اشعار مناسبتی، امام سجّاد علیه السلام (نوحه دهم)
امام سجّاد علیه السلام (نوحه دهم)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
امـــام چــارم و جـور زمــانه تـنِ تـب دار و ضــربِ تــازیانه
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
چهل منزل ولی با دست بسته بـــروی نــاقـۀ عــریان نشستـه
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
کسی نشنیده بیماری به زاری چهـل منزل کند اشتر سواری
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
بنفشـه پیکـر او زخـمِِ غُـل داشت به روی نیزه هجده دسته گل داشت
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
به روی خاک ویران صورتش بود رقیه تا سحر هم صحبتش بود
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
مبـر ای ناقـه مــــولا را بـه زاری که خون ازساق پایش گشته جاری
واویلا آه و واویلا واویلا (2)
*****
نوحه امام سجاد علیه السلام
حلقـههای سلسله بـا من عزاداری کنید
ناقهها با اشک چشم خود مرا یاری کنید
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
طــایـر وحیام ولی بــال و پـــرم را میزنند
شامیان در پیش چشمم خواهرم را میزنند
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
گــاه از زخــم زبـان بر سینه چنگـم میزنند
گه به اشکم خنده گه از بام سنگم میزنند
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
شامیان یک لحظه شرم از مادرم زهرا کنید
دسـتهــای عـمــه مظلـــومــهام را واکنیـد
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
شـامیـان مـن میــوۀ نخـل دل پیغمبرم
ازچه دشنامم دهید آخر مگر من کافرم
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
وامصیبت وامصیبت وای من ای وای من
شد چــراغ محمـل زینب ســر بابای من
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
از همان روزی که بین کوچه زهرا را زدند
در میــان کوچههـای شام غم ما را زدند
من اسیر دشمنم سلسله بر گردنم
*****
امام و شام
شـامیان کاش شود باورتان کـه منـم زادۀ پیغمبــرتـــان
به چه تقصیر مرا سنگ زدند زن و مرد و پسر و دخترتان
من که در سلسله بسته پایم
پـســـر فـــــاطمـــۀ زهــــرایــم
مـا عـزادار و شما خورسندید بـه ستمکاری خود پابندید
من نگویم که به ما گریه کنید به عزادار چرا میخندید؟!
نه عجب گر به سرم زخم زدید
بـه خـدا بـر جگــرم زخــم زدید
عــوض آنکـه کنیـد اکـرامم سنگ بر فرق زدید از بامم
گیرم از بام مرا سنگ زدید از چـه دادید دگر دشنامم
نسـب و نـــام مــــرا میدانید
پس چرا خارجیام میخوانید
اینقدر چنگ و نی و دف نزنید پیش ناموس خدا صف نزنید
تسلیت گـر کـه نگویید بـه ما دور رأس شهـدا کــف نزنید
شعلـهام بر شرر تب نزنید
اینقدر سنگ به زینب نزنید
زخـم بــر روح و روانم نـزنید اینچنین شعله به جانم نزنید
اگر آتش به سرم میریزید لااقـــل زخــــم زبــــانم نزنید
خنده بر اشک ستمدیده خطاست
رقـص پـــای ســـر ببریده خطاست
ننگتـان باد همانا پستید دشمـن آل پیمـبـــر هستیــد
که به شکرانه قتل پدرم شهر خودرا همه آزین بستید
این همه چنگ و نی و رقص چرا
مـــادر ای کـــاش نمــیزاد مــرا
دشمـن عتــرت خیــــرالبشرید کـم به ناموس الهی نگرید
این سرانی که سر نی زدهاید به سوی محمل زینب نبرید
عصمـتالله کجـا شـام کجا
دخت وحی و نگه عام کجا
به خود آیید خدا را نگرید پـرده از حرمت قرآن ندرید
سـر بـــازار مـرا گر بردید به سوی قوم یهودم نبرید
این یهودان همگی برآنند
داد خیبر ز علی بستانند
با زن و کودک ما جنگ کنید غــل و زنجیـر مـرا تنگ کنید
پیشبـاز همـه بـا سنگ آیید رخم از خون جبین رنگ کنید
مثـل بابا ز تنـم سـر ببرید
به سوی بزم شرابم نبرید
*****
یا امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 7
ای دعــا بـا نفست کرده به گردون پرواز
سجده آورده به سجادهات از شوق نماز
عرشیان راست به خاک حرمت روی نیاز
سخنـانـت همـگی وحی و کلامت اعجاز
آفتاب دلی و ماه هزار انجمنی
حجـت چـارمی و آینـۀ پنج تنی
تو حسین دگر فاطمۀ زهرایی
تـو فـروغ بصـر فاطمـۀ زهرایی
بلکه قرص قمر فاطمۀ زهرایی
تـو تمــام ثمــر فـاطمۀ زهرایی
پـدر هشـت امـامی و عـزیز سه ولی
رخ نبی حسن علی نام گرامیت علی
نطق تو قبضۀ شمشیر و وجودت سپر است
دم تــو از دم شمشیــر تـــو بـرنده تــر است
خــط تـــو سیــــر وصـــال احـد داد گر است
بلکـه هـر گـام تـو یـک کربوبلای دگـر است
به دل سنگ عدو تیغ شدی تیر شدی
فــاتح کــربوبـلا در غـل و زنجیر شدی
گــرچـه بـردند تــو را بـــــر در دروازۀ شام
گـر چـه دادنـد تو را با همه پاکی دشنام
گرچه بر فرق سرت سنگ زدند از لب بام
تــو امـامی تـو امـامی تـو امـامی تو امام
نه عجب چهره به خاک تو فلک بگذارد
نــاقـهات پــا بـه روی بــال ملک بگذارد
دشمنان زخـم به قلب تو هم آهنگ زدند
گــرگهـا بــر جگر سوختهات سنگ زدند
دستهای چنگ زدند و به تنت سنگ زدند
بـر گـل روی تـو از خــون جبین رنــگ زدند
شامیان شمع صفت سوخته آبت کردند
خـارجیزاده بـه هر کوچه خطابت کردند
حـجــتالله کجـــا طعنـــۀ پیــوستـه کجا
روح توحید کجا جسم به غل بسته کجا
رنــج راه و دل زار و بــــدن خستــه کجا
بـارش سنـگ کجا و سر بشکسته کجا
هجده سایه به سر از سر پاک شهدا
بــر لبـت ذکـر خـدا بــود خــدا بود خدا
ای که داغ جگرت شعله زده بر دلها
سنگ باران شده از بام همه منزلها
سـر بـابـا سـر نـی پیشــرو محملها
خنـده کـردند بـه اشک غم تو قاتلها
کــوه انـدوه نشـاید شکنـد پشت تو را
خنده و هلهله و زخم زبان کشت تو را
پســر هنــد شـــرر بـر جگــرت زد دیدی
زخــمها بـر روی زخـــم دگـرت زد دیدی
خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی
خیـزران بـر لـب خشـک پـدرت زد دیدی
تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند
خواهرت را ز چـه بـاید بـه کنیزی ببرند
چـرخ گردون به تو در جور و جفا عادت کرد
همه جا سهم تو را درد و غم و محنت کرد
همـه گــلهـای گلستــان تــو را غارت کرد
بـه خــدایـی خــدا زهــر تــــو را راحـت کرد
تو علی بودی و مثل علی اول مظلوم
بـابی انت و امی شدی آخر مسموم
ای جگرپارۀ زهرا که شدی پاره جگر
عــاقبت زهــر جفــا بر جگرت کرد اثر
گشـت حــق تــو ادا ای پسـر پیغمبر
وای بـر مـا زغمت اشـک نـریـزیم اگر
تا دم مرگ روان اشک به سیمایت بود
اثــر حلقـــۀ زنجیــر بـــه اعضــایت بــود
