شعر روضه طفلان حضرت زینب

تاریخ انتشار:
نور چشمم فدای طفلانت جان زینب همیشه قربانت زندگی من و تب و تابم دست من خالی است دریابم
شعر روضه طفلان حضرت زینب

پایگاه اطلاع رسانی بلاغشعر روضه طفلان حضرت زینب

اشعار شهادت طفلان حضرت زینب(علیهم السلام)
نور چشمم فدای طفلانت

جان زینب همیشه قربانت

زندگی من و تب و تابم

دست من خالی است دریابم

حیف شد بیش از این توانم نیست

حاصلی جز دو نوجوانم نیست

تو که دریای رحمتی آقا

تحفه ام را عنایتی آقا

این دو فرزند نازنین،هدیه

من و شرمندگی از این هدیه

این دو گرچه تعلقات منند

حاصل عمر من حیات منند

تو ولی زندگی و جان منی

من زمینم تو آسمان منی

دوست دارم به راه تو بروند

پیش مرگ سپاه تو بروند

لحظه لحظه اگر سترگ شدند

این دو با عشق تو بزرگ شدند

من نبینم غریب خواهی شد

لحظه ای بی حبیب خواهی شد

فکر این دو نشسته بر آهم

فکر غیر از تو را نمی خواهم

بعد از این خستگی نباید داشت

جز تو وابستگی نباید داشت

ای که آهنگ التماس منی

بعد از این تو فقط حواس منی

می شوم بی سپر فدای سرت

مادری خون جگر فدای سرت

سر تو نازنین سلامت باد

سر این دو پسر فدای سرت

اشک هایم فقط به خاطر توست

این همه چشم تر فدای سرت

سر طفلم اگر شود فردا

روی نی جلوه گر فدای سرت

تن اینها اگر ز هم پاشید

آه من را کسی نخواهد دید

نوه ی مرتضی همان بهتر

که نبیند اسیری مادر

شاعر:
حسن کردی

اشعار شهادت طفلان حضرت زینب(علیهم السلام)
یُرَی تَفیضُ عَیْنُنا مِنَ الدَّمْ

لِشِدَّةِ اْشْتیاقِنَا الشَّهادَةْ

یَرْجُو زَمانَنَا الحسینُ مِنَّا

زَینَبَ تَحْفَظُوا کَرأسٍ عَیْنَا

امروز دزد قافله زیاد است

شمر و سنان و حرمله زیاد است

از شیعه بی اندازه کینه دارند

مهر ابوسفیان به سینه دارند

هم خلق شان هم خوی شان یهودی ست

امیدشان بر حاکم سعودی ست

حق و حقیقت را شهید کردند

وهابیت را روسپید کردند

میلی به غیر زور و زر ندارند

در جنگ رو در رو جگر ندارند

شیعه ولی سرباز کم ندارد

تاب تماشای ستم ندارد

ای وای اگر که حوصله سر آید

اذن جهاد از سوی رهبر آید

با "یاعلی" محشر می آفرینیم

فتحی چنان خیبر می آفرینیم

شامات خط قرمز موالی ست

غصب حرم کردن که خوش خیالی ست

تا شام دارد لشگر عجم را

دشمن نبیند سایه ی حرم را

دلواپسی بهر حرم نداریم

سیدعلی داریم غم نداریم

گرچه حرم امروزه در امان است

هر فصل شیعه فصل امتحان است

ماییم حر کربلای زینب

سرباز بی چون و چرای زینب

با یک نگاهش عاقبت به خیریم

باشد رضای حق رضای زینب

مثل تمامی مدافعانش

سر میدهیم آخر برای زینب

عون و محمد های ما فدای

یک تار موی بچه های زینب

دل می تپد با هر فراز روضه

با من بیا تا پیشواز روضه

دور از نگاه مضطر عقیله

هر دو جوان از محضر عقیله

با شور و با شوق زیاد رفتند

اذن جهاد آقا که داد رفتند

با میل خود با افتخار رفتند

مثل دو کوه استوار رفتند

بی واهمه از تیر و تیغ و نیزه

در معرکه با اقتدار رفتند

هر دو یل زینب به سوی میدان

نوبت به نوبت به شکار رفتند

با هر رجز از نیت اش خبر داد

وقتی محمد با گلایه سر داد

" نَشکوا اِلی اللهِ مِنَ العُدوانِ

قِتالِ قَوم فِی الرَّدی عیانِ

قَدتَرَکوا مَعالِمَ القُرآنِ

وَ مُحکَمُ التَّنزیلِ وَ البیانِ "

