حسن علی پور(1)

تجلی و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در هستی/2

تاریخ انتشار:
​حقیقت امام علیه السلام در همه اجزا و ارکان خلایق حضور دارد و در عمق وجود و باطن آن ها جاری و نافذ است؛ همان حقیقتی که در دعای کمیل به آن اشاره رفته است:
امام زمان علیه السلام

برخی آثار و لوازم تجلی
1 . حضور و سریان در هستی:
​حقیقت امام علیه السلام در همه اجزا و ارکان خلایق حضور دارد و در عمق وجود و باطن آن ها جاری و نافذ است؛ همان حقیقتی که در دعای کمیل به آن اشاره رفته است:
و بأسمائک التی ملئَت ارکانَ کلّ شیء؛
تو را سوگند می دهم به اسم هایت که ارکان و هستی هر چیزی را اشباع و مسخر خود ساخته اند.
مراد از حضور و نفوذ، معنای عادی و لغوی آن نیست تا امام وجود مستقلی باشد و موجودات، اشیایی جداگانه به شمار روند و آن گاه ولیّ الله در آن ها بگنجد؛ بلکه اشیا، وجودی مستقل ندارند و هستی شان از خلیفه الله برخاسته و ظهور یافته است. خاستگاه هستی و تشخّص آن ها، هستی و جان امام است. آن ها هم چون اجزا، از اصل خویش دور افتاده اند و هم واره وابسته به ولیّ و محبوب خود بوده، و آن به آن وی را می جویند. به بیان دقیق تر، خلایق در قلمرو وجودی و در قلب پر سیطره و نامتناهی امام مجتمع اند.
2 . قوام و ایستایی:
این اجزا و موجودات، بر اصل و ریشه خود پابرجایند. خلایق، فروع و شاخه ها و امام ریشه و اساس است. جهان خیمه ای به شمار می رود که عمود آن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ خیمه برای برپا ماندن به عمود نیاز دارد؛ زیرا امام مظهر حقیقت قیوّم است. بر این اساس، ابن عربی، خلیفه الله را عمود السّماء(18)می نامد. این حقیقت در روایات نیز بازتاب گسترده ای می یابد. در حدیثی نبوی آمده است:
و لا تخلو الارض منهم و لو خلت لساخت باهلها(19)؛
زمین از اهل بیت خالی نمی شود و اگر خالی شود اهلش را در خود فرو می برد.
در روایت دیگری آمده است:
لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها(20)؛
و اگر زمین برای لحظه ای کوتاه بی حجت بماند، اهل خود را فرو می کشد.
امام رضا علیه السلام نیز می فرماید:
لا تبقی ساعهً اذاً لساخت(21)؛
لحظه ای نمی ماند، آن گاه همه چیز را فرو می کشد.
3 . قوس نزول و صعود:
تبیین قوس نزول و صعود، از ثمرات تجلی و ظهور است. تنزل و فرود آمدن سلسله وجود، همان تنزل خلیفه الله به شمار می رود که در هر مرحله به شکلی نمایان می گردد و با هزار نقش و نگار جلوه می نماید. خلیفه الله، با نزول خود همه مظاهر را نیز تنزل می دهد. مسیر این نزول، حقیقت اوست و مظاهر از باطن وی می گذرند، چنان که مسیر صعود و بازگشت نیز همین است. به بیان دیگر، امام علیه السلام خلایق را با خود از عوالم الهی پایین می آورد تا آن ها را پس از تکامل، از مسیر وجودی خویش به سوی حق تعالی بازگرداند. دایره وجود، با تکمیل قوس نزول و صعود، تمام و کامل می شود و مبدأ و معاد به هم متصل می گردند. عرفا انسان کامل را به تنهایی تمام قوس نزول و صعود و جمیع سلسله وجود می دانند. در شرح دعای سحر آمده است:
فالانسان الکامل، جمیع سلسله الوجود و به یتمّ الدائره و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن(22)؛
انسان کامل، خود به تنهایی همه سلسله مراتب وجود است و با او دایره هستی، مجموع قوس نزول و صعود، کامل می گردد، و او اول و آخر و ظاهر و باطن و مجموعه آفرینش است.