شعلـۀ آه تـو پنهان به خروش ما بود
نـالـۀ یــا ابتــای تــو بـه گـوش ما بود
آه تــو در دل فــریاد خمــوش مـا بود
کاش تابوت تو آن روز به دوش ما بود
تـو کـه خـود دست کرم بر سر عالم داری
چه بسا شعله که در سینۀ «میثم» داری
*****
امام سجّاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
غــم بــا ارادۀ تـــو زمینگیــر میشــود
قدت کمان، ولـی نفست تیر میشود
آیــات صبــر بـــر در دروازههــای شـام
با خون ساق پـای تـو تفسیر میشود
بشکن به پیش اهل ستم بغض خویش را
وقتی شکست، غض تو تکبیر میشود
قــد تـــو زیـــــر بـــار فـــراق پــدر خمید
دردانـــۀ سـهساله چـرا پیـر میشود؟
تنهـــا نـه بــا خطابه که با غیرت شما
آه سـهسالـه تیغـۀ شمشیـر میشود
خــوانـدند خـــارجـی و نگفتند وصف تو
تفسیـر قـدر و کــوثر و تطهیـر میشود
اطفال شـام، سیر ز ناناند و ای عجب
طفل شما به شام زجان سیر میشود
خــون دلی کــه کربوبلا شد نصیب تو
جــــاری ز جـای حلقــۀ زنجیـر میشود
گـــر آسمــان نگــاه بــه زخــم تنت کند
بــر خــاک، اوفتـــاده؛ زمینگیر مـیشود
«میثم!» ز اهل شام بپرس این همه ستم
بـا آل فــاطمـه بــه چــه تقصیــر میشود؟
*****
امام سجّاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
کیستــم مـن؟ پیشـوای چـارم اهـلیقینـم
سیّــد سجّــاد، بــــاب الله، زیــنالعــابدینم
قطب عرفان،روح ایمان،جان قرآن،رکن دینم
هـل اتی و کـوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبلالمتینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
نیتـم، تکبیـر و حمـدم، کعبـهام، حجرم، مقامم
زمـزمم، سعیـم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هــم جهـادم هـم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هـم حیــاتم هــم نجـــاتم هـم امانم هم امینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
رکــن میبــالد کـه دست من نمـــاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هــرکـه مــا را دوست دارد از خــدا بـادا سلامش
هـــرکه بـا مــا بـــود دشمـن تـا ابـد لعن مدامش
مــن قسیـم جنـت و دوزخ بـــــه روز واپسینــم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
آسمــانیهـا همه محـو منـاجـات شب من
نــور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تب من
ذات حـق لبیـکگـــو بــا ذکــر یــاربیارب من
گشتــه محــــراب دعـــا آغــوش رب العــالمینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غــل و زنجیـــر دشمـن یــاری اسلام کردم
فتــــح ثــــارالله را در سلسلــه اعــــلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـــا بیـــــان دلنشیـــن و بـــا کــــلام آتشینــم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبـر کردم
پیکــرم از بــامهـا شد سنگبـاران، صبر کردم
سینــهام آتـش گـرفت از داغ یاران، صبر کردم
خــورد سیـلی بـر عـذار گلعـذاران، صبر کردم
بـا وجــود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بنحسین بن امیرالمـؤمنینم
مـن کـه خـود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شــامیــان بیحیـــا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقههای سلسله خون گریه کردند از برایم
سخـتتـر بـود از زمیــن کــربـلا شـــام بلایم
ریختنـد از بـــام، خــاکستـر بــه فـــرق نـازنینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
ظلـم و بیـداد و ستـم از دشمنـان پیوسته دیدم
ده عــزیـز خــویش را در ریسمـــانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شــامیـان را بهـــر استقبــال، دستهدسته دیدم
حملـه بـــا تیـغ زبـــان کـردند بــر قلـب حزینـم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
عمهها منزل به منزل چشمشان در اشکریزی
متحــد گشتنـــد اهــــل شـــام بـا قرآنستیـزی
وای بــر احـــوال آنکــو خــوار شد بعـد از عزیزی
ســرخرویـی خــواهرم را خـــواست از بهر کنیزی
کشـت از غیـرت عـرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من کــه خــورشید جمـالم، شـد غبار غم نقابم
بـــا ســــر پــــاک پـدر بـــردنـد در بــــزم شـرابم
پیش چشمم چوب میزد خصم بر لبهای بابم
خــارجـی کــردنـد در اوج مسلمـــانـی خطــابم
گــرچه دانستـند نــــور چشــم ختــمالمرسلینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه یازدهم)
علی انسانی
به تاب و تَعبَم من ز غــــم لبـــالبـم من
اگر که زنده ماندم رهیــــن زینبـــم مـن
منـم یـوسف زهـرا که ماندهام به صحرا
واویلا واویلا واویلا
منــم غـــریب شهـری کـــه آشنــــا نــدارد
کسی جز غُل و زنجیر بـــه مــن وفــا ندارد
منـــم یـــوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا
واویلا واویلا واویلا
اگـــر مــرا نکشتنـد نـه اینکـــه داد امانم
عدو گمان نمیکرد کـه مـن زنـده بمانم
منــم یــوسف زهرا که ماندهام به صحرا
واویلا واویلا واویلا
چنان عدو دو پایــم بـه زیــر نـــاقـه بسته
که دانههای زنجیـر به استخوان نشسته
منـم یـوسف زهــرا که ماندهام به صحـرا
واویلا واویلا واویلا
به عمّه بس جفا شد چو ماه نُو، دو تا شد
شـد آن گـونه هلالی کـه انگُشتنمـا شد
منـــم یــــوسف زهـرا که ماندهام به صحرا
واویلا واویلا واویلا
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه نهم)
محمود شریفی (کمیل)
اگرچه زهرکین زد شعله از سر تا به پایم
ولـــی مـــن کُشتـــۀ داغ غـــم کــرببلایم
سراپا داغ و دردم فغــان و آه ســردم
چهل سال از فراقِ شهیدان گریه کردم
به لب زمزمه، که یا فاطمه، تو را مهمان رسیده
کـه سوغــاتیش، بـرای شما، بود قدّ خمیده
امامُ السّاجدینم شهیدِ زهر کینم (2)
خدا داند خلاص از دست غمها شد دل من
که امشب میهمان در بزم زهرا شد دل من
بگـــویم مـاجـــرا را غــم کـرببلا را
حدیث دشت غربت خزان لالهها را
که عصر جنون، در آن دشت خون، حسینت بیمعین شد
پس از اکبـرش، پس از اصغرش، حسین تنهاترین شد
امامُ السّاجدینم شهیدِ زهر کینم (2)
میــان خیمههــا آتـش ز هـر سو زد زبانه
یتیمــان حسینــت را عــدو زد بــیبهـانه
بیابان بـود و غــربت گذشت از حد جسارت
در آن غوغای سیلی حــــرم گـــردیده غـــارت
سـر لالــهها، ســر نیـزهها، سحر کی میشد آنشب
چه سنگین گذشت،چه غمگین گذشت،برای عمه زینب
امامُ السّاجدینم شهیدِ زهر کینم (2)
