یادداشت تبلیغی

نحوست ماه صفر؛ پندار یا حقیقت! کدام صحیح است؟

تاریخ انتشار:
یکی از موضوعات بایسته واکاوی، بررسی درستی یا نادرستی نحوست برخی ایام است. این نوشتار می‌کوشد تا ضمن بررسی آیات و روایات این موضوع، به طور خاص، به بررسی مسأله نحوست ماه صفر بپردازد و در نهایت نیز عدم همسویی این پندار را با آموزه‌های دینی اثبات نماید...

پایگاه اطلاع رسانی بلاغنحوست ماه صفر؛ پندار یا حقیقت!

اشاره
یکی از موضوعات بایسته واکاوی، بررسی درستی یا نادرستی نحوست برخی ایام است. این نوشتار می‌کوشد تا ضمن بررسی آیات و روایات این موضوع، به طور خاص، به بررسی مسأله نحوست ماه صفر بپردازد و در نهایت نیز عدم همسویی این پندار را با آموزه‌های دینی اثبات نماید.

مفهوم‌شناسی سعادت و نحوست
«سعادت»، در لغت به معنای: خوشبختی، خجستگی، نیک­بختی، میمنت و پیروزی است و در مقابل شقاوت و بدبختی[1] قرار دارد. از این رو، به روزی «سعید» گفته می‌شود که برای انسان مایه خوش‌بختی باشد و به میمنت و خجستگی نیز به پایان برسد.
ولی در اصطلاح، ديدگاه‏ هاي متفاوتي در مورد «سعادت» وجود دارد. يکي از دانشمندان غربي مي‏ گويد: «يکي از بزرگان گذشته، 288 عقيده مختلف را در باره خوشبختي نقل مي‏ کند که تمام اين عقايد را فيلسوفان و بزرگان جهان اظهار داشته ‏اند و هر يک از آن‏ها، براي وصول به خوشبختي راه متفاوتي را نشان داده ‏اند.»[2](2)
استاد مطهري در این باره مي‌گويد: «طرح و تنظيم برنامة سعادت، فرع بر اين است که انسان با تمام استعدادهاي مکتومي که دارد، شناخته شود؛ زيرا سعادت، از شکفته‌شدن استعدادها و بروز و ظهور و فعليت يافتن قوه‌ها پيدا مي­شود. سعادت حقيقي، وقتي حاصل مي‌شود که تمام استعدادهاي انساني، بالأخص استعدادهاي عاليِ وجود وي، از قوّه به فعليت برسد.»[3]
اما «نحس» در لغت، به مفهوم نامبارک و شوم‌بودن چیزی یا کسی، بداختر، نامبارک و بدبختی است.[4] راغب اصفهانی در بیان معنای نحس می­گوید: «أصل النحس أن یحمر الأفق فیصیر کالنحاس. أی لهب بلا دخان، فصار ذلک مثلاً للشؤم؛[5] اصل نحس، به معنای قرمزی افق و شبیه نـُـحاس (مس یا سرب مذاب) یا آتش بدون دود است که برای شومی، مَثَل شده است.»

اعتقاد عمومی به نحوست و سعادت ایام
يكى از مسائل مهمى كه در ميان ملل و اقوام مختلف مورد توجه بوده و مردم كم‌وبيش بدان معتقد بوده‌اند، «سعادت و نحوست ايام» است. آنان بعضى از روزهاى سال، ماه و هفته يا برخى از ساعات روز را «سعيد و مبارك» و بعضى ديگر را «نحس و شوم» مى‌شمردند. همين اعتقاد، سبب مى‌شد كه در روزهاى مبارك، اعمالى همچون: دعا، عبادت، ديدوبازديد یا ازدواج را انجام دهند و متقابلاً در ايام شوم، از انجام‌دادن بعضى كارها اجتناب ورزند.
در ميان مسلمانان و ما ايرانيان نيز مواردى از اين قبيل به چشم مى‌خورد؛ چنان‌که اعتقاد به مبارك‌بودن روز مبعث، عيدهاى فطر و قربان یا روز جمعه و نیز شوم‌بودن روز عاشورا، در ميان مسلمانان رواج دارد. همچنین اعتقاد به بركت و سعادت نوروز، و بديُمنى و نحوست روز سيزدهم فروردين و انجام مراسم سیزده به در، میان ما ایرانیان وجود دارد. یکی از مصادیق این بحث که هر ساله مورد توجه برخی مسلمانان واقع شده، نحوست ماه صفر است. اینان، پایان یافتن آن را بشارت می‌دهند و حوادث پیش‌آمده را نیز به پای نحوست این ماه می‌گذارند.