4 . گذرگاه سیر و سلوک:
مرغ روح سالکان کوی دوست از طبیعت می پرد و به عالم بالاتر (برزخ) می رسد و از آن جا پر می کشد و به عالم تجرد(قیامت) راه می یابد. پس از قیامت، عروج می کند و به عالم اسما می رسد. اسما را شهود می کند و در آن ها فانی می شود. سالکان، در همه این مراحل در مظاهر ولیّ الله و در متن وجود وی سیر می کنند؛ از قلمرو ولایت و ظهورش در طبیعت، آغاز به حرکت می کنند و در همان عرصه به مقصد می رسند.(23) بنابراین، سالکان و رهروان کوی دوست، هر لحظه با هم راهی ولیّ الله الاعظم سیر می کنند. هم در نظام تکوین و هم در حوزه تشریع، کسی بی نیاز از او و بیگانه با آن راه به جایی نمی برد. تکوین و تشریع، یک پارچه و هم صدا با هم راهی خضر هدایت و ولایت، راه می پیمایند:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی(24)
5 . باب الله:
متون روایی، بارها ائمه علیهم السلام را «باب الله» تعبیر کرده اند. امام صادق علیه السلام:« نحن باب الله» و امام علی علیه السلام:« انا باب الله» فرموده اند(25). باب الله از القاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز به شمار می رود. ایشان دروازه و راه رسیدن به خداست. در دعای ندبه به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوییم:
این باب الله الذی منه یؤُتی؟
دروازه و راه رسیدن به خدا کجاست؟
با توجه به نظام ظهور و تجلی، این تعبیر و امثال آن روشن می نمایند باب الهی، تنها لفظ یا تعبیری عاطفی نیست بلکه واقعیتی خارجی و تکوینی به شمار می رود. تنها راه سلوک و صعود به مبدأ هستی، ولیّ الله الاعظم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. عبور از مظاهر و باطن وی، عین تکوین را می نماید.(26)
6 . تسبیح خلایق:
با توجه به آن که حق در خلیفه اش تجلی می کند و این تجلی از قلب وی به عالم می تابد، موجودات لحظه به لحظه به توجه و فیض رسانی نیاز دارند. او سزاوار به تصرف در موجودات است و از این روی، آن ها در نهاد و عمق جان خویش، حق تعالی را تسبیح می گویند. به بیان دیگر، ولیّ مطلق از زبان مخلوقات خدا را تسبیح می کند. این اصل بی استثنا در نظام تکوین، در قلمرو تشریع و اختیار بشری نیز جاری است. امام در نهاد عابد، تسبیح می گوید و در پی آن، بنده توفیق به عبادت و تسبیح خدا می یابد. این توفیقات، بی حساب و کتاب، ‌نصیب افراد نمی شود. به قول سلمان ساوجی:
در بیابان تمنّا همه سرگردانیم
تا که را سوی تو توفیق هدایت باشد
هر عبادت و تسبیحی، عبادت و تسبیحی را بازمی تابد که پیش تر ولیّ الله آن را به جا آورده است. هر تضرع و توبه ای، توبه و مناجات پیشین امام را برمی تابد. ساقه به هر سو خم شود، شاخه ها بی مقاومت و اختیار، بدان سو می روند. هر چه روح تصمیم گیرد، جسم تبعیت می کند. اگر روح، تصمیم گیرد بنشیند، جسم می نشیند، اگر بخواهد راه رود، بدن و پاها می روند، اگر اراده کند سخن گوید، زبان به حرکت درمی آید و...
انسان کامل جان و روح است و موجودات جسم و پیکرند. بی شک هر زمزمه ای به درگاه الهی، پژواکی از نوای حجت الهی است. ابن عربی و قیصری به این حقیقت تصریح کرده اند(27). اگر حجت الهی خدا را حمد گوید، سراسر آفرینش، مشغول حمد می شوند و اگر تسبیح کند، همه تسبیح می گویند؛ اگر سجده کند، همه ساجدند؛ اگر رکوع گذارد، همه راکع خواهند شد؛ اگر قیام کند، همه قائم خواهند شد و ... قرآن بارها یاد آورده که تمام خلایق در حال عبادتند، اما انسان درنمی یابد:
« و إن منْ شیءٍ إلّا یُسبّحُ بحمدهِ و لکنْ لا تفقَهونَ تسبیحَهُم»(28)؛
هیچ موجودی نیست جز این که مشغول تسبیح و عبادت خداست، ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.
