اشعار مناسبتی ویژه میلاد حضرت علی بن موسی الرضا(ع)

سرود ولادت حضرت رضا علیه السلام
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
ای طبیب دردجانها کعبۀ دل!جان جانها!
آفتـــاب آسمانهــا! مهربــان مهربانهــا!
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
ای تمام هست و بودم هم رکوعم هم سجودم
هـم قیامـم هـم قعودم هم سلامم هم درودم
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
تو رضایی تو رضایی نور چشم مرتضایی
هـم جمـال کبریایـی هم امـام انبیـایی
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
زادۀ موسیبنجعفر، هم مبارک هم مطهر
بر همه مولا و رهبر سیـد و سالار و سرور
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
تو همـان بابالمـرادی سیدی اباالجوادی
قلب ما راجلوه دادی پابه چشم ما نهادی
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
تو به تن جان جهانی در زمین هم آسمانی
شهریـار انس و جـانی روحـی و روح روانی
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک
نور ذات حی سرمد شمع بزم آل احمد
عالـم آل محمّـد بضعــۀ رســول امجـد
یا رضا عیدت مبارک یا رضا عیدت مبارک



سرود ولادت حضرت رضا علیه السلام
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
حجت حی سرمدی چشم و چراغ احمدی
دستهگل محمّدی! قـدم به چشم ما زدی
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
صلات من! صیام من! کلیم من! کلام من!
امام مـن! امـام من! به مقدمت سلام من
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
چــراغ محفلم تویی تمـام حاصلم تویی
کشتی وساحلم تویی نماز کاملم تویی
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
مهر تـو آّبـروی من گلاب شستوشوی من
ذکر تو گفتوگوی من نظارهای به سوی من
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
قلب من و ارادتت چشـم مـن و سیادتت
عشق من و ولادتت کرم همیشه عادتت
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
دست من و عطای تو پشت سرم دعای تو
قلـب مـن ولای تــو نطــق مـن و ثنــای تو
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی
حریم تو بهشت من مهـر تو سرنوشت من
ولایتت سرشت من با همه فعل زشت من
امام رضا! خوشآمدی امام رضا! خوشآمدی



آشنای غریب
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
ای حرم، گوشهای از ایوانت ای بـهشت خـدا خراسـانت
ای تمام وجود، سفرۀ جـود ملک و جن و انس، مهمانت
دین و ایمان ما ولایت توست
هرچـه داریم از عنایت توست
دردجان راطبیب کیست؟تویی فقرا را حبیـب کیست؟ تویی
پــدر و مــادرم بـــه قربــانت آشنای غـریب کیست؟تویی
که به زوّار خود سلام کند؟
پیش پـای گـدا قیـام کند؟
ای ولایـت کمـال ایمـانم! کل توحید و کل و قرآنم!
«اکرمو الضیف»راشماگفتید در به رویم نبند، مهمانم
تـو رئـوف همـه رئوفـانی
هیچکس را ز در نمیرانی
بـه حـریم مطهــرت سـوگنـد! به قم وصحن خواهرت سوگند!
به حسین و به عمهات سوگند! بـه جـواد و بـه مادرت سوگند!
دست حاجت به دامن تو زدم
تـو بـه رویم نیــاوری که بدم
مظهــر رحمــت خداونـدی آرزوی هـــر آرزومنـــدی
دشمنت هـم اگر ز در آید به خدا در براو نمیبندی
همه را زائرت خطاب کنی
کی گنـهکار را جواب کنی
کاهم و کوه معصیت بارم روسیـاهم بـدم گنهکارم
آبـروی مــرا مبــر مـولا! به همه گفتهام رضا دارم
گرچه بیقیمتم اگر چه بدم
هیچکس جزشما نمیخردم
ای دو عـالم حریـم محترمت من و لطف و عنایت و کرمت
بسکـه آقـا و مهربان استی دل آلــودهام شــده حـرمت
جزتو الفت به کس نمیگیرم
دل خـود از تو پس نمیگیرم
خوشترین ذکرمن حکایت توست مدح تو، وصف تو، روایت توست
کس نگویـد که مـن فقیـر استم همـه داراییام ولایـت تـوست
اگـر آلــودهام اگـــر پستـم
به شما خانواده دل بستم
تو به چشمان بستهام نوری تو به انس فقیر،مسروری
در میـــان ائمــــه اطهــــار بـه امـام رئوف، مشهوری
تو به افتاده بال میبخشی
تو نکرده سؤال، میبخشی
دل ما هـرچـه هست خانۀ توست کوه غمهای ما به شانۀ توست
چشم«میثم»به دست لطف شما نفـس او پــر از ترانــۀ تــوست
گر چـه بـار گنــاه آوردم
بـه حـریمت پناه آوردم



بیتالحرام آسمانها
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
ای تــو را از قـادر منـان سـلامالله نجمـه! از تمـام عـالـم امـکـان سـلام الله نجمـه!
از تمام آسمانها از مه و خورشید و انجم از ملک از حـور، از انسان سلامالله نجمه!
از مسیح ومریم وانجیل واز تورات وموسی از رســولالله و از قـرآن سـلامالله نجمـه!
آفتـــاب کبریـا را بـر فراز دست داری
جان ختمالانبیا را بر فراز دست داری
ای عروس فاطمه مادرشدی عیدت مبارک! بر فـراز شانه ی جـان،جان توحیدت مبارک!
مـاه عصـمت، ماهتــاب محفــل آل محمّـد آفتاب طور موسی،قرص خورشیدت مبارک!
گوهـــر رخشنـــدۀ دامـــان دریـای ولایت! مـــادر بیـت ولایــت! نخـل امیــدت مبارک!
نورحق در چشم طوسی مادرشمسالشموسی
حمـدخـوان، تکبیرگــو تـا مــاه رویـش را ببوسی
بـــارکالله نجمـــه، آوردی جمـــال ابتـــدا را در جمــال طفـل دلبنـدت تماشـا کـن خدا را
طورموسی:کعبه تو:بنتاسد این طفل:حیدر یا شـدی زهــرا و زادی بــاز مصبــاحالهدا را؟
چارده معصوم را در یک جمال آوردی امشب دیـده بگشـا در رخـش بنگـــر تمــام انبیـا را
مشرق الانوارخورشید همه خورشیدهایی
ام دیــن امالشــرف امالـــولا امالرضــایی
جان عالم رونمـایش باد، روی داور است این مثــل زهــرا پــارهای از پیکــر پیغمبـر است این
قبلـۀ هفتــم علــی سـوم، مـولای هشتـم زادۀ موسـی کلیـمالله موسیپــرور اسـت این
ضـامـن آهــو نــه! بلکـه ضـامن کـل خـلایق لحظهلحظه پای میزان وصراط ومحشراست این
عرش اعلاخاک پایش،هستی خلقت ولایش
عالـم و آدم فـدایش، خـــازن جنت گــدایش
ای مزارت در زمین، بیتالحرام آسمانها وی به ماه عارضت روشن همه چشم زمانها
ای گدا را گوشهای از سایۀ دیوار صحنت خوبتـــر از سلطنـت بـــر قلــۀ بــام جهانها
حج محرومان نه! بلکه حج آدم، حج عالم قبلــۀ دلهـا نــه! بلکـه کعبــۀ امیـــد جانهـا
چشم اهل آسمان خاک قدوم دوستانت
حاجت خلق دو عـالم ریختـه در آستانت
آسمانیها گرفتنـد آبــرو از خــاک کـویت هر نهـالی گشته خضـری در کنار آب جویت
باغ جنت را نخواهم در بهـای خـاک راهت آفـرینش را نگیــرم در پــی یـک تــار مــویت
چند از بهر گدا آغوش خود را میگشایی؟ ای فدای عادت واحسان وخلق وخُلق وخویت
آشنـا و غیـر را با دست رأفت دستگیری
دشمنت راهم میان دوستانت میپذیری
من کیام؟آلــودهای در بیـن پاکـان شمایم زائـرت گــر نیستــم ردم مکن مـولا! گدایـم
هرکه هستم سائلی پشت در بـابالجوادم هرچه باشم دوستـی در گوشـۀ دارالـولایم
هرچه درمحشر زمن پرسند باشدیک جوابم من گدایـی از گدایـان علی موسی الرضایم
گرچه از خود ناامیدم عفو تو باشد امیدم
روسیاهم روسیاهم لیک اینجا روسفیدم
دور یانزدیک،دست توست بر روی سرمن هرکجا گیرم وطن قبـر تو باشد در بـر من
مهـرت ای آقای من ای مهربـان مهربانـان بـوده از روز ولادت شهــد شیـر مـادر من
با امـام مهربانی چـون تـو در دوزخ برندم؟ کافر استم گربگنجد این سخن درباور من
روز محشــر پـا اگــر در آتـش دوزخ گـذارم
باز میگویم خدایا! من رضا را دوست دارم
ای همه خورشیدهادر سایۀ گلدستههایت ای غریبـی کـه بود خلق دو عالم آشنایت
گرچـه قابـل نیستم بگـذار یـا مـولا بگویم: سیـدی! جانـم فدا جانـم فدا جانم فدایت
کاش وقتی صورت خود را گذارم برضریحت هم ببوسم مرقـدت را هم بمیرم از برایت
مینهادم روی پای زائر قبرت سرم را
میگشودم بـر ضریح تو نگاه آخرم را
آمـدم قبـر تــو را بوسیـدم و بــاشد امیـدم آن سه جایی راکه خودگفتی بیایی بازدیدم
من نیام لایـق که بـاز آیی به دیدارم ولیکن این روایت راکه میآیی به گوش جان شنیدم
تا تو وقت مـرگ بر چشمم ز رأفت پا گذاری لحظهلحظه در هوای مرگ، دل از جان بریدم
آن کــه بـا دیدار مـاه عـارضت خواهــد بمیرد
دوست دارد لحظهلحظه مرگ،جانش را بگیرد
گر چـه در پرونـده جـرم متصــل داریـم مـولا! کوه عصیان،چشم گریان،زخم دل داریم مولا!
قلبــی از نــور تــولای شمــا لبریـــز، امـــا نامهای از برق عصیان مشتعل داریـم مــولا
با همـه جـرم و خطـا و بـا همـه آلودگـیها در خراسـان تـو حــق آب و گل داریـم مـولا!
مهربان مهربانـان! بـر سـرم منت نهـادی
«میثم» آلوده را هم در حریمت راه دادی



