حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

سخنرانی مکتوب/ قرب به پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

تاریخ انتشار:
امیرالمومنین علی علیه السلام

قرب به پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛

کودکان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم:

اول آن که بسیار مى گریند؛ دوم آن که با خاک بازى مى کنند؛ سوم آن که بدون کینه نزاع و دشمنى مى کنند؛ چهارم آن که چیزى را براى فردا ذخیره نمى کنند؛ پنجم آن که مى سازند، آن گاه خراب مى کنند.

حشر با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

چند دسته به پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیک اند. یک دسته کسانى هستند که مهر و محبت پیامبر در دلشان زیاد است. در روایات فراوانى آمده است که هر کس محبتش بیشتر است، به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) نزدیک تر است. محبت وسیله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[بشارة المصطفى، ص 74 ؛ بحارالأنوار، ج 65 ، ص 130، ح 62] کسى که گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود.

محبّ هر چند در ظاهر سنخیتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. یعنى محبت عامل رسیدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان یک غلام بود و پیامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد که این غلام در اعلا درجه بهشت در کنار پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گیرد.[نگاه کنید به : سفینة البحار، ج 1، ص 523 و بحارالأنوار، ج 27، ص 100، ح 61] محبت علت انضمام است.

«ربیعة بن کعب» هفت سال خدمتگزار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. یک روز پیامبر خدا از او پرسید: هفت سال به من خدمت کردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهید درباره آن فکر کنم. فرداى آن روز به محضر پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید. پیامبر فرمودند: حاجت تو چیست؟ گفت: از خدا بخواهید که در بهشت در جوار شما باشم.

حضرت فرمودند: این مطلب را چه کسى به تو آموخت؟ گفت: یا رسول اللّه، کسى به من نیاموخت، لکن فکر کردم که اگر از شما مال درخواست کنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى یا فرزند طلب کنم، سرانجامِ همه مرگ است. پیامبر لحظه اى سر به زیر افکندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِکَ فَاَعِنّى بِکَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[بحارالأنوار، ج 66 ، ص 407، ح 117 ؛ سفینة البحار، ج 3، ص 290] این چنین مى کنم، تو هم با بسیار سجده کردن مرا یارى کن.

جَوْن بن ابى مالک، غلام سیاه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسین علیه السلام پیوست و در راه آن حضرت جان فشانى کرد و به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[ابصارالحسین، ص 150 ؛ پژوهش نامه امام حسین (علیه السلام)، ص 543 ] خدایا، روى او را سپید کن و بوى او را خوش و او را با نیکان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.

او یک غلام سیاه بدبو بود، اما با امام حسین علیه السلام و یارانش محشور مى شود.

قرب به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

از دیگر چیزهایى که موجب قرب به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شود، حُسن خلق است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَقْرَبُکُمْ مِنّى مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَةِ اَحْسَنُکُمْ اَخلاقاً»؛[بحارالأنوار، ج 101، ص 310، ح 4 ؛ مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 450] کسى که اخلاقش نیکوتر است، در روز قیامت در همنشینى به من نزدیک تر است. یعنى هر کس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خیرخواه تر و با گذشت تر است، در قیامت به من نزدیک تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. یک صفت از صفات خوب هم کارساز است. مثلاً کسى که با گذشت است، خیلى هنر دارد. شک نکنید که خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است:

«وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[سوره شورى، آیه 40] کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست.

انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دریافت مى کنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است.

در روایت آمده است :«مَنْ کانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْیَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ کسى که پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان کیستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ کسانى که از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله وسلم) ، جامع الاخبار، ص 117 ؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 425، ح 68] اخلاق خیلى مهم است. اصلاً بحث سیره پیامبر براى بیان اخلاق عملى پیامبر خداست. اگر یکى از سیره هاى پیامبر را پیاده کنیم، کارمان درست است. هر کس خوش اخلاق تر است، به پیامبر نزدیک تر است.

سزاوارترین مردم به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

همچنین پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى یَوْمَ الْقِیامَةِ اَکْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْیا»؛[بحارالأنوار، ج 91، ص 63، ح 52]

سزاوارترین مردم به من در روز قیامت کسى است که در دنیا بیشتر از هر کس بر من صلوات بفرستد.

هر کس، کسى یا چیزى را بسیار یاد کند، یا خاطرخواه آن است، یا خاطرخواه خواهد شد. این دو لازم و ملزوم اند.

«مَنْ اَحَبَّ شَیْئاً اَکْثَرَ ذِکْرَهُ»؛[تنبیه الخواطر، ج 1، ص 82 ؛ شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 318] کسى که چیزى را دوست دارد، فراوان از آن یاد مى کند.

