اشعار اربعین حسینی

تاریخ انتشار:
اشعار زیبا درباره اربعین حسینی کاری از پایگاه اطلاع رسانی بلاغ
اربعین

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ،

متن اربعین امام حسین(ع) کاری از پایگاه اطلاع رسانی بلاغ

اشعار زیبا درباره اربعین حسینی

نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت
یـک بینــوا بــرای خـودش ربـنا گـرفت

هرکـس رسید؛ سـوال کـرد: زائـری؟
از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت

آقا مگر “بَدان” بـه حـریمت نمی رسند؟
پس “حُر” کـه بود کـه جام بلا گرفت؟

بـاشد؛ محـل نـده… نبـرم اربعین حرم
اما بدان؛ کـه قلبم از این ماجرا گرفت

آن قدر گریه میکنم کـه بگویند عاقبت
نوکر ز اشـکِ خـود سفرِ کربلا گرفت

اما ز راهِ دور؛ درود حضـرت حسین
بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت
 
*** اشعار ویژه اربعین ***

شعر جستجوی کربلا

بوی گل ها از فضا، میرسد با دود و خون
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بودو خون

هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود

عمه جان زینب«2»

بر مشامم میرسد عمّه بوی کربلا
می‌کنم با خون دل، جستجوی کربلا

من بـه صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید

عمه جان زینب«2»

دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید

غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟

عمه جان زینب«2»

*** اشعار ویژه اربعین ***

یوسف رحیمی

غریبی، بی‌کسی، منزل بـه منزل
خبر دارد ز حالم چوب محمل

چهل روز اسـت در سوز و گدازم
فقط خاکستری جا مانده از دل

چه بارانی دو چشم آسمان اسـت
چه طوفانی دل این کاروان اسـت

کنار قبر سالار شهیدان
همه ی جمعند و زینب روضه ‌خوان اسـت

شبیه آتش اسـت این اشک خاموش
کـه می‌ بارد ز چشمان عزاپوش

رباب اسـت این‌که با لالایی خود
کنار خیمه‌ ها رفته ست از هوش

*** اشعار ویژه اربعین ***

محسن زعفرانیه

اربعینی در دلم حال و هوایت مانده اسـت
پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده اسـت

اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا بـه حالا بر تنم رخت عزایت مانده اسـت

میشود این جا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده اسـت

مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر کـه نذری خورد عمری مبتلایت مانده اسـت

لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون بـه قلبم حسرت کرب و بلایت مانده اسـت

بیمه شد این شعر با الطاف اربابم حسین
در دلش وقتی کـه تاثیر دعایت مانده اسـت

*** اشعار ویژه اربعین ***

مهدی نظری

آمدم این جا دوباره…لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر

نخستین باری کـه این جا آمدم یادت کـه هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر

نخستین باری کـه این جا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر

حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر

از امانتداری ام دارم خجالت میکشم
بچه هاي‌ من فدای دخترت… یادش بخیر

روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
اي عروس مادر من اصغرت یادش بخیر

من خودم این جا بـه جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر

رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
اي برادر ان وداع آخرت یادش بخیر

مثل جدم می شدي در پیش چشمان همه ی
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر

*** اشعار ویژه اربعین ***

سید محمد جوادی

گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست
همه ی ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست

چه کسی گفته کـه زینب حرمش در شام اسـت؟
بگذارید بمیرم کـه مزارم اینجاست

شاخه اي گل و کمی آب بـه زینب بدهید
کـه بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست

می‌نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون
من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست

کوچک اسـت آه ولی قبر علی اصغر نیست
بـه خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست

با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟
من کـه هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست

*** اشعار ویژه اربعین ***

محمد بختیاری

کاروان داشت می‌رسید از راه دل زینب در التهاب افتاد
تا کـه چشمِ ستاره هاي‌ کبود بـه سرِ قبرِ آفتاب افتاد

کاروانی کـه از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود
بـه مرورِ غمِ خودش کـه رسید کم کم از مرکبِ شتاب افتاد

دختری سمت علقمه می رفت مادری سمت قبرِ کوچکِ خود
خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل بـه دریا زد و بـه آب افتاد

گفت: اگر چه کـه بی پر آمده اسـت بی پر و بی برادر آمده اسـت
چشم واکن کـه خواهر آمده اسـت کـه پس از تو در اضطراب افتاد

زینبی کـه اسیرِ مویت بود بینِ خون، گرمِ جستجویت بود
دربه در شد ؛ درست ان وقتی کـه بـه مویِ تو پیچ و تاب افتاد

بعدِ تو خیمه در حصار آمد از زمین و زمان سوار آمد
بـه حرم امرِ بر فرار آمد همه ی ی خیمه در عذاب افتاد

پای تاراج بـه خیمه ها وا شد دست هایي پلید پیدا شد
سرِ یک گوشواره دعوا شد سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد

تشنگی هاي‌ تو کویرم کرد غمِ دوریِ تو اسیرم کرد
ماجراهای شام پیرم کرد راه در مجلسِ شراب افتاد

خیزران را کـه غرق خون دیدم از غرورِ رقیه ترسیدم
لرزه بر جانِ بچه هاي‌ تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد

در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام یعنی
می‌شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد

*** اشعار ویژه اربعین ***

شعر اربعین«مصیبت»

اي ساربان! اي ساربان! محمل نگهدار
آمد بـه منزل کاروان، منزل نگهدار

محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست

این جا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد

این جا همه ی دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند

این جا بـه خاک افتاده بودو هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، همدست عباس

این جا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد

این جا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند

این جا صدای العطش بیداد می‌کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می‌کرد

این جا همه ی از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند

این جا ظلم بر عترت و بر آل گردید
قرآن بـه زیر دست و پا پامال گردید

این جا بـه خون غلطید یک گردون ستاره
این جا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره

این جا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه

این جا چو از خانه بـه دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت

این جا بـه گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب

این جا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد

این جا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه هاي‌ وحی در محمل نشستند

اي کربلا! گل هاي‌ سرخ یاس من کو؟
اي وادی خون! اکبر و عباس من کو؟

با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟

خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم بـه همره، یوسفم نیست

تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم

خاموش ودر دل گفت و گو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم

بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
اي کاش من با ان سه ساله مرده بودم

اشکم بـه رخ آهم بـه دل سوزم بـه سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه

اي کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
اي کاش جسمم در کنارت خاک می شد

گیرم کـه زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟

بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند

*** اشعار ویژه اربعین ***

شعر مشکل به روی مشکل

تا سایه سرت بـه سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد

یک اربعین بود کـه ندیدم جمال تو
وین اسـت شعله اي کـه بر آب و گلم فتاد

اي کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد

بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر بـه روی مشکلم فتاد

برخاست آتش از دل و اشکم بـه رُخ دوید
دل هر زمان بـه یاد ابوفاضلم فتاد

دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین کـه بار در ان منزلم فتاد

شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد

شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی کـه بـه پای دلم فتاد

*** اشعار ویژه اربعین ***

شعر بازگشت به وطن

عمر سفر آمد بـه سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه

فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه

از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه

هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه

از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه

گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه

پیراهن وی را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را بـه خون کشیدند

هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند

گه دور خیمه گه بـه دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند

با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند

از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را بـه نیزه دیدند

اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند

حالا کـه آمد این سفر بـه اتمام
اکنون کـه از ره کاروان رسیدند

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

دادم ز کف گل هاي‌ پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را

راهم مده راهم مده کـه با خود
نآورده ام گل هاي‌ پرپرم را

دیدم بـه روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را

تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را

وقتی سکینه تازیانه میخورد
کردم صدا جد مطهرم را

دردا کـه با پیشانی شکسته
دیدم بـه نی رأس برادرم را

تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را

یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

لختِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود

آبی کـه زخمش را بـه قتلگه شست
در ان یم خون اشک مادرش بود

وقتی کـه جسمش را بـه بر گرفتم
لب هاي‌ من بر زخم حنجرش بود

یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود

من زائر جسمش کنار گودال
زهرا بـه کوفه زائر سرش بود

پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش زهر اسبان بـه پیکرش بود

با من بنال از داغ ان شهیدی
کز نوک نی چشمش بـه خواهرش بود

از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

*** اشعار ویژه اربعین ***

شعر اربعین«مصیبت»

درود اي نازنین آلاله هاي‌ سرخ زهرایی
کـه بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی

درود اي یوسف بی پیرهن! اي بحر لب تشنه!
درود اي آفتاب منخسف! اي ماه صحرایی!

زجا بر خیز، اي اشکم نثار حنجر خشکت!
کـه از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی

گرچه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را بـه تنهایی

سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر میگفتم
کـه بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی

اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
کـه با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی

چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
کـه ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی

بـه لطف و رأفتت نازم کـه در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی

خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
کـه بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی

گرفتم پیکرت را چون بـه روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی

قبول حضرتت افتد کـه همچون ابر باران زا
بـه یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی

دیدگاه‌ها

ناشناس 22:06 - 1402/06/10

عالی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.