سرود میلاد حضرت رضا علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – غلامرضا سازگار
روی تو روی خدای تو،جان جهان، رونمای تو
مروه وسعی و صفای من درحرم باصفای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
ای به خدا هشتمین ولی!وی به نبی سومین علی
دل به ولای تو منجلی بر سر ایران لوای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
بضعه ی پـاک پیمبـری آینه ی روی حیدری
یوسف زهرای اطهری دل شده دارالولای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
ای سر ما خاک راه تو! کشور ما در پناه تو
ملت ایران سپاه تو دردل هرشیعه جای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
ورد لب مـا ثنای تو ذکـر دل مـا دعـای تو
ماهمه تحت لوای توبندۀ لطف وعطای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
حاکم ملک قضا تویی نور دل مرتضی تویی
جان دو عالم! رضا تویی اصل ولایت رضای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا
نور خدایی امام رضا! گرهگشایی امام رضا!
پناه مایی امام رضا!شیعه وصحن وسرای تو
یـا سیـدی یـا امـام رضا خوش آمدی یا امام رضا



در ولادت حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 4 – غلامرضا سازگار
مــه ذیقعــده! چــو خورشیـــد مقـام آوردی کـه شب یازدهــم، مـــاه تمـــام آوردی
«چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی» کـه درخشیدی و با خویش، امام آوردی
مرحبــا! رحمت حــق بــاد بـه تـو ای مـه نور کـه بــرای همگـان رحمـت عــام آوردی
مظهــر حسـن خـدای ازلی آوردی
جان عالم به فدایت که علی آوردی
دیده بگشای که امشب شب دیدار رضاست وسعت ملک خــدا غــرق در انـوار رضاست
صحنه در صحنه جهان گشته خیابان بهشت صفحه در صفحه زمین یکسره بازار رضاست
سینه ی اهــل تــولا شــده صحــن رضــوی دل بسـی قافلــه در قافلــه زوار رضــاست
طور موسای محمد شجر آورد امشب
نجمـه بر آل محمـد قمــر آورد امشب
این پسرکیست که بر کل خلایق پدر است پای تـا سـر همه آیینه ی خیـرالبشر است
این پسرشمسشموس است خدا میداند این پسر از همه خوبان جهان خوبتر است
گوهـر نُـه یـم نــور اسـت و یــم چــار گهــر هشتمیـن حجـــت ذات احــد دادگــر است
به قد وقامت و حسن وخط وخالش صلوات
بـه جلال و به کمـال و به جمـالش صلوات
جلـوه ی ذات الهـی بـه جـلالش پیداست هرچه حسن است به مرآت جمالش پیداست
عالـــم آل نبـــی مخـــزن اســـرار خـــدا کـه کمـــال ازلیـت بــه کمــــالش پیــداست
هر چــه پیغمبــر و زهــرا و امامـان دارند همــه در آینـه ی خلــق و خصـالش پیداست
لحظهلحظه زکفش معجزموسی خیزد
نـه عجـب کـز دم او روح مسیحـا ریزد
مــاه و خورشیــد بــه دور حـــرم او گــردد ای خوش آن روز که دست کرمش رو گردد
با وجودی که زمام دو جهان در کف اوست ایـن عجــب نیـست اگــر ضـامن آهو گردد
تـا ابــد منقبتش را نتــوان گفـت و نوشت گــو فلـک صفحــه، مـلک نیـز ثناگو گردد
شهریاری که شفیق است شفیق است شفیق
بـــا گدایـــان در خــویش، رفیـــق اسـت رفیــق
کشــور مـاست پناهنــده بـه ظل حرمش آفرینـش همــه سیــراب ز بحــر کــرمش
بیوضــو راه نبایــد بــه خراســان پیمــود که نشسته است براین خاک،غبار قدمش
حاجــت ار داری بــر بـاب جــوادش رو کن به جـوادش بــده بر باب جوادش قسمش
رحمت واسعهاش بر همه گردد نائل
دست خالی ز درش بازنگردد سائل
بیتــولای رضــا، دیـن همــه تکفیـر شود کـرم اوست کـه هـر لحظـه جهانگیر شود
دوست مرهون کراماتش اگرشد نه عجب دشمن ازسفرۀ لطف و کرمش سیر شود
نفســش لالــــه بــــرآرد ز شــــرار دوزخ نقش شیــر از نگـــه ناـفذ او شیـر شـود
هرکـه آیـد به سوی پنجرۀ فولادش
ملک از عرش شتابد به مبارکبادش
ای طـــــواف حـــــرمالله بــــــه دور حــــرمت چشــم اربــاب کــرم بــاز به دست کرمت
بس کــه داری کــرم و جــود - خـدا میدانـد- خلــق گردنــد اگـر بر تو گدا، هست کمت
این عجب نیست که یک آن دوجهانش بخشی دهد ای جان جهان هرکه به زهرا قسمت
بــدم امــا ز تــــو دوری نتـــوانم مولا
به جوادت قسم از خویش مرانم مولا
عرشیـان خــادم روز و شـب ایــوان توانـد خاکیـان قبضـهای از خـاک خراســان تواند
سربلنــدان همـه جاروبکش صحن عتیق دستگیـران جهـان دست بـه دامــان تواند
آسمان است و زمین سفرۀ احسان شما دور و نزدیـک نــدارد همــه مهمــان تواند
ملکالعرش رهیــن کرم توست رضا
وسعت ملک الهـی حرم توست رضا
من اگـر خـارم از آب و گـل ایــن گلـزارم هرچه هستم حق همسایگی گل دارم
نفسـم بـــوی گلستــان شمــا را دارد از شمـا نیستــم امـا ز شما سرشارم
گــو دو صـد بــار بگیرنـد سرم را از تن کافــرم دسـت اگـر از دامنتـان بـردارم
مانـده بـار گنهـم بـر سـر دستم مولا
«میثم»کوی شما بوده و هستم مولا



در میلاد حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 4 – غلامرضا سازگار
صبحدم برخواست برعرش اززمین بانگ خروس گفت: تابید ای ملایک جلوۀ شمسالشموس
آسمــان! بــر خـاک سینـای ولایت خـاک شــو ماه! از گردون فـرود آ ماه موسـی را ببوس
اللهالله ایــن همــان آینـه ی حسـن خـــداست یا خدای لامکان کرده است درامکان جلوس؟
نجمــــه! امشــب رحمـــةللعالمیــــن آوردهای یــا کــه از کعبـــه امیــرالمـــــؤمنین آوردهای؟
ای مه ذیقعـــده این خورشیـد گردونپرور است بلکه نُـه دریــای عصمت را یگانه گوهـر است
چـــارده خورشیـــد در مــاه جمـالش جلوهگــر یا سپهــر چــار اختــر روی دست مادر است
هم قلم آمـد به زانــو هم ز کـــار افتــاد دست دیدم ایـن مولــود از توصیــف مــا بالاتــر است
این علی سـوم این چشـم و چراغ مرتضاست این امام هشتم این مولاعلی موسیالرضاست
آسمـــان! آیینـــه شــو آیینــه ی جــان را ببین روح شـو از پــای تــا ســر روح ایمــان را ببین
ذکـر قــد قامت بگــو تعظیم کــن قــامت ببنــد سینه را سیپاره کن سی جزو قرآن را ببین
خانه ی موسـیبنجعفر را چو جان در بـر بگیر طلعــت زیبــــای سلطــان خراســـان را ببین
طـور موســای محمــد را شجـــر پیــدا شــده اختــری زیباتـــر از قــرص قمـــر پیــدا شــده
این رئوف اهلبیت این شمــع جمع عالم است این مسیحا نه! مسیحای مسیح مریم است
ایـــن تمـــام علــم را نــــزد خـــــدا آموختــــه این همانــا عالـــم آل رســول خاتـــــم است
لطف او هنگــام جــود از بــذل هستـی بیشتر عمر گیتـی هرچه باشد در ثنای او کم است
گر چـه در تحت لــوایش وسعت ملک خداست هم گـدا با او هـم او با هـر گدایی آشناست
آفرینش پیکــر پاکــی بـــود جـــانش رضـــاست شیعه توحیدوخطاب و دین و قرآنش رضاست
بــیولای او بــود ایمــان چــو جســم مــردهای روح ایمان را کسی دارد که ایمانش رضاست
دشمن اینجا میشود پامال، چون مـور ضعیف اهرمن راگو که این کشورسلیمانش رضاست
مــا ولای مرتضــا داریــم از دشمـن چــه بـاک؟ تا دراین کشور رضا داریم از دشمن چه باک؟
مـــا از اول بــــا پـــــر پروانــــهاش افروختیــــم گرد شمع عارضش پیش از ولادت سوختیــم
پیشتـــر از بــود خــود بودیــم دور ایــن حــــرم شیـــر ناخـــــورده تــــولای رضــــا آموختیـــم
قطرهای هستیم و در دریــای احسانش گمیم هـــر کجـــا باشیـــم زوار امــــام هشتمیـــم
ای حریـــم قــدس تـــو بیتالحــرام جــان مـــا مهر تــو پیش از ولادت عهــد مــا پیمـان مــا
هم به دنیا هم به عقبی هم به میزان هم صراط با همــه گفتیــم لطف تــوست پشتیبــان مـا
گنبــد تــو در زمیـــن خورشیــد اهـــل آسمــان ســایه ی گلدستههـــایت حــافظ ایـــران مـا
مـا گدایــی را در ایـــن دولتســـرا آموختیـــم از ولادت دیــده بـــر بــاب الجــوادت دوختیــم
ای گـدای چــار صحنت انس و جـان از چارسو وی ملــک از آسمـــان بـــر درگهــت آورده رو
بس کــه آقــــا و کریمـــی مثــل یـــار آشنــــا هــر فقیــر بیزبانــی بــا تــو دارد گفتوگـــو
آن چنان بـــا زائـــر خــود مهربانــی میکنــی کـه گمـان دارد دگــر زائــر نــداری غیــر از او
زائر از هـــر در کــه آیـــد احتــرامش میکنــی بــر تــو ناگفته سـلام اول سـلامش میکنی
یابنزهـــرا! ضامن آهــو گرت خوانـم خطاست یک نگاهت روز محشـر ضامـن خلق خداست
مرقــد تــو کعبــه، صحنت سامــرا و کاظمیــن مشهد تو هم مدینه هم نجف هم کربلاست
این سخــن را از امــام بتشکــن دارم بـه یاد پایتخت کشــور ایـــران خراســان رضـــاست
گرچــه در مشهـــد حریمــی محترم داری رضا در دل هــر فـــرد ایــران یک حـرم داری رضـا
کیستم مــن؟ تشنــهکام جــام سقاخـــانهات خالــیام یک لحظــه لبریــزم کـن از پیمانهات
یابه دارالذکر خــودیک لحظه آبم کن چو شمع یــا برافـــــروز و بســـوزان بــــا پـــر پروانــهات
لقمه ی احسان و بـذل و جـود تـو در کـام مـن کــوه سنگیــن گنـــاه مــاست روی شانـهات
هرچه هستم«میثم»کوی شمایم یا رضا
آشنـــایم آشنـــایم آشنـــایم یـــا رضــــا