جمله ذرات عالم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
ولیّ مطلق، گاه گوشه ای از این ولایت و ویژگی خود را به خواص خویش می بخشد. به دیگر سخن، هرگاه و در هر جا صلاح بداند با این صفت خویش در محرم سرّی تجلی می کند و آن ویژگی سر از وجود وی درمی آورد.
7 . صراط مستقیم:
ائمه اطهار در تفسیر آیه مبارکه:« اهْدِنا الصّراط المُستقیم»فرموده اند: ما اهل بیت صراط مستقیم هستیم. امام صادق علیه السلام می فرماید:
و الله نحن الصراط المستقیم(29)
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
نحن ابواب الله و نحن الصراط المستقیم(30)
آیا با توجه به تجلی و ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در عالم امکان و مظهریت عالم برای وی، راهی به جز ولایت و حقیقت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای هدایت و رسیدن به حق تعالی هست که بخواهد مستقیم یا غیرمستقیم باشد؟(31)
8 .آشنایی ازلی و فطری:
از آن روی که انسان کامل به تکوین همه چیز آگاهی دارد، موجودات نیز او را می شناسند. بنابراین، محبت و معرفت موجودات به امام، از ازل در نهادشان بوده است. بر اساس برخی روایات، پرندگان آسمان و ماهیان دریا و.. در سوگ امام حسین علیه السلام می گریند و بنابر آن چه در زیارت عاشورا آمده، اندوه شهادت امام، بر آسمان ها و اهل آن سنگینی می کند:
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید هم این آینه می گردانند(32)
اهل بصیرت در کشف و شهود خویش، در و دیوار و آسمان و زمین را در سوگ شهادت اهل بیت علیهم السلام ماتم زده و اشک ریزان یافته اند. آری، تنها در عرصه تشریع و اراده و اختیار بشری، بیگانگی به چشم می خورد!
9 . تصرف در عالم:
طبیعی است که چنین موجودی در قلمرو ذره تا کهکشان، تصرف و اعمال ولایت کند. کرامات و معجزات اولیای الهی برای ما گرفتاران قفس طبیعت، عجیب می نماید، در حالی که اگر حقیقت ولایت و خلافت درک شود، کاری آسان قلمداد می گردد، چنان که اراده هر کس در حرکت اعضایش، عادی و طبیعی می نماید.
10.علم مطلق و حضوری:
از آن جا که همه چیز در جان امام قرار دارد، وی بر تمام حقایق عالم که جزئی از حقیقت خودش به شمار می رود، احاطه و علم حضوری دارد.
11 .وجود منبسط:
خلیفه الله در عرفان، وجود منبسط نیز خوانده می شود؛ چون با بسط و گسترش وجود و کمالاتش، مجموعه خلایق و عوالم خلقی(مجردات، مثال، طبیعت)پدید می آیند. از این رو، در زیارت جامعه کبیره آمده است:
اجسادکم فی الاجساد و ارواحکم فی الارواح و انفسکم فی النفوس(33)
جسم شما در میان پیکر موجودات و روح شما در عمق جان و روح خلایق و جان و حقیقت شما در باطن و حقیقت موجودات حاضر است.
12 . بهشت و جهنم:
برای تبیین نسبت میان انسان کامل و بهشت و جهنم، دوباره به نظام تجلی در عالم، اشاره ای کوتاه می نماییم. چنان که پیش تر نیز گفته شد، حق تعالی در مظهر اتم و اکمل خود، یعنی انسان کامل، تجلی می کند و این تجلی حق از آینه قلب انسان کامل، انعکاس می یابد و بر سراسر عالم می تابد و اصل وجود و سایر کمالات و فیوضات الهی از این جلوه گاه اتم به عالم، فرو فرستاده می شود. قیصری، نظر به اهمیت این فرایند در عرفان،‌ بارها این حقیقت را بازگو می کند. از جمله در مقدمه ای ارزش مند بر فصوص الحکم ابن عربی در این زمینه می نویسد:
قَدْ مرّ أنّ الاسم «الله» مشتمل علی جمیعِ الاسماء و هو متجلَّ فیها بحسبِ المراتبِ الالهیّه و مظاهرها و هو مقدم بالذّات و المرتبهِ علی باقی الاسماء. فمظهره ایضاً مقدم عَلی المظاهر کلّها متجلّ فیها بحسبِ مراتبه... أنّ حقائق العالم فی العلم و العینَ کلّها مظاهر للحقیقَهِ الانسانیّه التی هی مظهر للإسمِ «الله» فأرواحها ایضاً کلّها جزئیاتِ الروح الاعظم الانسانی سواءَ کان روحاً فلکیّاً أو عنصریاً او حیوانیاً و صورها صورَ تلک الحقیقهِ و لوازمها لوازمها. لذلکَ یسمّی العالم المفصّل بالانسان الکبیر عند اهل الله لظهور الحقیقه الانسانیه و لوازمها فیهِ و لهذا الاشتمالُ و ظهور الاسرار کلّها فیها دون غیرها استحقّت الخلافه من بین الحقائق کلّها... و کما أنّ له فی العالم الکبیر مظاهر و اسماء من العقل الاوّل و القلم الاعلی و النور النفس الکلیّه و اللّوح المحفوظ و غیر ذلک علی ما نبّهنا علیه من انّ الحقیقه الانسانیه هی الظاهره بهذه الصور فی العالمِ الکبیرِ کذلک له فی العالم الصغیر الانسانی مظاهر و اسماء بحسب ظهوراته و مراتبه فی اصطلاح اهل الله و غیرهمْ(34).