از ابن ملجم کربلا که پر شد

از قنفذ و مغیره ها که پر شد

در چنگ اشرار حسود افتاد

از خستگی شمشیر و خود افتاد

این سوی میدان از فرس محمد

با صورت گشته کبود افتاد

آن سوی میدان بلا برادر

با ضربه ی سخت عمود افتاد

با ضربت شمشیر و نیزه ها نه

داغ برادر دید و زود افتاد

گرچه عصای دست مادرش بود

اما شکست ...اما چه سود افتاد

نه یک نفر ده ها نفر رسیدند

اولاد زینب را به خون کشیدند

ذکر زنان خیمه "وای زینب"

قامت کمان خیمه ...وای زینب

در خیمه از غم یکّه بر زمین خورد

هر شیشه ی عمرش که بر زمین خورد

هم با امام خویش هم قسم شد

هم مادر مدافع حرم شد

شاعر:
علیرضا خاکساری

اشعار شهادت طفلان حضرت زینب(علیهم السلام)
به یا قدوس به یارب به زینب

عبادت میکند هرلب به زینب

خدا را دیده ام امشب به زینب

بدهکار است این مذهب به زینب

دوعالم تکیه دارد بر عصایش

میوفتم شصت و نه دفعه به پایش

 وقار آمد به پابوس وقارش

علی حظ میکند از اقتدارش

خدا بوده فقط آموزگارش

برون زد از دهانش ذولفقارش

نگو یک زن بگو یک مرد آموز

شده زینب ولی زهراست امروز
نخی از چادرش نور است زینب

ولی الله مستور است زینب

ز فهم این و آن دور است زینب

میان خیمه در طور است زینب

چه بهتر از حرم لشگر بسازند

برادرها به این خواهر بنازند

همه رفتند تنها مانده حالا

و دردش بی مداوا مانده حالا

ز زنهای حرم جا مانده حالا

به یادش حرف زهرا مانده حالا

تمام دشت پیچیده خبرها

رسیده نوبت رزم پسرها

عزیزم  یار آوردم برایت

گل بی خار آوردم برایت

علاج کار آوردم برایت

دوتا سردار آوردم برایت

نگو نه! تا به شب رو میزنم من

به پیش پات زانو میزنم من

نزن تکیه به نیزه خواهرت هست

سر ناقابلم نذر سرت هست

تنی لاغر فدای پیکرت هست

ببین پشت سرت را لشگرت هست

بده شمشیر را دستم بگیرم

رجز خوان باشم اینجا دم بگیرم

به میدان میروند این دو برایت

زمین خوردند اگر اصلا فدایت

نبینم بغض مانده در صدایت

نبینم لرز افتاده به پایت

نبینم شرمت از چشمان زینب

فدای تار مویت جان زینب

 چه بهتر جان دهند اینها به پیکار

نبینند ازدحام جمع اشرار

همان وقتی که میبینند انظار

همان وقتی که می آیم به بازار

نبینند احترامم را شکستند

مرا در پیش مردم دست بستند

شاعر:
سید پوریا هاشمی

اشعار شهادت طفلان حضرت زینب(علیهم السلام)
گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان

گلاب زد به سرِ گیسوی معطرشان

لباس رزم ولی نه کفن به تن پوشاند

حنا کشید به دستانِ شیرپرورشان

چقدر خوش قد و بالا چقدر حیدری‌اند

قسم به شیرِ حلالی که داد مادرشان

گرفته‌اند زِ عباس درسِ مَردی را

نداشت تاب تحمل کسی برابرشان

تمام دار و نداری که دارد اینانند

رسید لحظه‌ی تلخِ وداعِ آخرشان

نبود آب که ریزد به پُشتشان اما

دو بوسه‌ای زد و قرآن گرفت بر سرشان

حضور پیرِ خرابات یادتان نرود

قسم به مادر سادات یادتان نرود

نشسته‌ام که بگریم دو یاس پرپر را

چنان چگونه چه گویم جواب خواهر را

چگونه این دو بدن را به شانه‌ام گیرم

دو پَر شکسته دو زخمی‌ترین دو بی سر را

به شانه‌های خمیده نمی‌توانم بُرد

به خاک می‌کشم و می‌برَم دو اکبر را

به رنگِ خون شدم از بس کشیدم از تنشان

چقدر نیزه شکسته چقدر خنجر را

شکستن پَر و بالِ کبوتران دیدم

ندیده‌ام غمِ پَر کندن کبوتر را

شکسته است غرورم برابر زینب

خدا کند که بگیرند چشم مادر را

خدا کند که نمیرد اگر به نِی بیند

سرِ دو کودکِ خود با سرِ برادر را

خدا کند که پس از ما کسی نسوزاند

نخی زِ چادر او یا نخی زِ معجر را

به نیزه‌ای که نظر می‌کنید بر سرِ او

دعا کنید نیاُفتید در برابرِ او

شاعر:
حسن لطفی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.