یا امام رضا علیه السلام
صیام تا قیام 3– غلامرضا سازگار
هوالحـق هوالحـی هوالحـی هوالهو عیـان گشته جمـال رضا ضامن آهو
رضا ضامن آهو (4)
رضاجــان و جهانــم رضا روح و روانم رضــا ســرِّ نهانـم، رضــا نـور عیـانم
رضا ضامن آهو (4)
غریب الغربائـی، معیـن الضعفــائی شه ارض وسمائی،ولینعمت مائی
رضا ضامن آهو (4)
منم سائل کویت منم عاشق رویت منم تشنۀ جویت منم مست سبویت
رضا ضامن آهو (4)
تو مروه تو صفایی، تو مکه تو منایی تو ذکری تو دعائی، تو حج فقــرائی
رضا ضامن آهو (4)
امیــدم امیــدم مــــرادی و مریـــدم به کوی تو رسیدم،به هرگام شنیدم
رضا ضامن آهو (4)
دل از غیر بشویم، به صحن تو بپویم گل روی تـو بویـم، شب و روز بگـویم
رضا ضامن آهو (4)
اگر نامه سیــاهم، اگــر غـرق گناهم اگر مانده ز راهم،تویی پشت و پناهم
رضا ضامن آهو (4)
اگرخارم و پستم اگر توبه شکستم ولی هرچه که هستم فقط دل به توبستم
رضا ضامن آهو (4)



سرود میلاد حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 3– غلامرضا سازگار
یانجمه یانجمه بزن تبسّم بر ماه رخسار امام هشتم
بوســه زن وجــه خــدا را مـــاه رخســــار رضــــا را
در بغـل بگـرفتی امشــب هشتمین شــمس ولا را
یا رضا عیدت مبارک (2)
میآید ازهر سو نغمۀ یاهو در عیــد میـلاد ضامن آهو
نـــور ذات حـــیّ ســـرمد عالــــــم آل محمّــــــــد
زادۀ موســیبـنجعفـــــر یوسف زهــرا خـوش آمــد
یا رضا عیدت مبارک (2)
نجل زهرا و مرتضی خوشآمد میلاد مسعود رضا خوش آمد
این همان شمس شموس است شاه عالـم مـاه طوس است
آسمــــانش خـــاک پــــا و- جبرئیلش دست بوس است
یا رضا عیدت مبارک (2)
من خــاک زوّار اباالجـوادم درهای صحن اوبابالمردام
یــا رضــا جانـــم فــدایت قلبـــم ایــــوان طــــلایت
میزنـم بوســه بــه پایِ زائــــر صحـــن و سـرایت
یا رضا عیدت مبارک (2)
یا مولا یامولا جان جوادت آوردم درکویت عرض ارادت
عاشــــق آل رسولـــــم پیـــــرو خــــط بتولـــــم
هرکه هستم هرچه هستم جــان زهــرا کــن قبولم
یا رضا عیدت مبارک (2)



دوازده بند در ولادت و مدح امام رضا علیه السلام (بند 11 و 12)
صیام تا قیام 3– غلامرضا سازگار
بند اول
یـم توحیـــد! گوهــر آوردی شجــر نـــور! نوبــــر آوردی
مه ذیقعده!چشم ماروشن که ز خورشید بهتـر آوردی
نجمه ای مــادر امـام رضـا تـو علــی یــا پیمبـر آوردی
پسری بهتـر از همه پدران بهر موسیبنجعفر آوردی
حــرم الله را چـو بنت اسد حجــــةالله اکبــــــر آوردی
نام فرزند خـود علی بگذار تـــا ببیننـــد حیــــدر آوردی
چـارده روح پــاک را امشب در یکــی پــاکپیکــر آوردی
این پسرمثل مادرش زهراست
پــارۀ پیکـــر رســـول خـداست
بند دوم
آفرینش تـن است و او جانش پــدر و مــادرم بــه قربــانش
چشم حوروملک به ماه رخش دست جن وبشر به دامانش
میزنـد بوسـه موسیِ جعفر بـر سراپـای همچــو قرآنش
گوهر هفت بحر نور است این کــه بــوَد چــار درّ غلطـانش
پورموسی که بحر عرض ادب آیــد از طــور، پــور عمـرانش
ملک هستی بوَد مدینه ی او قلب امکان بـوَد خــراسانش
پی عـرض ســلام از دل کــوه سنگ آید به ـسوی ایوانش
میگریزد شتـر ز قربانگاه
تا که آرد بـر این مزار پناه
بند سوم
بـــوی ریحــان عطــر و عــود آیـد روح توحیـــد در وجـــود آمــــد
گــوش جــان را به لحـن جبراییل بــر همــه خلق این سرود آمد
کـه جمــال خـــدا تجسّــم یافت غیـب در کســوت شهــود آمد
بـــا طلـــوع مـــه جمـــال رضـــا هــر چــه پیــدا نبـود و بود آمد
مــاه احمــد بـــه دامـــن نجمــه بـــا جمـــال خــدا فــرود آمــد
ذات خالق به خویش تحسین کرد خلقت آن لحظه درس جود آمد
عیـــد میـــلاد ضـــامن آهــوست کــه بــه وی از خــدا درود آمد
مرحبــا نجمـه احمد آوردی
هم علی هم محمّد آوردی
بند چهارم
به چنیـن مـاه و منظــرش صلوات بـه جمـــال منــــورش صلـــوات
نجمـــه آورده جـــــان پاکــــی را که بـه جسـم مطهـرش صلـوات
هم ز خالـــق ســلام بــر پــدرش هم ز خلقت بــه مادرش صلـوات
هم بـــه ریحــانهاش جـــواد درود هم به معصومه خواهرش صلوات
هم ز پیغمبـــران ســـلامش بــاد هــم ز آل پیمبــــــرش صلـــوات
هم به آن هفت یمکه دُرّش اوست هم بـه آن چــار گوهـرش صلوات
هم حسیــن و حسـن ثنـــاگویش هم ز زهــرا و حیــدرش صلــوات
عقل در شرح و وصف او مانده
مصطفـی پــاره تنش خوانـده
بند پنجم
جلــوۀ ابتــدا امـــام رضـاست حسن غیب خدا امام رضاست
گشته دینش به نزد حق کامل هر که را مقتـدا امام رضـاست
هم خداوندیاش به ملک خدا هم رفیــق گـدا امام رضاست
آنکه روز جـــزا ســـه بــار زند زائرش را صــدا امـام رضاست
آنکه آنــی ز مهربانـی خویش نیست ازما جدا امام رضاست
آنکه بـا زائــرین خــود پیمــان بسته از ابتــدا امـام رضاست
بعد موســی سفینـۀ دین را به خـدا ناخـدا امـام رضاست
هر که باشد عقیده جز اینش
کفر محض است تا ابد دینش
بند ششم
ای ملایــــک کبوتــــــر حـــــرمت چشــم آدم بـــه گنـــدم کــرمت
نه خراسان فقط،که ملک خداست عالمــی زیــر سایــه ی علـمت
تـــو مسیحــــای آل فاطـــــمهای کـه مسیحــا دمــد ز فیض دمت
حــــرم قــــدس کبریــــا گردیــــد بـه خراســان رسیــد تــا قدمت
قاتلــــت را نمیکنــــی نومیــــد بـه جــوادت اگــر دهــد قسمت
همــه ی زندگانــیام ایــن است کـه دهـم جـان به گوشۀ حرمت
هــم ملک زائـــر تــو، هم انسـان هـم عــرب سائلند، هم عجمت
هر که یک بار بر تــو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او
بند هفتم
تـــو ولــــی خــدای منــــانی تو بـه کل وجــود سلطانی
تو کلام خــدا بــه نطق کلیــم تو بـه درد مسیـح درمـانی
بس که آقــا و مهربــان استی ضـــامن آهـــوی بیابـــانی
مــا همه قطرهایــم و تــو دریا مـا همـه تشنه و تو بارانی
به خـدا ای چراغ و چشم نبی که تو چشـم و چراغ ایرانی
هردلی برتو یک خراسان است گرچه خود در دل خراسانی
کس ندانـد غـریب طـوس تو را که تـو خـود ضامن غریبانی
من به کویت پناه آوردم
عـوض گـل، گناه آوردم
بند هشتم
سیدی هرچه بودم و هستم به ضریح تو دست دل بستم
تو رئوفـی و مـن زمیـنخورده تو بلنـدی و من همـه پستـم
بس کــه بگرفتــهاید تحـویلم فکر کردم که از شما هستم
عهــد بستـم دگـر گنه نکنـم بازهم عهدخویش بشکستم
عـوض آنکــه دست رد بزنـی بــاز بگــرفتی از کـرم دستم
روز اول اجــــــازهام دادیـــــد بر شمـــا خانـواده پیــوستم
آتش ار ســوزدم نمیفهمـم بس که از کوثر تو سرمستم
نگــذاری برنـــد در نــارم
به همه گفتهام رضا دارم
بند نهم
ای سرم خـاک پـای زائر تو وی بـه جانـم بـلای زائـر تو
دل همسایگان مشهدیات گشتــه زائـر سرای زائـر تو
التمـاس دعای خستـهدلان در هـــوای دعـــای زائــر تو
کاش بــودی هزارها حاجت تــا بریــزم بــه پـای زائـر تو
بنشینم کنـار جـادۀ طـوس بلکـه گــردم گـدای زائـر تو
از ثنـای تـو عاجـزم، لطفی که بگویــم ثنــای زائــر تــو
بیشتـر از هــزار حـج باشد روز محشـر، جـزای زائـر تو
زائر توست ای تمام حسین
برتـــر از زائــر امـام حسین
بند دهم
طوس سینا وصحن توهمه طور کعبــــه آرد طـــوافت از ره دور
زائــرین تــو «حجّهُــم مقبـول» رهـروان تـو «سعیهم مشکور»
گشته درموج یک جهان طوفان حـــرم قــدس تــو سفینـۀ نور
مــن آلــــوده و رفـــاقت تــــو ایـن رفــاقت چگونـه آیـد جور؟
همـه در حیــرتم چگونــه مـرا طلبیـدی ز رأفـتت بـه حضـور؟
مـن گنهـکار و تــو امــام رئوف تو سلیمـان و مـن سراپـا مـور
ایــن گنـــاه فــزون و آن رأفـت کاش میگشتم از جمالت کور
چـه کنم رأفتت بــه من رو داد
پـــدر و مـــادرم فـــدایت بـــاد
بند یازدهم
گــر عذابـم هــزار بــار دهنـد بــه که دور از تـوأم قـرار دهنـد
چـه شــود خادمـــان دربـارت گر مـرا هـم ز لطف بــار دهند؟
چه شـود بـر لبــان تشنۀ من فیض یک بوسه زین مزاردهند؟
دوست دارم کـه دور مرقد تو زائــرینت مـــرا فشــار دهنــد
گـوش جانم شنیـد خیل ملک در حریـم تـو ایـن شعـار دهند
کـــه در اینجــــا بـــرات آزادی هدیه بـــر هــر گناهکـار دهند
صــورتت را بــر ایـن حرم بگذار تــا نجــاتت ز قعـــر نــار دهند
حـرف جنّت بود گناه اینجا
از رضا جز رضا مخواه اینجا
بند دوازدهم
بــیپناهــــم، پنـــــاه آوردم نالــــه و اشــــک و آه آوردم
بـــا وجــود سفیــدیِ مــویم بـــر تـــو روی سیــــاه آوردم
پــر کاهــی نداشتـم بـا خود حــــال، کــــوه گنــــاه آوردم
به کسی چه که من گنهکارم بـــه امامـــــم پنــــــاه آوردم
بار عصیان به پشت خود دارم رو بــــر ایــــن بارگـــاه آوردم
خجلــم از تـــو یـــا امـام رضا تیرگـــی بهــــر مــــاه آوردم
نگهــی کـن به صورتــم مولا گــــرد عصیــــان ز راه آوردم
خـار و آلــوده و تهــیدستم
هر کهام«میثم»شما هستم