قیصری به جایگاهی برجسته و حیاتی از نقش آفرینی انسان کامل در نظام هستی تصریح دارد. با توجه به این سخنان شارح فصوص، لطایف بسیاری درباره نسبت میان انسان کامل با بهشت و جهنم می توان گفت؛ چنان که همه این عوالم مظهر و تجلی گاه خلیفه الله است، بهشت و جهنم نیز بخشی از مظاهر و تجلیات او به شمار می روند. بهشت، ظهور جمال و رحمت و لطف انسان کامل، و جهنم، جلوه گاه خشم و مظهر قهر و جلال وی است که جمال و جلال خداوند را برمی تابد.
انسان کامل تمام اسما و اسم اعظم را در اختیار دارد، در حالی که بهشت تنها مظهر اسمای جمال و رحمت، و جهنم، مظهر جلال است. از این رو، وجود ولی الله الاعظم، رتبه ای فراتر و برتر از این دو مخلوق بزرگ و شگفت آفریدگار دارد. بنابر روایتی، شعله های آتش جهنم با خشم حضرت صدیقه کبرا علیها السلام زبانه می کشد. در روایتی دیگر آمده است:
اذا دقّت الحلقه علی الصفحه طنّت و قالت یا علی یا علی(35)
وقتی بهشتیان در بهشت را می زنند، صدای کوبه در بهشت یا علی یا علی است.
آن گاه که کوبه خانه ای را می کوبند، صاحب خانه را می طلبند؛ درِ بهشت هم«یا علی» می گوید و صاحب خانه را صدا می زند.
13 . امام زمان و انبیا:
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام، مصداق اتم و اکمل حقیقت محمدیه به شمار می روند. حقیقت محمدیه که در این عصر، از وجود حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف برمی تابد، در هر عصری از وجود یکی از انبیا سر برآورده است. این جایگاه بالاصاله و بالذات، به اهل بیت تعلق دارد و هرگاه مصادیقی جز اهل بیت، یعنی انبیا علیهم السلام، صاحب این مقام شده اند، از اصل آن حقیقت یعنی اهل بیت، کسب فیض و استمداد نموده اند. خداوند در وهله نخست، خلافت و حقیقت محمدیه و مرتبه انسان کامل را تمام و کمال به اهل بیت عطا کرد و انبیا از حقیقت و باطن اهل بیت استمداد نمودند و به مرتبه انسان کامل و خلافت دست یافتند. علامه قیصری در مقدمه شرح فصوص آورده است:
انّ الحقیقه المحمدّیه صوره الاسم الجامع الاسمی و هو ربّها و منه الفیض و الاستمداد علی جمیع الاسماء فاعلم انّ تلک الحقیقه هی التی تربّی صور العالم کلها بالرب الظاهر فیها الذی هو رب الارباب لأنّها هی الظاهره فی تلک المظاهر(36).
