جنگ جمل - 2

تاریخ انتشار:
عایشه بعد از بیعت مردم با علی علیه السلام در اجتماع مردم مکه حضور یافت و چنین گفت: ای جمعیت مسلمانان همانا عثمان مظلوم کشته شد. این سخن عایشه ظاهراً سنگ بنای مخالفت وی با امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ شد...
جنگ جمل

عهد و پیمان شکنی
ایشان در خطبه ای ضمن فرمان آماده باش به مردم می فرمایند: "همانا طلحه و زبیر بیعت و عهد را نقض کرده و عایشه را از خانه اش بیرون کشیده اند تا فتنه به پا کنند و خون ریزی راه بیاندازند".[14]
کینه و کدورت دیرینه
این نکته قابل انکار نیست که کینه هایی نسبت به علی ـ علیه السلام ـ وجود داشته است؛ از این رو امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ سابقه  این امر را در مواردی بر می شمارد؛ از جمله این که:
أ. چون پیامبر مرا بر پدر عایشه برتری داده بود؛
ب. چون پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ مرا به اخوت با خویش مختص نموده بود؛
ج. چون خداوند دستور داد که همه  ابواب منتهی به مسجد بسته شود، حتی باب پدر عایشه؛ اما باب من بسته نشد.
د. چون در روز خیبر رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ پرچم را بعد از این که به دیگران داد، آن را به من دادند و من نیز پیروز شدم، موجب غمگین شدن آنان گردید و ... .[15]
و. علاوه بر این طلحه و زبیر، امیدوار بودند که علی ـ علیه السلام ـ در امور با آنها مشورت نماید؛ چراکه این دو خود را با علی ـ علیه السلام ـ در رتبه و مقام مساوی و حتی بالاتر می دانستند، آنها امیدوار بودند که با مرگ عثمان، بخشی از حکومت را به دست گیرند، لیکن هیچ کدام از این امور تحقق نیافت و این سبب شد که خصومت قبلی این دو با امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آشکار گردد.
نفاق
علی ـ علیه السلام ـ در خطبه  ۱۳ نهج البلاغه دین این عده را دورویی می داند.[16]
از بین بردن امنیت جامعه  اسلامی
بعد از آن که اصحاب جمل در بصره قدرت گرفتند، به خزانه ی بصره و بیت المال حمله نموده و آن را غارت کردند و هم چنین به مردم حمله نمودند و عده ای را شکنجه کرده و عده ای را به قتل رساندند.[17]
سرپوش گذاشتن بر عمل کرد خویش
وقتی به امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ خبر رسید که طلحه و زبیر برای خون خواهی عثمان قیام نموده اند، ایشان فرمودند: کسی جز خود ایشان عثمان را نکشت.[18]
و نیز مضمون همین سخن را حضرت ـ علیه السلام ـ در خطبه  ۱۳۷ نهج البلاغه آورده اند که: آنها انتقام خونی را می خواهند که خود ریخته اند.[19]
با این اوصاف حضرت می فرمایند: طلحه خود جنگ را به راه انداخته تا بخاطر قتل عثمان مورد سئوال واقع نشود.[20] با تأمل در فقرات فوق متوجه می شویم:
یادآوری چند نکته
  اولاً
در اکثر طعن ها و سرزنش هایی که از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نسبت به اصحاب جمل وارد شده، ایشان روی سخنشان با طلحه و زبیر است. گو این که حضرت ـ علیه السلام ـ مسبب اصلی جنگ را این دو می داند و به عبارت دیگر، عایشه نقش فرعی در این غایله داشته و از سوی آنها مورد سوء استفاده قرار گرفته است.
  ثانیاً
ملاحظه می شود که هیچ یک از دلیل هایی که اصحاب جمل برای کارشان ذکر نموده اند، موجه نمی باشد. به ویژه وقتی که بدانیم قتل و خون خواهی عثمان بهانه ای بیش نبود؛ چراکه عایشه با عثمان نیز چندان رابطه ی حسنه ای نداشته است. نقل شده است که عایشه پیراهن رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ را نزد عثمان می برد و به او می گوید: هنوز رطوبت کفن رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ خشک نشده که تو چنین، احکام او را تحریف می کنی.[21]
نتیجه بحث
پس ملاحظه می کنید اصحاب جمل تحت عنوانی به ظاهر زیبا و حق مآبانه بر علیه اولی الامر خویش قیام نمودند و پیمان و بیعت خویش را شکستند؛ در حالی که این عنوان بهانه ای بیش نبود.