ولایت چشمهای دارد
قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی
مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا؟
سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟
دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟
نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟
دعایم را که پیش از عرض حاجتها شنود اینجا؟
چو خیل زائران خاکیاش در آمد و شدها
ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا
ولایت چشمهای دارد که در این خانه باید دید
کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا
هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع
نبّوت موکبی دارد که میآید فرود اینجا
تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه میدانی
به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟
تو همّت خواه از این سلطان که در حاجتْ رواییها
ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا
به درگاهی که تمهیدِ طلب موقوفِ سلطان است
که میپرسد که هست آنجا؟ که میداند که بود اینجا؟
به جوش آورده سیبستانی از عطر شهید خود
دل انگورها را خون کند سکر شهود اینجا
قرار اینجاست یار اینجاست کار اینجاست بار اینجا
کرم اینجاست لطف اینجاست فضل اینجاست جود اینجا
نیاز اینجاست نذر اینجاست عُذر اینجاست اِذن اینجا
دکان اینجاست دخل اینجاست نقد اینجاست سود اینجا
چنان جانهای پاک انبیا صف بسته بر این در
که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا
مسیح اینجا کلیم اینجا خلیل اینجاست نوح اینجا
شعیب اینجاست شیث اینجاست لوط اینجاست هود اینجا
سلیمان را از این دریا مگر پیدا شد انگشتر
لب داود را دادهست مرغانِ سرود اینجا
منم مور و سلیمانم به لطفش کرده مهمانم
وگرنه من که میدانم که جای من نبود اینجا
مگر شمعی شوم در گوشهای از این حرم، گریان
که جز با اشکِ عجز، آیینهای نتْوان فزود اینجا
شفایم میدهی با دستهای روشنت، آنجا
به خاکت میتپد گلهای اشکِ من، کبود اینجا
بهار دلگشا اینجا گلِ مشکلگشا اینجا
ره «کشف الهمم » اینجا درِ «حِلّ العقود» اینجا
هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش
ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا
توسل را و حاجت را دخیلم گشته اشک و آه
اجابت را و رحمت را ضریحش تار و پود اینجا
خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در
ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا
ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا
طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا
کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل
توان در مدح اهلالبیت اگر بیتی سرود اینجا



یا علیبنموسیالرضا علیه السلام
قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی
الا یا علیبنموسیالرضا
رضا، یا علیبنموسیالرضا
به جان بندهام هر نفس تا به حشر
ترا، یا علیبنموسیالرضا
ز جان، این امیدم که گردد ترا
فدا، یا علیبنموسیالرضا
مگر از تو یابم منِ دردمند
شفا، علیبنموسیالرضا
اماما که داند مقامت، مگر
خدا، یا علیبنموسیالرضا
زدی بر همه عاشقان از کرم
صلا، یا علیبنموسیالرضا
تو شاهی و نامت بلند است و ما
گدا، یا علیبنموسیالرضا
سخی! ای امام غریب شهید
سخا! یا علیبنموسیالرضا
مرا دم به دم چون نی از شوق تو
نوا: یا علیبنموسیالرضا
«فَمَن غیرُکُم نورهُ حجةٌ
لَنا»یا علیبنموسیالرضا؟
أأنت شفیعٌ لنا فی الحساب؟
- بلی، یا علیبنموسیالرضا
مگر درد ما با نگاهت شود
دوا، یا علیبنموسیالرضا
گرفتهست دین از شما خاندان
بقا، یا علیبنموسیالرضا
رَضی!- ای که راضی و مرضی تویی
رضا- یا علیبنموسیالرضا
قدر را تو حاکم، که در حکم توست
قضا، یا علیبنموسیالرضا
علی- ای که عرش معالی تویی
عُلی، یا علیبنموسیالرضا
رسد از ملائک به تقدیس تو
ندا: یا علیبنموسیالرضا
که حقِ ولایت نیاوردهایم
بجا، یا علیبنموسیالرضا
تویی جدّ «هادی» که از نور توست
هدی یا علیبنموسیالرضا
به دیدار دلهای اعمای ما
بیا، یا علیبنموسیالرضا
مگر از تو فرّ شهی یافتهست
هُما؟! یا علیبنموسیالرضا
ز نامت در افلاک پیچیده است
صدا: یا علیبنموسیالرضا
ولاک لنا فی مهّماتنا
کفی، یا علیبنموسیالرضا
ولی هستی و در دو عالم تراست
ولا، یا علیبنموسیالرضا
ولی هستی و در ولا دیدهای
بلا، یا علیبنموسیالرضا
عطا کن که خود بر تو زیبنده است
عطا، یا علیبنموسیالرضا
کرم کن که از جان کرم بنده است
تو را، یا علیبنموسیالرضا
خوش آن کس که تو میکنی حاجتش
روا، یا علیبنموسیالرضا
همه شب بسوز و به گریه بخوان
دلا! یا علیبنموسیالرضا



امام رضا علیه السلام
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
ای شمع محفلها رضا ای قبـــلۀ دلـــها رضا حلال مشکلهــا رضا
جانم رضا جانم رضا
انــوار قرآنـــم تویـی توحید و ایمــانم تویی قلب خراســانم تویی
جانم رضا جانم رضا
ای نور چشم مصطفی سر تا قدم مهر و وفــا ذیقعده را دادی صفا
جانم رضا جانم رضا
دردانــۀ موسی تویی جانم رضـا جانم رضا یاسین تویی طاها تویی
جانم رضا جانم رضا
جــود و کـــرم فرزند تو جــن و ملک پا بنــد تــو شاه و گدا خورسند تو
جانم رضا جانم رضا
ای نجمه محوروی تو ای چشم موسی سوی تو ای عطرجنت بوی تو
جانم رضا جانم رضا
بر سنگ تو سر میزنم در کوی تــو در میزنم بــر بام تــو پر میزنم
جانم رضا جانم رضا
دارم بـــه کــویت التجــا آوردهام روی رجــــا بــازآ به دیــدارم سه جا
جانم رضا جانم رضا
من خـــار گلـــزار توام من عبــد دربـــار تــوام مــن خــاک زوار تـــوام
جانم رضا جانم رضا
عشقم تویی شورم تویی نارم تویی نورم تویی خلدم تویی حورم تویی
جانم رضا جانم رضا
عشق تو باشــد دولتم خــاک تو مهـــر تربتم تا پا نهــی بــر صورتم
جانم رضا جانم رضا



سرود میلاد حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
ای یوسف فاطمه ای شمع جمع همه یــا ثامــن الائمه
ای به نبی پارۀ تن میلادت مبارک سیدنـا ابـاالحسن میلادت مبارک
ای شمس ولایت خورشید هدایت ای جانها فدایت
ای مظهر هو یارضا میلادت مبارک ضامن آهـو یـا رضا میلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی
ای بضعۀ محمد چشم و چراغ احمد حجت حی سرمد
دستـــه گلـــی میـــلادت مبـــارک تمام حسن احمدی میلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی
ایمان بر تو نازد قرآن بر تو نازد ایران بر تو نازد
عـالم آل فـاطمه میلادت مبارک باب الحوائج همه میلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی
ای قرآن نجمه ای رضوان نجمه ای جانان نجمه
تویی شفیع دوسرا میلادت مبارک حـج تمـــام فقـــرا میـــلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی
ای هشتم امامم بر جانت سلامم من بر تو غلامم
ای همـۀ ولایتـم میلادت مبارک خورشید هدایتم میلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی
ای تاجت به تارک ای روحِ «تبارک» میلادت مبارک
تویی تمام هستی ام میلادت مبارک روح خــدا پرستــیام میلادت مبارک
یامعین الضعفا خوش آمدی خوش آمدی
یا غریب الغربا خوش آمدی خوش آمدی



توسل به حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
ای رأفــت تــــو رأفــت ذات خــــدا رضـــــا از پــای تـا بــه ســر علــی مرتضی رضا
نامت از آن رضـاست که در عرصۀ حساب حق نیست بیرضای تواز کس رضا،رضا
هرکس که بیشترکرمش میرسدبه خلق او بیشتـــر بــرد بـــه درت التجــــا رضـــا
عیسی صفــای روح گرفتــه در این حــرم موسی ستـاده بــر در تــو بــا عصـا رضا
از روضــه ی مقـــدس تـــو میوزد نسیم تــا بـــاغ خلـــد، بـــا نفـس انبیـــا رضـــا
جوشد ز بس اجـابت از این آستـان قدس گـم میشــود کنــار ضـریحت دعـا، رضا
آغــوش خـود گشــوده برای خوشآمدش از هـر دری کــه ســوی تـو آید گدا، رضا
خـود پیشتــر ز خوانـــدن اذن دخــول مــن بــر مـن نگاه کــردی و گفتــی بیــا رضـا
در کــوی تــو ز بس کــه رؤفی تــو، زائرت دانــد ثــواب، اگــر چــه بیــارد خطا، رضا
من شــرم میکنم که بیـایم در این حرم تـو میزنــی مــرا ز کــرامت صــدا، رضا
آید بــه گــوش دل ز طپشهــای سینهام دائــم صـــدای زمزمــه ی یـا رضـا رضــا
در آستـــان قـــدس تــــو انگــار میکنـــم گردیـــده قسمتــم سفــر کربـــلا رضـــا
نشناختــم، امــــام زمـــان زائـــر تــو بــود کـــردم ســـلام و داد جــــواب مــرا رضا
با آنکـــه شهریـــار همــه عالمـی، کسی مثــل تـــو نیـست بـــا فقــرا آشنــا رضا
یک بـــار اگـــر کنـــد به خراســان زیــارتت بــر بازدیـــد زائـــرت آیــی ســه جـا رضا
اول بـــه خُلـــد فاطمـــه گویـــد جــواب او هـر کـس صـدا زنـد ز ره صدق «یا رضا»
مــولای مـــن بـــه جـــان جـــواد الائمهات دسـت مـــرا بگیــــر، بـــرای خــدا رضــا
دست مــرا گرفتــی و سوگنــد میخورم آقاتـــری از اینکـــه نمایـــی رهـــا رضــا
زوار چــون بــه سوی حریمت سفــر کنند بایــد کـه جــان دهنـد بـه گنبـد نما رضا
هرکس به عمرخود شده مأنوس باکسی
«میثم» گرفتـه انس بــه مهـر شمــا، رضا



