـه گـور
محمـد آمــده، پـــایــان گـرفته سلطــه زور
به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرور
فروغ دوستی از کــوی دوست کرده ظهور
به شام تیره شبیخون زده است لشکر نور
محمد آمــده، چشــم بــد از جمــالش دور
                      رسید مژده که در ظلِّ احمدید همه
                      از این بـه بعـد، کنـــار محمـدید همه

 

قســم بــه ذات خــداوّنـدگــــــار حــــیِ قــدیـر
دو عید ماست یکی،این دو،بعثت است و غدیر
جهـــانیـــان همــــه دانیـــد از صغیــــر و کبیـــر
فقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر
بـــه شهـــریـار پیــام آوران کسـی است وزیــر
کــه علـــم دارد و اخـــلاص دارد و شمشیـــــر
                       هــزار مرتبـه"میثـم"اگر روی سر دار
                      ز دامن علی و اهل بیت دست مدار

***

بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
زمین محلة اصحاب آسمان شده بود
زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود
در آن دمی که تمام فضای غار حرا
پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
مکان ز نقطه پایان راه غار حرا
مسیر سبز رسیدن به لامکان شده بود
دلش ز نعمت خواندن دلی وسیع و بزرگ
به طول عرش و به پهنای کهکشان شده بود
نزول آیة اقرأ باسم ربّک نیز
به سوی دشت وسیع دلش روان شده بود
به آدم و به خلیل و حکیم حق و مسیح علیهم¬السلام
هر آنچه را که خدا گفته بود، آن شده بود
برای دخترکی بی‌گناه و زنده به گور
مجیب و منجی و محبوب و مهربان شده بود
چهل بهار پیاپی برای او گل سرخ
عروس حجله مرغ ترانه‌خوان شده بود
بلال بود و صدا بود و دشت مأذنه‌ها
محل رویش صدها گل اذان شده بود

علی اکبر بهرامیان

***

شعری دیگر در بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
همای نور شده راه مکه را پویید
به آب چشمه زمزم، زبان و دل شویید
سپس به زمزمه لا اله الا الله
دهید دست به هم لا شریک له گویید
ز خلق بانگ هوالهو جدا جدا شنوید
درون کعبه ز بت‌ها خدا خدا شنوید
به چشم دل همه جا نقش جای پای خداست
به نی نوای وجودم چو نی، نوای خداست
الا تمام جهان گوش، گوش تا شنوید
زبان، زبان محمد، صدا صدای خداست
ز کوه و سنگ و ز هامون دعای دل شنوید
ندای ختم رسل از حرای دل شنوید
فرشتگان همه در دستشان صحیفة نور
جهانیان شده غرق نشاط و مست و سرور
ز قبضه قبضة خاک حجاز می‌شنوم
که ای تمام پری چهره¬گان زنده به گور
طلوع صبح سفید شما مبارک باد
محمد آمده عید شما مبارک باد
به جسم مردة هستی دمیده جان امروز
مکان شده یم انوار لامکان امروز
طلوع کرده ز غار حرا مگر خورشید
و یا زمین شده مسجود آسمان امروز
رسد ز کوه و در و دشت و بام و نخل و گیاه
صدای اشهد ان لا اله الا الله
جهان بهشت وصال محمد است امشب
چراغ ماه، بلال محمد است امشب
زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور
خدیجه محو جمال محمد است امشب
در آسمان و زمین این ترانه گشته علم
بخوان به نام خدایت که آفرید قلم
الا تمامی خلق خدا به هوش، به هوش
محمد است که گوید سخن، سرا پا گوش
که فرد فرد شما را بود دو رشته به دست
و یا دو کوه بلند امانت است به دوش
محمدی که دو عالم گواه عصمت اوست
همه سفارش او در کتاب و عترت اوست

***

خط شیعه
به آن خدای که بخشد به انس و جان، جان را
به آن نبی که فروغش گرفت امکان را
اگر سعادت دنیا و آخرت خواهید
ز اهل بیت بگیرید حکم قرآن را
که اهلبیت، خدا را مظاهر حلمند
که اهلبیت همان راسخون فی العلمند
قسم به جان محمد که سیّد دو سراست
قسم به سوره کوثر که سوره زهراست
که شیعه راست دو میلاد از کرامت حق
یکی به قلب غدیر و یکی به غار حراست