نتايج ناگوار جنگ جمل[22]
جنگ جمل آثار و نتايج ناگوارى به دنبال داشت كه برخى را مى آوريم:
1. كشته شدن بيش از ده هزار نفر از مسلمانان، كه در حقيقت قربانى حسادت و رياست طلبى «ناكثين» گرديدند. مورخان، نوشته اند: آن قدر از دو لشكر به خاك افتادند كه اگر بر روى جنازه آنان اسب دوانى مى شد، پاى اسبها جز با اجساد، تماس پيدا نمى كرد.
2. از بين رفتن روح برادرى و باز شدن باب فتنه و فساد به روى امّت مسلمان كه يكى از ميوه هاى تلخ آن، شعله ور گشتن آتش جنگ صفّين بود. در واقع اين دو جنگ با ريسمان محكمى كه ابتداى آن كنار بصره و انتهايش در صِفّين بود به هم پيوند خورده بودند، زيرا قيام عايشه كه هيچ گونه قرابتى با عثمان نداشت راه را براى قيام معاويه كه از خاندان اميّه و از خويشان عثمان بود باز كرد. و بهانه اى به دست او داد تا علاوه بر مبارزه عليه حكومت امير مؤمنان عليه السلام، خلافت را در بين خاندان خود كه خاندان خليفه مقتول بود، به صورت موروثى در آورد.
3. نتايج زيانبار جنگ جمل حتى پس از جنگ صِفين نيز ادامه داشت و جنگ «نهروان» در حقيقت مولود دو جنگ پيشين (جَمَل و صِفّين) بود، زيرا اين دو جنگ در روح عدّه اى از مردم تنگ نظر و كوته فكر، آثار سوئى گذاشت به طورى كه عملًا گرفتار تشويش و اضطراب شدند و حالت ترديد در آنان به وجود آمد و با نظر عداوت و بدبينى به هم مى نگريستند.
عدّه اى كه بعدها عنوان «خوارج» پيدا كردند عقيده داشتند سران «ناكثين» به خاطر مخالفت و شورش بر ضد پيشوايشان، امير مؤمنان عليه السلام، كافر گرديده اند. سپس معتقد شدند امير مؤمنان عليه السلام نيز با موافقت موضوع تحكيم و امضاى آن از آيين اسلام خارج  شده است.
عدّه اى ديگر امام عليه السلام را در جنگ جمل ذى حقّ مى دانستند ولى از لحاظ اين كه وى تمام ثروت اهل بصره را به غنيمت نگرفت و زنانشان را اسير نكرد، او را تخطئه كردند و دشنامش مى دادند.
دسته سوّم، هر دو گروه را تكفير كردند و قائل به مخلّد بودن آنان در جهنم شدند.[23]
جنگ نهايى
قراين و شواهد گوناگون از قبيل: سخنرانيهاى تحرك آميز سران سپاه، مجهز كردن لشكرى بالغ بر سى هزار نفر، ارسال پيامهاى كتبى و شفاهى برخى از آنان براى سران قبايل، و حتى شهرهاى مختلف و دعوت آنان به شورش، اشغال نظامى بصره و كشتن عدّهاى ازمسلمانان، و دستگير و شكنجه كردن استاندار و ... همه گواه بر اين بود كه سران لشكر مخالف هدفى جز جنگ و ساقط كردن حكومت اميرمؤمنان عليه السلام، ندارند. و طبيعى بودكه نصايح دلسوزانه و اقدامات صلح طلبانه آن حضرت بر دلهاى آنان اثر نكند.
از اين جهت پس از تيراندازى به سوى سپاه اميرمؤمنان عليه السلام و كشتن چند نفر از سربازان، حمله رااز راست و چپ آغاز كردند.
اميرمؤمنان عليه السلام به پرچمدار سپاه «محمّد بن حنفيه» دستور داد به قلب سپاه دشمن حمله كند؛ ولى او در برابر باران تيرها كه پيش چشم او را تيره و تار كرده بود كمى مكث كرد.
امام عليه السلام خطاب به فرزندش فرمود: چرا پيش نمى روى؟ محمد علّت توقف خود را باز گفت.
اميرمؤمنان عليه السلام پرچم را از دست فرزندش گرفت و خود بسان شير غرّان بر دشمن يورش برد و آنان را مانند خاكسترى كه دچار تندبادى شده باشد پراكنده كرد.[24]
ولى طوايفى از اعراب همچون «ازْدْ»، «بَنى ناجِيَه» و «بَنى ضَبَّه»، در اطراف «جمل» فرماندهى متمركز شده، فداكارى فوق العاده اى در يارى جنگ افروزان از خود نشان دادند.