رابطه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با انبیا علیهم السلام از زوایای گوناگونی بررسی می شود. قاعده تجلی و ظهور ولی الله الاعظم در عالم و آدم، کلید فهم بسیاری از اسرار و پاسخ پرسش های فراوانی است که در تبیین رابطه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و انبیا علیهم السلام نیز روشن گر و راه گشا می نماید. خلیفه حق، این معدن اسما و صفات الهی در سراسر جهانِ امکان تجلی می کند و همه چیز مظاهر وی به شمار می آید. بی گمان، اصل ظهور در هستی از آن خداوند است و پس از تجلی حق در حقیقت محمدیه و انسان کامل، کمالات الهی از قلب و آینه وجودی وی به عالم و دیگر موجودات برمی تابد. از این روی، اصل توحید هیچ گاه با وساطت و خلافت کم رنگ نمی شود. امام خمینی در مصباح الهدایه درباره حقیقت محمدیه و مصداق اتم آن، یعنی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نسبت او با سایر انبیا علیهم السلام می نویسد:
فسعه دائره الخلافه و النبوه وضیقها فی عالم الملک حسب احاطه الاسماء الحاکمه علی صاحبها و شارعها- و هذا سرّ اختلاف الانبیاء علیهم الصلاه و السلام فی الخلافه و النبوه- الی أن ینتهی الامرُ الی مظهر الاسم الجامع الاعظم الالهی فیکون خلافته باقیهً دائمهً محیطهً ازلیّهً ابدیّهً حاکمهً علی سائر النبوات و الخلافات. کما انّ الامر فی المظاهر کذلک. فدوره نبوّات الانبیاء علیهم السلام دوره نبوّته و خلافته و هم مظاهر ذاته الشریفه و خلافاتهم مظاهر خلافته المحیطه و هو صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه الله الاعظم و سایر الانبیاء خلیفه غیره من الاسماء المحاطه. بل الانبیا علیهم السلام کلّهم خلیفته و دعوتهم فی الحقیقه دعوهٌ الیه و الی نبوّته صلی الله علیه و آله و سلم و آدم و من دونه تحت لوائه. فمن اوّل ظهور الملک الی انقضائه و انقهاره تحت سطوع نور الواحد القهّار دوره خلافته الظاهره فی الملک(37).
بی تردید،‌ حامل امانت بزرگ خلافت کبرا و ولایت عظمی در این خلافت و ولایت باشکوهی که صاحب مصباح ترسیم و تصویر کرده، با نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شریک است. افزون بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، دیگر انبیا نیز از مظاهر و تجلیات وجودی صاحب این خلافت و ولایت هستند و از حسنات وی شمرده می شوند و آن چه از کمالات با خود دارند، پرتوهایی از آن خورشید یگانه است.(38)فضایل و کمالات بی شمار انبیا مانند علم، عصمت، حلم، معجزه، عبادت، معرفت، عشق به حق، توحید و... انشعابات و شاخه هایی از درخت تناور علم، عصمت، معجزه، عشق و توحید به حساب می آیند، چنان که امام هادی علیه السلام در «جامعه کبیره» می فرماید:
إن ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه؛
هر جا سخن از نیکی و نشانی از کمال هست، آغاز و ابتدا، ریشه و اساس، فرع و شاخ و برگ، معدن و گنجینه و جای گاه و نهایت آن، شما اهل بیت هستید.
پژواکی از کمالات بی حد و حصری که خداوند بر آینه وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تابانده، به پیامبران بازتابیده و آن انسان های بی نظیر و صاحبان وحی و عصمت را حیات و کمال بخشیده است. امام معصوم علیه السلام خلیفه الله الاعظم و ولیّ و امام انبیا به شمار می رود. همه بر سر خوان کرامت و فیض بی پایان او نشسته اند:
از ره گذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد(39)
انبیا فرستادگان و پیش قراولان سلطان خوبی ها هستند که برخی کارهای مقدماتی را سر و سامان داده اند تا او از راه برسد و نقش اصلی را ایفا کند. انبیا شاگردانی هستند که پیش از ورود استاد، مقدمات را به بشر آموزش داده اند؛ یاران عاشقی هستند که مأموریت واگذار شده خلیفه الله را اجرا کرده اند؛ عاشقان و محبانی هستند که پروانه وار گرد شمع محبوب خود حلقه زده اند. پیامبران الهی تک تک صفات و کمالات خود را با وساطت فیض ولیّ الله الاعظم و از دست او دریافت کرده اند. علم، حکمت، عصمت، حلم، عبادت، محبت، توحید، نبوت و... همه چنین وضع و حالی دارند.