علت نام­گذاری ماه صفر
ماه صفر، دومین ماه قمری پس از ماه محرم الحرام است. در دوران جاهلیت، این ماه را «ناجز» می‌نامیدند.
در دلیل نام‌گذاری این ماه، دو جهت ذکر شده است؛ یکی این‌که از «صُفْرَة»، به معنای زردی گرفته شده است؛ زیرا زمان انتخاب این نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.[6] دوم آن‌که از «صِفْر»، به معنای تهی و خالی گرفته شده است؛[7]چرا که مردم پس از پایان ماه‌های حرام، روانه جنگ می‌شدند و شهرها خالی می‌شد.[8]

ماه صفر در نزد شیعیان
شیعیان دوازده امامی و محبان اهل بیت علیهم السلام، ماه صفر را از ایام سوگواری سال می‌دانند؛ زیرا در ابتدای این ماه، بازماندگان واقعه کربلا را به اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحی و روانی قرار دادند. هم‌چنین بیستم این ماه، مصادف با اربعین شهادت امام حسین(ع) و یاران ایشان در کربلا است.
بنا به روایت علمای شیعه و برخی از عالمان اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جان‌گداز رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(ص) و شهادت سبط ایشان، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و نیز در آخر این ماه، شهادت حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) واقع شده است. بدین جهت، شیعیان در این ماه، همانند ماه محرم به سوگواری می‌پردازند.

دیدگاه موافقان و مخالفان نحوست ایام
درباره نحوست ایام، از دیرباز دیدگاه ­های مختلفی وجود داشته است؛ به گونه‌ای که برخی، آن‌ها را ویژگی ذاتی زمان دانسته‌اند و برخی نیز قائل به مساوات ایام و عدم تفاوت در ویژگی‌های زمان بوده و تعریف سعد و نحس را از باب اتفاقات پیش‌آمده در آن دانسته‌اند.

1. دیدگاه موافقان:
این عده، نحس بودن روز یا مقداری از زمان را، به این معنا می­دانند که تأثیر مرموز و ناشناخته‌ای در روزها و شب ­ها وجود دارد که آثار آن را احساس می‌کنیم؛ اما علل آن، برای ما مبهم است. در آن زمان، جز شرّ و بدی، حادثه ‏ای روی نمی­ دهد و اعمال آدمی، یا دست‏کم نوع خاصی از اعمال، برای صاحب آن، برکت و نتیجه خوبی ندارد. سعدبودن یا خوش‌یُمنی روز، درست برخلاف این است.
شهید مطهری، ضمن مثالی، به بیان این دیدگاه می­ پردازد و می­ گوید: «قائلین به سعادت ذاتی ایام، عید غدیر را از آن جهت که در روز هجدهم ذی­ الحجه واقع شده، روز مبارک و سعیدی می ­دانند؛ یعنی این روز، مبارک است؛ اعم از این‌که در این روز حادثه ­ای واقع شده باشد یا نشده باشد؛ یعنی بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده است که در این روز واقع شده است ... و نیز دهم محرم را روزى می‌دانند که از اوّلى که عالم ساخته شده، بد و شوم ساخته شده و حادثه کربلا در روزى واقع شد که بالذات شوم بود. هر سال که روز دهم محرم می­آمد، روز شومی می­آمد. از زمان حضرت آدم(ع) این روز شوم بوده و تا قیامت هم شوم خواهد بود.»[9]