غدیر و غار حرا رمز وحدت شیعه است
خدا گواست که این دو، دو بعثت شیعه است
غدیر چشمه جوشان فیض لم یزلی ست
غدیر مثل حرا یک حقیقت ازلی ست
غدیر مکتب اسلام ناب اهل ولاست
غدیر کعبه میلاد پیروان علی است
نبوّت نبوی در غدیر کامل شد
تمام نعمت حق در غدیر نازل شد
به آن خدا که جهان وجود را آراست
به جان امّ ابیها که حضرت زهراست
تمام هستی شیعه که متصل به همند
غدیر و غار حرا و حسین و عاشوراست
به این چهار و به ارواح چارده معصوم علیهماالسلام
که خط ما ز حرا و غدیر شد معلوم
خدا و احمد و قرآن و عترتند گواه
که بی ولای علی هر عبادتی است تباه
به قلب شیعه نوشتند از ازل میثم
محمد است رسول و علی ولی‌الله
به حق که نعمت حق شد تمام بر شیعه
علی است اول و آخر امام بر شیعه

***

در بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
نور جهانگیر نبوّت رسید
عید بزرگ بشریّت رسید
عید خدا عید جهان وجود
عید قیام است و رکوع و سجود
عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک
خواجة لولاک سلام علیک
ای شده لبریز پیام خدا
بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا
بخوان، بخوان ای به دو عالم علم
به نام آنکه آفریده قلم
بخوان که هستی به تو دارد نیاز
بخوان که خلقت به تو آرد نماز
بخوان که آغاز پیام‌آوری است
بخوان که پایان ستم گستری است
بخوان که نابودی نااهل‌هاست
بخوان که ناکامی بوجهل‌هاست
بخوان که توحید کشد ناز تو
بخوان که عدل است سر افراز تو
بخوان و خود را سپر سنگ کن
بخوان و رخساره ز خون رنگ کن
غار حرا نه، همه جا طور تو است
زمین و آسمان پر از نور تو است
نکته به نکته رو به رو مو به مو
آنچه که بایست بگویی بگو
بگو هو الحیّ و هو الهو، بگو
بگو خدا نیست به جز او، بگو
بگو همه خداپرستی کنید
ترک گناه و جهل و پستی کنید
بگو بتان دم از خدا می‌زنند
خدا، خدا، خدا صدا می‌زنند
بگو ندای من ندای خداست
بگو که این صدا صدای خداست
بگو که توحید نجات شماست
بگو که اسلام حیات شماست
ما به تو حکم ازلی داده‌ایم
ما به تو قرآن و علی داده‌ایم
قلب تو از تابش ما منجلی است
پیش تو ما، پشت سر تو علی است
حبیب ما تو اول و آخری
تو بر پیمبران پیام‌آوری
بعد تو پیغامبری نیست نیست
حکم و کتاب دگری نیست نیست
ای ز تو انبیا همه سر بلند
کیست که بعد از تو کند سر بلند
اگر چه بر پیمبران خاتمی
پیشتر از عالمی و آدمی
تو از تمام انبیا برتری
تو یک پیمبر علی پروری
طلعت تو شمع ره انبیاست
وزیر تو پادشه انبیاست
کیست علی روح در آغوش تو
کیست علی بت‌شکن دوش تو
کیست علی، علی است، ما را ولی
کیست علی، علی است تو، تو علی
علی بود تمام تفسیر تو
علی است شیر ما و شمشیر تو
جسم تو و جان تو یعنی علی
تمام قرآن تو یعنی علی
ساقه پیکان تو در شست اوست
دست ید اللهی ما دست اوست
خیل ملک محو جلال تو اند
شیفته صوت بلال تو اند
بوذر و مقداد مسلمان تو است
جنّت ما عاشق سلمان تو است
مهر به درگاه تو باشد مقیم
ماه به انگشت تو گردد دو نیم
هر نفس پاک تو تکبیر ماست
حیدر خیبر شکنت شیر ماست
روح بشر تشنه تعلیم تو است
خلقت ما یکسره تسلیم تو است
خیز و به جان و تن عالم بدم
در نفس خسته میثم بدم

***

آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست

 با آن شكست، قامت لات و عزا شكست

آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان

 مهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

در سرزمين ركن و مقام عصا شكست

 

آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

 تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست

نوح نبى به ساحل رحمت رسيد و خورد

 طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست

بر تخت گل نشست در آتش خليل حق

 تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست

عيسى مسيح مُهر نبوّت به او سپرد

 زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست

آمد برون ز غار حرا مير كائنات

 آن سان كه جام خنده باد صبا شكست

در خانه رفت و ديد خديجه كه مى دهد

 از بوى خويش مشك غزال ختا شكست

بر دور خويش كهنه گليمى گرفت و خفت

 آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست

يا «ايّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت

 بايد كه سدّ درد ز هر بى نوا شكست

قانون مرگ زنده به گوران به گوركن

 كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست

آماده بهر گفتن تكبير كن بلال

چون مى دهد به معركه خصم دغا شكست

اينك به خلق دعوت خود آشكار كن

هرگز نمى خورد به جهان دين ما شكست

برخيز و بت شكن كه على دستيار توست

 كز بت نمى خورد على مرتضى شكست

طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت

 كو مى خورد ز آيه «تبّت يدا» شكست

«ژوليده» گفت از اثر وحى ذات حق

 آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست

ژوليده نيشابورى

***

شب گشت و تيرگى همه جا را فراگرفت

 وز نور ماه دامن گيتى ضيا گرفت

در هفده ربيع به شوق وصال حق

 جا در درون غار حرا مصطفى گرفت

مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاى

غار حرا ز يمن قدومش صفا گرفت

 

پاسى ز شب گذشت كه از ماوراى عرش

 نورى جهيد و جلوه اش ارض و سما گرفت

روح الامين به غار حرا آمد و بگفت

اين آيه را بخوان كه دل از او جلا گرفت

«اقرأ باسم ربك» يا ايها الرسول

كز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت

بايد براى كُشتَن نمروديان دَهر

 جا در درون آتش عشق خدا گرفت

تا بگسلى ز پاى تو زنجير بردگى

بايد به دست خويش چو موسى عصا گرفت

بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم

بايد ره از جنايت و ظلم و جفا گرفت

محكم ببند دامن همت كه ز امر حق

 بايد به دست خود عَلَم اقتدا گرفت

كاخ بتان خراب كن و كاخ معدلت

 آباد كن كه دست تو را كبريا گرفت

تاج رسالتى كه به فرقت نهاده حق

 ارض و سما ز قدر و بهايش بها گرفت

برخيز گو به خلق جهان اين كلام نغز

 بايد براى درد خود از حق دوا گرفت

بانگى برآر از دل و برگو خدا يكى است

 آن خالقى كه خلق ز وجودش نوا گرفت

«ژوليده» شاد زى كه براى نجات خلق

 احمد به دست خويش كتاب خدا گرفت

ژوليده نيشابورى

***

از شهر مكه شد جدا، محمّد

 دارد به لب، خدا خدا، محمّد

سر تا به پا، نور و صفا، محمّد

دارد به سينه، رازها، محمّد

تنها رود يا رب كجا، محمّد؟

شهرى كه در نفاق و كينه مشهور

 شهرى كه از گناه، گشته رنجور

 

مظلوم و بى كس آن كه بى زر و زور

 آمد برون، ز شهر مكه، شد دور

آن رحمت بى انتها، محمّد

مردم قرين كفر و بت پرستى

 پيوسته در جهل و غرور و مستى

غرق هوس، پابند جرم و پستى

 زين كرده ها، دور از خداى هستى

بر دردشان تنها دوا، محمّد

آن شهر غم گرفته، مات و خسته

 با چهره اى، افسرده و شكسته

قيد اميدش از همه گسسته

 در انتظار رهبرى نشسته

با رنج هايش آشنا محمّد

كوه بلند مكه در نظاره

 دامن كشيده از بشر كناره

افشان شده بر قلّه اش ستاره

 صعبُ العُبور و پُر ز سنگ خاره

آن جا كند منزل چرا، محمّد؟

جز مقدمش، نه يك عبور ديگر

 جز نور او، آنجا، نه نور ديگر

گويى بُوَد فاران و طور ديگر

آنجا بُوَد حق را، ظهور ديگر

بر قلّه اش در انزوا، محمّد

نور از زمين به عرش در تَواتُر

«حرا» دهان گشوده از تَحَيُّر

خالى ز تيرگىّ و از صفا پُر

 كوه بلند مكّه، با تَفاخُر

گويد به اِلْتِجا: بيا محمّد

بس رازها در قلب اين سكوت است

 در خلوتش تسبيح لايَمُوتْ است

از بهر جان، آن جا غذا و قوت است

 گاهى به سجده، گاه در قنوت است

گاهى نشسته، گه به پا محمّد

از رنج ديگران، دلش پُراندوه

 شب تا سحر، آن رادمرد نستوه

پيچيده ناله هايش، در دل كوه

 پُر شد افق، ناگه ز نور انبوه

آنگه خطاب آمد كه يا محمّد

بخوان، بخوان به نام رَبِّ سُبحان

 كه از «عَلَقْ» بيافريد انسان

بخوان، تويى زبان وحى و قرآن

 از هيبت آن پرشكوه فرمان

لرزيد خود، سر تا به پا، محمّد

ز آن صحنه پر شور و حيرت انگيز

 وآن مبعث سازنده صفاخيز

با قلبى از شور و نشاط، لبريز

 فرسوده زآن فرمان هيبت آميز

آمد به خانه از «حرا» محمّد

(حسان)