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه اول)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
ریحانۀُ المصطفی یا سیّدالسّاجدین
ای در غــل جـامعه بستـه دو بـازوی تو
جاری ز سنـگ جفـا خون بر گل روی تو
حتی به شـام بلا چشم همه سوی تو
شــام از غمـت کربلا یا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
تــــو لالــۀ احمــد و ریحــانـۀ حیدری
در حلـم و صبر و رضا وارث پیغمبری
در عین بـییاوری بر دین حق یاوری
دین از تو دارد بقا یا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
زنهـای شامـی به گرد ناقهات صف زدند
بر گریهات خنده و چنگ و نی و دف زدند
گـــرد ســر یـوسف زهــرا همه کف زدند
حقّــت چنین شـد ادا یـا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
ای داغ یــک بـاغ گــل بـر قلبت از کربلا
ای بــا اســـارت روان بـوده به شام بلا
بابا به تو هم سخن در بین طشت طلا
کعبـــۀ اهــــل ولا یــــا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
ای زیــر سنــگ ستم ذکر خدا بر لبت
روز تو در شام غم شد تیرهتر از شبت
ویــرانـه دلـــدادۀ زمــــــزمــۀ یــــا ربت
پیــوستـه گـرم دعا یا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
ای قبر بـیزائــرت قبلـۀ حاجات ما
صحیفـۀ نــور تــو درس منـاجات ما
نـامت کلید همـه قفـل مهمّـات ما
سید و مولای ما یا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
ای خون دلِ عالم از اشک چهلسالهات
گِــریـم بـه یـاد تـو و بــــاغ گـــل و لالهات
ســــوزد دل مــرغ شب از شعلـۀ نالهات
پیــوسته گـــرم عــــزا یا سیّدالسّاجدین
مسموم زهر جفا یا سیّدالسّاجدین
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه دوم)
مسافران صفر2-علی انسانی
من دیدهام یک گلستان گُل پارهپاره
دادم ز کف یک آسمان ماه و ستاره
سرهای بیتن دیدهام تـاراج گُلشن دیدهام
یارب گواهی دیدی الهی
چیزی نمانده در کفم از حاصل من
آتـش گرفتــه کــربلا؛ بــــاغ دل من
سرهای بی تن دیدهام تـاراج گُلشن دیدهام
یارب گواهی دیدی الهی
بیمـارم و کـو شــربتـی جـز آب دیده
آنها که من دیدم دگر چشمی ندیده
سرهای بی تن دیدهام تـاراج گُلشن دیدهام
یارب گواهی دیدی الهی
بر گردن من میزبان حلقهیْ گُل انداخت
جسم مرا در کُند و زنجیر و غُل انداخت
سرهای بیتن دیدهام تـاراج گُلشن دیدهام
یارب گواهی دیدی الهی
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه سوم)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
ای کشتـــهی زهر جفا حضرت سجّاد
چشم و چراغ مصطفی حضرت سجّاد حضرت سجّاد
تـــو چــارمیـن امـام دیـن رکن ایمانی
تــو قلـب رکــن و حــرم و جـان قرآنی
چرا گهی بـه حبسی و گه به ویرانی
در کــوفه و شـــام بلا حضرت سجّاد حضرت سجّاد
زیـــر غــل و زنجیـرها، دُر ز لـب سفتی
در حلقههای سلسلـه ذکـر حق گفتی
کنـج خــرابه از چه ای گنج حـق خفتی
از آشیــان گشتـی جــدا حضرت سجّاد حضرت سجّاد
تـــو داغهــا در عــرصــۀ کربـلا دیـدی
رأس پــــدر را بــر سـر نیزههــا دیدی
هجـده عزیزت را ز تن سر جدا دیدی
بـــر روی خـــاک کربلا حضرت سجّاد حضرت سجّاد
زنجیرهــا بــر پیکـرت گـــریــه میکردند
شمشیرهـا بــر پــدرت گریـه میکردند
سرها به نی دور سرت گریه میکردند
گـــرید به تو ارض و سما حضرت سجّاد حضرت سجّاد
کــردی میـان سلسلـه، طـیّ منزلها
بـودی انیـس عمّـههـا، دور محمــلها
ســوزد بــه یـــــاد غـربتت تا ابد دلها
گرید به یادت چشم ما حضرت سجّاد حضرت سجّاد
ای زیسته تمام عمر بیکس و مظلوم
مظلــومیت گــــردیــده از تـربتت معلوم
شـد آخـر از زهـــر جفا جگرت مسموم
بیگنــه و جــرم و خطـا حضرت سجّاد حضرت سجّاد
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه چهارم)
مسافران صفر2-محمود شریفی (کمیل)
مادر ببین اشک مرا، مادر ببین داغ مرا
دست خـزان تاراج کرد در کربلا باغ مرا
اشکم روان شد از دو عین از داغ بابایم حسین
عمری ز غم خون گریه کردم
در علقمه از تن جدا دست بریده دیدهام
فرق شکسته دیـدهام، قدّ خمیده دیدهام
جان داده سقا تشنهلب بـا یاد آن روح ادب
عمری ز غم خون گریه کردم
بر ناقۀ عریان سوار، زنجیرِ کین بر گردنم
ماننـد شمعی آب شد، از داغ تنهایی تنم
رنج اسارت یک طرف زخم جسارت یک طرف
عمری ز غم خون گریه کردم
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه پنجم)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
من چارمین هـادی راه دینم فـــرزند زهــــرا زیـنالعابدینم
روح دعا مولای ساجدینم
شد همدم من زنجیر دشمن
مـن خـون ثـارالله را ندایـم دروازۀ ســـاعـات کـربلایـم
خون میچکد از فرق و ساق پایم
شد همدم من زنجیر دشمن
دشمن زکینه سنگ بر سرم زد دشنــام او بـــر سینــــه آذرم زد
سیلی به ماه روی خواهرم زد
شد همدم من زنجیر دشمن
صیــاد آتـــش زد بــه آشیانم از تابش خورشید خستهجانم
هجده ستاره گشته سایهبانم
شد همدم من زنجیر دشمن
من داغ هفتاد و دو لاله دیدم بـــر نیـــزه آیــات جلاله دیدم
جان دادن طفل سه ساله دیدم
شد همدم من زنجیر دشمن
در شام غم شد مرگ آرزویم دشمن نظر افکند تا به سویم
طشت طلا بگذاشت روبرویم
شد همدم من زنجیر دشمن
درطشت زر خورشید جلوهگربود ستـــاره بــــاران دیـدۀ قمـر بود
دیدم سر بریدۀ پدر بود
شد همدم من زنجیر دشمن
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه ششم)
مسافران صفر2-محسن (حافظی)
سیّدالسّاجدین شمس هدایت
چــــارمین والــــیِ ملک ولایــت
مسموم گشته، ز زهـر بیداد
امام سجّاد، امام سجّاد (2)
آنکه با خطبهاش به شام ویران
کرده اندیشهها را مات و حیران
مسموم گشته، ز زهـر بیداد
امام سجّاد، امام سجّاد (2)
چارمین حجت خلاّق سرمد
بهــــر ابقــــــاء آئیــن محمّد
مسموم گشته، ز زهـر بیداد
امام سجّاد، امام سجّاد (2)
آن فــــروغ دو دیـــدۀ پیمبـر
و آن جگرگوشۀ زهرای اطهر
مسموم گشته، ز زهـر بیداد
امام سجّاد، امام سجّاد (2)
خـون بـود لالۀ دلهـا ز داغش
جان به قربان قبر بیچراغش
مسموم گشته، ز زهـر بیداد
امام سجّاد، امام سجّاد (2)
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه هفتم)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
مـن شاهـد گلهـای آتشزده در باغم
یارب تو خبر داری از سوز دل و داغم
آه، زین العبادم، ادامه دادم، راه حسین را (2)
با این همه داغی که بر روی جگر دارم