2. دیدگاه مخالفان:
در مقابل دیدگاه فوق، عده­ای می­گویند: هر یک از روزهاى سال، روز خدا است و هیچ روزی به خودی خود، نحس یا مبارک نیست؛ بلکه این اتفاقات است که بعضی از روزها را در نظر ما، مبارک یا نحس می­کند؛ مثلاً شب قدر، به واسطه نزول قرآن، مبارک است و روزی که قوم عاد به واسطه عذاب خدا دچار تندباد شد، به نحوست معروف گردید.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر شریف المیزان می­ فرماید: «ما به هیچ وجه نمی‏توانیم بر سعادت روزی از روزها یا زمانی از زمان‏ ها یا نحوست آن، برهان اقامه کنیم؛ زیرا طبیعت زمان، از نظر مقدار به گونه‏ای است که اجزای آن مثل هم است و یک چیز به شمار می‏ آید.»[10]
ایشان در جای دیگر از تفسیر خود می‌نویسد: «اخباری که در باره نحوست و سعادت ایام وارد شده، بیش از این دلالت ندارد که این سعادت و نحوست، به خاطر حوادث دینی است که بر حسب ذوق دینی و یا بر حسب تأثیر نفوس یا در فلان روز، ایجاد حسن کرده و یا باعث قبح و زشتی آن شده؛ اما این‌که خود آن روز و یا آن قطعه از زمان، متصف به میمنت و یا نحوست شود و تکویناً خواص دیگری داشته باشد که سایر زمان‌ها آن خواص را نداشته باشد، از آن روایات برنمی­ آید.»[11]
شهید مطهری نیز اساس این تفکر را مخدوش دانسته و می­گوید: نه عقل می­ تواند این تفکر را قبول کند و نه از نظر شرع می ­توان تأییدی بر آن آورد. از این رو، ایشان قائل به آن است که اتفاقات و حوادث پیش‌آمده در ایام، باعث گردیده که ما برخی از ایام را مبارک، و برخی دیگر را نحس بدانیم؛ به عنوان مثال، هجدهم ذی‌الحجه، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است، آن را مبارک می‌شماریم. هجده ذی‌الحجه، مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد؛ نه حادثه غدیر از هجدهم ذی‌الحجه. همچنین، دهم محرم شومی خودش را از شهادت امام حسین(ع) دارد؛ نه کشته شدن و قتل امام حسین(ع) شومی خودش را از دهم محرم دارد.[12]
ایشان برای تبیین تفکر خود، به بیان مثال می­ پردازد و می ­گوید: «نظیر لفظ و معنا می‌شود؛ الفاظ از نظر این‌که الفاظ‌اند، یعنی حروف الفبا هستند، ترکیب می‌شوند از «الف» و «ب» و «پ» و «ت» و «ث» و «ج» تا آخر. هیچ لفظی، با هیچ لفظ دیگری فرق نمی‌کند؛ ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع می‌شوند؛ بعضی الفاظ، برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع می‌شوند؛ مثل این‌که ما از «الف» و دوتا «لام» و یک «الف» دیگر و یک «ه»، لفظ «الله» را ساخته‌ایم که نام خداوند است؛ چون معنا مبارک است، لفظ هم برای ما لفظی است مبارک؛ حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی در می‌آید، دست بی‌وضو هم به آن نمی­زنیم. همین طور، اسمای پیغمبران و أئمه. در مقابل، ما الفاظی را وضع می­ کنیم برای معانی‌ای که بشر قبیح می­ شمارد که نام آن‌ها را ببرد. بعد، چون آن معنا چیزی است که بشر نمی ­خواهد آن را بازگو کند، گویی قبح معنا در لفظ اثر می‌گذارد؛ و إلا بدیهی است که لفظ، بالذات قبحی ندارد؛ قبح، از معنا است. لفظ، به تبع معنا و چون نام این معنا است، قبیح شمرده می­ شود. حال اگر کسی در مجلسی شروع کند الفاظ زشت به زبان آوردن، مردم به او می­ گویند: این کلمات چیست که به زبان می­ آوری؟ ممکن است جواب بدهد: مگر کلمه هم با کلمه فرق می­ کند؟ راست هم می­ گوید: مگر کلمه هم با کلمه فرق می­ کند؟ هیچ کلمه‌ای با هیچ کلمه دیگری فرق نمی­ کند؛ اما کلمه، به اعتبار معنی­ اش با کلمه دیگر فرق می ­کند. وقتی می­ گویند این کلمات را به زبان نیاور، چون این کلمه را که شما می‌گویید، آن معنا به ذهن می­آید و بنا نیست که بشر در مجامع، آن معانی را در ذهن خودش مجسم کند؛ به این معنا، البته درست است که برخی روزها، روزهای مبارکی است.»[13]