انسان اگر چیزى را دوست نداشته باشد، از آن یادى نمى کند. اگر بغضش نسبت به آن چیز کامل باشد، از آن بدش مى آید. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود.

«مَنْ اَبْغَضَ شَیْئاً اَبْعَضَ اَنْ یَنْظُرَ اِلَیْهِ وَ اَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ»؛[نهج البلاغة، خطبه 160 ؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 54 ، ح 13498] کسى که چیزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه کردن به آن و یادآورى آن را نیز مبغوض و منفور مى شمارد.

کسى که یاد پیامبر خدا مى کند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود.

پیش دستى در سلام

از دیگر امورى که موجب قرب به پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى شود، پیشى گرفتن در سلام است. پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[الکافى، ج 2، ص 644 ، ح 3 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 12، ح 50] نزدیک ترین مردم به خدا و پیامبرش کسى است که در سلام کردن پیش دستى کند.

من این حدیث را بار اول که دیدم جا خوردم. یعنى سلام این قدر مهم است؟! مى گوید: سزاوارترین افراد به خدا. از پیغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، یعنى اظهار محبت. یعنى این که دوستت دارم. تکبر بدترین خطرهاست. چیزى که انسان را از تکبر دور مى کند، همین سلام کردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ»؛[الکافى، ج 2، ص 646 ، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 11، ح 46 ] از مصادیق تواضع این است که هر کس را دیدى به او سلام کنى.

آثار و برکات سلام

همین پیش دستى در سلام یکى از سیره هاى مهم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده است. از علما کسانى هستند که سخنرانى نمى کنند، اما وجود و حرکت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبلیغ همین است. یکى از دوستان مى گفت: در یکى از محله ها رفت و آمد داشتم. دیدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آیند و به من سلام مى کنند. این مسأله برایم غیر عادى بود. تعجب کردم. حس کنجکاوى باعث شد در این باره تحقیق کنم. پس از تحقیق معلوم شد در این کوچه یک روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى کند. از اول صبح تا شب با هر کس روبرو مى شود سلام مى کند. این سیره پیامبر خدا را در این محله عملى کرده تا جا افتاده است. ببینید اگر یک سیره را پیاده کنیم، چقدر آثار و برکات دارد. خود پیامبر بر این سیره پافشارى داشتند. در روایتى آمده است :«اِنَّهُ کانَ یُسَلِّمُ عَلَى الصَّغیرِ وَالْکبیرِ»؛[سنن النبى، ص 96] پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همواره به کوچک و بزرگ سلام مى کرد.

سلام به کودکان

همچنین مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: ... وَالتَّسْلیمُ عَلَى الصِّبیانِ لِتَکُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[بحارالأنوار، ج 73، ص 10، ح 38] پنج چیز است که تا آخر عمر ترک نمى کنم: ... یکى هم سلام کردن بر کودکان تا این که بعد از من سنت شود.

برخى خجالت مى کشند به بچه ها سلام کنند. مى گویند: ما بزرگتریم، چگونه به بچه ها سلام کنیم! پیامبر بر این کار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بیفتد. بیایید به بچه ها سلام کنیم. سلام نام خداست. به نیت خدا و به نیت این که سیره پیامبر جدا بیفتد، سلام کنید. وقتى وارد خانه مى شوید، به خانم و فرزندانتان سلام کنید. اگر هم کسى در خانه نیست، بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِکُم تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً»؛[سوره نور، آیه 61] و هنگامى که داخل خانه اى شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتى از سوى خدا، سلامى پر برکت و پاکیزه!

یک نکته توحیدى

این سلام چقدر زیبا و قشنگ است! در حقیقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرماید: وقتى وارد خانه شدید، از جانب من به خودتان سلام کنید. گوینده کیست؟ شنونده کیست؟ آن توحیدى را که عرفا مى گویند، در یک سلام آورده است.

حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تک تک احکامى که از بالا آمده است، ریزه کارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحید را در یک سلام آورده است. گوینده و شنونده از خود چیزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست.

خصلت هاى دوست داشتنى

پیامبر خدا بچه ها را خیلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحید مى دهند. باید به آن ها محبت کنیم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازک اند، لطیف اند. هریک، از انسان ها و شخصیت هاى بزرگى هستند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

«اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَکّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛[مواعظ العددیة، ص 340]

کودکان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن که بسیار مى گریند؛ دوم آن که با خاک بازى مى کنند؛ سوم آن که بدون کینه دشمنى مى کنند؛ چهارم آن که چیزى را براى فردا ذخیره نمى کنند؛ پنجم آن که مى سازند و آن گاه خراب مى کنند.

اول شخصیت عالم مى فرماید: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست.