مسمـوم جفا یا رب رو سوی تو میآرم
آه، زین العبادم، ادامه دادم، راه حسین را (2)
از کودک ششماهه تا پیر نود ساله
در کـرببلا دیـدم؛ پــرپـر چـو گـل لاله
آه، زین العبادم، ادامه دادم، راه حسین را (2)
از فیض شهادت گر آنجا عقب افتادم
از شوق لقاء حق در تاب و تب افتادم
آه، زین العبادم، ادامه دادم، راه حسین را (2)
تـا شکـوه بـرم بــر حــق از ماتـم ثارالله
این زخمِ غُل و زنجیر با خود ببرم همراه
آه، زین العبادم، ادامه دادم، راه حسین را (2)
*****
امام سجّاد علیه السلام (نوحه هشتم)
مسافران صفر2-غلامرضا سازگار
یگانــه یــــادگـار شهیـــد کـــربلایم
خوشم به زیر زنجیر که عاشق بلایم
امام ساجدینم فدای راه دینم
بدین حق بقا داد پس از پدر قیامم
ز نطـــق آتشیــن و ز گــریۀ مدامم
امام ساجدینم فدای راه دینم
گهی به خاک ویران شبانه سرگذارم
گهـی ز زهر دشمن فغـان ز دل برآرم
امام ساجدینم فدای راه دینم
به شهر شام و کوفه چه طعنهها شنیدم
بــه هــر طـرف کـه رفتـم سـر بـرهنه دیدم
امام ساجدینم فدای راه دینم
عیـان شـود بـه عالم ز بعدِ کُشتنِ من
که حلقههای زنجیر چه کرده با تنِ من
امام ساجدینم فدای راه دینم
گهی سخن بگویم ز حال خود به منهال
گهــی بـــه پـــا نمـایـم عـزا کنـار گودال
امام ساجدینم فدای راه دینم
*****
نوحه امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
پاسخ فریاد من، گشته کف و هلهله
جای گل انداختند به گردنم سلسله
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
من به تو میگریم و تو بهر من گریه کن
من بـه رگ پاره، تو به زخم تن گریه کن
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
یکـی ز زخـم زبـان، بـر جگــرم چنـــگ زد
یکی مرا کعب نی، یکی به من سنگ زد
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
یکـی تصـدّق بـه مـا، در مَـلَاءعـام داد
یکی سر راه ما، کف زد و دشنام داد
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
میان نامحرمان خون شده زینب دلش
سـر تـو بـاشد درست بــرابر محملش
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
گرفتم این شامیان، به ما همه دشمنند
چــرا دگـــر کـودکِ سهسالـه را میزنند
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
مــرا نمــوده اسیـر، یزید بیدادگر
کاش مرا مادرم نزاده بود ای پدر
یا ابتا یا حسین یا ابتا یا حسین
*****
شام و امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
ای حلقههای سلسله! با من بنالید
بــر زخــم ساق پــا و زخـم تن بنالید
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
اگر چه میخندد عدو به زخم پایم
هجـده سـر بــریده میگــرید برایم
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
ای لالــههای نـــوک نـی قـــرآن بخوانید
ای سنگها بر زخم من اشکی فشانید
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
خاموشم و سوز دلم در آسمان است
نـاموس من در مجمع نـامحرمان است
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
ای نـاقه، آهستـه بــرو بــا آه و ناله
ترسم که افتد زیر پا طفل سهساله
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
زنجیر خونین میدهد، فردا گواهی
از جسـم مجــروح اسیر بیگناهی
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
ای شامیان آخر چرا با من ستیزید؟
خـاکستر و آتـش بـه فرق من نریزید
من امام عالمینم من علی ابن الحسینم
*****
امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
گـردن شیر کجا؟ غـل و زنجیر کجا؟
نخل توحید کجا؟ سنگ تکفیر کجا؟
شامیان سنگ به ریحانۀ زهرا نزنید
خنـده بـر زخم دل زینب کبری نزنید
الامان واویلا الامان واویلا
نقش گلبوسۀ سنگ مانـده روی بدنم
غـــل و زنجیـــر کنــد گریه بر زخم تنم
اجـــر و مـــزد نبـی و عتـرت پیغمبرتـان
آمده سوت و کف و آتش و خاکسترتان
الامان واویلا الامان واویلا
نیــزههــا دورِ زنــــان همــگــی دورْ زنــــان
یکطرف سر به سنان یکطرف شمر و سنان
یـا کـه از تیر حیا، دیدۀ خود کور کنید
یا ز محمـل، سـر بابای مرا، دور کنید
الامان واویلا الامان واویلا
خنده کردید ولی اشک ما را دیدید
پای قرآن حسین همگــی رقصیدید
پیش یک مشت اسیر، از همهسو، صف نزنید
فــاطمــه، آمـــــده در بیــن شمــا، کـف نزنید
الامان واویلا الامان واویلا
شامیان! من پسرِ پســـر زهـــــــرایم
چکمۀ سرخ شده خون به ساق پایم
هر طـرف، با سـر بابای شهیدم نبرید
با تن غرقه به خون، پیش یزیدم نبرید
الامان واویلا الامان واویلا
*****
امام دست بسته
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
گـــلان وحــی، را پـــرپـر کـه دیده؟ به گلشن، طـایر بی سر، که دیده؟
تــب و داغ و غــل و زنجیر و دشنام گلــوی خشک و چشم تر که دیده؟
ســوار نــــاقـه بــــا، بــــازوی بسته زمیــن افتـــادن خــــواهر، که دیده؟
میــــان آفتـــــاب شـــــام و کـــوفه رخ خــورشید و خـــاکستر که دیده؟
بـــه روی یـــاسهـا جــای سفیدی ز سیلــی رنــــگ نیلـــوفـر که دیده؟
بــــه رخســــــار هــــلالِ اوّلِ مـــاه خــدایـــا هیفـــده اختـــر کــه دیده؟
نشــــان سنـــگ در بـــــالای نیــزه ســر پـــاک علــــی اکبـر کـه دیده؟
سـرود و رقـص و جشـن و پـایکوبی بــــه دور آل پیغمبــــر، کــــه دیــده؟
چهــل منــــزل بـــه همــراه سکینه ســـر عبـــــــاسِ آبآور کـــه دیـــده
لـــبِ خشکیـــــده و آوای قـــــــرآن شراب و چوب و طشت زر که دیده؟
بگو «میثم» امام دستْ بسته
اسیـر آنهمه کافر که دیده؟
*****
در مدح و مصیبت حضرت سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
سر، خاک کـف پای تو یا حضرت سجاد
جـان، مست تولّای تـو یا حضرت سجاد
دل غــرق تجـلّای تـو یــا حضرت سجاد
دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد
پـرواز دهـد ذکر تـو تا عرش دعا را
جنت، شنود از نفست بوی خدا را
تو وجه خدا، دست خدا، چشم خدایی
تــو روح دعـــا، بــال دعــا، قلـب دعایی
تو کعبه و تو زمزم و تـو سعی و صفایی
تـو مشعـر و خیـف و عــرفـاتی و منایی
تا دور تو ای کعبه مقصود نگردند
حجـاج، طـواف حـرم الله نکـردند
ای آب بقــا، قطــــرهای از آب وضــویت
وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت
گلبـوسۀ جـان دو جهـان بـر گــل رویت
اربـاب دعـــا چشم گشودند به سویت
خورشید دو گیتی مه هر انجمنی تو
