گلچینی از اشعار شهادت حضرت مسلم

تاریخ انتشار:
سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها مرگ شیرین است بی دلشوره ی دلدارها درد دوری بیشتر از درد زخمم می کشد با طبیبان غم نباشد در دل بیمارها
گلچینی از اشعار شهادت حضرت مسلم

پایگاه اطلاع رسانی بلاغگلچینی از اشعار شهادت حضرت مسلم

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها

مرگ شیرین است بی دلشوره ی دلدارها

درد دوری بیشتر از درد زخمم می کشد

با طبیبان غم نباشد در دل بیمارها

بیعت دستم شکست و کوفه ماند و غربتم

از وفاشان پشت پا خوردم یکی نه بارها

نامه هاشان بوی خون و بوی آتش می دهد

پای امضاهاش بسیارند نیزه دارها

چوب دارد می خورد بر قیمت عمامه ات

صحبت مال و منال توست در بازارها

مردهاش از چندتا انگشت دستم کمترند

چندتایی هانی اند و میثم تمارها

سنگ زنها بی هوا و ماهرانه می زنند

آنقدر پیشانی ام را داده اند آزارها

اشکهام این آخری گرم دعا بر زینبن

تا سر سالم برد از پای این دیوارها

شاعر:
علی ناظمی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین

هنوز زمزمه دارم میا به كوفه حسین

سلام من به تو ای آفتاب هستی بخش

چراغ محفل تارم میا به كوفه حسین

نوشته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك

به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین

میان كوفه غریبانه می زنم فریاد

امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین

به سنگساری مهمان اگرچه می كوشند

امامِ آینه دارم میا به كوفه حسین

در این دیار به سرنیزه لاله می چینند

گلِ همیشه بهارم میا به كوفه حسین

بیا به همره زینب از این سفر برگرد

امید جان فكارم میا به كوفه حسین

برای آن كه نگردی تو بی علی اكبر

دمادم است شعارم میا به كوفه حسین

نشسته حرمله در انتظار اصغرِ تو

ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین

پیام آخر مسلم برای تو این است

گذشته كار ز كارم میا به كوفه حسین

به گریه گفت "وفائی" ز مسلم بن عقیل

به درد و غصه دچارم میا به كوفه حسین

شاعر:
سید هاشم وفایی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

من و انبوهی از دلواپسی ها

که دارم لشکری از بی کسی ها

تمام کوفه عهدی تازه دارند

برای کشتن تو ای مسیحا

دلم را مثل پیمان ها شکستند

دو دستم را به عهدی تازه بستند

همان هایی که نامه می نوشتند

به استقبال تو خنجر به دستند

دلم مانده ست و داغ جانگدازی

که شد با حرمت نام تو بازی

تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون

امان از این همه مهمان نوازی

شاعر:
سیدمحمد جواد شرافت

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام

نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام

نام تو وِردِ زبانم به سر دار شده ست

تو علی هستی و من میثم تمّار توام

می زند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن

بر سرم نیست هوایی که هوادار توام

دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد

فکر انگشت تو و دست علمدار توام

گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد

در غم چوب یزید و لب خونبار توام

دشمنم آب دهد لیک ننوشم هرگز

گرچه لب تشنه ولی تشنۀ دیدار توام

شاعر:
علی انسانی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

دشمن کینه ای نغمه ی مرغ سحرید

حرف از چشم بهانه است، به خون تشنه ترید

تا که دیدید غریبی به سراغم آمد

مثل دیوار شدید و همگی کور و کرید

از سر نیزه ی بی تاب شما معلوم است

خوب از حسّ پدر با پسرش با خبرید

اسمی از شیشه شنیدید همه سنگ شدید

نامی از چادر و دامن که شده شعله ورید

اینقدر حرص که از دست شما می بارد

کی ز خلخال و النگوی کسی می گذرید؟!

