وفات حضرت خدیجه(س)

شعر رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها

تاریخ انتشار:
حضرت خدیجه(س)

شعر رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها

امشب زمین و آسمان را غم گرفته

زهرا برای مادرش ماتم گرفته 

ای آسمان خون گریه کن در ماتم او

زیرا که امشب گریه کرده همدم او 

امشب شب هجران دو دلداده باشد 

شام وداع همسری آزاده باشد 

گرد یتیمی بر رخ زهرا نشیند

از بعد مادر رنگ شادی را نبیند

آئینه مهر و وفا و عشق بشکست 

امشب علی گویا که مادر داده از دست 

امشب خدیجه می رود از خانه وحی

تاریک شد در ماتمش کاشانه وحی

چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر

خون جگر از دیده می بارد پیمبر

یا رب خدیجه عاشق و همراز من بود

در راه قرآن چون علی جانباز من بود

ای در غریبی آشنایم ای خدیجه

ای جان نثار با وفایم ای خدیجه

در موج طوفانها فداکاری نمودی

با مال و جان خود مرا یاری نمدی

در راه من زخم زبانها را شنیدی

هر درد و محنت را به جان و دل خریدی

ای هر نگاهت در خزان غم بهاران

در حفظ جانم پیکرت شد سنگباران

لرزانده اشک دخترت عرش خدا را 

سوزانده تنهایی او دلهای ما را 

امشب شب هجران دو دلداه باشد 

شام وداع همسری آزاده باشد

چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر

خون جگر از دیده می بارد پیمبر

 

سلامِ عالم خلقت

از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار

سـلام عالـم خلـقت! سـلام داور مـن!
به روح پاک بنـات و بنین و شوهـر من
منـم صحیفـۀ تاریـخ عمـر ختـم رسل
که غرق بوسـۀ پیغمبر است کوثـر مـن
وجـود مـن ز ازل تشنـۀ محمّـد بــود
که شد شراب وصالش نصیب ساغر من
امیــن وحـــی الهــی ســلام آورده
به سـوی مـن ز خداوندگـار اکبـر من
سلام من به محمّد سلام من به علی
سلام هر دو به جـان و تـن مطهـر من
به وصف منزلتم نـزد مصطفی این بس
که روح بین دو پهلوی اوست دختر من
زهی به بخت بلندم که عقل کل فرمود
خدیجه مونس من بود و یار و یاور من
درسـت «امّ‌ابیهــا» اگـر شـود تفسیـر
یقین کنید که این دختر است مادر من
بـرای یـاری منجـی خلـق عالـم بـود
هماره کوچه و صحرا و دشت، سنگر من
ز چـارسو سپـر جـان مصطفـی گشتم
چه غم اگر شکند سنگ دشمنان سر من
به گـرد روی محمّد چـو گرد گردیـدم
که شد غبار ره او بـه چهـره زیـور من
همیـن نـه جامـۀ پیغمبرم کفن گردید
به دست رحمت او دفن گشت پیکر من
از این مقام چه برتر؟ علی است دامادم
علی که هست زعیم و امام و رهبر من
اگـر چـه آمـده پامـال، حـرمت حرمم
فرشته بوسه گذارد به خـاک مقبـر من
زمیـن مکـه بــود شـرح پایـداری‌هـا
حجـاز پـر ز نفس‌هـای روح‌پـرور من
من آن نکو‌صدف پاک‌عصمتم که بود
تمـام هستـی پروردگـار، گوهــر مـن
در آسمـان نبـوّت کنــار ختـم رسـل
فراتر است ز خورشید و مـاه، اختر من
شبی که روی نهادم به سوی خانۀ بخت
پـر از ملائکـه گردیـد فرش معبر من
ز آفتـاب دمــد بـوی لالـه و ریحـان
اگر به حشر فتد سایه‌ای ز معجـر من
عجیب نیست که با این جلال، جبرائیل
هـزار مرتبـه زانـو زنــد بـرابـر مــن
به بیت ختم رسل مـادر بتـول شـدن
شرافتی است که هرگـز نبود باور من
نشان بوسۀ من روی صورت زهرا
نشان بوسۀ زهـرا بـود بـه منظـر من
فروغ فاطمـه از پـای تـا سـرم تابیـد
شبی که عطر محمّد گرفت بستر من
دهنـد دست به دست خـدای عـزّوجلّ
اگـر ملائکـه کوبنـد حلقـه بـر در من
ادب کنند و دو زانو، همـه جلوس کنند
زنـان دیگـر ختم رسـل به محضر من
سرشک چشم رسول خدا چو باران ریخت
بـه جـای لالـه سـر تـربت معطـر من
فراتـر است ز عـرش وسیع‌تر ز سپهـر
به چشم اهـل نظـر، خانـۀ محقـر من
هزار حیف که با ارتحال من به بهشت
غریب گشت محمّد، یگانـه همسر من
بهشت من نه بهشت است بلکه آنجا بود
که می‌نشست محمّد ز مهـر در بر من
ز قول نافـذ ختم رسل بگـو «میثم»!
خدیجـه آمــده صدیقــۀ مکـرر مـن