بدیهی است همه پیامبران، معصوم و از گناه و خطا مصونند. قرآن می فرماید:« سلامٌ علی المُرسلینَ»(40):«سلام بر پیامبران باد». سلام از اسمای خداست و هرجا چترش بگسترد، سلامت و مصونیت از هر گناه و نقصی در پی می آید. قرآن می گوید: این چتر بر سر همه انبیا کشیده شده است. از دیگر سو، اسم سلام، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز پوشش می دهد، بلکه با همه گستره و توانش در اختیار اوست، چرا که او اسم اعظم را دارد. پس هر رنگ و بویی از سلام و عصمت و مصونیت که مشاهده شود، سرچشمه از آن جا دارد. اهل بیت علیهم السلام چشمه جوشان عصمت و انبیا جرعه نوشان آن هستند. پیامبران و اولیای دیگر، پرده هایی از حسن و جمال خلیفه الله را به بازار تماشا آورده اند و پیش درآمدی بر نغمه های شورانگیز و همایونی شاه زاده حجاز و عراقند.

هر سر و قد که بر مه و خور حُسن می فروخت
چون تو درآمدی، پی کار دگر گرفت(41)
14 . ملائکه و امام زمان:
ملائکه نیز مانند دیگر خلایق از مظاهر ولیّ الله هستند. قلمرو وجود و حضور ملائکه در مقایسه با گستره بی حد و مرز ولیّ الله بسیار محدود است و جزئی از آن به شمار می آید. ملائکه از بخشی از اسما بهره مندند و هیچ یک توان شهود تام اسم اعظم را ندارند، در حالی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مظهر تام اسم اعظم و اسمای حق است:
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمّر می کنند(42)
جبرئیل و سپاهش، مظهر علم خلیفه الله هستند. میکائیل و یارانش جلوه روزی رسانی و رزق وی، عزرائیل و سپاهش تجلی سیطره و اقتدار و قهر حجت الهی و اسرافیل جلوه گاه حیات بخش وی هستند. همه، مأموران ولیّ الله و در خدمت مقاصد و برنامه های اویند. جبرئیل، علوم و معارف را نشر می دهد. میکائیل به سراسر گیتی و اهلش روزی می رساند. عزرائیل قبض روح می کند و اسرافیل حیات می بخشد. چهار فرشته اعظم الهی با سپاهیان بی شمار خویش از سوی امام زمان علیه السلام، سرگرم تدبیر و اداره امور عالمند.
اگر ملائکه و جبرئیل مظاهر خلیفه الله به شمار می روند، چرا پیامبر وحی را از جبرئیل درمی یافت؟ مراتب اعلای وجود انسان کامل و باطن و حقیقت آن، همه قیود و مرزهای امکانی و خلقی را شکسته و به اطلاق رسیده است. از دیگر سو، مرتبه دنیوی و خاکی وجود آن، به دلیل ارتباط با طبیعت و تنگناهای جسم و ماده محدود می نماید؛ محدود، توان و تحمل اتصال مستقیم با نامحدود را ندارد. از این رو مرتبه باطنی حقیقت وجود خلیفه، فرشته وحی را می فرستد تا معارف را به وجود دنیوی برساند؛ زیرا انسان کامل وحی را از باطن و اصل خود می گیرد. سید حیدر آملی پژوهنده بزرگ شیعه در جامع الاسرار می نویسد:
ملائکه، تنها در حوزه طبیعت و صورت عنصری واسطه اند(43).
او مستقیم و بی پرده، جمال حق را شهود می کند و نیازی به واسطه ندارد. هیچ واسطه ای نمی تواند در عرصه سیمرغ پا نهد که جز عرض خود بردن، طرفی نخواهد بست، چنان که در شب معراج، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد:
لو دنوتُ انمُلهً لأحترقت(44)؛
اگر بند انگشتی پا فراتر از این نهم، می سوزم و نابود می شوم.
مولوی، نغز و شیرین این گفت و گو را به نظم کشیده است:
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل
تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
چون گذشت احمد ز سدر و مرصدش
وز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را هین پر اندر پیَم
گفت رو رو من حریف تو نیَم
باز گفت او را بیا ای پرده سوز
من به اوج خود نرفتستم هنوز
گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من
گر زنم پرّی بسوزد پرّ من(45)
15 . اولین آفریده:
چنان که گذشت، انسان کامل نخستین مخلوق است و دیگر مخلوقات از او و به واسطه او پدید آمده اند. البته مقصود، حقیقت و باطن وی است، نه وجود عنصری و بدن خاکی. از این رو، به اعتبار همین باطن، انسان کامل را صادر نخستین نیز می گویند، یعنی اولین آفریده ای که از پروردگار صادر و خلق شده است.(46)روایات بسیاری از شیعه و اهل سنت وجود دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:
اول ما خلق الله نوری(47)؛
نخستین مخلوقی که خدا آفرید، نور من بود.