عطش غارتتان تا که فرو بنشیند

ببرید از تن من هر چه که دارم ببرید

یک نفر با همه ی غربت خود می آید

لااقل این همه شمشیر برایش نخرید

مغرب خونی یک روز سرم را پیش

سر خاکستری شاه حرم می نگرید

شاعر:
علیرضا لک

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

میان کوچه منتظر غریب ایستاده ام

به خواب رفته سایه ام به خویش تکیه داده ام

چو جبرئیل زخمی ام میان قوم خود پرست

شهاب آسمانی ام، به چاه اوفتاده ام

به زخم های بال خود کمی نگاه می کنم

و خوب فکر می کنم به انتهای جاده ام

به آیه های روشنم توجهی نمی شود

ستارۀ شمالی بدون استفاده ام

به پای نامۀ خودم هنوز گریه می کنم

چنان که سیل می برد منی که کوه زاده ام

به جستجوی ریشۀ هراس و ترس می رود

کسی که شخم می زند به مزرع اراده ام

بگو که کشته می شود جوان و نوجوان تو

بگو وصیت مرا به پیر خانواده ام

شاعر:
حجت الاسلام رضا جعفری

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)
   

در سلام نماز مغرب بود

مسجد از ازدحام خالی شد

واژه های کلام مردم شهر

از علیک السلام، خالی شد

 بین پس کوچه های نامردی

کوفه تنها گذاشت مردش را

با کمی سنگ از سرش وا کرد

روزه داریِ کوچه گردش را

 هیچکس بار آن مسافر را

از سر شانه اش پیاده نکرد

وای بر حال منبر کوفه

که از آن مرد استفاده نکرد

کلماتِ که "این چه کاری بود؟"

دائماً راهی صدایش بود

التماسی شبیه "کوفه میا"

سر سجاده ی دعایش بود

هیچکس پا به پای او غیر از

سایه از پشت سر نمی آمد

روشنائی خانه ها رفتند

سایه اش هم دگر نمی آمد

شاعر:
علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

می گریزد از کوفه هر کسی که پا دارد

دست اگر دهد بالی، این محیط جا دارد

شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش

رو به بادیه کانجا فرش بوریا دارد

آب کوفه را خوردم شور بود چون چشمش

هر عزیز در کوفه چشم زخم ها دارد

شهر کوفه را دیدم سبز بود و بی حاصل

وحدت نقیضین است کوفه ماجرا دارد

می پرد چو فکر از سر می رود چو رنگ از رو

عهد مردم کوفه خصلت حنا ارد

قوت غالبم سنگ است آینه است امکانم

سعی جلوه های من صد حرم صفا دارد

گر چه پیک مسلم شد، اعتماد بر او نیست

زلف خویش پنهان کن کوفه بادها دارد  

شاعر:
محمد سهرابی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

امشب میان کوچه ها، خانه به دوشم

فردا به بازار وفا، جان می فروشم

 ای یوسُف خَیرُ النساء

کوفه میا کوفه میا

نامردم کوفه همه، پیمان گسستند

با سنگ بی مهری دلِ، مهمان شکستند

بویی ندارد از وفا

کوفه میا کوفه میا

آتش زده غربت ز کین، بر تار و پودم

ای میزبانان من که بی، دعوت نبودم

گویم به سِبط مصطفی

 کوفه میا کوفه میا

شاعر:
علی انسانی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

با اضطراب و دلهره از روی بام ها

باشد از این سفیر به آقا سلام ها

در رو به روی دارالعماره ز کینه ها

باشد برای کشتن من ازدحام ها

حال و هوای شهر پر از بی وفایی است

بیعت شکسته اند همه بی مرام ها

این کوفیان بی خرد و تابع هوس

شرمی نکرده اند ز روی امام ها

اسفند توی کورۀ آهن بریختند

تا بوی کسب تازه رسد بر مشام ها

برخی برای گندم و برخی برای زر

حاضر شدند تا شکنند احترام ها

چندین هزار نامه برایت نوشته اند

بوی فریب می رسد از آن پیام ها

"مولا میا به کوفه" فقط ذکر مسلم است

شاید رسد به تو همۀ این کلام ها

« من سر بریدۀ  سر دارالعماره ام »

پس جان من فدای لب تشنه کام ها

شاعر:
سید سعید پور هاشمی

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.