آئینـه زهــرا و حسیـن و حسنـی تو
مهر تو همه خیل رسل راست وظیفه
گفتـار تــو در لــوح الهـی است لطیفه
بــر لعــل لبـت، بــوسۀ آیـــات شریفه
مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه
اول علـی از سلسلـۀ خیرالانامی
چارم ولی حق پدر هشت امامی
تــو نـــور فــــروزنـدۀ مصبــــاح هدایی
ســر سلسلــۀ نســل امام شهدایی
والله تـــو، پیغــامبــرِ خـــــون خـــدایی
همسنگر سرهای ز تن گشته جدایی
هر چند که بر گردن خود، سلسله داری
جـا در دل بشکستـۀ هـر سلسله داری
پــــرواز کنــد طـــایـر وحـــی از چمـن تو
شمشیـر خــدا خطبــۀ دشمـنشکن تو
افسوس که شد سنگ جواب سخن تو
زنجیـــر کنـــد گــــریــه بـــه زخـم بدن تو
بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت
افســوس کـــه بـــردنـد بــه ویـرانـۀ شــامت
غیر تو که ای یوسف زهرای شهیده
گــردیده پیــــامآور ســـرهــای بریده
جـای صلـوات از همه دشنام شنیده
خـون دلـش از حلقــۀ زنجیـر چکیده؟
گیرم که عدو برد سوی شام خرابت
ای کاش نمـیبرد سوی بزم شرابت
ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت
هـر لحظـه دل از شعلـۀ داغ دگـرت سوخت
افسـوس کـه در مـاه محرّم، جگرت سوخت
از زهــر جفــا یکسره پـا تا به سرت سوخت
یک کرب و بلا سوز، دلت بود به سینه
تا کرب و بـلا شد ز غمت شهر مدینه
عمـری بـه دل سوختهات، سوز نهان بود
خـون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود
چشمت به عزای شهدا، اشکْفشان بود
از کعـب نیاَت، بر بدن خسته نشان بود
در غسل تو یاران ز جگر آه کشیدند
بـر پیکــر پــاکـت اثــر سلسله دیدند
هـر شـب دل زارم شـده، زوّار بقیعت
ای کـاش نهـم چهـره به دیوار بقیعت
چون شمع بسوزم به شب تار بقیعت
خـون گــریه کنـم، لحظـۀ دیدار بقیعت
گیرم بـه دل شب ز دل خاک سراغت
گریم به تو و تربت بی شمع و چراغت
مــن میثــم دلسـوختـۀ زار شمــایم
خـــاک قــدم میثــم تمّـــار شمــایم
شرمنده که با هیچ، خریدار شمایم
هــر چنـد بـدم، عبد گنهکار شمایم
نامم ز ره لطف به خاطر بسپارید
در مصحـف صدّیقـۀ کبـری بنگارید
*****
به کدامین گناه؟ (نوحۀ نهم)
مسافران صفر - غلامرضا سازگار
ناقۀ بیجهاز، حلقۀ سلسله خندۀ دشمـن و گریۀ قافله
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
رأس خونیــن تــو پیش چشم تـــرم
یک طرف عمهام، یک طرف خواهرم
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
میچکــد پــای هــر لالــۀ چیدهام
خونـم از سـاق پا اشکم از دیدهام
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
همدم داغ من سوز و آه و تب است
سپرم پیش سنگ سینۀ زینب است
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
من که بر شمس دین اختر عصمتم
گشته خاکستر و کعب نی قسمتم
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
کــرده دنیــا چــه بـا عترت بــوتراب
زینب و شهر شام من و بزم شراب
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
بــا کدامیــن خطـا بـا کدامیـن گناه
صـورت من کبـود کتـف زینب سیـاه
ابتا یا حسین ابتا یا حسین
*****
دل صدپاره (نوحۀ اول)
مسافران صفر - سیدرضا موید
من جگـر گوشـۀ شیـر خدایم که جگــر پاره از زهــرِ جفایم
داغـــدار لالـههــــای کـــربلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
تا که پیغام خون به کوفه بردم بارهــا زنده گردیــده و مـردم
مـن شهیـد زنــدۀ دشـت بلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
نالههای هُدی به حال من بود غل و زنجیرِ کین مدال من بود
من چهل منزل اسیــر اشقیایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
دل صد پارهای کـه در بـرم بود از به خـون خفتـنِ بـرادرم بـود
سینه چاکِ داغِ شبـهِ مصطفایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
بردهام سربه غم شام وسحر را دیــدهام روی نــی سـر پدر را
هم سفر با کشتهگانِ سرجدایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
داغ یک باغ لالـه دیـدهام من غم مرگ سه ساله دیدهام من
از رقیّـه مــانده چندین غـم برایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
*****
سوز مناجات (نوحۀ دوم)
مسافران صفر - جعفر رسول زاده (آشفته)
چشمۀ خونِ دل بود اشک روانت
داغ چهل سالۀ غم همدم جانت
عــالم فـدای ناله هایت آن روضه ها و گریه هایت
یا سیّدی امام سجّاد
داغ چهل محرّم، به سینۀ تو
بــه کربـلا رسیــده، مدینۀ تو
خـــاطـرههای جــــانگـدازت با دل خسته سوز و سازت
یا سیّدی امام سجّاد
عبادت و دعایت زینت طاعات
نــافله غـم تــو ســوز مناجات
تـو کوثــر امّن یجیبی وارث مظلـوم و غریبی
یا سیّدی امام سجّاد
ویــران شــده دل از مـزار خاکی تو
جانم فدای اشک چشم و پاکی تو
من از بقیعت گرچه دورم همیشـه یــاد آن قبــورم
یا سیّدی امام سجّاد
*****
نشانه (نوحۀ سوم)
مسافران صفر - غلامرضا سازگار
آه، عزای زیـن العابدین اســت وای،قتل امام ساجدین است
مدینه کربلاست،خون قلب مرتضاست
زهرا صـاحب عزاست
یــا زیـن العــابدین یــــا زیـن العــابدین
بــر، انــدام او باشـــد نشــانه از، سلسلــــه و از تــــــازیانـــه
داد از بیداد شام، سنگ بالای بام
چشمم گرید مـدام
یـا زین العـابدین یـــا زیـن العـابدین
این،فاطمه را نور دوعین است این،وراث غمهای حسین است
از دشـت کــربلا، دیـده درد و بـلا
وای از طشت طلا
یـا زین العـابدین یـا زیـن العـابدین
در، گــودال خـون کـرده نظاره بـــر زخـــم گلـــوی پــاره پـــاره
با آن تاب و تبش،جان آمد بر لبش
یـاور شد زینبـش
یـا زین العـابدین یـا زیـن العــابدین
روز، طعنـه ز شـامیـان شنیــده شـب، کنــج خــرابــه آرمیــده
دیده وقت سحر، در بین طشت زر
رأس پاک پـدر
یـا زیـن العـابدین یـا زیـن العــابدین
دل، سـوزد بــه یــاد غــربت او جــان، گشتـه چــراغ تــربت او
قلبش از غم کباب،قبرش درآفتاب
بی زوّار و خراب
یـا زین العـابدین یـا زیـن العــابدین
در، طــیِّ چهــل منــزل اسارت کــرد، از روی ناقههـــا زیـارت
رأس پاک پدر، گشته با چشم تر
با عمّه همسفر
یـا زین العـابدین یا زیـن العــابدین
*****
کربلا در بقیع سینه (نوحۀ چهارم)
مسافران صفر - جعفر رسول زاده (آشفته)
دسته گل قافله به گـردنش سلسله امــام صبــــر و بــلا ولایـــت کـــامله
دل شکستـهاش امیـد عالمین است
به دیدهاش گلاب ماتم حسین است
امام سجّاد امام سجّاد