لشكر عايشه بر خلاف معمول پرچم نداشت و پرچمش همان «شتر» بود كه پيشاپيش حركت مى كرد و با اين كار به سپاهيان روحيه مى داد و تا آن شتر سرپا بود دشمن هيچ  ضعف و شكستى در خود احساس نمى كرد.
اميرمؤمنان عليه السلام، به مالك اشتر فرمان داد بر ميسره دشمن حمله كند. با يورش مالك به جناح چپ، صفهاى لشكر درهم شكست و سپاهيان پا به فرار گذاردند.
باقى مانده لشكر، همچنان از «شتر» و «شترسوار» دفاع مى كردند. به طور طبيعى حملات سربازان اميرمؤمنان عليه السلام نيز به اين نقطه متمركز گرديد. و يك جنگ شديد و خونين در اطراف «جمل» درگرفت.[25]
سرها بود كه از بدنها جدا مى شد، دست هاى بريده بودكه در هوا پرتاب مى گشت و شكمها بودكه دريده مى شد با اين حال، سپاهيان عايشه همچون سدّ آهنينى «جمل» را در ميان گرفته به سختى از آن دفاع مى كردند.
اميرمؤمنان عليه السلام ديد تا «شتر» برپاست جنگ نمى خوابد؛ از اينرو خطاب به لشكر خود فرمود: شتر را پى كنيد كه با پى شدن شتر دشمن متفرّق مى شود[26] با فرمان امام عليه السلام شمشيرها بالا رفت و تيرها از هر سو به سوى «جمل» سرازير شد بگونه اى كه چوبه هاى تير بر تمام اعضاى شتر فرو نشست.
كسانى كه افسار شتر را در دست داشتند و در حقيقت پرچمداران سپاه به حساب مى آمدند يكى از ديگرى از پاى در مى آمدند. اولين آنان «كَعْبِ بْنِ سُور» قاضى معروف بصره بود كه قرآنى به گردن آويخته بود، در يك دستش عصا و در دست ديگرش افسار شتر را داشت. پس از او قريش پيشدستى كردند و افسار را به دست گرفتند و تا هفتاد نفر يكايك در اين راه جان دادند. پس از قريش به ترتيب، «بَنى ناجِيَه»، «بَنى ضَبّه» و «ازُدْ» افسار را در دست گرفتند و همگى به قتل دسيدند. و خلاصه به قول ابن زبير، هر كس افسار را به دست مى گرفت بلافاصله كشته مى شد.[27]
اميرمؤمنان عليه السلام، به همراه گروهى از ياران نَخَعىّ و هَمّدانى حمله را بر نقطه مركزى شدّت بخشيد و دشمن را متفرّق ساخت و به «بُجَيْرِ» نخعى فرمود: اينك شتر را دسترس  توست آن را پى كن. «بجير» با شمشير بر «شتر» حمله كرد. شتر نعره عميقى سر داد و بر زمين افتاد. با پى شدن شتر، باقى مانده نيروها هر يك به سويى فرار كدند.
سپاهيان اميرمؤمنان عليه السلام طبق دستور آن حضرت پس از اينكه كجاوه عايشه رابه كنار منتقل كردند شتر را كشتنه، بدنش را آتش زدند و خاكسترش رابر باد دادند.
اميرمؤمنان عليه السلام براى تأييد و تثبيت فرمان خود در مورد شتر از كتاب خدا استشهاد كرد و فرمود:
 «مردم! اين شتر، مانند گوساله بنى اسرائيل، حيوان شوم و شرربارى بود»
سپس اين آيه را كه حضرت موسى عليه السلام به سامرى خطاب كرد خواند:
 «وَاْنْظُرْ الى الهِكَ الّذى ظَلَتْ عَلَيّه عاكِفاً لِنُحْرِقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِى اليَّمِ نِسَفاً»[28]
بنگر به معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى كردى چگونه آن را مى سوزانيم سپس ذرّات آن را به دريا مى پاشيم.
و بدين ترتيب، جنگ «جمل» كه پس از گذشت كمتر از شش ماه از حكونت اميرالمؤمنين عليه السلام بر آن حضرت تحميل شد درماه جمادى الآخر، سال هجرى با 36 شكست كامل «ناكثين» و تحمّل تلفات از دو طرف پايان گرفت.
فرجام كار ناكثين (نبرد جمل)
اشغال بصره به وسيله «ناكثين»، براى حكومت اميرمؤمنان عليه السلام تهديدى جدّى به شمار مى رفت، به ويژه آن كه معاويه نيز در شام اعلام استقلال كرده داعيه خلافت داشت؛ روشن است كه شورش داخلى و تهاجم خارجى به آسانى مى توانست، به حكومت حضرت على عليه السلام پايان دهد. اما درايت و هوشيارى آن حضرت توطئه دشمنان را خنثى ساخت.