در ولادت حضرت رضا علیه السلام
صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
بــارک الله نجمـه امشـب آفتــاب آوردهای وجــه ناپیــدای حــق را بینقـاب آوردهای
در تــراب امشب جمــال بوتــراب آوردهای یـا بــه دامــن احمـد ختمی مآب آوردهای
از دل دریـــای رحمــت درِّ نــــاب آوردهای گل به دست خودگرفتی یاگلاب آوردهای؟
با جـلال آمنـه مرآت احمد زادهای
در حقیقت عالم آل محمّد زادهای
این پسر حسن خدا رامظهر است ومنظر است این پسر سـر تا به پا،پا تا به سـر پیغمبر است
این پسرهم مصطفی هم فاطمه یاحیدر است تو چومریم،این پسرعیسای عیسی پرور است
این پسـر در هفـت دریــای ولایت، گوهر است این پسـر قــرآن بـابـا روی دســت مــادر است
ایـن شـه ملک قـدر فرمانــده جیــش قضـاست
این همان جان جهان مولاعلی موسیالرضاست
بضعــه ی ختـم رسـالت، روح قـرآن است این بلکه هم جان جهان،هم یک جهان جانست این
قدر قــدر و نــور نــور و فــرق فرقـان است این من بـه قرآن میخورم سوگند، قرآن است این
جـان دین، اصـل ولایـت، روح ایمـان است این شمــع جمــع انبیــا در بــزم امکـان است این
لالههای وحــی از فیـض بهـارش کرده گل
بوسۀ موسیابنجعفر بر عذارش کرده گل
ظـرف نامحــدود دریاهای رحمت ساغرش آسمـان گردیـده چون پروانه بـر دور سرش
ضامن آمـرزش خلقـی است آهــوی درش حافظ ایران اسلامی است در قم خواهرش
جـــد امیرالمــؤمنین، ام ابیهـــا مـــادرش عالم هستـی گرفته همچو کعبه در برش
موسی عمران بیا فرزند موسی را ببین
آدم و نوح و خلیل الله و عیسـی را ببین
چـار صحـن او پنـــاه چــار رکــن عـالم است گنـدم مرغــان صحنش عکـس خـــال آدم است
گنبــد زریــن او خورشیــد مــاه مریـــم است پیش احسانش بسائل گرجهان بخشد،کم است
درزمین قصـر بلندش،عرش عرش اعظم است شهر مشهـد چون مدینــه، او رسول اکرم است
خسروان درکویش احساس حقارت میکنند
انبیــــاء و اولیــــــا او را زیــــارت میکـننـــد
سایــۀ گلدستههایش سجــدهگاه آفتاب آسمــان بــر خـاک راه زائــرش ریزد گلاب
جبرئیـل از جام سقا خانهاش نوشیده آب از حساب آسوده باشد زائرش روز حساب
پای دیوار حریم قـدس او یک لحظه خواب باشـد از بیـداری قـدرش فزون اجر و ثواب
بهترین عبد خدا اینجا خدایی میکند
از تمـــام آفـرینش دلربـایــی میکند
از هـــزاران کعبــه زیــر سایه ی دیوار تو بـار خیـــل انبیـــا افتـــاده در دربـــار تـو
من کیم تـا باشم ای وجه خـدا، زوار تو؟ خــارم و روییــدهام در دامـــن گلــذار تو
میکشی ناز مرا هر چند هستم عار تو گــر چـه بــودم بـــا گنـاهم باعث آزار تو
هر چه میبینی بدی از من نمیرانی مرا
من خجالت میکشم اما تو میخوانی مرا
رأفتـت نــازم چــرا از مـن حمایت میکنی؟ از جهنـم در بهـشت خـود هـدایت میکنی
زنــدهام از فیــض سرشــار ولایت میکنی همچنــان از کوثــر نــورم سقـایت میکنی
نه مرا میرانی از خود،نه شکایت میکنی قاتلت گــر بــر درت آیــد، عنــایت میکنی
اینکه دشمن هم بوَدچون دوست مرهون شما
عفو و جود و بذل و احسان است در خون شما
کیستی تو؟ ظرف احسان خداوندی، رضا در کــرم مثــل خدا بیمثل و مانندی رضا
من همــه بیآبــرو، تـــو آبرومنــدی رضا تیرگــی بـودم بــه بحـر نورم افکندی رضا
بس که آقایی، به رویم در نمیبندی رضا هر چه گریاندم دلت را، باز میخندی رضا
تو رؤف اهلبیتی، لطف و احسان بایدت
میزبـانی و پـذیرایی ز مهمـــان بایــدت
من به زنجیر غمت عمری اسیرم یا رضا بستـه شـد از خاک زوارت خمیرم یا رضا
بـا تــولای شمــا دادنــد شیــرم یا رضا وز گنــه در آستـانت سر به زیـرم یا رضا
بار ده تــا قبــر تــو در بــر بگیـرم یا رضا لطف کن تا گوشۀ صحنت بمیرم یا رضا
هر چه بودم هر چه هستم«میثم»کوی توام
از خجــالت کـــورم امـــا عــاشق روی تـوام



یاد امام رضا علیه السلام
آتش مهر– غلامرضا سازگار
اگر چه نیست مرا شأن زائر حرمت
کبوتری است دلم دور گندم کرمت
اگر تو پای به چشمم نمی نهی بگذار
که لحظه ای بکشم چشم خویش بر قدمت
تو آن امام رئوفی که دشمنانت نیز
طمع برند به لطف و عنایت و کرمت
عجب نه، گر دو جهان را نهی کف دستش
اگر به جان جوادت، کسی دهد قسمت
خجسته باد خراسان و زنده باد ایران
که مستدام بود زیر سایه علمت
هزار موسی عمران به طور تو مدهوش
هزار عیسی مریم گرفته جان ز دمت
نماز برده به صحن مطهر تو نماز
حرم طواف کند در حریم محترمت
تو آن امام رضایی که اختیار قضاست
به اقتضای خداوند جاری از قلمت
هنوز وارد صحن مطهرت نشده
سلام می شنود از تو زائر حرمت
عنایتت همگان را گرفت و "میثم" هم
چو قطره ای است که افتاده در کنار یمت



پنجرۀ فولاد
یک ماه خون گرفته 2– غلامرضا سازگار
زائــرین تــو فقط شیعۀ اثنی عشرند همــه دلبــاختۀ عتـرت خیرالبشرند
همه گشتند به دریای نگاهت تطهیر به گل روی تو سوگندزگل پاک ترند
زائـرینی کــه بـه این کعبـۀ دل، دل بستند تــا ابــد از حَـرمت دل نبرند و نبرند
گــربه ســوی حَرمت روی کنند اهل جحیم تــا ابـد از طمع روضة رضوان گذرند
ســائلان کــرمت یکسـره ارباب کرم زائــران حـرمت از همة خلق سرند
پـــا گـذارند بـه بـال ملک و طرۀ حور رهــروانی کـه به سوی حرمت ره سپرند
عـــالمی رو بــه روی پنجــرۀ فولادت به امید کرمت همچوگداپشت درند
انبیـــا نــاز فـروشند به گلزار بهشت اگــر از دور بـــه ایـوان طلایت نگرند
مهرتولاله وریحان بهشت دل ماست حـاش لله کـه مـا را به جهنم ببرند
"میثم" بی سر و پایم نظری کن مولا
که مرا جزو سگان سر کویت شمرند



زائر من
یک ماه خون گرفته2-غلامرضا سازگار
مسیــح می دمــد از تــربت مطهر من فضــای طوس نه، عالم بود معطر من
فـــرشتگـان همــه زوار زائــــرین مننـد بهشت گشته بهشت از بهشت منظــر من
منــم عزیــز دل فـــــاطمه امــــام رضا که خلق کرده خداخلق رابه خاطرمن
عجیـب نیـست اگـر زائـری کـه قبر مرا بــه بــر گـــرفته بگیــرد قـرار در بر من
هزار موسی عمران به سجده افتادند در این حـریم به خاک مسیح پرور من
دلـی کـه زائـر مـن می شــود مزار من است خوشادلی که شداین جامزاردیگر من
شکسته ای که صدامی زندمرا از دور جــواب می شنــود بـــارها ز داور من
ز هـر دری کـه شـود زائرم به من وارد درست چهــره بـه چهره بود برابر من
مـن آفتــاب خــدایم جهـان در آغوشم شماحضور من وعالم است محضرمن
کتــاب منقبتــم را تمـــام نتـــوان کــرد اگـر شوند همه انس و جان ثناگر من
کســی کـه زائـر من گشـت دوستــش دارم روا بــود کـه خطـابش کنـم بــرادر من
الا تمـــام خـــراسانیان پــاک سرشت خجستـه بــاد شما را طواف مقبر من
فـــرشتگان چــو کبوتر به دورتان گردد بـه شرط آن کـه بگـــردید دور زائر من
به زائرین من اینک نصیحتی است مرا کـه احتــرام بگیــــرید از مجـــــاور من
اگــر بــه مرقد من نیز دستتان نرسید زنیـد بــوسه بـه قم بر مزار خواهر من
هــزار حیـــف کـــه قــدر مرا ندانستند کــه بـود هـر نفس مـن غـم مکرر من
هـــزار بـــار عــدو مخفیـانه کشت مرا خـــدای نگـــذرد از قـــاتل ستمگر من
شــرار زهـر مرا در دل آتشی افروخت که آب گشت همه عضو عضو پیکرمن
چوشخص مارگزیده به خویش پیچیدم خـدا گواست چه آورد زهر به سر من
میــان حجـــره زدم دست و پا غریبانه جــواد بود و من و لحظه های آخر من
دو دسـت خــویش گشــود و گرفت اشک مرا فتـــاد تــا کـه نگاهش به دیدۀ تر من
زنــان شهــر خـراسان گریستند همه زدنـد بـر سـر و سینــه جای مادر من
بــه روز حشــر نســوزد جحیم "میثم" را
که بوده با سخن و سوز خویش یاور من