روح صبــور دعـــا چـــه دیـده از کــربلا پیــام خـون بر لبش شاهد ظلم وبلا
به سینه شعلههـا بـــود زدود آهش
به یـاد آن همــه شهیـد بیگناهش
امام سجّاد امام سجّاد
صدازد ای اهل شام ظلم به ماشدتمام سنگ چرا مـیزنید به ما ز بالای بام
مگــر شمــا خــدا را نمـــیشناسید
کــه غیـر فتنـه و جفـا نمیشناسید
امام سجّاد امام سجّاد
نسل شهـادت منم مظهر عصمت منم گرمـی بـازار عشق یوسف عترت منم
من آن گلم که دربهار من خزان است
ز دیده خـون دل به دامنم روان است
امام سجّاد امام سجّاد
سلام اهــل زمین بــه سیّـد ساجدین به مــاهِ محرابِ اشک بـه زینت عابدین
بــه او که کربـلا بقیـع سینـهاش بود
حـدیث شـــام او غـم مدینـهاش بود
امام سجّاد امام سجّاد
*****
قیام آرا (نوحۀ پنجم)
مسافران صفر - سیدرضا موید
کـاروان خــون را بهتـرین سفیرم
بر جهان امیرم، گر چنین اسیرم
از صحنۀ خون و راز شــد امامتــم آغـاز
زین العابدینم
افتخار دینـم، یادگار عشقم
وارث مدینـه، فـاتح دمشقم
شاهـدم شهیـدان را دیده حبس و ویران را
زین العابدینم
دومین علی و چهارمین امامم
با اشک و دعایم، حافظ قیامم
عصـر روز عــاشورا مـن شـدم قیـام آرا
زین العابدینم
بــــودهام کفیـــلِ یــک قافلــۀ دل
کردهام به سختی من طیِّ منازل
دست و پای در زنجیر بــا شمــاتت و تحقیـر
زین العابدینم
یک چمن گلِ درد، حاصل دل من
سرهــای بریــده، در مقــابـل من
چـون نظـر کنم بالا افتـد بـه سـر بابـا
زین العابدینم
*****
شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام(آذری)
کربلا زمزمه سی - کریمی مراغهای
هاردا گورسن زار و خسته آغلا زین العابدینـه
یــا طنــاب ظلمـه بستــه آغلا زین العابدینـه
هاردا گورسن بیر مریضی تب گلور جانه لب اوسته
هـاردا گورسن بیر اسیری حـال زار و اَصعَب اوسته
باغلیوبــلار ال ایاقیـن چـون دورانمـور مرکب اوسته
بیــر هُمـای پرشکستـه آغـلا زین العابدینـه
مــدّت عمرینـده حتّـی گورمدی بیرگون فراغت
گـه شمـاتت گـه اهانت گـه عداوت گه اسارت
نوش ائدوب جاماجلدن شـربت فیض شهـادت
مـرحبا بـو مـی پرستـه آغـلا زین العابدینــه
نقــل ایـــدر راوی باخاردیــم شـــامده حــال امامـه
داش وورانلار کول توکلنلر مردوزن چخمیشدی بامه
اودلی بیرنی سالدی دشمن باشینه یاندی عمامه
وای او قوم خدا خواروپسته آغــلا زیـن العابدینـه
باشـدا عمّامــه آلیشـدی باغلیــدی اللّـر اَیاقـلار
یاشلی گوزلر عرشه ناظر ذکـر یارب ده دوداقلار
گوردی بو حالی ملشدی آهو تک خردا اوشاقلار
آل حیدر ناقـه اوستــه آغـلا زین العابدینــه
واریری سجّاده شیعـه آغلاسین هر لحظه هر آن
باشه ویرسـون وا امامـا ساخلاسین شام غریبان
گورمیــوب گورمــز زمانـه بیــر بیلـه مظلـوم دوران
دردویـن درمانین ایسته آغـلا زیــن العابدینــه
وار یری شیعه ئولونجه سسلهسین مظلوم آقام وای
راحـت و آسایشینــدن ظلمیلـــه محــروم آقــام وای
بیکس و مغموم آقام وای زهریلــه مسمـوم آقام وای
زار و خستـه دلشکستـه آغـلا زیــن العابدینــه
آرزو ایلــر کریمــی یتمـــهمیش عمـــری تمامـــه
یول سالیــدوخ بیر بقیعــه پیشگــاه دورد امامــه
اوردا فخـر السّاجدینـــه دل آچـاق عرض سلامـه
قبری اوسته دسته دسته آغـلا زیـن العابدینــه
*****
نوحه حضرت سجاد علیه السلام
دو دریا اشک 2 - غلامرضا سازگار
من حجت پروردگارم شد حلقــه سلسلــه یــارم
بر ناقۀ عریان سوارم
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
عالم کند بر من توسل دشمن به جای حلقۀ گل
انداخته بـر گردنم غل
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
گردیدهام با اشک دیده زائـــر رگهــــای بـــریده
جانم ز غم بر لب رسیده
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
مـن میهمان اهـل شامم سنگ آید از بالای بامم
دشنـامها شـده سلامم
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
سلسله گشته هم زبانم بــر نیزه هجده سایبانم
قـاتل بـابـا ساربـانم
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
ما را به هر وادی کشاندند بر فرق ما آتش فشاندند
گـوشۀ ویرانـه نشـاندند
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
بـر نی سر پدر که دیده هجده گل پرپر که دیده
داغ علیاکبر کـه دیـده
فــریاد فــریاد زین همه بیداد
*****
در مدح و مصیبت حضرت زین العابدین علیه السلام
دو دریا اشک 2 - غلامرضا سازگار
ای تمـــام آفـــرینش تشنــۀ اشــک شبت
وی خــدا و خلـق او مشتــاق یـارب یـاربت
ای مسیحــای دعـا در هـر نفس، لعل لبت
سینههای سوخته یک شعله از تاب و تبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قـطب عــرفان، سیّـدسجّـــاد، زینالعابدین
ای مزار بیچراغت نور چشم و چشم نور
ای منـــاجات شبــت آل محمّـــد را زبـــور
سجدهگاهت در عبادت طور نور و نور طور
چشم ظلمت از تـو و روی منیـرت دور دور
حـــاجت خلـق جهـان در آستــانت ریخته
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته
آفتــــابا مـاهتــــاب از جـــلوه رویـت خجــل
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل
پــــادشاهـان از گدایـانِ سـرِ کـــویت خجل
حلقههای سلسله ازدست و بازویت خجل
نیست تنهــا دوستان را دست بـر دامـان تو
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو
تـو بـه خلـــق و خـــوی اعجـــاز پیمبـر میکنی
گــــر بخـــواهی در اســارت کـار حیدر میکنی
بـــا دو دست بستــۀ خــود فـتح خیبـر میکنی
شام را در چشم دشمن،صبح محشر میکنی
دست تقـدیر تـو دست اقتـدار حیــدر است
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است
کـــربـلا و کـوفـه و شــام بـلا رام تو بود
دشمـن بیـدادگر را وحشت از نام تو بود
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود
فتـح آل مصطفـی از خطبـه شـام تو بود
چارده قرن است مسجد میکشد از دل خروش
میرســد بـــانگ انـا ابن مکـهات دائـم بـه گوش
سرگذشتت شعلهای در دل شد و از سرگذشت
شـــام شـــوم از کــربلا بهـر تـو سنگینتر گذشت
کــس نمیدانــد چـــهها بـــر آل پیغمبـــر گذشت
نــــاقۀ عــــریانت از هــر کــــوچه و معبـــر گذشت
شامیان از کینه و طغیان شـرار انگیختند
از فـــراز بــامها آتــش بــه فـرقت ریختند
ای ز چشم شیعه جاری خون ساق پای تو
آفتـــاب فـــاطمه خــــاکستر و سیمـــای تو
تـــو چـــراغ عــرشی و ویـرانه شد مأوای تو
خــاک ویـــرانـه کجـــا و صـــورت زیبــای تو؟!
