سخنرانی مکتوب، میلاد امیرالمومنین علیه السلام؛

سخنرانی مکتوب/ امیرالمومنین علی علیه السلام - جلسه اول استاد انصاریان

تاریخ انتشار:
سخنرانی اول استاد حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان با موضوع امیرالمومنین علی علیه السلام در قم/ حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)/ دههٔ اوّل رجب/ بهار 1396هـ.ش.
امیرالمومنین علی علیه السلام/ سخنرانی اول استاد انصاریان

سخنرانی مکتوب/ امیرالمومنین علی علیه السلام - جلسه اول استاد انصاریان

سخنرانی اول استاد حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان با موضوع امیرالمومنین علی علیه السلام در قم/ حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)/ دههٔ اوّل رجب/ بهار 1396هـ.ش.

جهت دریافت فایل صوتی این سخنرانی اینجا کلیک کنید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

کسی به اندازهٔ وجود مبارک پروردگار به انسان محبت ندارد، براساس این محبت برای انسان دو نوع رزق قرار داده است که به این دو نوع رزق، هم در قرآن مجید، هم در روایات و هم در دعاها اشاره شده است: یک رزق پروردگار مهربان، رزق مادّی است، رزق ظاهری و آشکار است؛ یک رزق پروردگار هم، رزق معنوی است. انسان با نشستن بر سر سفرهٔ این دو رزق، با راهنمایی هایی که پروردگار عالم و اهل بیت -علیهم السلام- کردند، بدون شک به سعادت دنیا و آخرت می رسد و خیر دنیا و آخرت را می چشد. از جلد دوم کتاب شریف کافی، روایت بسیار مهم و قابل توجهی را دربارهٔ رزق مادّی برایتان قرائت می کنم که ای کاش تمام مردم از این روایت ناب و کم نظیر که از وجود مبارک رسول خدا -صلی الله علیه وآله و سلّم- نقل شده است، آگاهی داشتند.

پیغمبر اکرم -صلی الله علیه وآله و سلّم- در ابتدای روایت می فرمایند: «ألا»، ألا یعنی هشدار می دهم، توجه می دهم شما را به این موضوع بسیار مهمی که می خواهم برایتان بگویم، «ألا و إنّ الرُّوحَ الأمينَ نَفَثَ في رُوعِي»[الکافی، ج ۲، ص ۷۴]، امین وحی –جبرئیل- در باطن من دمید، در باطن من خطور داد، در باطن من نقش زد، «أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا»[همان]، که ای حبیب خدا، یک نفر در کام مرگ نخواهد افتاد و ملک الموت سراغش نخواهد آمد تا رزقی که خدا برایش مقرر کرده است، بطورکامل به او برسد؛ اگر یک لقمه از رزقِ مقررشده مانده باشد که نخورده باشد، ابداً ملک الموت به سراغش نمی آید، مرگ به سراغش نمی آید و به عالم آخرت منتقل نمی شود. این اصل مطلب که خداوند متعال ضامن رزق است، مقررکنندهٔ رزق است و قرار پروردگار هم بر این است تا رزق معیّن شده بطورکامل نصیب انسان نشود، انسان نمی میرد.

بعد از این جمله، یک نصیحت خیلی مهمی را پیغمبر به امت دارند و می فرمایند: «فاتقوا الله»، از پروردگار عالم پروا داشته باشید، تقوا را در کنار خدا مراعات کنید، در کنار خدا به حلال و حرام الهی توجه داشته باشید، در کنار خدا از طاعت پروردگار غفلت نکنید و آلوده به حرام ها نشوید و این معنی تقواست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی (الطَّلَبِ) اَلرِّزْقِ»[همان]، در به دست آوردن رزقی که خدا برایتان مقرر کرده است، آدم افراطی نشوید که خط نورانی قناعت را بشکنید و از رزق مقررشده رد شوید و وارد لقمهٔ حرام شوید. این یکی از بالاترین نصیحت های پیغمبر است؛ چون حرام خوری، انسان را هم نسبت به عبادت پروردگار و خدمت به مردم زمین گیر می کند و هم مادر همهٔ گناهان است. وقتی انسان حرام بخورد، حرام آدمی را از پروردگار قیچی می کند؛ وقتی انسان از پروردگار قیچی شد، به دست شیطان می افتد، شیطان هم او را مهار می کند و به هرجا که دلش بخواهد، او را می دواند؛ به هر میدانی که دلش بخواهد، او را می برد؛ به هر گناهی که دلش بخواهد، او را سوق می دهد؛ لذا پیغمبر می فرمایند: تقوای الهی را در مسئلهٔ رزق مراعات بکنید و وارد افراط در به دست آوردن مادّیات دنیا نشوید؛ چون اگر بخواهید وارد افراط شوید، خیلی از قوانین خدا را باید پشت سر بیندازید، باید به حرف خدا گوش ندهید، باید دعوت پروردگار را رد بکنید.