*****

در مدح حضرت خدیجه سلام الله علیها

صیام تا قیام 4 – استاد سازگار

سلام ما به تو ای مادر بهشت رسول  

که پرورش به روی دامن تو یافت بتول  

ملائک‌اند به مدحت در آسمان مشغول  

امین وحی حقت کرده بر سلام نزول  

سـلام ذات خـداوند و چارده معصوم  

به تو که بوده مقامت همیشه نامعلوم  

****  

درود باد به روح و سلام بر تن تو  

حجاب نور و دعای رسول، جوشن تو  

بهشت وحی خداوندگار، گلشن تو  

محیط پرورش فاطمه است دامن تو  

به جز تو در غم و اندوه، یار احمد کیست؟  

به غیـر تـو صـدف گوهـر محمّد کیست؟  

****  

خدای را به خدا لایق درودی تو  

به یاری نبی آغوش خود گشودی تو  

دل از رسول خدا همچنان ربودی تو  

تمام لشکر ختم رسل تو بودی تو  

تو سینه را سپر سنگ دشمنان کردی  

به حفظ جـان محمّد نثار جان کردی  

****  

تو بهترین زن روی زمینی ای مادر  

تو در جلال، جلال‌آفرینی ای مادر  

تو مام همسر حبل‌المتینی‌ ای مادر  

تو مادر همۀ مؤمنینی ای مادر  

گل رسول خدایی و گل کجا تو کجا؟  

زنـان دیگـر ختم رسل کجا تو کجا؟  

****  

تو آسمان فروزان یازده قمری  

تو از زنان همه انبیا به رتبه‌ سری  

هرآنچه وصف تو خوبان کنند خوب‌تری  

زنان ختم رسل دیگرند و تو دگری  

مگـر نگفت نبـی بیـن همسـرانش بسـی  

که بهر من چو خدیجه نبود و نیست کسی  

سلام بر تو و روح بلند ایمانت  

درود بر تو و ایثار و عهد و پیمانت  

بهار سبز گل عصمت است دامانت  

سلاله و پدر و مادرم به قربانت  

به جز خدا و نبی مدح تو نشاید گفت  

تـو را چـو فاطمـه ام‌الائمه باید گفت  

****  

تو مادر همه سادات عالمی بانو!  

تو نور چشم رسول مکرمی بانو!  

تو به ز هاجر و سارا و مریمی بانو!  

دوازده گهر نور را یمی بانو!  

خدای را به دعا و نیاز می‌خواندی  

نزول وحی نبود و نماز می‌خواندی  

****  

سلام بر تو و اشک و دعا و زمزمه‌ات  

سلام بر تو و روح بلند فاطمه‌ات  

فروغ وحی عیان بود از مکالمه‌ات  

هزار عایشه کم از کنیز خادمه‌ات  

همیشه شیفتۀ خصلت و صفاتت بود  

که سال حزن رسول خدا وفاتت بود  

****  

هنوز بوی خدا می‌دمد ز پیرهنت  

دمی که روح تو پرواز کرد از بدنت  

زهی جلال سلام خدا به جان و تنت  

که از بهشت فرستاد ذات حق، کفنت  

گرفتـم آنکـه ز کوثـر دهـان خود شویم  

مرا چه زهره که اوصاف چون تو را گویم  

****  

وفات تو نبود کم ز صبح میلادت  

سلام بر تو و آباء پاک و اولادت  

به شأن تو که بود رتبۀ خدادادت  

همین بس است که مولا علی‌ست دامادت  

امین وحی، سلامت به احمد آورده  

که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟  

که جز تو آورد از بهر مصطفی زهرا؟  

که جز تو دختر او هست زینب‌کبری؟  

که جز تو قابله‌اش بوده مریم عذرا؟  

که جز تو شد سپر جان خواجۀ دوسرا؟  

تویی که در رحمت فاطمه سخن می‌گفت  

سخـن ز سـر خداونـد ذوالمنـن می‌گفت  

****  

به آن خدا که جهان وجود را آراست  

به آن علی که پس از مصطفی به ما مولاست  

به فاطمه که به غیر از خدا ندید و نخواست  

که زائر تو همان زائر رسول خداست  

چو در ثنای تو گیرد به دست خویش، قلم  

ز خـود گذشتـه و پـرواز می‌کند «میثم»   