1ـ گریه فراوان

صفت اول کودکان این است که قساوت قلب ندارند. اهل بکا و گریه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤُونَ»؛ آن ها بسیار مى گریند. گاهى مى بینید که هیچ حادثه و مصیبت سنگینى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفکش را بگیرى، گریه مى کند. دلش نازک است. دل سخت نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[علل الشرایع، ص 81 ، باب 74 ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 354، ح 60] اشک ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشک نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود.

پیامبر ما شصت سال از عمر شریفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه علیها السلام مثل ابر بهارى گریه مى کرد. مادرى که حدود شصت سال پیش از دنیا رفته بود. یعنى این قدر عاطفه و احساسش قوى است! به یاد محبت هاى مادرش گریه مى کند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خدیجه گریه مى کرد. این صفت مهمى است. این صفت بچه ها برجسته است. یعنى دل نازک و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازک و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. این است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کودکان را دوست مى داشت.

2ـ انس با خاک

دومین صفتى که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن را از علل محبوبیت کودکان برمى شمارد، این است که «یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاک بازى مى کنند. در خاک مى روند، با خاک بازى مى کنند، روى زمین مى نشینند. و به تعبیر روایات «اِنَّ التُّرابَ رَبیعُ الصِّبْیان»؛[حکمت نامه کودک، ص 252، به نقل از کنز العمال، ج 16، ص 458، ح 4543]در حقیقت خاک تفریحگاه کودکان است.

بعضى بزرگترها مى گویند: من باید در صدر مجلس بنشینم. همه باید به احترام من بلند شوند. همه باید به من سلام کنند. اما این تکبرها در کودکان نیست. پیامبر خدا از این که کسى برایشان بلند شود، ناراحت مى شدند.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کان رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حینَ یَدْخُلُ»؛[مکارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 71 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240] شیوه همیشگى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پایین مجلس مى نشستند.

و نیز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُکُمْ مَجْلِساً فَلْیَجْلِسْ حَیْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[مکارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 73 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240] هر گاه کسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشیند یعنى انتظار نداشته باشد که دیگران در بالاى مجلس یا در وسط مجلس جایى براى او باز کنند.

ادب الهى

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ تعینى نداشت. هر گاه کسى در جلسه اى وارد مى شد که پیامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست کدام یک از افراد پیامبر است؛ یعنى هیچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار کنم که با دیگران فرقى داشته باشم، یا برترى در نظر مردم ایجاد شود.

آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطین برخورد نمى کردند، بلکه تواضع و ادب بسیار عجیبى داشتند. حتى در وقتى که با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در میان نباشد. انس بن مالک مى گوید: «کُنّا اِذا اَتَیْنا النَّبى صلى الله علیه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[مکارم الاخلاق، ج 1، ص 60 ، ح 53 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 236] هر گاه در محضر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودیم، دایره وار مى نشستیم.

وقتى با اصحاب مى نشست، آن قدر یگانه مى شد که گویا یکى از آنان است. کسى که وارد مى شد، اگر پیامبر را نمى شناخت و ندیده بود، نمى توانست تشخیص بدهد که کدام یک از این افراد پیامبر خداست.[«وَ کانَ یَجْلِسُ بَیْنَ اَصْحابِهِ مُخْتَلِطاً بِهِمْ کَاَنَّهُ اَحَدُهُمْ فَیَأْتِى الْغَریْبُ فَلا یَدْرى اَیُّهُمْ هُوَ». المحجة البیضاء، ج 4، ص 643 ] از بس خاکى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. این معجزه است.

یکى از سیره هاى پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که روى زمین مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[«اَلاْکْلُ عَلَى الحَضیضِ مَعَ الْعَبیدِ.» بحارالانوار، ج 73، ص 10، ح 38] فرمود: بچه ها را دوست دارم، به خاطر این که روى زمین مى نشینند و با خاک مأنوس اند.

ما گاهى خدمت مرحوم آیت الله بهاء الدینى به این طرف و آن طرف مى رفتیم. یک روز به قصد منزل یکى از دوستان رفتیم. اتفاقاً ایشان در منزل نبود.

آیت الله بهاء الدینى فرمودند: مقدارى همین جا بنشینیم. کوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تکلف و بى تعین همان جا نشستند! فرمودند: ممکن است بعضى از افراد نفهم به ما بگویند: شما دیوانه اید. ما هم به آن ها مى گوییم: خودتان دیوانه هستید. از این که دیگران به کسى بگویند دیوانه اى، انسان دیوانه نمى شود. اگر انسان روى زمین بنشیند، چه مى شود؟!

 

منبع: تبلیغ ناب (جامعه المصطفی العالمیه)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.