«وَ لَا یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ‏ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ»[همان]، مواظب باشید اگر تحریمی پیش آمد، اگر رکودی پیش آمد، اگر در آمدن رزق به سوی شما یک کُندی پیش آمد، خودتان را نگه دارید و بخاطر اینکه دیر به شما می رسد، بخاطر اینکه کُند به شما می رسد، بخاطر اینکه رکود و تحریم را دشمن به شما تحمیل می کند، این حوادث وادارتان نکند که شما برای شکمتان و برای بدنتان از مرز حلال خدا بگذرید و وارد حرام شوید؛ چون حرام آسان تر به دست می آید، راحت تر به دست می آید؛ ولی رسول خدا -صلی الله علیه وآله و سلّم- سفارش می کنند: حوادث و اتفاقاتی باعث می شود و چرخ رسیدن روزیِ شما را کند می کند و بالاخره هم به شما می رسد، شما از حدود الهی خارج نشوید و خوراکتان، پوشاکتان، منزلتان، مَرکبتان را از رشوه و سرقت و کم فروشی و تجاوز به حقوق دیگران و خوردن ارث خواهر و برادر و بردن مال مردم و برنگرداندن مال مردم تأمین نکنید. «وَ لَا یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ‏ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ»، در آخرین جملهٔ روایت هم یک مطلب زیبایی را پیغمبر بیان فرمودند که «فَإِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ»[همان]، شما اگر لقمهٔ پاک می خواهید، شما اگر روزی حلال می خواهید، شما اگر واقعاً سفرهٔ آماده کردهٔ خودى خدا را می خواهید، شما اگر آرامش در دنیا را می خواهید، شما اگر یک مرگ خوبی می خواهید، شما اگر یک برزخ آبادی می خواهید، شما اگر یک قیامت خوبی را می خواهید، اینها جز با طاعت پروردگار به دست نمی آید. آدمی که دنبال حرام می رود، عاصی بر پروردگار است، آدمی که دنبال گناه می رود، عاصی به پروردگار است. واقعاً اگر شما امت من به لقمهٔ حلال علاقه مند هستید، به آبرو علاقه مند هستید، به مرگ باسعادت علاقه مند هستید، به برزخ روشن و نورانی علاقه مند هستید، به نجات در قیامت علاقه مند هستید، منبع همهٔ اینها طاعت الله است. این روزیِ مادّی که مقرر شده و پیغمبر اکرم می فرمایند، این قواعدی را که برایتان گفتم، شما در رابطهٔ با روزی مادّی رعایت کنید.

 «ارادتی بنما تا سعادتی ببری»!

اما روزیِ معنوی:

این روزی معنوی که در کتاب شریف بحارالأنوار با کلمهٔ رزق بیان شده و مرحوم مجلسی روایتی را از پیغمبر نقل می کند که این روایت، 20 مطلب دنیایی و آخرتی در آن بیان شده است؛ 10 مطلب دنیایی که ظهورش برای این رزق معنوی است و 10 برنامهٔ آخرتی  که ظهورش برای این رزق معنوی است. چطور ما می نشینیم و صبحانه، ناهار و شام می خوریم، با این رزق مادّی انرژی می گیریم، کار می کنیم، حرف می زنیم، نگاه می کنیم، عبادت می کنیم، پیغمبر می فرمایند: با این رزق معنوی بیست امتیاز گیرتان می آید که از این 20 تا، 10 تا برای دنیا و 10 تا هم برای آخرت است و هیچ جای دیگر هم جز در این رزق معنوی به دست نمی آید!  