 

در مدح حضرت خدیجه سلام الله علیها

از صیام تا قیام 3 – غلامرضا سازگار

من کیستم یگانه امید محمّدم
ناموس وحی و همسر والای احمدم
ام‌الائمه مادر ام‌الائمه‌ام
یعنی خدیجه دختر پاک خویلدم
روح بزرگ خواجه اسراست در تنم
گلخانـۀ بهشت رسول است دامنم
من بین دشمنان زره مصطفی شدم
بر بانوان معلم درس وفا شدم
گشتم چو پیش روی رسول خدا سپر
از چارسو نشانۀ سنگ جفا شدم

بـر پیکـرم بـه شوق دفاع پیامبر
سنگ جفا ز شاخۀ گل بود خوب‌تر
من پاسدار اشرف خلق دو عالمم
اسلام متکی شده بر عزم محکمم
همچون علی کنار محمّد ستاده‌ام
در سایۀ رسول خدا فوق مریمم

مریم حضـور مریم من می‌کند قیام
عیسی به یازده پسرم می‌دهد سلام
شخص رسول برده به تجلیل نام من
گیرد ز اعتبار و شرف احترام من
خلقت اگر سلام دهندم عجیب نیست
حتی خدا رسانده به احمد سلام من

سرتا قدم اگر چه وجودم مقدس است
بر من مقام مادر زهرا شدن بس است

پیش از نزول وحی خدا خوانده‌ام نماز
بردم رخ نیاز به درگاه بی‌نیاز
قرآن فرود نامده گفتم شهادتین
اسلام شد ز من، من از اسلام سرفراز

روز ازل کـه یـار رسـول خـدا شدم
سر تا قدم خدایی و از خود جدا شدم
پیغمبر است شاهد پاکی و عصمتم
بر سر نهاده خواجۀ کل تاج عزّتم
روزی که خاک حضرت آدم نبود گل
شد همسری خواجۀ لولاک، قسمتم

تنها نه از نساء رسول خدا سرم
جز دخترم ز کلّ زنان نیز برترم
زن‌های مکه یکسره از من بریده‌اند
دیگر ز خانه‌ام ز حسد پا کشیده‌اند
بر قلب من ز نیش زبان‌ها زدند نیش
هرگز مقام و منزلتم را ندیده‌اند

هر جا به غیر خانه من پا گذاشتند
حتی به وضع حملم تنها گذاشتند
تنها به حجره مانده و مأیوس از همه
دائم لبم به ذکر خدا داشت زمزمه
دیدم یکی ز مهر مرا می‌زند صدا
مادر منم که هم سخنم با تو، فاطمه!

مادر چرا غریبی من یاور توام
ریحانۀ رسول خدا دختر توام
مادر ز بی وفایی زن‌ها مکن گله
قابل نییَند تا به تو گردند قابله
با نصِّ «لایمسه الا المطهرون»
بین زنان مکه و ما هست فاصله

لبخند زن که دست خداوند، یار توست
مریم صفیّه آسیـه هاجـر کنـار توست
این بود قدر و منزلت و اقتدار من
تا مادریِ فاطمه شد افتخار من
ممنونم از رسول خدا و خدای او
بر فاطمه سلام خداوندگار من

«میثم» قصیدۀ تو قبول رسول باد
زیبا سروده‌ای صله‌ات با بتول باد

 

در مدح حضرت خدیجه

صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار

ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام
وی محمّد برده نامت را به لب با احترام
همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام
سایه‌ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام

ای شده وقف خداوند تعالی هست تو
وی تمام هستی خالق به روی دست تو
****
پاک‌تر از پردۀ بیت الهی دامنت
خلعت زیبای اُم‌المؤمنینی بر تنت
بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت
نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت

کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟
کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟
****
این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت
می‌سزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت
نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت
یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت

بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس
ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس
****
ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی
هر که هستی احمد مختار داند کیستی
بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی
فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی

ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت
وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت
****
در مقام زن ولی مردانگی قانون توست
تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست
بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهره‌ای، مدیون توست

مصطفی ز آغاز، یاری جز تو و حیدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت
****
این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین
هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین
از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین
راستی این است در اسلام، دین راستین

با علی همگام در احیای قرآن بوده‌ای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای
****
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بر تو می‌بالد محمّد، بر تو می‌نازد حجاز
با محمّد خوانده‌ای پیش از شب بعثت، نماز

مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت
یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت
****
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن
گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن
بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن
جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن

گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت
شد روان از دیده‌اش بر چهره اشک ماتمت
****
ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر
در هجوم سنگ‌ها جان محمّد را سپر
بر محمّد از همه زن‌های عالم خوب‌تر
مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر

بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست
بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست
****
ما به تو گریان، تو را لب در جنان پر خنده باد
همچو جان در قلب یاران خاطراتت زنده باد
شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد
منطقت تا حشر بر بوجهل‌ها کوبنده باد
جان شیرین محمّد در لب خندان توست
میوه‌های نخل «میثم» مدح فرزندان توست

 

در مدح حضرت خدیجه سلام الله علیها

 صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار

کیستم من بانوی اسلام، ام‌المؤمنینم
مادر کوثر، امید رحمۀ للعالمینم
آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم
بانوی باغ جنان، محبوبۀ جان‌آفرینم
مثل زهرا دخترم آئینۀ حق الیقینم

بـارها از حق سلام آورده جبریـل امینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
پیشتر از روز بعثت مصطفا را همسرم من
از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من
همسرش نه، ‌همدمش نه، ‌بهترین همسنگرم من
مؤمنین را، بلکه ایمان را گرامی ‌مادرم من
بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من

در جلالت هـاجر و حـوا و مریم را قرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم‌المرسلینم
****
پیشتر از بودنم دل برد از دستم محمد
در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد
گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد
بی خبر بودم که از لطف خدای حی سرمد
روزی آن یار تمام خلق با من یار گردد

می‌کندحق با نخستین شخص خلقت همنشینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
****
دختری دارم که خورشید ومه‌وگردون هلالش
شوهری‌دارم که قرآن‌گشته نازل درکمالش
دختری دارم که می‌آید سلام از ذوالجلالش
حیدری گردیده دامادم که نبوَد کس مثالش
حجره‌ای دارم که جبریل امین روبد به بالش

نی عجب گرچرخ گردون سجده آرد بر زمینم
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
****
گرچه هستم زن ولی مردانه حق را یاورم من
مصطفی را در شهامت بعد حیدر، حیدرم من
در دل یک شهر دشمن حامی پیغمبرم من
زن، ولی مردانه با ختم رسل همسنگرم من
اولین بانوی خلقت را یگانه مادرم من

بلکـه مـام یـازده عیسـای عیسـا آفرینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
گرچه در ثروت کلید گنج‌ها بودی به دستم
گشت تقدیم محمد روز اول بود و هستم
جز محمد از خلایق رشتۀ الفت گسستم
جان به کف بگرفتم و دل بر رسول الله بستم
هم به عالم هم به جانم پشت دشمن را شکستم

آری آری دسـت پیغمبـر بـوَد در آستینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من تمام هست خود دادم به راه حی ذوالمن
تاخدا هم ازکرامت هست‌خود بخشیدبرمن
ریخت دامن دامنم گل، دست لطف‌حق به دامن
بُضعـۀ ختم رُسل، زهرا مرا شد پارۀ تـن
با جمال روی آن گل جان من گردیـد گلشن

بود حتی در رحم همصحبت و یار و معینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
می‌دهد تاریخ درهرعصر در عالم شهادت
من خدا را کرده‌ام پیش از شب بعثت، عبادت
داشتم بر خواجۀ «لولاک» از اول، ارادت
با وصال عقل اول یافتم از نو ولادت
در همه زن‌های عالم شد نصیبم این سعادت

تـا سـر دستم گـل رخسار زهرا را ببینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
من خروشان بحرعصمت مادر فُلک نجاتم
در کنار خضر رحمت روح را عین‌الحیاتم
فاطمی خو مرتضا توحیدم و احمد صفاتم
دین حق شد متکی بر همت و صبرو ثباتم
سال عام‌الحزن شد بر مصطفی سال وفاتم

