شعر شهادت امام صادق علیه السلام

تاریخ انتشار:
اشعار شهادت امام صادق علیه السلام
امام صادق

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|

اشعار شهادت امام صادق(ع)

باز از دعای مادر نام آشنای ما
امشب بساط روضه به پا شد برای ما
خون گریه می کنند تمام ستاره ها
همراه چشم های زمین ، پا به پای ما
از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
تا که نمک زنند به زخم عزای ما
یک پیرمرد پای پیاده ! چه روضه ای !
خاکی به سر کنید از این ماجرای ما
شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟
این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما

چون نور ذوالجلال به دل جلوه گر شود
تیغ ستم به نور کجا کارگر شود
وقتی فیاسیوف خذینی نگفته است
شمشیرها به جسم امامی مگر شود؟

اشعار شهادت امام صادق(ع)

چون نور ذوالجلال به دل جلوه گر شود
تیغ ستم به نور کجا کارگر شود
وقتی فیاسیوف خذینی نگفته است
شمشیرها به جسم امامی مگر شود؟
وقتی خدا نخواست تو را کشته بنگرد
حتی عبا و پیرهنت هم سپر شود
امر خدا نبود سرت را جدا کنند
می خواست تیغ دشمن تو بی خطر شود
شمشیر و سر، برهنه به هم طعنه می زنند
اما رسول مانع شمشیر وسر شود
هرچه امیر کفر غضب بیشتر کند
ابهت ولی خدا بیشتر شود
ای واجب الاطاعه به مظلومی تمام
می رفت جان تو که به تیغ شرر شود
هر بار قصد جان تو را کرد دشمنت
می دید مصطفی غضبش بیشتر شود
جدت نمی گذاشتتو را لطمه ای رسد
می خواست سوز کرببلا بیشتر شود
اینجاست که مسیر شهدت شود عوض
مسموم زهر کینه امامی دگر شود
شکر خدا اسیر نشد اهل بیت تو
ورنه دوباره روضه معجر خبر شود
می خواست فکر داغ دل فاطمه کند
زهری فقط بیایدو زخم جگر شود
این زخم ها به سینه زهرا قدیمی است
اینجاست وقت روضه دیوار و در شود
(( آتش به آشیانه مرغی نمی زنند))

باز این چه فتنه ای است حرم شعله ور شود؟

این رهزنان به خانه چرا در نمی زنند

جبرییل هم اجازه اش ازراه در شود

این مردم مدینه مگر باز مرده اند؟!

دست امام خسته چرا بسته تر شود ؟

غافل اگر ز راه ولی خدا شویم

سلطان جور قافله را راهبر شود

در فتنه ها سلاح محبین بصیرت است

فتنه اگر زحد گذرد درد سر شود

باید شجاع بود و ز ارزش دفاع کرد

شاید که شام تیره ی شیعه سحر شود

دست دعا به سوی خدا چون برد ولی

پس لرزه های فتنه گران بی اثر شود

وقتی که عاشقانه ز دین دم نمی زنیم

باید هنوز مهدی ما دربدر شود

(محمود ژولیده)

اشعار شهادت امام صادق(ع) - حسن لطفی

منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد

روضه ات شعله به دامان ثريا ميزد

مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند

پیر مردی که نفس در پی آنها میزد

آن طرف گریه ي طفلان من و در این سو

خنده بر بي كسي ام دشمن زهرا می زد

نيمه جاني كه در آتش پي ِ طفلانش بود

شعله وقتي ز در سوخته بالا ميزد

آه از آن بزم شرابی که به يادم آورد

داغ آن زخم که نامرد به لبها میزد

یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود

تا ببیند که لبِ چوب کجا را میزد

همه ي قدرت خود جمع نمود اما دید

خیزران را به لب زخمی بابا میزد

ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد

در عوض عمه ي ما بود که خود را میزد

حسن لطفي

اى مهر تو بهترين علايق

جانها به زيارت تو شايق

ما را نبود به جز خيالت

يارى خوش و همدمى موافق

بيمارى روح را دوا نيست

جز مهر تو اى طبيب حاذق

اى نور جمال كبريائى

اى نور تو زينت مشارق

روز يكه دميد نور خلقت

رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارك الله

فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست

اى زاده بهترين خلايق

بر تخت كمال و تاج عصمت

آخر كه بود بجز تو لايق

تفسير كمال ايزدى بود

گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى

بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهيد آخر

از حيله ناكسى منافق

از داغ تو شد جهان عزادار

زيرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زده ايم و غم چو درياست

دلها همه چون شكسته قايق

اندم كه حسان فكر ياريم

ما راست ز بهترين دقايق

اشعار شهادت امام صادق(ع)

آتش گرفته بار دگر آشيانه ات

چون شعله ها گرفته ام امشب بهانه ات

هر گوشه اي كه مينگرم خاطرات توست

اينجا پُر است گوشه به گوشه نشانه ات

ديوار و دود و آتش و لبخندهاي شوم

حالا شده ست خانه ي من روضه خانه ات

امشب كه كودكان ز پي ام گريه ميكنند

افتاده ام به ياد تو و نازدانه ات

يك سو تويي و عمه ام و گريه هاي او

يك سو كسي كه باز زند تازيانه ات

آخر جدا شد از كفِ تو دامن علي

اي واي من شكسته مگر دست و شانه ات

حسن لطفي

اشعار شهادت امام صادق(ع)

آن قدر بي‌صدا و خموش از ترانه‌اي

حِس مي‌كنم شكسته و بي‌آشيانه‌اي

آقا شنيده‌ام پِيِ مركب دويده‌اي

پاي برهنه،نيمه‌ي شب،چي كشيده‌اي؟

با پنجه زهر بر جگرت چنگ مي‌زند

با لكّه‌هاي خون به لبت رنگ مي‌زند

گيسو سفيد ، قدّ كمان ، بين بستري

آقا چه قدر پير شدي...شكل مادري

اشك فراق در نگهت موج مي‌زند

دلواپس يتيميِ موسي بن جعفري

چشم بقيع منتظر مقدمت شده

تو آخرين امانت شهر پيمبري

حالا به ياد خاطره‌ي دست بسته‌ات

گريان براي غربت زهرا و حيدري

آتش گرفت خانه‌ات امّا كسي نشد

در بين شعله كُشته‌ي ديواري و دري

دشمن براي قتل تو شمشير مي‌كشيد

قلب نبي ز غصه‌ي تو تير مي‌كشيد

پيغمبر خدا به كجا بود...كربلا...

آنجا كه خون ز فاجعه تصوير مي‌كشيد

وقتي سر حسين به نيزه بلند شد

كلّ سپاه نعره‌ي تكبير مي‌كشيد

علي صالحي

اشعار شهادت امام صادق(ع)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.