شعر کودکانه

34 محتوا

دسته‌ي ما كوچيكه فقط يه پرچم داره بابا جونم برامون شربت و شير می‌آره

یک نفر نوحه می خواند با صدایی پر از سوز آب یخ توی هیئت پخش میکردم ان روز

پیچیده توی کوچه بوی گلاب و اسفند خشکیده بر لب ما گل‌هاي‌ سرخ لبخند

خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد