اشعار میلاد امام کاظم(ع)

تاریخ انتشار:
من که جلد بام شاه مشهدم دست بر دامان پر مهرش زدم نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم (مَن اَراد الله) خواندم آمدم
اشعار کوتاه درباره میلاد امام کاظم(ع)

پایگاه اطلاع رسانی بلاغاشعار کوتاه درباره میلاد امام کاظم(ع)

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

سید پوریا هاشمی

من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم

نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم
(مَن اَراد الله) خواندم آمدم

سفره دار ما گدایان السلام
کاظمین الغیظ قرآن السلام

هرکجا سخت آمده دنیا به ما
گوشه‌ چشمی کردی ای آقا به ما

یک علی دادی و‌یک‌ زهرا به ما
جور شد پس فیض دق الباب ما

گرچه دورم ای خدای کاظمین
طوس و قم‌ دارد هوای کاظمین

گریه آوردم‌ که خوشحالم کنی
میشود آیا سبک بالم کنی..

گر نشد صفوان‌ جمالم کنی..
راضیم براینکه حمالم‌ کنی

 دلخوشم‌ حمال کوی دلبرم
بار زوار شما را میبرم

تا نظر سمت کلافی میکنی
بر گلیمت عرش بافی میکنی

خوش بدیها را تلافی میکنی
بشر مطرب را تو حافی میکنی

کاش ای آقا که ذره پروری
یک سحر از کوچه ما بگذری

بنده نفسیم ایمانی بده
نسخه فوری درمانی بده

یاد ما رسم مسلمانی بده
سفره را وا کن به ما نانی بده

انیبیا هم مثل ما پشت درند
نان خشکت را تبرک میبرند

ای فدای اشکهای‌ جاریت
داغ بر دل شد شب از بیداریت

بین‌ آن بیتوته ی اجباریت
داد زندانبان عجب دلداریت

یا مخلص گفتی و دل‌زار شد
مادرت بالا سرت تبدار شد

هرکس آمد رد شد از روی عبا
وای من ماندی به زیر دست و پا

زیر لب گفتی امان از کربلا
ذبح شد جد غریبم بی هوا

تا سواران بین خیمه تاختند
عمه جانم‌ را زمین انداختند

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

مجتبی صمدی شهاب

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست
درمرغزار دربه دری ردپای ماست

وقتی که نان سفره ما از محبت است
صد ها هزار حاتم طائی گدای ماست

دین وطریقت همه انبیا علیست
ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ناخالص است دین بدون علی سرشت
شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

مثل کلیم تکیه به جایی نمی زنیم
وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

موسای ما زنسل شهنشاه خیبر است
نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است

شکر خدا که بنده ایمانی اش شدیم
کشتی شکسته ی یم طوفانی اش شدیم

ما در پناه چتر ولایش نشسته ایم
خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم

مارا گره زدند به زلف رهای او
آزاد عالمیم که زندانی اش شدیم

اولاد او به کشور ما آمدند وما
خادم شدیم و نوکر ارزانی اش شدیم

هم خاکبوس دختر او در میان قم
هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم

خاک وزمین ما همه در اختیار اوست
ایران امام زاده سرای تبار اوست

در هفتمین حضور زمینی آسمان
او شد بلند مرتبه جمع خاکیان

آری ملاک سنجش ایمان ولایت است
ما شاکریم او شده هفتم اماممان

ما با وجود او بخدا گم نمی شویم
زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان

با عشق او به وقت حساب وکتاب وقبر
وا میشود زبان فرو بسته در دهان

او سومین لقب گرفته به باب الحوائ
ج است حاجت نمی برم بخدا پیش این وآن

حاجت روا شدن زدرش کار ساده است
این کمترین عنایت این خانواده است

امشب صلای آمدن عید میزنم
خودرا به حال مستی تشدید میزنم

با عشق او برای طپش های عاشقی
بر قلب خود علامت تمدید میزنم

تمثال آفتابی اورا به روی دل
بختم اگر که آمد وتابید میزنم

محتاج هستم ودر کوی کریم را
دارالاجابت است وبه امید میزنم

گاهی میان خاطره از پشت میله ها
اورا به عشق خال لبش دید میزنم

تادیدمش دلم از غصه آب شد
کوه دلم زآتش عشقش مذاب شد

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت
رنج هزارساله برآن پیکرش گذشت

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او
درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

او مرگ خویش را زخدا عاشقانه خواست
ازبس بلا کشید که آب ازسرش گذشت

وقتی به زیر مشت ولگد ها شکسته شد
دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

اما اسارتش که به زینب نمی رسد
او شعله از اصابت با معجرش گذشت

زینب اسیر کوچه وبازار شام شد
زن بود و وارد صف اغیار شام شد

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

حسین ایمانی

هر کس که می خواهد ببیند لطف حیدر را
باید بگیرد دامنِ موسیَ ابنِ جعفر را

باب الحوائج شد که درمانده نَمانیم و…
باب الحوائج شد بگیرد دستِ نوکر را

از نسل شیرِ خیبر و زهرای مرضیّهَ ست
با دستِ بسته می کند تسخیر… خیبر را

از هر سرِ انگشت او جود و کرم جاریست
وقتی نَفَس می زد جهان می دید کوثر را

بابای سلطان خراسان است و معصومه
دنیا ببین این پادشاهِ ذرّه پرور را

بر روی دوشَش بیرقِ شیخ امامان است
استاد علم و رأفتِ شاه خراسان است

در هر کجای کشور ما رَدّی از پایش
شد افتخار ما غلامیِ پسرهایش

معصومه یِ او سفره داری می کند در قم
پهن است در مشهد به لطف حق ببین سایهَ ش

شیراز صحنِ احمد ابنِ موسِیِ کاظم
یارِ علی موسیَ الرّضا غمخوار بابایش

باید جوانِ او زیارتگاه ری باشد
عبدالعظیم از زائران حمزه و پایش…

در شهرِری وا شد اگر موسیَ ابن جعفر خواست
هر سوی ایران یک زیارتگاه بابایش

با این حَرم ها کشورِ ما کاظمینی شد
موسیَ بن جعفر خواست که ایران حسینی شد

با روضه اَش صدها گِره از کار ما وا شد
چه دردهایی که در این مجلس مداوا شد

مادربزرگی سفره یِ موسی بن جعفر داشت
حاجت روا از پای سفره هر کسی پا شد

هر کس که از خُدّام این آقاست شد آقا
هر کس به سینه سنگ عشقش زد مسیحا شد

یوسف به دنبال غلامیِ رضای اوست
مریم کنیز دخترش در شهر قم… تا شد…

از بانوان جَنّهُ الاعلی شد و با یک…
گوشه نگاه او برات عشق امضا شد

هستم گدای خانه اش دارم رضا را شکر
از کاظمینش کربلا رفتم خدا را شکر

امشب سر این سفره اَم که پر درآوردم
حرف دل خود را برای دلبر آوردم

ماه محرّم می رسد دست گدا خالیست
جایش دو تا دیده که نَه دو کوثر آوردم

دلواپسم… کار و کسم… چشمَم نماند خشک
وقتی به لب ذکرِ لالایی اصغر آوردم

حرف جوان شد جان به لب کُن نوکر خود را
باید بمیرم بر حَصیری اکبر آوردم

از قتلگَه می تاخت سوی کوفه خولی و…
با قهقهه می گفت مژده که سر آوردم

از کاظمین و کربلا هر بار می خوانم…
چشم انتظارِ وصل روی یار می مانم

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

حسین ایمانی

شکـر خدا که نوکـر اولاد حیدرم
از خادمان خانه یِ موسی ابن جعفرم

بی هیچ منّـتی به گدا نان رسانده ای
مسکین بمانم از همه با آبرو تَـرم

دار و ندار من به فدای شما که هست
دارایی ام نگاه شما سایه یِ سرم

میلادی و عزای شما یک بهانه است
تا پر بگیرد این دل سرگشته تا حرم

یا أیهاالعـزیز فـدای شما شوم
یا أیها الکریم کرم کن که نوکرم

امشب به سوی کوی تو پرواز می کنم
در کاظمین لب به سخن باز می کنم

امشب دلم به سوی حریم تو عازم است
مِهر تو مستحبِّ مؤکـّد … نه… لازم است

نظم امور منطق قطعی خالق است
قانون عشق مصحف و احکامْ ناظم است

سرمستِ باده های غدیر خمِ علی…
هستیم از مِیِ علوی با اجازه مست

امشب به لطف شاه خراسان مسافرم
تا کاظمین مرغ دلِ شاد عازم است

نقش دو گنبد است به پیش نگاه من
چشمم به دستهای پر از نور کاظم است

باب الحوائج آمده حاجت روا شدم
از کاظمین راهیِ کـرب و بلا شدم

مدیون خانواده یِ موسی ابن جعفریم
از عاشـقان مکـتب آل پیـمـبریـم

شکر خدا که در تب و تاب ولایتیم
مست و قلندرِ مِی و صهبای حیدریم

باید نشان دهیم که دیوانه یِ حسین
باید نشان دهیم که تا حشر نوکـریـم

بوی محرّم آمده دل را حرم کنـید
باید نشان دهیم که از جنس کوثریم

پای عَـلَـم نوای همه نینوایی است
چشم انتظار آمدن وصل دلـبریـم

در کاظمین و کرب و بلا ندبه خوان شدیم
چشم انتظار مهدی صاحب زمان شدیم

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

آرش براری

صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر

ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر

در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند

مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج

قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج

با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم

بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش

هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومه‌اش آمد به دنبال رضایش

انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم

او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود

مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح ترین تصویر از ذات خدا بود

او جلوه رب بود اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد

«والکاظمین الغیض», صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد

در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد

خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش

تابوده این بوده ست «آقا؛ تو, گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟

تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن

با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد

تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر

مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر

وقت ولادت مادرت تکبیر می‌گفت
این عالمه بهر زنان تفسیر می‌گفت

در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی, رازق تو هستی

هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی

علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست

تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنه‌ها, ای کوه ایمان ایستادی

رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی…

…تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی

جان ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت

ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا می‌شدم قربان جان عمه جانت

تا روضه گودال ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال ها چیزی نمانده

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

زهرا آراسته‌ نیا

عشق شما در جان شیعه پا گرفته

اشفع لنا که حال این دنیا گرفته

این روزها هر روز دردی تازه داریم

نوروزمان با غم سراغ از ما گرفته

ای هفتمین خورشید، ای باب الحوائج

أنظر الینا! غصه‌ها بالا گرفته

ساعت کمی از «هفت» رد شد، سال نو شد

تحویل امسال از شما معنا گرفته

در صحن جامع جمع جان‌ها گرچه جمع است

از دوری فرزندتان دلها گرفته

نوروز با نام شما تلفیق شد که

در اوج غم نوری وجودم را گرفته

این جمعه که با ندبه پای هفت سینیم

عالم هوای یوسف زهرا گرفته

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

مهدی رحیمی

احساس می کردم که درخاک خراسانم

در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم

روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود

هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم

از بس فضای صحن ها مانند مشهد بود

شک کرده بودم میزبانم یا که مهمانم

دنبال جسمی تازه بودم بین زائرها

دنبال یک قالب برای روح عریانم

درمحضر باب الحوائج حس من این است

با پهلوان نَفْس پیش هفتمین خوانم

دور ضریحش بود که یک لحظه حس کردم

در نوکری هم شانه با موسی بن عمرانم

یک بار کظم غیظ کردم تازه با سختی

از آن به بعد احساس کردم من مسلمانم

تا که بگردد چرخ بر وِفق مراد من

باید خودم را دور این مرقد بگردانم

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

محمد مبشری

از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد

عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد

گر چه جولانگه تو پهنه ی اقیانوس است

کشتی مهر تو را کنج دلم ساحل شد

خواستم از دم هویِ تو هدایت یابم

سوی درگاه تو آمد دل من سائل شد

تا که سرگشته شدم ذکر تو را من خواندم

دینم از مهر و تولای علی کامل شد

بهر شکرانه ی آن که تو شدی مولایم

جان دهم گر چه تو را هدیه ی ناقابل شد

من از آن روح طهورایی تو می خواهم

راه روشن کنی و با تو بیابم راهم

کمترین سایه ی یک سایه ی تو خورشید است

درگه لطف تو تنها حرم امید است

مات از نور فروغ رخ تو تا محشر

زهره و اختر و شمس و قمر و ناهید است

هر چه بارید به عالم همه از یُمنِ تو بود

در شگفتم چه کسی از کرمت نومید است

بیدمجنونِ دلم شاخه به خاکت انداخت

دلم از شوق نسیم تو به سان بید است

هر که دم می زند از ذات احد می داند

که ولایت همه ی رمز همین توحید است

شرح تو هیچ نیاید ز کسی غیر خدا

اوست شایسته فقط تا که کند وصف تو را

هر چه گوییم همه شعر و محبت باشد

همگی زمزمه ای بهر ارادت باشد

می شد ای کاش به غیر تو نبندم دل را

کار نا ممکن ما درک مقامت باشد

تو خودت معرفتت را به دل ما بچشان

فقط این معرفت از راه کرامت باشد

یک نگاه تو بس است ای گل زهرا ما را

گوشه ی چشم تو وَاللهِ قیامت باشد

هر که آید به حریمت دل او میگیرد

کاظمینت به خدا عرش ولایت باشد

از ازل مهر ولایت به دلم می بارد

نام زیبای علی در تو تجلّی دارد

اولین کار تو در هر دو جهان دلبری است

اصل شأن تو همان منصب پیغمبری است

حکم حق ختم نبوت شده ورنه بی شک

روح والای تو شایسته ی این سروری است

دل ما را گرهِ حبل متین عشقت

کِشد آن جا که تویی و به جنان برتری است

دل سپردن به تو معنای خدایی شدن است

هر که شد پیرو راهت به خدا حیدری است

وقت جان دادنم ای زاده ی زهرا به لبم

نام زیبای تو آن زمزمه ی آخری است

ما هنوز از کرمت شوق عنایت داریم

به خدا بر حرمت میل زیارت داریم

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

مجید تال

ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم

تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم

سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو

روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم

گوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق

هرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایم

زائران دختر تو زائران فاطمه اند

تا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایم

ما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ست

درمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایم

بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور اند

در حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایم

بچه های تو در ایران پادشاهی میکنند

حضرت غربت نشین! مدیون احسان تو ایم

شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف

امر، امر توست آقا، تحت فرمان تو ایم

بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می شود

دین هر کس پای خود ما که مسلمان تو ایم

ما مسلمان تو؟! نه...از پیر خود آموختیم

پیش شانت در مقام کلب دربان تو ایم

قبله ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_

بنده ی ناقابل شاه خراسان تو ایم

عبد صالح بوده ای، باب الحوائج بوده ای

ماهم آقا از مریدان عموجان تو ایم

مست بودیم از غدیر خم، دوباره عید شد

تو به دنیا آمدی مستی ما تمدید شد

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

رضا اسماعیلی

وارث مُلک تبسم ، کاظم است

عشق عالمتاب هفتم ، کاظم است

آفرینش ، سوره ای از مهر او

بر لب هستی ، تبسّم کاظم است

مُصحف اخلاص و قاموس یقین

بحر عرفان را تلاطم ، کاظم است

مُقتدای آسمان مردان سبز

قبله ی آیینه مردم ، کاظم است

ترجُمان وحدت دل های ما

تابش مِهر تفاهم ، کاظم است

مِی پرستان ! وقت سرمستی رسید

در میستان هفتمین خُم ، کاظم است

آسمان ! تبریک ، فصل هفتم است

مِهر عالمتاب هفتم ، کاظم است

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

علی اکبر لطیفیان

هر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود

مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

 سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است

دردها در این حرم ناگفته درمان می شود

این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك

نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید

در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود

نیستی پیغمبر  اما ظاهراً پیغمبری

هر كه می بیند تو را، از نو مسلمان می شود

 نسل موسایی تو طبع مسیحا داشتند

یك نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما، سینه ی ما، عرش ما، حتی بهشت