ریخت بـر خـاک لحد اشک امیرالمؤمنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
****
الغرض تا زنده بودم، مصطفی را یار بودم
بهر حفظ جان او شب تا سحر بیدار بودم
جانِ جانِ آفرینش را زجان غمخوار بودم
لحظه لحظه بین مردم مورد آزار بودم
با جنایت پیشگان پیوسته در پیکار بودم

نظم «میثم» شاهـدی باشد ز عزم آهنینم
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم

 

سال حزن نبی صلوات الله علیه

 صیام تا قیام  - غلامرضا سازگار
ای ز صد هاجرت درود و سلام
کرده مریم به محضر تو قیام
همسر مصطفی درود، درود
مادر فاطمه سلام، سلام
همتت وقف مکتب توحید
ثروتت پشتوانة اسلام
هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر کرده خیر الانام
پانهادی فراتر از مریم
در جلال و کمال و قدر و مقام
از سر عالمی کشیدی دست
با رسول خدا شدی همگام
دخترت کوثر رسول خدا
پسرانت به جن و انس امام
با ادب باید از تو گفتن مدح
با وضو باید از تو بردن نام
چشم دین بر جمال تو روشن
دل احمد به وصل تو آرام
مؤمنین را یگانه مامی تو
مادر یازده امامی تو
تو به اسلام مادری کردی
تو به توحید یاوری کردی
عصمت از دامنت چنان جوشید
که به مریم برابری کردی
با محمد ، محمدی گشتی
بر پیمبر، پیمبری کردی
بین طوفان و موج حادثه ها
فلک دین را تو لنگری کردی
تویی آن شیر زن که مردانه
ایستادی و حیدری کردی
تا کنی دلبری زپیغمبر
اول از خلق دل، بری کردی
با محمد ز هست و بود جهان
دست شستی و همسری کردی
دخت طاها ام ابیها را
این تو بودی که مادری کردی
مشرق یازده ستاره شدی
بلکه خورشید پروری کردی
صلوات خدا به اولادت
جان عالم فدای دامادت
تو صدف، فاطمه است گوهر تو
گوهر تو نه بلکه کوثر تو
بود بر یاری رسول خدا
کوه و صحرا و خانه سنگر تو
هستی ات را به مصطفی دادی
هست خود بر تو داد داور تو
خالق لم یزل سلام تو را
می فرستاد بهر شوهر تو
پیشتر از شب ولادت خود
هم کلام تو بود دختر تو
یار احمد شدی چه بهتر از این
که خدا گشت یار و یاور تو
به محمد زدند سنگ ولی
بود دردش درون پیکر تو
گشت دُر یتیم عبدالله
از دو عالم یگانه گوهر تو
تک و تنها شدی، زنان قریش
ایستادند در برابر تو
غم مخور گر زنان مکه دگر
ننهادند رو به محضر تو
«این دغل دوستان که می بینی
مگسانند دور شیرینی»
سخنانم اگر چه گوهر بود
وصف تو از سخن فراتر بود
برتو در یاری رسول خدا
نه غم جان نه بیم از سربود
بر محمد وجود همچو تویی
مثل زهرا برای حیدر بود
در هجوم تمام حادثه ها
دست هایت رسول پرور بود
بود یک رکن مصطفی حیدر
همسری تو رکن دیگر بود
حَرَمت قلب دخترت زهرا
کفنت جامة پیمبر بود
کفن دیگرت زجبراییل
خلعت ذات حی داور بود
پدر و مادرم فدایت باد
که جهادت جهاد اکبر بود
افتخار ائمه بر زهرا
فخر زهرا به چون تو مادر بود
خوانده ای با محمد از آغاز
پیشتر از نزول وحی نماز
تو گل از باغ معرفت چیدی
در رسول خدا، خدا دیدی
آنچه نادیده بود چشم کسی
دیدی و گل شدی و خندیدی
شهد اقرء زدست پیغمبر
وحی نازل نگشته نوشیدی
با محمد نماز می خواندی
در کنار علی درخشیدی
سجدة آفتاب بر خاکت
ماه احمد شدی و تابیدی
در بهشت نبوت و توحید
مام ام الائمه گردیدی
نخل طوبای آرزوی نبی
باغ سبز همیشه جاویدی
هر کجا بر نبی جسارت شد
مثل شیر خدا خروشیدی
سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاک پوشیدی
شهر مکه است شهر غربت تو
اشک "میثم" نثار تربت تو

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.