او كه سياستمدارى آزموده و فرماندهى با تجربه بود، از جنگ با معاويه- كه در تدارك آن بود- چشم پوشيد و به از ميان برداشتن ناكثين اقدام كرد. [29]
گذشت پس از پيروزى
اميرمؤمنان عليه السلام پس از پيروزى بر دشمن، دستور داد فرمانى كه قبل از جنگ به سپاهيان ابلاغ شده بود، دوباره براى آن ان خوانده شود.
و نيز اعلام شد: زمانى را كه شوهرانشان را در جنگ از دست داده اند به ازدواج خود در نياوريد مگر پس از انقضاى عدّه وفات.[30] و در خصوص عايشه به محمد بن ابى بكر دستور داد نزد خواهرش رود و ضمن دلجويى از او اگر تير يا زخمى به وى رسيده است او را مداوا كند. خود نيز پس از محمد نزد عايشه رفت و در حالى كه با چوب دستى به كجاوه عايشه اشاره مى كرد فرمود:
«اى «حُمَيْرا»! آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله به تو اين چنين سفارش كرده بود؟ آيا به تو نفرموده بود در خانهات بنشين؟ به خدا سوگند! آنان كه تو را از خانه ات بيرون آوردند درباره ات انصاف نكردند؛ زنان خود را در سراپرده ها جا دادند و تو را به ميدان جنگ كشاندند.»[31]
اميرمؤمنان عليه السلام عايشه را همراه برادرش عبدالرحمن، سى تن از سربازان و بيست نفر از زنان قبيله «عَبْدُالْقَيسْ» و «هَمْدان» براى مراقبت از وى به جانب مدينه روانه كرد. آنان كمال خدمت و احترام را از او به عمل آوردند.[32]
نكته قابل توجّه در اين رابطه مراقبت بيش از حد اميرمؤمنان از عايشه بود تا مبادا در اين جريان آسيبى به او برسد. علّت اين امر ممكن است احترام ازمقام همسرى رسول خدا صلى الله عليه و آله و نتيجه احترام ازمقام رسالت باشد. علاوه بر آن امام عليه السلام از اين بيم داشت كه ريختن خون او فتنه اى شبيه قتل «عثمان» بر پاشود چنانكه عمروعاص پس از پايان جنگ به عايشه گفت:
اى كاش در جنگ كشته شده بودى! وقتى عايشه علّتش را سؤال كرد، گفت: اگر كشته مى شدى تو به بهشت مى رفتى و ما اين مسأله را مهمترين وسيله براى حمله به على عليه السلام قرار مى داديم.[33]

 

 

پی نوشت:
[14] شیخ مفید، الجمل، ص ۲۴۰، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ه ق.
[15] شیخ مفید، الجمل، ص ۴۰۹ ـ ۴۱۰، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ه ق.
[16] نهج البلاغه، ص ۵۶، خطبه‌ ۱۳. 
[17] نهج البلاغه، ص ۵۳۳، خطبه‌ ۲۱۸.
[18] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۳۲، ص ۱۲۱، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه ق، به نقل از تاریخ طبری و بلاذری.
[19] نهج البلاغه، ص ۳۰۰، خطبه ۱۳۷.
[20] نهج البلاغه، ص ۳۸۵، خطبه‌ ۱۷۴.   
[21] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغة، ج ۶، ص ۲۱۵، کتاب‌خانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ه ق.   
[22] تاريخ اسلام در دوران امام على(ع)، ص: 86-87
[23] مراجعه شود به الملل و النّحل شهرستانى، ج 1، ص 121.
[24] مروج الذهب، ج 2، ص 366، الجمل، ص 183، تاريخ طبرى، ج 4، ص 514، سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 457 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 257.
[25] شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 258.
[26] اعْقِروا الْجَمَلَ فَانَّهُ انْ عُقِرَ تَفَرَّقُوا تاريخ طبرى، ج 4، ص 519.
[27] تاريخ طبرى، ج 4، ص 519، اسدالغابه، ج 3، ص 308 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 265.
[28] طه، آيه 97، مراجعه شود به شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 266.
[29] جلوه  اى از حكومت علوى، ص: 57
[30] منظور امام( ع) اين بود كه با افراد دشمن بايد مانند ساير مسلمانان رفتارشود نه مانند كفّار.
[31] 2 و 3 مراجعه شود به كامل بن اثير، ج 3، ص 258- 255 و تاريخ طبرى، ج 4. ص 544- 534.
[32] همان مدرك.
[33] شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 322.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.