خراسان
یک ماه خون گرفته1-غلامرضا سازگار
خراســان می دهــد بــــوی مدینــه خراســان کــوه غــم دارد بــه سینه
خراســـان را ســراسـر غــم گرفتـه در و دیـــــــوار آن مـــاتــــم گرفتـــــه
خراســان! کــــو امـــــام مهربــانت؟ چـــه کـــردی بــا گرامـی میهمانت؟
خراسـان راز دل هــا بـا رضا داشت چه شب هایی که ذکر یارضاداشت
خـراســـان کــربــلای دیگــر مـاست مــــــزار زاده ی پیغمبــــــر مــــاست
خـراسـان! می دهـد خاکت گواهی ز مظلـــومی، شهیدی، بی گناهــی
بـــــــه دل داغ امــــامت را نهـــادند امامــت را بــــه غـــربت زهـــر دادند
دریغــا! میهمـــان در خانــه کشتنـد چـــه تنهــا و چـه مظلومانـه کشتند
امــــامِ اِنــس و جــان را زهــر دادند بـه تهدیــد و بــه ظلــم و قهـر دادند
ز نـارِ زهـرِ دشمن، نور می سـوخت سـراپا همچو نخل طور می سـوخت
ز جـــــا بــرخـــاست بــا رنـگ پریـده غـــریبانـــه، عبــــا بــر ســر کشیده
گهـی بی تاب و گه درتاب می شد همه چون شمع روشن آب می شد
میان حجره ی دربسته می سوخت نمیزد دم ولی پیــوسته می سوخت
ز هفــــــده خواهـــــر والا تبـــــارش دریغــــا کــــس نبــــودی در کنـارش
به خــود پیچید و تنهـا دست و پا زد جـــوادش را، جـــــوادش را صــدا زد
دلش دریای خون،چشمش به دربود امیـــــدش دیــــدن روی پســـر بــود
پــدر می گشـت قلــبش پـاره پـاره پسـر می کــــرد بــر حــالش نظــاره
پدرچون شمـع سـوزان آب می شد پسر هــم مثـل او بی تـاب می شد
پدرآهسته چشم خویش می بست پسر می دید وجان می داد ازدست
پسـر از پرده ی دل نالـه سـر داد
پـدر هـم جان در آغـوش پسر داد



علی بن موسی علیه السلام
یک ماه خون گرفته1-غلامرضا سازگار
مـــه بــرج ایمــان، علــی بن موسی در دُرج امکــــــان، علـــی بــن مـوسی
سپهــــر امـــــامت، محیـــط کـــرامت یم جـــود و احسـان، علـی بن موسی
به آدم دهی دَم،به موسی دهی یَد به عیسی دهی جان،علی بن موسی
ولای تـــو باشـــــد کمــــال ولایــــت میـــان امـــامـــان، علــی بــن موسـی
تویی قــدر و کوثـر، تویی نـور و فرقان تــویی آل عمــــران، علــی بـن موسی
وجودتو ای جانِ جان،جانِ جان است در آغــــوش ایــــران علــی بـن موسی
به چشم تــو نـازم کـز آن شیــرِ پرده شــود شیــــرِ غـرّان، علـی بن موسی
عجب نیست نــاز ار کنــد مـور راهـت بــه تخــت سلیمـان، علـی بـن موسی
سُـم آهویـی را کــه ضامـن شدی تو زنـــد بــوسـه رضوان، علی بـن موسی
بُـــوَد شیعــــه را در کمــــالِ تشیـــع ولای تــــو میــــزان علــی بــن موسـی
سـزد جـن و انـس و ملک بـر تو گرید چــو دعبـل ثنا خـوان، علی بن موسی
عجـب نیست کــز رأفـت و رحـمت تو بَـــرَد بهـــره شیطان، علـی بن موسی
دل مــرده گـــردد بــه خـاک تــو زنده چـــو بـــاغ از بهـاران، علـی بن موسی
غبــــاری کــه روی ضــریحت نشینــد شفـــا خیــــزد از آن، علـی بن موسی
شــــود بــا نسیــم بهشـتِ حــریمت جهنـــم گلستــــان، علـــی بن موسی
ســــزد انبیـــــا در طـــــواف مــــزارت بخــواننــد قــــــرآن، علـی بــن موسـی
دهــد قبّــه ات نـور بــر چشم گردون چــــو مهـر درخشان، علـی بن موسی
بَــرَد در حــریـــم تـــو دســت توسّــل دو صــد پــــور عمران، علی بن موسی
تو نوحیّ وایران چوکشتی،چه بیمش ز امـــــواج طوفــان، علــی بــن موسی
کنــد جـن و انس و مـلک درد خود را بــه خـــاک تـو درمان، علی بن موسی
همـــه آفــرینش بــود سفــره ی تـــو همـه خلـــق مهمـان، علی بن موسی
تــو شــاه جهـــانی خواننـــد خَلــقت غــــریب خــراســـان، علـی بن موسی
تـو در قصــر مأمــون شب و روز بودی چـــو یـوسف به زندان،علی بن موسی
لبـت بـــود خنــدان، دلـت بــود گریـان غمـت بــــود پنهـــان، علـی بن موسی
بـه غم هــای ناگفتــه ات بــاد جاری ســـرشکم بـه دامان، علی بن موسی
تــو را بـارهــا، بارهــا کشـت مامــون بـــه رنــــج فـــراوان، علی بــن موسی
نبایــد کــه بـــا هیفــده خواهــر آخــر تــو تنهـا دهی جان، علی بـن موسی
تو مسموم گشتی، دگر جسم پاکت نشــد سنــگ بــاران، علی بن موسی
تــو دیگــر جــوادت نشــد اِربـــــاً اِربــا ز شمشیـــرِ بُــــرّان ، علـی بن موسی
تو دستِ جــدا گشتــه از تــن ندیدی بــــه خــــاک بیابـان، علی بــن موسی
توشش ماهه طفلت درآغوش گرمت نشـد تشنـه قـربـان، علـی بن موسی
دریغــا، دریغـــا کـــه بـــا آل عصــمت شکستنـد پیمــــــان، علی بـن موسی
به «میثم» نگاهـی، که بـا خود ندارد
به جز کوه عصیان، علـی بن موسی



سرود میلاد حضرت امام رضا علیه السلام
صیام تا قیام - غلامرضا سازگار
امشب گــردد مــرغ دلـــم دور رخســـار رضــا
چشم موسی بن جعفر است محو دیدار رضا
مــرآت حسن احمــدی مولا مولا خوش آمدی
یابن الزهراخوش آمدی یابن الزهراخوش آمدی
شمس هدایت رضاجانم نــور ولایت رضــا جـانم
بحــر عنــایت رضا جانم جان به فدایت رضاجانم
مـــولا مـــولا رضـا جانم مــولا مــولا رضــا جانم
امشب عــروس فاطمــه آورده قـرص قمر
خورشید ازطور موسوی تابیده وقت سحر
ای نور حـی ذوالمنـن مولانــا یا اباالحسن
مرآت حسن احمدی مولامولا خوش آمدی
یابن الزهراخوش آمدی یابن الزهراخوش آمدی
روح نمـازم رضا جانم راز و نیــازم رضــا جانم
فخر حجازم رضا جانم من به تو نازم رضاجانم
مـولا مـولا رضا جانم مـولا مـولا رضــا جانم
ای کامـــل از ولادتـــت ایمـــان اهــــل ولا
ایـران از فیـض مقـدمت ایمن گشتـه ز بلا
چشم وچراغ ما همه خورشیـد آل فاطمه
مرآت حسن احمدی مولامولا خوش آمدی
یابن الزهراخوش آمدی یابن الزهراخوش آمدی
حسن خــدایی رضـا جانم مشکل گشایی رضاجانم
شمس الضحایی رضاجانم پنــاه مایــی رضــا جــانم
مـــولا مــولا رضــا جــــانم مــولا مــولا رضــا جــانم
ای ایــران در جــوار تــو رشک گلـزار بهشت
روز اول گـل مــرا حــق بــا مهـر تو سرشت
مرآت حسن احمدی مولا مولا خوش آمدی
یابن الزهراخوش آمدی یابن الزهراخوش آمدی
باب المرادم رضا جانم خیرالعبـادم رضا جانم
روح الفؤادم رضا جانم دل به تودادم رضاجانم
مـولا مــولا رضا جانم مــولا مــولا رضا جانم
مهرت آب بقای من عشقت ایمان من است
خـاک زوّار تـو شــدن عهد و پیمان من است
مرآت حسن احمـدی مولا مولا خوش آمدی
یابن الزهرا خوش آمدی یابن الزهرا خوش آمدی
تمــام هستم رضا جانم عهــد الستـم رضا جانم
دل به توبستم رضاجانم سوی تودستم رضاجانم
مــولا مـــولا رضــا جانم مــولا مــولا رضــا جـانم