نحوست و سعادت ایام در آیات
در قرآن کریم، از نحوست ایام نام برده شده است:
1. «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ؛[14]ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم.»
2. «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَاوَلَعَذَابُ الاْخِرَةِ أَخْزَی وَ هُمْ لَا یُنْصَرُونَ؛[15]سرانجام تند بادی شدید و هول‌انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پرغبار بر آن‌ها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا به آنان بچشانیم و عذاب آخرت، از آن هم خوارکننده‌تر است و آن‌ها یاری نمی‌شوند.»
این دو آیه، مربوط به هلاکت قوم عاد با «ریح» و «صرصر» است. منظور از «ایام نحسات» نیز هفت شب و هشت روزی است که باد عذاب بر آن‌ها وزید؛ «سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومًا.»[16]
از سیاق داستان قوم عاد که این دو آیه مربوط به آن است، استفاده می‌شود که نحس و شُوم بودن، مربوط به آن زمانى است که باد به عنوان عذاب بر آن‌ها به طور مستمر وزیدن گرفت؛ اما از این آیات بر نمی‌آید که این تأثیر و دخالت زمان، به گونه‌اى بوده که با گردش هفته‌ها دوباره آن زمان نحس برگردد؛ و گرنه همه زمان‌ها نحس می‌بود؛ بدون این‌که دائر مدار ماه‌ها و یا سال‌ها باشد.[17]
واضح است که در این‌جا قرآن نمی­ خواهد بگوید مثلاً آن روز چون روز یک­شنبه یا دوشنبه بود، نحس بود و عذاب آمد. یک­شنبه و دوشنبه، هر هفته تکرار می‌شود. یا مقصود این نیست که چون مثلاً سیزده ماه صفر بود، این‌ها معذب شدند. سیزده ماه صفر، هر سال تکرار می‌شود و حال آن‌که عذاب تکرار نمی‌شود؛ بلکه خداوند در مورد قوم عاد می‌فرماید: «کَذَّبَت عاد؛ قوم عاد تکذیب کرد.» و یا فرموده: «فَکَیفَ کانَ عَذابی وَ نُذُر؛ عذاب و انذار من، چگونه بود؟» بعد به طور مختصر شرح می‌دهد: «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ‏ رِيحاً صَرْصَراً- فِي‏ يَوْمِ‏ نَحْسٍ‏ مُسْتَمِرٍّ»؛ یعنی ما فرستادیم بر آن‌ها بادی شدید و ویرانگر. افزون بر این، تصریح می­ کند که عذاب الهی، به علت تکذیب و حق­ ناشناسی و کفرانِ یک نعمت بزرگ بود.
بنابراین، راجع به قوم عاد که قرآن در باره زمان عذاب‌شان فرموده: «اَیّامٍ نَحِسات» یا «فی یَومِ نَحسٍ»، برای آن است که قوم عاد، در آن روزها هلاک شدند و نحوست در اثر عذاب بود؛ نه به دلیل خصوصیت ذاتی آن زمان.
در قرآن کریم، به‌اشاره ـ نه به‌صراحت ـ از خوش‌یُمنی ایام نیز سخن به میان آمده است: «وَالْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ؛[18] سوگند به کتاب آشکار! ما آن ‌را در شبى پُر برکت نازل کردیم.» و مراد از آن شب، شب قدر است که در وصف آن فرموده: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.»[19] روشن است که مبارک‌بودن آن شب و سعادتش، از این جهت بود که آن شب، به نوعى مقارن با امورى بزرگ و مهم از سنخ عنایت‌ها و فیض‌های الهى بوده و تأثیرهاى معنوى، از قبیل: حتمى کردن قضا، نزول ملائکه، روح و سلام بودن آن شب، در این شب مبارک واقع می‌گردد.
پس، برگشت معناى مبارک بودن آن شب و سعادتش، به این است که عبادت در آن شب، داراى فضیلت است و ثواب عبادت در آن شب، با عبادت در سایر شب‌هاقابل قیاس نیست. در آن شب، عنایت الهى به بندگانى که متوجه ساحت عزّت و کبریایى شده‌اند، نزدیک است.[20]