بـــود در ویـــرانه بـــر رأس پـــدر، چشـــم تــرت
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت
تــو همای وحی بودی و پـرت را سوختند
لحظـه لحظـه سینــۀ پـر آذرت را سوختند
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند
آخـر از زهـر ستـم پـا تا سرت را سوختند
گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه
قـــاتلت داغ پـــدر بـــود ای عــــزیز فــاطمه
سالها بگـذشت و بــودی هیجــده داغت به دل
سـوختی یـک عمـر همچون شمـع سوزان متصل
سینـهات چــون خیمههای سوخته شد مشتعل
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل
بر تـو میگریم که بر گلهای پرپر سوختی
هر کجــا دیدی جــوان از داغ اکبر سوختی
بـــاغبانی گــر بـه بـاغ لالـهاش میداد آب
تو بـه یاد کــام عطشــان پــدر رفتی ز تاب
گــریه میکـردی به یاد طفل معصوم رباب
بر لب خشک علیاکبر دلت میشد کباب
میبریـدی گوسفندی را اگر قصاب سر
یاد میکـردی ز تیـغ شمـر و حلقوم پدر
کاش میشد قبر پاکت را بگیرم در بغل
همچـو نـور مـاه، خـاکت را بگیرم در بغل
ســاق پـای دردنــاکت را بگیـــرم در بغل
زخـم قلـب چـاک چـاکت را بگیرم در بغل
کــاش میشد شیعه برگـرد مـزارت میگریست
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت میگریست
*****
نخل سوخته
دو دریا اشک2 - غلامرضا سازگار
شبهـای غــربت تـو گذشت و سحر نداشت
حتی سحـر غـم از دل تو دست بـر نداشت
در حیــرتم کــه سلسلـه آهنین مگـر جایی ز زخم گردن تو خوبتر نداشت
زخـم تـن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت
دنیـا چـه کـرد با تو که هجده عزیز تو تنهایشـان بـه روی زمین بود ،سر نداشت
سنگـت زدنـد بــر سـر بازارهای شام باآنکه جز تو یوسف زهرا پسرنداشت
هجـده سـر بریـده بـــرایت گـریستند آهت هنوز در دل دشمن اثـر نداشت
سوزم برآن عزیز که در آفتاب سوخت یک سایبان به جز سرِپاکِ پدرداشت
حـال تـو بــود در دل گــــودال قتلگـاه چـون بسملی کـه بال زد و بال و پر نداشت
مهمـان شـام بـودی و بهـر تـو میزبان جز گوشۀ خرابه مکانی دگر نداشت
سوز شما به سینه «میثم» اگر نبود
اینقدر نخــل سوخته او ثمـر نداشت
*****
دل صد پاره 71
یک کربلا عطش
من جگر گوشه شیر خدایم
کـه جگـر پـاره از زهرِ جفایم
داغـدار لالــه هـــای کـــربلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
تاکه پیغام خون به کوفه بردم بــارها زنـده گــردیده و مـردم
من شهید زنده دشت بلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
ناله های هُدی به حال من بود غـل و زنجیرِ کین مدال من بود
من چهل منزل اسیر اشقیایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
دل صدپاره ای که در برم بود از بـه خـون خفتنِ بـرادرم بود
سینه چاکِ داغِ شبهِ مصطفایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
برده ام سر به غم شام و سحر را دیــده ام روی نـــی ســـر پـــدر را
هم سفر با کشته گانِ سر جدایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
*****
امام سجاد علیه السلام 70
یک کربلا عطش
کـاروان خـون را بهترین سفیرم
بر جهان امیرم، گرچنین اسیرم
از صحنه خون و راز شد امامتم آغاز
زین العابدینم
افتخار دینم، یادگار عشقم
وارث مدینـه، فاتح دمشقم
شاهدم شهیدان را دیده حبس و ویران را
زین العابدینم
دومین علی و چهارمین امامم
با اشک و دعـایم، حافظ قیامم
عصر روز عاشورا من شدم قیام آرا
زین العابدینم
بــوده ام کفیــل یــک قــافلـــه دل
کرده ام به سختی من طی منازل
دست و پای در زنجیر با شماتت و تحقیر
زین العابدینم
یک چمن گل درد، حاصل دل من
سـرهـای بــریده، در مقـــابل من
چون نظر کنم بالا افتد به سر بابا
زین العابدینم
داغ یـک بــاغ لالـه دیــده ام من غم مرگ سه ساله دیده ام من
از رقیه مانده چندین غم برایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
*****
زبان حال امام سجاد علیه السلام
یک کربلا عطش
ای سر ز سرّ هستی خود کشف راز کن
از حــال مـــا و ظلــم عـــدو پــرده باز کن
تـا خلــق پــی بـــرند کــه قـــرآن ناطقی
قــرآن بخـــوان دوبــــاره مـــرا سرفراز کن
زینــان کــه راه مــا بـه تمـاشـا گرفته اند
تیــر نگـــاه می کُشـــدم راه بــــــاز کــن
یــک کـاروان اسیــر و دو صـد کـاروان نیاز
از کـــاروان خـــود هلــه رفــــع نیــــاز کن
پــایین بیــای از سـر نـی ای امام عشق
بـا اهــل بیـت خــون جگــر خــود نماز کن
بیمــار و پشـت نــاقـه و زنجیـــر و آفتــاب
لطفـی ز دســت او غـــل و زنجیـر باز کن
*****
طبیب در تب
یک کربلا عطش
ای طبیبی که ز تب سر به قدم سوخته ای
از بـد حادثـه هـم سـاخته، هـم سوخته ای
نـور عشقی و بـرافروخته ای در شب شــام
روح عــدلی و بــه زنجیــر ستــم سوخته ای
چـــارمین حجّتی و حـــافـظ خــــون شهـــدا
ز تـب داغ تـــو سـر تــا بــه قدم سوخته ای
گــاه از داغ شهیـــدانِ حــــق افـــروخته ای
گــاه از اشــک غــــزالان حــــرم سوخته ای
ای کــه نـــومید نشـد از کـرمت دشمن هم
از غــم خویش دل اهــل کـــرم سوختـه ای
بر تو گــریم که همه مهر تو در گریه گذشت
بر تو سوزم که چهل سال ز غم سوخته ای
بـا غـم در بـه دری هـــای ره کــوفـه و شام
سـاختی آن همـه تـا کاخ ستم سوخته ای
*****
مصیبت امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته2
طایــر وحی ام و گـردیده جدا بــال و پرم