این رزق معنوی چیست که پیغمبر -اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم- به رزق فرموده است؟ این رزق معنوی رسول خدا -صلی الله علیه وآله و سلّم- می فرمایند: محبت و ولایت اهل بیت من است و در رأس این محبت و ولایت در روایات دیگر، محبت به امیرالمؤمنین و قبول ولایت امیرالمؤمنین -علیه السلام- است. این رزق معنوی است؛ خب این محبت امیرالمؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین-علیه السلام-، لازمه اش این است که ما امیرالمؤمنین را در حدّی بشناسیم. امام شناسی در فرهنگ شیعه واجب است، چرا؟ چون دزد در راه انسانیت زیاد است و اگر ما خیلی امام تعیین شدهٔ پروردگار را نشناسیم، دزد خودش را به جای امام برای ما جا می اندازد؛ چنانکه در این چهارده قرن، یک مشت کافر، فاسق، بی دین و منافق، خود را بعنوان امام -وقتی دیدند مردم خلأ معرفتی دارند- جا انداختند؛ اما آن که امیرالمؤمنین را می شناسد و مطیع اوست، پیرو اوست، اقتدای به او دارد، محال است که امیرالمؤمنین را با کس دیگری عوض بکند. محال است!

شناخت، انسان را در ولایت ثابت قدم و بتون آرمه می کند؛ «المُؤمِنُ- کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ»[ملّاصالح مازندرانی در شرح اُصول الکافی، ذیل حدیث «المُؤمِنُ أصلَبُ مِنَ الجَبلَ، الجَبَلُ یُستَقَلُّ مِنهُ وَ المُؤمِنُ لا یُستَقَلُّ مِن دینِهِ شِیءٌ» می نویسد: روی عنه(صلی الله علیه وآله وسلّم): «المُؤمِنُ کَالجَبَلِ لا تُحَرّکُهُ العَواصِفُ» (شرح اُصول الکافی: ج۹ ص۱۸۱)، امّا در دیگر منابع روایی، این متن یافت نشد.] می کند؛ آن که امام را شناخته بود، وقتی به او خبر دادند که الآن می بریم و تو را به دار می کِشیم، دوتا دستت را قطع می کنیم، دوتا پایت را قطع می کنیم، گفت: این برای من چیزی نیست و من جانم رامی دهم، اما کسی را با امیرالمؤمنین در قلبم عوض نمی کنم و بر سر دار رفت، دوتا دستش هم قطع کردند، دوتا پایش هم قطع کردند.

یک روایتی را ابن ابی الحدید در نهج البلاغه نقل می کند و من اوّلین بار که این روایت را دیدم، عاشق این روایت شدم و برای خودم خیلی مفید بود؛ چون ما در این روزگار در معرض انواع خطرات نسبت به دینمان، نسبت به ولایتمان، نسبت به توحیدمان هستیم؛ اما وقتی شناخت باشد، خطر نمی تواند به ما زخم بزند. ابن ابی الحدید می گوید: بعد از مرگ پیغمبر و بعد از اینکه یک حکومتی برپا شد که نه پیغمبر طرحش را داده بود و نه پیغمبر اکرم -صلی الله علیه وآله و سلّم- راضی به آن حکومت بود. پیغمبر اکرم مسئلهٔ حکومت و ولایت را در غدیر خم برای مردم حل کرده بود، ولی مردم بعد از مرگ او به این رزق بی نظیر و پرمنفعت الهی پشت کردند؛ یعنی دست محبت خدا را رد کردند؛ یعنی عملاً گفتند ما رزقی را که تو برایمان به نام ولایت علی رقم زدی، نمی خواهیم و ما یکی دیگر را به امامت رأی دادیم، آن را می خواهیم و دنبال او رفتند.