هر كجا موسی بن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد

لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

رضا اسماعیلی

وارث مُلک تبسم، کاظم است

عشق عالمتاب هفتم، کاظم است

آفرینش، سوره ای از مهر او

بر لب هستی، تبسّم کاظم است

مُصحف اخلاص و قاموس یقین

بحر عرفان را تلاطم، کاظم است

مُقتدای آسمان مردان سبز

قبله ی آیینه مردم، کاظم است

ترجُمان وحدت دل های ما

تابش مِهر تفاهم، کاظم است

مِی پرستان! وقت سرمستی رسید

در میستان هفتمین خُم، کاظم است

آسمان! تبریک، فصل هفتم است

مِهر عالمتاب هفتم، کاظم است

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

سید رضا موید

ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام

وی آسمــان فضل به دانائیت سلام

در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام

تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام

هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست

از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست

ای صرف گشته عمر گران تو در نماز

دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز

مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز

واجب بُود درود به جان تو در نماز

ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو

این دوستی ست دوستی خاندان تو

تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست

هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست

هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست

کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست

قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار

فرمان دهی و  شیعـۀ خود را کنی سوار

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

ژولیده نیشابورى-

مى سزد گر ساقى امشب باده در ساغر بریزد

باده در ساغر به عشق یار سیمین بر بریزد

مى سزد گر آب زر امشب براى وصف دلبر

 جاى جوهر از قلم بر صفحه دفتر بریزد

مى سزد امشب اگر طوطى طبعم پَرگشاید

 جاى شعر از سینه ام لعل و دُرّ و گوهر بریزد

مى سزد امشب اگر از رحمت حق ابر رحمت

 جاى باران بر زمین گه عطر و گه عنبر بریزد

مى سزد امشب اگر روح الامین از فرط شادى

 بر سر خلق جهان از عرش اَعلا زَر بریزد

مى سزد امشب اگر از دیدن باب الحوائج

 شادى از رخسار و نور از روى پیغمبر بریزد

مى سزد امشب اگر از مقدم موسى بن جعفر

 اشك شوق از دیدگان ساقى كوثر بریزد

مى سزد، امشب اگر بهر نثار مقدم او

 آسمان از دیدگان خویشتن اختر بریزد

مى سزد امشب اگر از یمن این مولود مریم

 بهر كورى حسودان عود در مجمر بریزد

مى سزد امشب اگر از آسمان و ابر ظلمت

 خاك غم بر فرق خصم موسى جعفر بریزد

زد قدم در ملك هستى آن كه از یمن قدومش

وجد از دیوار و شادى و سرور از در بریزد

زد قدم شاهى كه از بهر نثار مقدم او

 زآسمان روح القدس از شوق دل اختر بریزد

آمد آن فرمان روایى كز براى مدحت او

 جاى شعر از سینه «ژولیده» گان گوهر بریزد

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

مفتون همدانى

موساى عیسوى دم، هفتم امام شیعه

از کاظم غیظ افزود بر احترام شیعه

آید شمیم جنت زد بر مشام شیعه

گشتند زان شه دین، شاهان غلام شیعه

بگرفت چون که آن شاه بر کف زمام شیعه

گردید نور ایمان ظلمت‏زداى شیعه

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

مژده‏ ى میلاد تو، نفحه ى باد صباست

رایحه ‏ى یاد تو با دل ما آشناست

آمدى و باب هر حاجت دلها شدى

باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست

عرش الهى اگر، جلوه گه حق بود

بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست

قبله ى قدوسیان، کوى مصفاى تو

نام دل آراى تو، کعبه ى حاجات ماست

یوسف زهرایى و گوشه ‏ى زندان و چاه

کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست

شادى میلاد تو، توأم اشک است و آه

چون که غمین هر دل از کوفه و شام بلاست

محفل مولودى‏ ات، کرببلایى شده

گوشه‏ ى لبخند ما، همره اشک عزاست

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

اهلی شیرازی

صبح انوار هدایت موسى کاظم بود

صاحب سرّ ولایت، موسى کاظم بود…

آن گلستان ولایت کز نسیم او دمید

گلبنى در هر ولایت، موسى کاظم بود

عقل در تفسیر آیات کمالش کى رسد

آیتى در صد روایت، موسى کاظم بود

آفتابى چون على موسى‏الرضا را در وجود

مشرق صبح سعادت، موسى کاظم بود

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

غلامرضا ساز گار(میثم)