عالم آل محمد صلوات الله علیه
صیام تا قیام - غلامرضا سازگار
ای عرشیان به شهر خراسان سفرکنید شب را در این بهشت الهی سحر کنید
بــا زائــرین ایـــن حــرم الله ســـر کنید مــدح رضــا چـو آیـه ی قـرآن ز بـر کنید
عیـد بزرگ شیعه ی آل پیمبـر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیـر جان و به جانان نظاره کن بر چهــره ی حقیقت ایمـــان نظـاره کن
یک لحظـه بـر تمامی قــرآن نظاره کن در دست نجمه نجم فـروزان نظـاره کن
میـلاد پــاره ی تــن زهـرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهــر جمــال خداوند اکبــر است آیینــه ی تمـــام نمـــای پیمبـــر است
خورشیـد نجمه یا مه افلاک پرور است قرآن روی سینۀ موسی بن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هـزار سینــه ی سینـا به نور او چشم هزار موســی عمـران به طور او
صف بسته اند خیــل رسل در حضور او دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریــزد بـــرات عفــو خـــدا از نظاره اش
دوزخ بهشت میشود از یک اشاره اش
هر قامتـی که سـرو لب جو نمی شود هر صورتـی که وجــه هوالهـو نمی شود
هر پادشه کـه ضامـن آهــو نمی شود هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود
در طوس پاره ی تن احمد بود یکی
آری رئــوف آل محمــد بـــود یکـی
ای خلـق خـاک پـای تـو یا ثامن الحجج جـان جهـان فــدای تــو یـا ثامن الحجج
قــرآن پــر از ثنــای تــو یـا ثامن الحجج ایمــان بـــود ولای تــو یــا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بــی ولای تــو هرگـز قبول نیست
گــردون همـاره دور زنــد در طــریق تو خورشید خشت گوشۀ صحن عتیق تو
بـا آن همــه کـرامت و لـطف دقیـق تو خـود را شمــرده اند گدایـان رفیـق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خـود رفیق گـدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای توخاص وعام فرقی نمی کند بـه درت شـاه یـا غلام
سلطـان ندیـده ام ز گــدا گیــرد احترام پیش از سـلام زائــر خـود را کنـد سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییـــز بوستــان دل مــا بهـــار تـوست در شهرطوسی وهمه عالم دیار توست
گل بوسـه ی امام زمان بر مزار تـوست شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم وچراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفـر کنم دلـم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم از ذره کمتــرم نتــوان گفـت چیستـم
در پرتــو کـــرامت خورشیــد زیستــم روزی کـه نیستم بـه کنار تـو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل ازنسیم صبـح بهشت تو بو گرفت خورشید پیش روی تواز شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت بـی آبـــرو ز خــاک درت آبــرو گـرفت
من دور گنــدم کــرم تـو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو "میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
شعر ولادت سلطان
دکتر سيد مهدي ايزدي دهکردي (حکيم)
امشب شب ولادت شاهي ز اولياست (ع)
امشب شب کرامت سلطان دين رضاست (ع)
امشب که آدمي و ملک سر به پاي دوست
دارند و سر به خاک نهادن ز جان سزاست
امشب هماي رحمت حق ميدهد نويد
بر زادن نواده حيدر (ع) که خوش لقاست
امشب زند چو پرتو خود بر جهان عشق
آيد برون امين ولايت که با صفاست
امشب به جاودانه کونين در زمان
در عرش قدسيان همه فرياد مرحباست
امشب که منجي بشر آيد به عشق حق
بر فرش آفرينش و نوري ز انبياست (ع)
امشب يگانه مظهر انوار کبريا
فخر بشر در آيد و بيچون ز اولياست (ع)
امشب کند شفاعت جانانه بر حکيم
موسي الرضا (ع) به چاکرش از عشق با وفاست
گنبد خضراء
کبوتران حرم،حسن کوچک زاده
در فضاي عالم امکان عجب غوغاستي
کز زمين تا آسمان بزم طرب بر پاستي
هر کجا پا مينهي باشد گلستان از سرور
نغمههاي بلبلان تا گنبد خضراستي
زانکه روز يازده از ماه ذيقعده مهي
ميشود طالع که از رويش جهان آراستي
نجمي از نجمه درخشان گشت کز نور رخش
مهر و ماه آسمان را روشني افزاستي
موسي عمران که او را عقده بودي بر لسان
زامر پور موسياش نطق و زبان گوياستي
مخزن گنجينه حق، وارث علم نبي
صولتش از حيدر و عصمت هم از زهراستي
حلم او چون مجتبي و در شجاعت چون حسين
وز عبادت حضرت سجاد را همتاستي
يادگار حضرت باقر بود او از علوم
صادق آسا صادق الوعد آن شه والاستي
کاظم الغيظ است مانند پدر موسي و نيز
در لب جانبخش آن شه معجز عيسياستي
قبله هفتم شه هشتم علي موسي الرضا
کو رضا خود بر قضاي ايزد يکتاستي
خاک بوس درگه او يوسف و يعقوب و هود
آدم و نوح و خليل و عيسي و موساستي
کعبه آسا بارگاه او مطاف شيعيان
وز شرف برتر ز عرش و مسجد الاقصي استي
مأمن بيچارگان و ياور درماندگان
وز عنايت شيعيان را ناجي فرداستي
با همه قدر و جلالت شد شهيد از ظلم و جور
آنکه خود دارالشفا بر جملهي مرضاستي
در غريبي گشت مسموم و نبودي ياوري
گاه جان دادن به حجره يکه و تنهاستي
بر پسر بسپرد اسرار ولايت آن ولي
منتظر بهرش به رضوان سيد بطحاستي
ني فقط او در حياتش بس مصيبت ديده است
قبر پاکش تير باران از کف اعداستي
جان بقربانش که از هر ماجرا آگاه بود
سبط پيغمبر بهر سوگ و غمي بيناستي
دست بر دامان وي «آهي» بزن از روي صدق
کو شفيع عاصيان در محشر کبراستي
شعر لبخند آفتاب
شاعر:وفایی
منبع: کبوتران حرم،حسن کوچک زاده
آسمان را عرشيان امشب چراغان مي کنند
کهکشان در کهکشان آئينه بندان مي کنند
قدسيان امشب به عين مقدم شمس الشموس
اختران را بهر کسب نور مهمان مي کنند
تشنگان معرفت امشب به زير آسمان
ابرهاي رحمت حق باز باران مي کنند
انجمن آراست نام ثامن الاطهار و باز
نام او را عاشقان شمع شبستان مي کنند
تازه ميگردد دل ما چون گل شبنم زده
آيهي نام و را هر جا که عنوان ميکنند
هر که اشک شوق ريزد از برايش روز حشر
دامن او را پر از ياقوت و مرجان مي کنند
روضه او هست تا آئينه ي باغ بهشت
زائران او مکان در باغ رضوان مي کنند
در حريم او که باشد بهر ما دار الشفا
دردمندان دردهاي خويش درمان مي کنند
اي «وفائي» هر که گردد زائرش با معرفت
مشکل او را به روز حشر آسان مي کنند
سرشک شوق
شاعر: نسرین قدرتی
شب تا سحر ، لحظه شماري مي کرد
از ديده سرشک شوق ، جاري مي کرد
آن شب ، شب ميلاد گل زهرا بود
آن شب که مدينه ، بيقراري مي کرد
***
عطر عشق
عطر نفس سبز خدا ، مي آيد
عطر خوش عشق ، سوي ما مي آيد
يعني : که پس از شبان يلدايي ما
خورشيد گل روي رضا مي آيد
***
گل افشاني
گل آمد و هنگام گل افشاني شد
رفع غم و ماتم و پريشاني شد
شب رفت و مدينه رو به خورشيد نشست
از نور رضا، مدينه نوراني شد
***
عطر گل
عطر گل سرخ مصطفي مي آيد
از عرش صلا به جان ما مي آيد
از وسعت آسمان مهتابي دل
فرياد رضا، رضا، رضا، مي آيد
***
مژده ي ميلاد
از روي تو عطر نوبهاران جاريست
عطر نفس بنفشه زاران جاريست
از مژدهي ميلاد تو از چشمانم
صد چشمه زلال سبز باران جاريست
شعر ستاره عشق
شاعر: نسرین قدرتی
دوباره بوي گل آمد، ز گلشن توحيد
رسيد نوبت شادي، رسيد مژدهي عيد
ز بام عشق برآمد ستارهاي تابان
ستاره اي که چنو چشم روزگار نديد
به باغ سرخ خدا، لالهاي شکوفا شد
به بوستان ولايت، شکوفه اي خنديد
رسيد قاصد و پيغام آشنا آورد
نسيم صبح ز فجر زمانه داد نويد
دوباره روي زمين، خانهي شقايق شد
دوباره غنچه به تن، عاشقانه جامه دريد
ز جلوهاي دل هستي به شور و شوق افتاد
ز مطلعي دل عالم، درون سينه تپيد
بهار آمد و گل لب به خندهاي وا کرد
بيا که مهر درخشنده بر جهان تابيد
حضور نور، بشارت ز صبح شادي داد
نقاب تيرهي شب را، ز قاب پنجره چيد
ز شرق آيينه آمد، سوار جادهي نور
دميد از افق عشق، پرتو جاويد
دوباره گردش گيتي به کام عاشق شد
دوباره نغمه ي تکبير در فضا پيچيد
سرود و زمزمه ي عاشقانه اي برخاست
خروش و هلهله تا عرش بيکرانه رسيد
به ميهماني گل رفت، روشناي سحر
به ميهماني هر ذره ميرود، خورشيد
بهار، فرش رهش کرد آنچه با خود داشت
شقايق و سمن و سوسن و بنفشه و بيد
به شادباش قدومش، زمانه گويا شد
بر آستان جلالش، فرشته پر ساييد
ترانه خواند گل از شوق ديدن رويش
فلک به رقص درآمد چو اين ترانه شنيد
فضا ز بوي خدا مست و دل به بويش مست
چه جانفزاست نسيمي که از کرانه وزيد
گذشت دورهي غم، فصل عاشقي آمد
کنون که يار ز رخسار ماه، پرده کشيد
به هر کرانه ببين جلوهي جمالش را
منور است جهان، از طلوع صبح سپيد
مبارک است به ما، مطلع ستاره ي عشق
فروغ ديدهي هستي، چراغ راه اميد
به يمن مقدم مولا، امير ملک وجود
به قلب پاک جهان، نور جاودانه دميد
به يک نشانه دل خلق را، به يغما برد
به يک اشاره غم عشق را، شفا بخشيد
بيا به قبله ي پاکش سر نياز آريم
که بر غبار رهش سجده ميبرد، ناهيد
مراد يابي ازين در، دري که رو به خداست
ز بارگاه «رضا» هيچ کس نشد نوميد
صلاي عشق، مرا مژدهي زيارت داد
دلم بسان کبوتر ز دام سينه پريد
حديث نور بخوان «نسترن» به نام رضا
حديث نور به مهر «رضا» شود تأييد
شعر عید آل عبا
شاعر: نسترن قدرتی
شبي بود و شبي پرماجرا بود
سرود آفرينش، تا خدا بود
شبي لبريز از آواي مهتاب
شبي زيبا، شبي بي انتها بود
گل احساس بوي عشق ميداد
دل آيينه سرشار صفا بود
همه ذرات عالم در تب و تاب
تمام ملک هستي، در نوا بود
دل پاک مدينه، روشني داشت
عجب شوري، عجب شوري به پا بود!