برای اینکه تقریباً در مدینه مخالفی نماند، اینها به ترفندهای مختلف و حیله های گوناگونی دست زدند و یک حیله شان این بود که چون پول دستشان بود، به آنهایی که با امیرالمؤمنین -علیه السلام- ارتباط داشتند، پول می دادند تا از امیرالمؤمنین جدا بشوند و به ولایت طاغوتی آنها گره بخورند. به حکومت گزارش می دادند که چه کسی موافق شماست و چه کسی مخالف شماست. ابن ابی الحدید می گوید: یک گزارش به حاکم شهر دادند؛ به آن که خودش را بعد از مرگ پیغمبر به جای امام جا زد، درحالی که امام باطل بود و نه امام حق، گفتند: یک خانمی در آخرهای شهر مدینه، چهار-پنج تا هم یتیم دارد و خیلی هم فقیر و تهی دست است، این خانم خیلی داد علی را می زند. این برای علی داد زدن یک واجب شرعی در اصول کافی است. روایتی هست که در یکی از جلسات برایتان إن شاءالله می خوانم، آخر روایت دارد: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ»[الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۸]، برای هیچ چیز در قرآن و روایات به اندازهٔ ولایت داد کشیده نشده است که مردم گول نخورند، مردم سرشان کلاه نرود؛ ولی یک عده ای هستند که روزیِ حلال خدا را نمی خواهند، روزیِ معنوی خدا را نمی خواهند؛ می تواند قناعت بکند، اما رشوه می گیرد؛ می تواند قناعت بکند، اما غصب می کند؛ می تواند با حقوقش قناعت بکند، اما اختلاس می کند و روزی خدا را نمی خواهد! می گوید نمی خواهم و کبر دارد.

حاکم یک پول سنگینی به مأمور حکومت داد و گفت: برو به آن خانم بده! مأمور آمد و در زد، یک خانمی با لباس کهنه، با لباس فقر آمد و در را باز کرد. کیسهٔ پر از پول را ارائه کرد، خانم به او گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: من مأمور حکومت هستم و  این پول را حکومت برای شما فرستاده است. گفت: همین الآن این پول را به اربابت برگردان! خیلی جالب است که این را ابن ابی الحدید نقل می کند! گفت: این پول را به اربابت برگردان و بگو که اگر ملک کل عالم را به من بدهی که من علی را با تو عوض بکنم، زیر بار این دادوستد نخواهم رفت! این معرفت به امام است. معرفت سپر است، معرفت سدّ است، معرفت دژ است، معرفت حصار است و آنهایی که اهل معرفت هستند، اهل توحیدند، اهل معرفت به انبیاء هستند، اهل معرفت به ائمه هستند، اهل معرفت مخصوصاً به امیرالمؤمنین هستند، در مقابل تمام خطرات روزگار خودشان ضد ضربه هستند؛ نه ماهواره در آنها اثر می گذارد، نه تبلیغات سوء دشمن در آنها  اثر می گذارد و نه یاوه گویی های شیاطین در آنها اثر می گذارد؛ بلکه دارند در میدان ولایتِ امیرالمؤمنین، تمرین عبادت و خدمت و درستی و صدق و صفا و کرم و جود و صفا می کنند و مثل مولایشان امیرالمؤمنین، در حد گنجایش وجودی خودشان حرکت می کنند تا به مقام قرب الهی برسند.

مهم نیست در چه زمانی باشند؛ زمان سقیفه ای ها، زمان بنی امیه، زمان بنی عباس، مکه و مدینهٔ زمان وهابیت، زمان این فساد گسترده مهم نیست، می ایستند و خودشان را حفظ می کنند. این رزق پروردگار است. این رزق، رزق خاص است. این ولایت امیرالمؤمنین یک بستر برای رشد همهٔ ارزش هاست، یک بستر رشد برای همهٔ فضائل است، یک کلید مخصوص خداست که این کلید را وجود مقدس او به دست اهلش داده که روز قیامت راحت هشت درِ بهشت را می توانند به روی خودشان باز بکنند. این رزق خداست! محبت قبول ولایت، من کِی محبت کامل پیدا می کنم؟ کِی ولایت او را قلّادهٔ جانم قرار می دهم؟ وقتی او را بشناسم؛ خب شناخت امیرالمؤمنین چه راهی دارد؟ سه منبع برای ما هست که می توانیم به این سه منبع برای شناختن او مراجعه کنیم و عجب منابعی است! هیچ فرهنگی در کرهٔ زمین، این سه منبع را ندارد! هیچ فرهنگی! یکی قرآن مجید است، یکی روایات است و یکی هم دعاها و زیارت هاست.