و اول ما خلق الله روحی؛(48)
نخستین آفریده خدا روح من است.
از آن جا که حقیقت معصومان نور واحد است، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام در این ویژگی تفاوتی ندارند.
16. سفر به «أو ادنی»:
انسان کامل در معراج از راه باطن خویش صعود و عروج می کند و به مراتب اعلی راه می پیماید. در معراج به مراتب و مقامات خود سر می زند. معراج خاطرات پیشین را یاد می آورد. قرآن درباره یکی از معراج های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«ثُمّ دنَا فتدّلی* فَکانَ قابَ قوْسینِ او ادْنی»(49)
پس نزدیک شد و نزدیک تر، تا آن که به اندازه دو کمان یا حتی کم تر رسید.
«او أدنی» اشاره به مرتبه احدیت، اولین تعیّن ذات به شمار می رود. چنان که پیش تر نیز آمد، انسان کامل در شب معراج مقام احدیت را که با «أو أدنی» بدان اشاره شده و عمق هستی و کنه حقیقت خلیفه الله به شمار می رود، شهود کرده و بی پرده یافته است. در معراج، بالاترین مرتبه وجودی و باطن وی آشکار می شود. معراج، سفر انسان کامل از ظاهر به باطن خویش است. او حتی وحی را نیز از باطن دریافت می کند. عروج خلیفه الله به احدیت، به موارد یاد شده در آیات و روایات اختصاص ندارد، بلکه او هرگاه بخواهد و لازم باشد، به عمق هستی خویش کوچ می کند. البته برخی ویژگی ها مانند سفر با بُراق تا حدی معین و هم سفر شدن با جبرئیل تا مرتبه خاص و ... همیشگی نیستند که البته به اصل ماجرا هم لطمه ای نمی زنند. هم چنین این ویژگی ها به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اختصاص ندارند. امامان هدی و در روزگار ما ولیّ عصر حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف هرگاه بخواهند به عمق وجود خویش و تا بلندترین قله هستی(مرتبه پیش از ذات) عروج می کنند.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حُقّه مهر بدان مُهر و نشان است که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود(50)
17 .فنا:
با کنکاش و تعمق در تجلی و ظهور و پی آمدها و ثمرات آن، درمی یابیم که سلسله مظاهر و موجودات در اصل و حقیقت خویش فانی اند. این قاعده در حوزه تکوین، بی کم و کاست صادق است، اما در قلمرو تشریع و اختیار بشری، تنها برخی اولیا و مقربان به فنا می رسند. مجموعه عوالم و مخلوقات، فانی در انسان جامع، و او در حق فانی است. بدین ترتیب، همه هستی در حق فانی می شوند.

 

پی نوشت:
18.تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 260.
19.ینابیع الموده، ص 20( به نقل از ادب فنای مقربان).
20.بحارالانوار، ج23، ص 29.
21.همان، ص 35.
22.شرح دعای سحر، ص 67.
23. همان، ص 31.
24.دیوان حافظ، غزل 488.
25.الکافی، ج1، ص 418.
26.نک: شرح دعای سحر، ص 31.
27.نک: شرح فصوص الحکم، ج1، ص 288-289.
28.سوره اسراء، آیه 44.
29.نورالثقلین، ج1، ص 21.
30.همان، ص 22.
31.نک: تفسیر تسنیم، ج1، ص 508.
32.دیوان حافظ، غزل 193.
33.مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
34.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 97-111.
35.بحارالانوار، ج8، ص 122.
36.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 103.
37.مصباح الهدایه، ص 83.
38.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 714.
39.دیوان حافظ،غزل 110.
40.سوره صافات، آیه 181.
41.دیوان حافظ، غزل 86.
42.همان، غزل 199.
43.جامع الاسرار، ص 230، 282 و 360.
44.بحارالانوار، ج18، ص 182.
45.مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 712.
46.صادر نخستین، نزد فلاسفه و عرفا تفاوت دارد.
47.بحارالانوار، ج15، ص 24.
48.همان، ج25، ص 22.
49.سوره نجم، آیه 8-9.
50.دیوان حافظ، غزل 213.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.