زخــم ها مانده ز هـر زخـم زبان بر جگرم
منـم آن یــار سفــر کـرده که تا شام بود
سـر پـاک شهـدا بـر سـر نی هم سفرم
مـــردم شـــام نخندید کـه بر نوک سنان
می کنـد گــریـه بـــرایـم سـر پــاک پدرم
سنـگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید
گـریه کـردند بـه حال من و بر زخم سرم
پــدرم کشته شد اینـک بگـذارید از شام
عمــه و خــواهــر خــود را بـه مدینه ببرم
خار و خاشاک و کف و کعب نی و سنگ بس است
نـزنید ایـن همـه لبخنـد بــه زخــم جگـرم
سـر بـابـا بـه سـر نیزه و من گام به گام
بــا سـر و قـاتل و بـا عمـۀ خود رهسپرم
دل شب نافله می خوانم و در حـال نماز
ســر نـــورانی بـابـاست چـــراغ سحــرم
با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت
شسته شـد حلقـۀ زنجیـر ز اشک بصرم
همه جا در شرر نالۀ "میثم" پیداست
شعلۀ نالـه و ســوز جگر و چشم ترم
*****
زنجیرها گریستند
یک ماه خون گرفته2
ای شــام، کــربلای تـو یــا زین العابدین دل بــزم ابتــلای تــو یــا زین العابدین
یـک عمـر در فــراق جـوانــان هــاشمی شد خونِ دل غذایِ تو یازین العابدین
در بیـن خنـده و کـف و شادی گریستند زنجیــرهـا بــرای تــو یــا زین العابدین
چشـم حسین و چشـم شهیدان کربلا گـریند در عــزای تــو یــا زین العابدین
ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما از خـون سـاق پای تو یا زین العابدین
در حیرتم که از چـه به زنجیر بسته شد دست گـره گشای تو یا زین العابدین
ای کنـز مخفــی ازلـی یــک نفــر نگـفت ویـرانه نیست جای تو یا زین العابدین
آرد صــدای گــریـۀ مـا ســر بـــر آسمان از اشک بی صدای تو یا زین العابدین
تـا حشـر انقـلاب حسین است سربلند در پای خطبه های تو یا زین العابدین
درکوچه های شام فقط سنگ های بام بـــودند آشنـــای تــو یـا زین العابدین
خـاشـاک و سنـگ و خنـده و دشنـام و هلهله گــــردیـد رونمـــای تو یا زین العابدین
"میثم" سلام می دهد از دور صبح و شام
بــر صحـن بــا صفــای تــو یــا زین العابدین
*****
زبان حال امام سجاد علیه السلام(نوحه)
یک ماه خون گرفته1
شامیــان دف نزنیـد، پیش ما صف نزنید دور رأس شهــدا ایــن قَــدَر کــف نزنید
روز مــا را دگــر از زخم زبان، شب نکنید خنده بر اشک من و گریه ی زینب نکنید
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
عـــوض ذکــر ســلام، ندهیــدم دشنام کس به مهمان نزند سنگ کین ازلب بام
نسب و نـام و مقـامم همگـی می دانید به چه تقصیـر و گنـه خارجیم می خوانید
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
مـن نبـی را ثمـرم، مـن علـی را پسرم خار و خاشاک ز بام، کس نریزد به سرم
ایـن قـدر دخـت علی را بـه کنارم نزنید تازیانــه بـــه تــن خواهــــر زارم نزنیــد
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
کربـلا داغ پــدر، عطـش و اشـک بصـر شـام غم زخـم زبـان، آتشـم زد بـه جگر
عمـه ام با بدن خستـه دعایم می کرد ســر بابا سـر نـی، گریـه برایم می کرد
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
منــم و سلســله ام، میــر ایــن قافلــه ام پیش رو رأس حسیـن،همـه سو هلهله ام
زخم تن،زخم زبان،قسمت وتقدیر من است مونس وهمدم من،حلقه ی زنجیرمن است
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
هــر کجــا دیــدم آب، جگــرم گشـت کبـاب کــردم از ســوز درون، گریــه بـر طفـل رباب
شعله های عطشش رابه دل احساس کنم یـاد بـی آبـی و بـی دستــی عبـــاس کنم
آه از کرب و بلا، وای از شام بلا
*****
امام سجاد علیه السلام(نوحه)
یک ماه خون گرفته1
ناله های آتشین دارد مدینه
داغ زین العابدین دارد مدینه
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
مانده بر لب نغمه های دلنشینش
پاره پاره گشته قلب نازنینش
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
روز و شب خون دل و اشک بصر داشت
داغ هفتاد و دو لاله برجگر داشت
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
گه به یاد فرق اکبر گریه می کرد
گه برای حلق اصغر گریه می کرد
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
جای گل بر گردنش دشمن غل انداخت
بر بدن از سلسله، زخمش گل انداخت
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
شامیان بر اشک چشمش خنده کردند
کف زدند و داغ او را تازه کردند
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
هم به گردن هم به تن دارد نشانه
جای زنجیراست و جای تازیانه
وا اماما واغریبا واشهیدا
وا اماما واغریبا واشهیدا
*****
شهادت امام سجاد علیه السلام
یک ماه خون گرفته1
شهادت حق الیقین است
عزای زین العابدین است
این نالۀ روح الامین است
وا اماما واشهیدا
دُردانـه ی حسین مظلوم
چهـارمین امـام معصـوم
اززهرکین گردیده مسموم
وا اماما واشهیدا
این وارث خون وقیام است
اسیر کربلا و شام است
زخمی سنگ لب بام است
وا اماما واشهیدا
مدینه شد کرب و بلایش
زهراشده صاحب عزایش
به یــاد زخـم ساق پایش
وا اماما واشهیدا
ســر پـدر بـه نیـزه دیده
تـــلاوت قــرآن شنیـــده
ازساق پایش خون چکیده
وا اماما واشهیدا
بر پیکــرش نشانــه دارد
آثــــــار تازیانـــــه دارد
داغ گــــل ویــــرانه دارد
وا اماما واشهیدا
مدینه می گرید زداغش
مرغ دلم گیرد سـراغش
سراغ قبر بی چــراغش
وا اماما واشهیدا
*****
افزودن دیدگاه جدید