صداي خندهي گلهاي هستي
به سمت روشن آبي، رها بود
حضور عشق بود و جلوهي نور
چه نوري؟ نور پاک کبريا بود
به دست آسمان، موج ستاره
گل و آيينه در دست صبا بود
چه زيبا بود شعر چشمهساران
چه زيباتر! سرود لالهها بود
ملک در شور و شوق بينهايت
فلک مهمان بزم مصطفي بود
فضاي خلوت راز مدينه
معطر از شميم آشنا بود
هوا بوي محمد داشت آن شب
که عيد عالم آل عبا بود
به جانها «نسترن» شوقي دمادم
همه درهاي باغ عشق، وا بود
در آن شب، آن شب زيباي هستي
مدينه، چشم در راه رضا بود
شعر درباره ولادت امام رضا علیه السلام
منبع: حدیقه الذاکرین،یدالله بهتاش
نجمه آورده گل در گلستان رضا
شد شکوفا غنچهي روي زيبا رضا
اي گل محمدي
يا رضا خوش آمدي
اي رخ ماه رضا چشم موسي روشن است
خانه ي هفتم امام از وجودش روشن است
اي گل محمدي
يا رضا خوش آمدي
پا نهاده در جهان عالم آل رسول
چشمه سار مرتضي سرو گلزار بتول
اي گل محمدي
يا رضا خوش آمدي
شيعيان را هشتمين حجت حق آمده
از فلک بر خاکيان نور مطلق آمده
اي گل محمدي
يا رضا خوش آمدي
نور ثامن الحجج در جهان روشنگر است
تهنيت عاشقان بر مهدي و هم رهبر است
اي گل محمدي
يا رضا خوش آمدي
شعر ولادت امام رضا علیه السلام
شاعر:خوشدل
منبع: حدیقه الذاکرین،یدالله بهتاش
مژدگان آيت رضا آمد
آمر و ناهي قضا آمد
شاه شاهان علي بن موسي
حجت هشتمين رضا آمد
کنيت و نام و شهر ياري وي
راست مانند مرتضي آمد
مان نجمه دميد از رخ او
مه و خورشيد را صفا آمد
الله الله که نور شمس شموس
روشني بخش ما سوا آمد
دامن نجمه مطلع الانوار
زان رخ ايزدي نما آمد
او بود مظهر ولا و مولا
روح آئين مصطفي آمد
بيولاي علي و آل علي
هر عمل باطل و هبا آمد
شاهد من حديث سلسله است
کز آن من شرطها آمد
ياري از فيض مقدمش به جهان
صد جهان رحمت و صفا آمد
شيعه خاص و کامل الايمان
زائرش از سر وفا آمد
آري از فيض سبز پرچم او
سرخي روي ماسوا آمد
خود بدان سان که مدح و منقبتش
بهترين ذکر اوليا آمد
حرمش بهر ملک و ملت ما
دافع فتنه و بلا آمد
ما همه در پناه او باشيم
کو نگهبان ملک ما آمد
گل سرخ محمدي رخ اوست
که فرح بخش و جانفزا آمد
شعر در منقبت امام رضا علیه السلام
شاعر: علی آهی
منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام رضا عليه السلام، عبدالله صالحي نجف آبادي
در فضاى عالم امكان عجب غوغاستى
كز زمين تا آسمان بزم طرب برپاستى
هر كجا پا مى نهى ، باشد گلستان از سرور
نغمه هاى بلبلان تا گنبد خضراستى
نجمى از نجمه ، درخشان گشت كز نو رخش
مهر و ماه آسمان را روشنى افزاستى
از زمين تا آسمان بنگر صفوف قدسيان
تهنيت گو بر نبىّ سلطان اَو اَدنى ستى
حلم او چون مجتبى و در شجاعت چون حسين (ع )
وز عبادت حضرت سجّاد(ع ) را همتاستى
يادگار حضرت باقر (ع ) بود او از علوم
صادق آسا صادق الوعد، آن شه والاستى
كاظم الغيط است مانند پدر موسى و نيز
در لب جان بخش آن شه ، معجز عيسى ستى
ماءمن بيچارگان و ياور درماندگان
وز عنايت شيعيان را ناجى فرداستى
شعر جامی درباره ولادت امام رضا علیه السلام
منبع: مدایح رضوی در شعر فارسی،احمد احمدی بیرجندی،سید علی نقوی زاده
سلام علي آل طه و ياسين
سلام علي آل خير النبيين
سلام علي روضة حل فيها
امام يباهي به الملک و الدين
امام به حق شاه مطلق که آمد
حريم درش قبله گاه سلاطين
شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان
در درج [صندوقچه جواهر] امکان مه برج تمکين
علي بن موسي الرضا کز خدايش
رضا شد لقب چون رضا بودش آيين
ز فضل و شرف بيني او را جهاني
اگر نبودت تيره چشم جهانبين
پي عطر روبند حوران جنت
غبار ديارش به گيسوي مشکين
اگر خواهي آري به کف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست درچين
چو جامي چشد لذت تيغ مهرش
چه غم گر مخالف کشد خنجر کين
یا ضامن آهو
شاعر: مظاهر مصفا
منبع: کتاب یا ضامن آهو
بي نام و نشانيم يا ضامن آهو
بي شوکت و شأنيم يا ضامن آهو
از شان تو گوئيم شوکت ز تو جوئيم
نام از تو ستانيم يا ضامن آهو
حيران شدگانيم خسران زدگانيم
جوياي ضمانيم يا ضامن آهو
دوريم ز رويت بگذار به کويت
يک چند بمانيم يا ضامن آهو
داريم هوايت بگذار به پايت
اشکي بفشانيم يا ضامن آهو
بگذار به خاکت تن را بفشانيم
جان را برهانيم يا ضامن آهو
ما درد کشانيم ما درد کشانيم
با درد خوشانيم يا ضامن آهو
آورده به لب جان دل داده به طوفان
موج حد ثانيم يا ضامن آهو
شعر درباره ولادت امام رضا علیه السلام
شاعر: حسین خراسانی
مژده مژده مولد شاهنشه عالم رضاست
جشن اندر آسمانها، در زمين شادي بپاست
خيز اي دل پرچم شادي بزن بر بام عشق
موسم خوشنودي و دلشادي اهل ولاست
داد بر موسي بن جعفر حقتعالي گوهري
مفتخر از مقدمش اندر دو عالم مصطفي است
خانه ي موسي بن جعفر گشت بهتر از بهشت
صف کشيده حوريان از فرش تا عرض علاست
در مديح زاده ي باب الحوائج بوالحسن
من چگويم منقبت آن را که مداحش خداست
روز و شب بر خلق خوان نعمتش گسترده است
منبع جواد است و فضل و بخشش بي منتهاست
غرق عصيان سر بنه بر آستان شاه طوس
زائر کوي رضا از آتش دوزخ رهاست
باب حاجات است بر، درماندگان دربار او
تا قيامت باز، اين در بر رخ شاه و گداست
تاج و تخت ظلم از مأمون دون بر باد رفت
شاه و سلطان السلاطين حضرت موسي الرضاست
پادشاها از کرم بر مسلمين بنما نظر
چشم اميد همه بر اين در و بر اين سراست
همچو خدام خديو طوس (تابع) بر شهان
فخر از اين منصب شاهانه بنمائي سزاست
شعر میلاد هشتمین آفتاب
شاعر: نصرالله مردانی
ميلاد گل به فصل بهاران خجسته باد
آواز دلنواز هزاران، خجسته باد
در گلشن هميشه گلافشان سرمدي
رقص نسيم و جوش بهاران خجسته باد
سرزد ز آسمان يقين کوکب رضا
اين مژده بر شکسته حصاران خجسته باد
شد جلوهگر ز مشرق جان آفتاب عشق
باران نور، در شب ياران خجسته باد
سيراب شد کوير دل از چشمهسار نور
بردشت تشنه، ريزش باران خجسته باد
بشکفته بر لبان ظفر، غنچههاي فجر
اي مير عشق، فتح سواران خجسته باد
شب را شکست جادهي شبگير آفتاب
نوش نوش خماران خجسته باد
ميلاد مهر هشتم دين، حجت خدا
بر پير پرخروش جماران خجسته باد
کبوتر حرم
شاعر: مهدي بياتي ريزي
شاه شوم ، ماه شوم ، زر شوم
در حرمت باز کبوتر شوم
اي ملک الحاج کجا ميروي ؟
پشت به اين قبله چرا ميروي ؟
سعي در اين «مروه » صفا ميدهد
خاک بهشتت شفا ميدهد
سنگ تو بر سينه زد ايران زمين
سرمهي خاک تو کشد هند و چين
سنگ به پاي تو وفا ميکند
راز دل شيعه ادا ميکند
تا اثر پاي تو جا مانده است
اين دهن بوسه ي وامانده است
سنگ سياهي که در اين جاستي
سر سويداي نظرهاستي
عهد بجز با لب پيمانه نيست
جز تو ولي نيست وليعهد چيست ؟
مشرق دل عرصه ي شبديز نيست
هر که «علي» نيست ولي نيز نيست
دام بچينيد ز دارالسلام
صيد حراميست به بيت الحرام
یا علی بن موسی الرضا ادرکنی
شاعر: محمود والا نژاد
پناهگاه همه بى پناه و جا اينجاست
مطاف و قبلهگه هر شه و گدا اينجاست
ز هر كجا كه شوى رانده و فرو مانى
به كردگار قسم جاى التجا اينجاست
اگر دواى غم و درد و ناخوشى خواهى
به آستان رضا سر بنه دوا اينجاست
اگر تمام طبيبان ترا جواب كنند
مدار باك و مخور غم ترا شفا اينجاست
اگر ندارى و قرضت فزون ز دارائيست
بيا بيا كه همه قرض تو ادا اينجاست
اگر كه چشمه آب حيات مى خواهى
مرو به راه غلط چشمه بقا اينجاست
اگر كه بخشش و آمرزش گنه خواهى
بيا امام رئوف حضرت رضا اينجاست
اگر زمانه شود پر خطر بلا خيزد
براى كشور ما دافع بلا اينجاست
ولايت است چو حصنى به پيش قهر خدا
شه حديث كن سلسله طلا اينجاست
به شكل و خُلق بود چون پيمبر خاتم
عجب مدار كه فرزند مصطفى اينجاست
به زهد و علم بود چون على ولىّ اللّه
بيا ولىّ خدا پُور مرتضى اينجاست
بغير خاتم پيغمبران كه جدّ وى است
بزرگ سرور و مولاى انبياء اينجاست
جلال و عزّت و جاه خدا نِگر در او
چه اوست حجّت و مرآت حق نما اينجاست
امام حاضر و ناظر ضمير ما داند
چرا كه عالِمِ بر سِرِّ و الخفا اينجاست
خلاصه هر چه صفات خداست در او هست
نگويمش كه خدا- ذات كبريا اينجاست
شعر میلاد حضرت رضا علیه السلام
شاعر: خلیل الله خلیلی
فرخنده كشورى كه تويى شهريار آن
آسوده مردمى كه تويى غمگسار آن
گلزار شرق را نبود تا ابد خزان
اى رحمت خدا چو تويى نوبهار آن
رخشنده خاتمى است در انگشت مرتضى
نازد به نام تو گهر آبدار آن
بالد به خويش چرخ چو تابد به شهر تو
خورشيد روز و اختر شب زنده دار آن
خوشبخت آن كسى كه تپد از ره وفا
يك دم به ياد تو دل امّيدوار آن
راه حرم كجاست كه سرگشتگان شوق
آورده اند جان به لب از انتظار آن
ليلاى عشق را شده عمريست ناقه پى
كو مير كاروان كه كشاند مهار آن
مغلوب فتنه گشته كنون وضع روزگار
راه نجات بسته شد از هر كنار آن
چون كشتى شكسته در امواج حادثات
گه خم شود يمين وى و گه يسار آن
يك پرتو اميد نبينم ز هيچ سو
در روزهاى تيره و شبهاى تار آن
جز مشعل خداى كه اين كشتى خطير
زين بحر فتنه زاى برد بر كنار آن
در دست دوستان خدا مشعل حق است
روشن كنند بهر بشر رهگذار ... آن
شادم ز بخت خويش كزين آستان برم
امروز بر جبين ارادت غبار آن
تبريك عيد مولد فرزند مصطفى
تا صبح حشر بس بودم افتخار آن
همسايگان كوى رضاييم اى خدا
رحمى نما به ما به طفيل جوار آن
عرض درود باد به اين مرجع اميد
تا هست چرخ و گردش ليل و نهار آن
تا آفتاب بوسه زند صبح بر درش
تا اختران كنند شبانگه نثار آن
افزودن دیدگاه جدید