نحوست و سعادت ایام در روایات
روایات بسیارى در باره سعد و نحس روزهای هفته و ماه‌هاى عربى، فارسی و رومى در جوامع حدیثی نقل شده است؛[21]اما بیشتر این احادیث، ضعیف‌اند؛ چون یا مرسل و بدون سند هستند و یا این‌که قسمتى از سند را ندارند و البته بعضی از آن‌ها نیز سند معتبر دارند.[22]
برخی از روایاتی که روزهایی را به عنوان نحس معرّفی می‌کنند، چنین‌اند:
1. از امام حسن عسکری(ع) روایت شده است: «در هر ماه عربى، روز نحسى است که هیچ‌کار را نشاید جز خلوت و عبادت و روزه. این روزها، عبارت‌اند از: بیست و دوم محرم، دهم ماه صفر، چهارم
ربیع الاول، بیست و هشتم ربیع الثانی و جمادى الأولی، دوازدهم جمادى الثانی و رجب، شانزدهم شعبان، بیست و چهارم ماه مبارک رمضان، دوم شوّال، بیست و هشتم ذى‌القعده و هشتم ذی‌الحجه.»[23] گفتنی است، این روایت، مرسل بوده و دارای سند معتبر نیست. تنها روایتی نیز که در باره نحس بودن روز دهم ماه صفر وارد شده، همین روایت مرسل است؛ اما با توجه به توضیحاتی که خواهد آمد، می‌توان به متن این روایت اعتنا کرد و برداشت درستی از آن نمود.
2. ذیل آیه شریفه «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»،[24] احتمالی مطرح شده که بدون سند است و آن این‌که این روز نحس مستمر، آخرین چهارشنبه ماه صفر بوده است؛[25] در حالی‌که روایاتی که ذیل این آیه از شیعه و سنی ذکر شده، مطلق روز چهارشنبه و یا آخرین چهارشنبه همه‌ ماه‌ها را روز نحس مستمر دانسته‌اند؛ نه این‌که آخرین چهارشنبه را مختص به ماه صفر کرده باشند.[26]
امام علی(ع) فرمود: «... روز چهارشنبه، روز نحس مستمر است و در این روز، جهنم آفریده شد.»[27] امام صادق(ع) نیز فرمود: «چهارشنبه، روزى است که نحوستش مستمر می‌باشد؛ زیرا اوّلین و آخرین روز از ایامى است که حق تعالى فرموده: "این تندباد بنیان‏کن را هفت شب و هشت روز، پى‌در‌پى بر آن‌ها مسلط ساخت.[28]"»[29]
ابن ابی‌حاتم، از زر بن حبیش نقل کرده که مقصود از «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»، روز چهارشنبه است.[30] طبق روایاتی از ابن عباس، آخرین چهارشنبه همه ماه‌ها نحس است.[31]
علامه مجلسی; در باره نحوست آخرین چهارشنبه ماه صفر که میان عوام مردم مشهور است، می‌گوید: «ما به روایتی که بر آن دلالت کند، دست نیافتیم؛ مگر روایاتی که به صورت عمومی بر نحوست آخرین چهارشنبه از هر ماه دلالت دارند که از این جهت، شامل ماه صفر می‌شوند.»[32]پ
اما روایاتى که دلالت بر سعادت ایامى از هفته و یا غیر هفته دارند، توجیه آن‌ها نیز نظیر اولین توجیهى است که در احادیث مربوط بر نحوست ایام، به آن اشاره شد؛ براى این‌که در این­گونه روایات، سعادت آن ایام و مبارک بودنش را چنین تعلیل کرده‌اند که چون در فلان روز، حوادث متبرک و خوشایندی رخ داده است؛ حوادثى که از نظر دین بسیار مهم و بزرگ است؛ مانند ولادت رسول خدا(ع) و بعثت آن‌حضرت؛ هم‌چنان ‌که روایت شده خود آن جناب دعا کرد و عرضه داشت: «بار الها! روز شنبه و پنجشنبه را از همان صبح براى امتم مبارک گردان.»[33]در روایتی دیگر امام صادق(ع) فرمود: «... خداى تعالى، آهن را در روز سه‌شنبه براى داود نرم کرد.»[34]