***

از حرا آيات رحمان و رحيم آمد پديد

 يا نخستين حرف قرآن كريم آمد پديد

صوت اقرأ بسم ربك مى رسد بر گوش جان

 يا كه از كوه حرا خلق عظيم آمد پديد

بانگ توحيد است از هرجا طنين افكن به گوش

فانى اصحاب شيطان رجيم آمد پديد

 

سيد امى لقب بر دست قرآن مى رسد

 يا به گمراهان صراط مستقيم آمد پديد

فاش گويم عقل كل فخر رسل مبعوث شد

آن كه گردد ز اعجازش دو نيم آمد پديد

قصه لولاك باشد شاهد گفتار من

 يعنى امشب عالم آرا از قديم آمد پديد

در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر

 آن چه اندر طور سينا بر كليم آمد پديد

نغمه اللّهُ اكبر از حرا تا شد بلند

 بت پرستان را به تن لرزش ز بيم آمد پديد

گر قريش او را يتيمش خواند اما در جهان

بس شگفتى ها ازين دُرّ يتيم آمد پديد

منجى نوع بشر داراى آيات مبين

صاحب خلق خوش و لطف عميم آمد پديد

گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است

 پيشواى خلق با قلب سليم آمد پديد

بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل

 حال بر اين بوستان خرّم نسيم آمد پديد

گشت مبعوث آن كه عالم زنده شد از كيش او

 فاش گويم محيى عظم رحيم آمد پديد

حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است

قصه كوته، صاحب نار و نعيم آمد پديد

زد تفأّل «ثابت» از قرآن به نام مصطفى

 حرف بسم الله الرحمن الرحيم آمد پديد

(ثابت)

***

در صف پیغمبران آیت عظمی توئی

پیک خدا زینت مسجد الاقصی توئی

ماه درخشنده لیله الاسری توئی

منبع نور رخ حضرت زهرا توئی

 

کعبه توئی دل توئی کعبه دلها توئی

 

مهر درخشان بود ذره ای از روی تو

قبله شود آشکار از خم ابروی تو

جان جهانی بود بسته بیک موی تو

ای بفدای تو و مسیر نیکوی تو

 

خاتم پیغمبران ، حضرت طاها توئی

 

مات کلیم اله از معجزه قرآن تو

نوح بود بنده ای در خط فرمان تو

عیسی مریم بود طفل دبستان تو

حاتم طائی یکی ریزه خور خوان تو

 

طوطی شکر دهن لعل شکر خاتویی

 

علم جهان قطره و علم تو دریا بود

مستمع ردس تو صد چو مسیحا بود

رایت حسن تو بر عرش معلی بود

زهره ایوان تو حضرت زهرا بود

 

در فلک معرفت عقد ثریا توئی

 

منطق کوبنده ات کلامی از کبریاست

حدیث لبخند تو چکامه ای دلرباست

من چه بخوانم تو را که نام کبریاست

احمد و بوالقاسم و محمد و مصطفی ست

 

ای امنا را امین ،‌امین والا توئی

 

روز گزینش تو ، بر سمت رهبریست

جشن شکوهمند ، بعثت پیغمبریست

مکتب ما حیدریست ، مذهب ما جعفریست

شعار ما یاعلیست ، ز هر خطائی بریست

 

شافع ما شیعیان بیوم عقبی توئی

 

توئی که با خلق و خو ز انبیا برتری

آمنه را گوهری خدیجه را شوهری

پیغمبری رهبری سرآمدی سروری

ماذنه را نظری ، ستاره منبری

 

طور تجلای عشق ،‌ آن ید بیضا توئی

 

سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت

به بانوی بانوان فاطمه اطهرت

بر حسن و حسین ، زینب غم پرورت

به بوذر و به سلمان به مالک اشترت

 

قب شریعت تو و مدار تقوی توئی

 

بر اثر مهر تو ملک دل آباد شد

به بنده افتاد از بندگی آزاد شد

علی به شاگردیت نشست و استاد شد

مدیحه گوی تو و سبط تو خوش زاد شد

 

بمحفل گلرخان عارض زیبا توئی

 

شاعر : سید حسن خوش زاد

از کتاب قفل شکسته

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.