شد با صفا خانه ‏ى توحید

نور خدا در افق تابید

شد با صفا خانه‏ ى توحید

ششم امام جان به قربانش

یک گل شکفت از گلستانش

شد باصفا خانه‏ ى توحید

نسل بتول آیت کوثر

هفتم امام نسل پیغمبر

شد باصفا خانه‏ ى توحید

موساى کاظم گل ایمان

گلواژه‏ ى معنى قرآن

شد باصفا خانه ‏ى توحید

نور وجود گشته تابنده

هستى زند بر رخش خنده

شد باصفا خانه‏ ى توحید

صادق تبار حضرت کاظم

زهرا نسب چون على عالم

شد باصفا خانه‏ ى توحید

یک جرعه از جام احسانش

شیرین کند کام یارانش

شد باصفا خانه‏ ى توحید

میلاد او برهمه تبریک

برمهدى فاطمه تبریک

شد باصفا خانه‏ ى توحید

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

زمین را از صفا زیور ببندید

به اوج آسمان اختر ببندید

به مژگان خاک این ره را زدایید

بر آن بال ملائک را گشایید

به اشک دیدگان ره را بشویید

شمیم عشق را اینک ببویید

که مى‏ آید گلى از آسمان ها

که مستش مى ‏شود دل‏ها و جان ها

از این تک گل دل صحرا بهارى ست

دگر پایان هجر و بى قرارى ست

خریدار جمالش قدسیانند

همیشه زائرش قدوسیانند

ز صبرش در عجب درمانده ایوب

ز اشک دیده‏ اش وامانده یعقوب

هزاران یوسف زیباى کنعان

خریدار رخ آن ماه تابان

گل است و در دل زندان اعدا

فتاده یوسف زهرایى ما

اگرچه برهمه عالم امیراست

ولى در چاه محنتها اسیر است

بگو با آن دل بى رحم صیاد

مبند او را به زنجیرى ز بیداد

کبوتر را به زنجیرى نبندید

به حال غربتش دیگر نخندید

اگر بستید این زخم زبان چیست

دگر دشنام او هرگز روانیست

زنیدم تا زیانه هرچه آید

ولى دشنام بر حیدر نشاید

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

احمد سمیع

در هفتم ماه صفر شد جلوگر ماهى منور

تابیده نور از طلعت موسى بن جعفر

عالم شده نورانى از ماه جمالش

گشته فضا خوشبو ز عطر بى مثالش

دل گشته محو جلوه ى زیباى این سیمینه پیکر

شهر مدینه شد زنور نورانى امشب

موسى بن جعفر آمده مهمانى امشب

بیت امام ششمین از این گهر بگرفته زیور

خندد چو غنچه هر دم از شب تا سپیده

بر دامن مام کرام خود حمیده

لبخند شادى مى‏ زند مادر براین یاس معطر

باب الحوائج هفتمین گنج امامت

بردوستان خویشتن دارد عنایت

ما را بود در رنج و غم این مهربان همراه و یاور

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

ژولیده نیشابورى

مژده‏ اى دل که به ما تاج سرى داد خدا

شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا

سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش

تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا

شجر طیبه ى گلشن طاها را باز

هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا

تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف

صدف بحر ولا را گهرى داد خدا

اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف

صادق آل نبى را پسرى داد خدا

ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد

که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا

بهر آزادى ابناء بشر بار دگر

به بشر رهبر فریادگرى داد خدا

تا کند زیر و زبر کاخ ستم را اى دل

مژده ‏ى آیت فتح و ظفرى داد خدا

تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر

امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا

شادمانم من ژولیده که از رحمت خود

به من بى هنر امشب هنرى داد خدا

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

قاسم رسا

چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت

عالم از نور جمالش جلوه ى دیگر گرفت

آفتاب صبح صادق آنکه از صبح ازل

روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت

در مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف

شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت

موسى کاظم امام هفتمین نور خدا

آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت

آنکه روشن از جمالش گشت آیات خدا

وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت

هم ادب رونق از آن گنجینه آداب یافت

هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت

شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا

دامن باب الحوائج موسى جعفر گرفت

از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب

زانکه فیضش چشمه از سر چشمه ‏ى داور گرفت

در صف محشر شفاعت یافت آنکو چون رسا

دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

ملتجی

چو اشک دیده ‏ى عشاق حق، دل ها مصفا شد

قلوب شیعیان از روشنى چون طور سینا شد

اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین

گل روى امام موسى کاظم شکوفا شد

به روز هفتم ماه صفر در شهر پیغمبر

جمال دیگرى از ذات پاک حق، هویدا شد

قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر

که از یمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلا شد

چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى

چه ماه پر فروغى در سپهر مجد، پیداشد

ز چرخ چارمین با موکب عزّ و شرف امشب

پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد

نه تنها دیده ى آل محمّد شد به او روشن

که چشم چرخ پیر از دیدن آن ماه، بینا شد

در این فرخنده میلاد وصى هفتم طاها

نزول رحمت بى منتها ذات یکتا شد

نه تنها آشنایانش، که در سر تا سر گیتى

هر آن کس واقف از اوصاف او گردید شیدا شد

حمیده مادر والا مقام و ارجمند او

بنازد زان که او هم مادر فرزند زهرا شد

به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب

براى دوستدارانش، برات عفو، امضاء شد

به آن باب الحوائج (ملتجى) شد هر گرفتارى

یقین دارم که از کار و دلش هر عقده ‏اى وا شد

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

ژولیده نشابورى

بزم ما را باز آمد عالم آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر

صادق آل نبى را داده حّى بى نیاز

از براى تشنگان علم، دریایى دگر

گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى

شد حمیده با چنین فرزند،زهرایى دگر

اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا

داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر

گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم

داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر

از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید

هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر

تاجهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد

زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر

یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش

زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر

تا کنداز ریشه بنیاد بنى العباس را

زد قدم امروز انسان ساز فردایى دگر

تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را

حق به آقایى خود آورده آقایى دگر

غیر آل للَّه ‏ما را نیست در محشر شفیع

از در دربار آنان پس مرو جایى دگر

در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است

معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر

گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا

در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر

شعر من ران ملخ هست و من (ژولیده) مور

غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر

اشعار ولادت امام کاظم علیه السلام

بر در دروازه‏ ى حاجات دل

تا سحرم مست مناجات دل

راز و نیاز دل ما ذکر دوست

نیست کسى هر آنچه باشد از اوست

دست طلب به سوى او روز و شام

مسئلت از غیر جمالش حرام

هر که اسیر بى قرار یار است

به شوق او همیشه ره سپار است

دیده ببندد همه دم به راهش

جان بدهد بر سر یک نگاهش

به سر رود به سوى جانانه ‏اش

تا که رسد بر در میخانه اش

بر در میخانه گدایى رواست

اگر که ساقى کرم مرتضاست

ز مرتضى اگر کرم بخواهید

اگر که لطف دم به دم بخواهید

دل به طهوراى ولایت برید

حاجت خود به باب حاجت برید

نگویم این را که خدا عالم است

باب حوائج به خدا کاظم است

ز کاظمینش که ندیدم بسى

نیامده به دست خالى کسى

اگر که دستى برود به سویش

نمى‏ رسد مگر به آرزویش

یوسف زهرا که به زندان شدى

به قلب من همیشه مهمان شدى

به کاظمین تو اسیرم اسیر

جان رضا بیا و دستم بگیر

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.