توجیه و تحلیل روایات
در باره این دسته از روایات، باید به نکاتی توجه شود تا فهم درستی از آن به دست آید:
1. در آن روایات، علت نحوست و سعادت روزها هم آمده است؛ یعنی گفته شده در این روزهاى نحس، حوادث ناگوارى به طور مکرر اتفاق افتاده که از منظر دینى، ناگوار است؛ مانند: کشته شدن هابیل توسط برادرش قابیل،[35] نزول عذاب بر فلان امت یا خلق شدن جهنم. و در مقابل، در روزهای سعد و خوش‌یُمن، اتفاقات مبارکی افتاده است.
2. این روایات، بیش از این دلالت ندارند که سعادت و نحوست، به جهت حوادثى است که بر حسب ذوق دینى و یا بر حسب تأثیر نفوس، در فلان روز، ایجاد حُسن و نیکی کرده و یا باعث قُبح و زشتى آن شده است؛ اما این‌که خود آن روز و یا آن قطعه از زمان، متصف به میمنت و مبارکی یا شئامت و نحوست شود و تکویناً ویژگی‌های دیگرى داشته باشد که سایر زمان‌ها آن ویژگی‌ها را نداشته باشد، از آن روایات بر نمی‌آید. بنابراین، هر روایتى که بر خلاف آن‌چه گفتیم، ظهور داشته باشد، باید آن را یا حمل بر تقیه کرد و یا به کلى رد نمود.[36]
در روایات دیگری نیز به این حقیقت توجه شده که ذات روزها، نحس و شُوم نیستند و انسان را از چنین عقیده‌ای نهی کرده‌اند؛ بلکه برخی از مشکلاتی که در روز یا زمان خاص برای انسان پیش می‌آید، نتیجه کارهای بد و گناهان او است؛ چنان‌که در حدیثی امام حسن عسکری(ع) به یکی از اصحاب خود فرمود: «روزها، چه گناهى دارند که شما آن‌ها را شوم و نحس می‌شمرید؛ هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامان‌تان را می‌گیرد!»
راوى گفت: «من براى همیشه از خدا استغفار می‌کنم و این، توبه من است اى پسر رسول خدا!»
آن‌گاه امام(ع) فرمود: «این، براى تو فایده‌اى ندارد؛ خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزى که نکوهش ندارد. آیا تو نمی‌دانى که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد و جزاى اعمال را در این سرا و سراى دیگر خواهد داد؟ دیگر این عمل (شوم و نحس دانستن ذاتی روزها) را تکرار مکن و براى روزها در برابر حکم خداوند، کار و تأثیرى‏ قرار مده.»[37]
این حدیث پُر معنا، اشاره به این مطلب دارد که اگر روزها هم تأثیرى داشته باشد، به فرمان خدا است. هرگز نباید براى آن‌ها تأثیر مستقلى قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست. هم‌چنین نباید حوادثى را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد، به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. این بیان، بهترین راه براى جمع میان اخبار مختلف در این باب مي‌باشد.[38]