شما برای شناخت ولایت اهل بیت و ولایت امیرالمؤمنین کافی است که زیارت جامعهٔ کبیره را بفهمید، همین! شما این زیارت را بفهمید، در مقابل تمام خطرات ضد ضربه می شوید. خب یک متنی را برایتان بگویم و فردا شب با توفیق خداوند توضیح بدهم. قرآن سه مسئلهٔ بسیار مهم را مطرح کرده است: ایمان، هجرت و جهاد. آیات متعددی دربارهٔ ایمان و هجرت و جهاد در قرآن است. برادرانم! خواهرانم! در مسئلهٔ ایمان و هجرت و جهاد، کامل تر از وجود مبارک امیرالمؤمنین در این امت یافت می شود؟ کامل تر از ایمان او ایمانی هست؟ امیرالمؤمنین در جنگ خندق چند سالش بود؟ یک آدم 70ساله بود؟ آدم به تدریج کامل می شود. ما وقتی که آمدیم و در حوزه طلبه شدیم، اوّل به ما گفتند مقدمات بخوان و بعد از کامل شدن مقدمات گفتند برو سطح، بعد گفتند برو خارج؛ خب تا آدم به خارج برسد و مجتهد شود، 20 سال طول می کشد و دیگر آدم حدودهای 40-45 سالگی اکثراً مجتهد می شوند.

امیرالمؤمنین-علیه السلام- در جنگ خندق چندسالش بود؟ 23 سال! 23 سال کجای عمر است؟ اوج جوانی است؟ نه اوائل جوانی است. وقتی به پیغمبر عرض کرد که به من اجازه بدهید بروم و با عمروبن عبدود، مهم ترین شجاع عرب بجنگم، فرمودند: برو! وقتی این جوان 23 ساله راه افتاد -سنّی و شیعه نوشته اند، اینها را من خودم دیده ام-، پیغمبر فرمودند: «برز الایمان کله علی الکفر کله»[مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۵ و بصائر الدرجات، ص ۷۷، ح ۵]، تمام ایمان دارد می رود تا با تمام کفر روبرو شود؛ تمام ایمان در 23 سالگی!

بر آدم واجب است که این آدم را دوست داشته باشد و مطیعش باشد یا نه؟ واجب است که آدم عاشق او باشد و ولایت او را بپذیرد یا نه؟ اگر کسی امیرالمؤمنین-علیه السلام- را نخواهد، خدا را نخواسته، انبیاء را نخواسته، پیغمبر را نخواسته، قرآن را نخواسته؛ چون کل ایمان است. وقتی من کل ایمان را نخواهم، یعنی من خدا را نمی خواهم، انبیاء را نمی خواهم، پیغمبر را نمی خواهم، قرآن را نمی خواهم. علی کل واقعیات است، کل حقایق است.

 

 

نکته: تمامی متونی که با رنگ بنفش مشخص شده اند در متن سخنرانی نبوده اند و توسط مصحح اضافه شده اند که بخاطر ذکر منابع روایی و همچنین در برخی موارد برای احترام قید شده اند.
منبع : سایت عرفان

دیدگاه‌ها

اکرم دائمی 07:29 - 1401/11/15

بسیار مطالب جالب و مبحث خوب و عمیق و کاربردی است . وبنده به مباحث و سخنرانیهای استاد انصاریان خیلی علاقمند میباشم .

As 06:20 - 1402/01/22

بسیار عالی است خداوند ایشان راحفظ کند وهزران سال به تبلیع دین ونشر معارف اسلامی باشند

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.