بررسی نحوست ماه صفر
از مباحث گذشته، روشن شد که ایام به طور ذاتی نحوست ندارند و ماه صفر نیز از این امر مستثنا نیست و نحس‌بودن آن، بر اساس بعضي اقوال و به جهت برخي حوادث تلخ تاريخي، موضوعي است كه در كتاب­هايي مانند مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي; نيز مورد توجه واقع شده است. ايشان در فصل «بیان نحوست ماه صفر و راه رفع آن» آورده است: «آگاه باش كه اين ماه (صفر)، معروف به نحوست و بديُمنى است و براى رفع نحوست و بديُمنى، چيزى بهتر از صدقه‌دادن و خواندن دعاها و استعاذات‏ وارده نيست و اگر كسى بخواهد از بلاهاى نازله اين ماه، محفوظ بماند؛ چنان‏كه محدث فيض و غير او فرموده‏اند، هر روز ده مرتبه بخواند: «يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ... .»[39]
باید توجه داشت، تصور نادرست نحوست ماه صفر، هیچ دلیل و مبنای روایی ندارد؛ بلکه ممکن است ریشه این توهم، به فهم نادرست «حدیث بشارت» برگردد که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «مَن بشَّرنی بِخُروج آذار فَلَه الجَنَّة؛ هر کس به من بشارت دهد که آذار تمام شده است، به بهشت می‌رود.» مرحوم شيخ صدوق در كتاب ارزشمند علل الشرائع نیز اين حديث را نقل و به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است.[40]
عده‌ای معتقدند «آذار[41]»، همان صفر است؛ در حالی که آذار، از ماه­های رومی است و صفر، از ماه­های قمری می‌باشد. از طرفی، دلیلی بر شومی و نحوست ذاتی ایام در دست نیست تا پیامبر(ص) چنین سخنی فرموده باشد.
با همه این اوصاف، ملاحظه متن کامل و توجه به سبب صدور این روایت، ما را متوجه می­سازد که رسول اکرم(ص) در مقام بیان نحوست ماه آذار و اهمیت و بشارت‌دادن به پایان یافتن آن، نیست. در ادامه سخن، به بیان صحت وسقم برداشت از این حدیث می‌پردازیم.
عن ابن عباس: «کَانَ النَّبِیُّ(ص) ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ، قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ هُوَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ، فَعَلِمَ النَّبِیُّ(ص) ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَةٌ یَسْتَبِقُونَ فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُوذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّة؛ فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؛ فَقَالَ(ص) قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَاذَرٍّ وَ لَکِنْ أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قَوْمِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کَیْفَ لَا تَکُونُ کَذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ مِنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُون؛[42]
از ابن عباس نقل شده: روزى نبى اکرم(ص) در مسجد قبا نشسته بودند و جمعى از صحابه در نزد آن حضرت شرف حضور داشتند. حضرت فرمودند: اولین کسى که بر شما وارد شود، اهل بهشت است. اصحاب که این کلام را شنیدند، برخى از آن‌ها از جا برخاسته و بیرون رفتند و هر کدام سعی داشتند زودتر از دیگرى به مسجد برگردد تا اولین نفر محسوب‌ شده و بدین ترتیب، اهل بهشت گردد.
پیامبر(ص) که از حرکت ایشان آگاه گردید، خطاب به جماعت باقی‌مانده کرده و فرمودند: به‌زودى جماعتى بر شما وارد مى ‏شوند که هر یک بر دیگرى پیشى مى‏ گیرد. آن که به من بشارت دهد که ماه آذار خارج شده، اهل بهشت مى ‏باشد.جماعتى که بیرون رفته بودند، بازگشتند و در میان ایشان ابوذر; بود. رسول خدا(ص) فرمودند: در چه ماهى از ماه‌هاى رومى هستیم؟ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا! ماه آذار، خارج شده است. پیامبر(ص) فرمودند: من خود، این را مى‏دانستم؛ ولی خواستم این جماعت بدانند که تو مردى از اهل بهشت هستى و چگونه این طور نباشد و حال آن‌که بعد از من، تو را به جرم محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد مى‏ کنند و از آن پس، تنها زندگى کرده و غریب و تنها خواهى مُرد و جماعتى به واسطه تو، سعادت‌مند خواهند شد. آنان کسانى هستند که در تجهیز و تدفین تو سعى خواهند نمود. ایشان رفیقان من در بهشت جاوید خواهند بود؛ همان بهشتى که حق تعالى وعده‏اش را به پرهیزکاران داده است.»
بر اساس این روایت، وقتی پیامبر از آنان پرسید: ما در کدام ماه از ماه‌های رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر پاسخ داد: از ماه آذار خارج شده‌ایم. آن‌گاه پیامبر فرمود: ابوذر، من، این مطلب را می‌دانستم؛ اما دوست داشتم اصحابم مردی را که اهل بهشت است، بشناسند.
از این رو، بشارت به پایان‌یافتن ماه آذار، علامتی برای معرفی «اباذر» است و ارتباطی به نحوست ماه صفر ندارد. پس، فرمایش پیامبر(ص) فقط در همان زمان و مکان، به عنوان شرطی برای معرفی مرد بهشتی، دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمان­ها و مکان­ ها.
متأسفانه، امروزه این حدیث، در بین برخی شیعیان این‌گونه مطرح شده که هرکس در پایان ماه صفر، درِ هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد، او اهل بهشت خواهد بود!

نتیجه‌گیری
هر یک از ایام و لحظات، مخلوق خداوند متعال بوده و به خودی خود، نحس و یا مبارک نمی­ باشد؛ بلکه اتفاقات به وجود آمده در این زمان­ ها است که آن ­را در نظر ما مبارک و میمون یا نحس و بدیُمن می‌گرداند. این‌که ماه صفر از ماه­ هاي نحس و غم، و ماه ربيع از ماه­ هاي شادي و امید است، روايات و مطالبي از بزرگان در این باره وارد شده است؛ اما دلالت اين مطالب بر خصوص نقل­ هايي مانند وعده به بهشت، تأييد نمي ­شود. ضمن آن‌که با توجه به مقدمات گذشته و بیان تفصیلی روایت بشارت، ماه صفر، نحس نیست؛ بلکه به واسطه وقایعی که در آن اتفاق افتاده، مردم عامی آن را نحس می­ دانند؛ مثلاً واقع شدن وفات رسول خدا(ص) در آن و یا به جهت آن‌که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذی‌القعده، ذی‌الحجّه و محرم الحرام) قرار گرفته که در آن سه ماه، جنگ و قتال نبوده و در این ماه، شروع به قتال می‌نمودند.
بنابراین، اگر افرادي برخي اعمال و آداب انجام‌شده، از جمله، کوبیدن درِ هفت مسجد در اوّل ماه ربيع را به دين نسبت دهند، بدعت و حرام خواهد بود؛ زيرا بدعت در دين و شرع، به معناي «نسبت دادن چيزي به دين است که در واقع، جزء دين و شريعت نيست.»

سرودن اشعاری مانند نمونه ذیل نیز قابل توجیه نبوده و از جمله خرافاتی است که بر سر زبان‌ها افتاده است:
سه و پنج و سیزده با شانزده
بیست‌ویک با بیست‌وچهار و بیست‌وپنج
هفت روز نحس باشد در مهی
زان حذر کن تا نیابی هیچ رنج

پی نوشت:

[1]. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: نشر ساحل، 1387ش ذیل واژه «سعادت».
[2]. رسولی محلاتی، سيد هاشم، کيفر گناه، تهران: نشر کتابخانه صدر، بي‌تا، ص 278.
[3]. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفي، قم: نشر صدرا، 1375ش، ص 96.
[4]. معین، محمد، فرهنگ فارسی، پیشین.
[5]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، ص 794؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة، پانزدهم، 1378ش، ج 23، ص 42.
[6]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، پیشین، ص 251.
[7]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، قم: مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، اوّل، 1385، ج 6، ص 250.
[8]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1408ق، ج 1، ص 167.
[9]. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، قم: انتشارات صدرا، دوازدهم، 1389ش، ص 243 (مجموعه آثار، ج 5).
[10]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بیست و نهم، 1389ش، ج 19، ص 115.
[11]. همان، ص 117.
[12]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: انتشارات صدرا، ج 26، ص 735.
[13]. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، پیشین، ص 243.
[14]. قمر، آیه 19.
[15]. فصلت، آیه 16.
[16]. حاقه، آیه 7.
[17]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 19، ص 116.
[18]. دخان، آیه 3.
[19]. قدر، آیه 3.
[20]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 19، ص 116.
[21]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، دوم، 1403ق، ج 56، «باب 15: ما روی فی سعادة أیام الأسبوع ونحوستها»، ص 18 ـ 112.
[22]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 19، ص 117.[23]. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، قم: مؤسسة آل البیت:، اوّل، 1408ق، ج 8، ص 205.

[24]. قمر، آیه 19.

[25]. کاشفی سبزواری، حسین بن علی، مواهب علیه، تحقیق: سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369ش، ص 1194؛ کاشانی، ملافتح‌الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتاب‌فروشی محمدحسن علمی، 1336ش، ج 9، ص 100؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، دمشق: مطبعة الترقی، اوّل، 1382ق، ج 1، ص 286.

[26]. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة‌الله مرعشی نجفی، 1404ق، ج 6، ص 135.

[27]. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، اوّل، 1362ش، ج 2، ص 387 ـ 388.

[28]. حاقه، آیه 7: «سَخَّرَها عَلَیهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیةَ أَیامٍ حُسُوماً.»

[29]. شیخ صدوق، علل الشرائع، قم: کتاب‌فروشی داوری، اوّل، 1385ش، ج 2، ص 381.

[30]. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، پیشین، ج 6، ص 135.

[31]. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، پیشین، ج 1، ص 286.

[32]. مجلسی، محمدباقر، زاد المعاد، محقق و مصحح: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، اوّل، 1423ق، ص 250.

[33]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، دوم، 1413ق، ج 1، ص 425.

[34]. شیخ صدوق، الخصال، قم: نور وحی، اوّل، 1388ش، ج 2، ص 386.

[35]. همان، ص 388.

[36]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 19، ص 118 ـ 119.

[37]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول9، محقق و مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، دوم، 1404ق، ص 482 ـ 483.

[38]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج 23، ص 47.

[39]. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، پیشین، ج 5، ص 261.

[40]. شیخ صدوق، علل الشرائع، پیشین، ج 1، ص 176.

[41]. آذار، یکی از ماه­های رومی است که ازنظر زمانی، منطبق با ماه صفر می­باشد. (هداية الأنام إلي وقايع ‌الأيام، محدث قمي، ص 63؛ مفاتيح الجنان، ص 532)

[42]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چهارم، 1418ق، ص ۲۰۴.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.