شکيباتر از ايوب

تاریخ انتشار:
اگر چه حضرت ايوب عليه ‏السلام براي صبرش شهره آفاق شده است و بلاهايي که به او رسيد بسيار سنگين بود، ولي اين سختي‏ ها سرانجامي داشت و بيشتر زندگي او با خوبي و خوشي سپري شد. بردبارتر از ايوب، کسي است که از خردسالي تا پيري، زندگي ‏اش با اندوه عجين شده است.

پایگاه اطلاع رسانی  بلاغ، شکيباتر از ايوب

اگر چه حضرت ايوب عليه ‏السلام براي صبرش شهره آفاق شده است و بلاهايي که به او رسيد بسيار سنگين بود، ولي اين سختي‏ ها سرانجامي داشت و بيشتر زندگي او با خوبي و خوشي سپري شد. بردبارتر از ايوب، کسي است که از خردسالي تا پيري، زندگي ‏اش با اندوه عجين شده است. او «مادر مصيبت‏ ها» زينب کبراست. در کودکي شاهد ستم‏ هايي بود که به پدر و مادرش روا مي‏شد. پس از آن هم پرستار فرق تا ابرو شکافته پدر گرديد. جگر پاره پاره برادرش امام حسن مجتبي عليه ‏السلام را با اشک چشم مي‏ شست و در غم‏ بارترين تراژدي تاريخ، يعني جريان کربلا، بار مصيبت‏ هاي سنگيني را به دوش کشيد و اين درحالي است که «جز زيبايي چيزي نديد».

زينب کيست؟
او دختر اميرمؤمنان و فاطمه زهراست. نامش زينب و به «عقيله بني ‏هاشم» و «صديقه صغرا» معروف است. کنيه‏ اش نيز «ام کلثوم کبرا» و «ام عبداللّه‏» است. بنابر قول مشهور، در پنجم جمادي الاول سال ششم هجري در مدينه به دنيا آمد. او را زينب نام نهادند؛ يعني درخت نيکو منظر يا زينت پدر.

علم زينب سلام الله علیها
زينب در دامان علي و فاطمه عليهماالسلام از سرچشمه زلال وحي سيراب شد. با وجود اينکه مادرش را در سال‏ هاي کودکي از دست داد، ولي در همين مدت اندک نيز از مادرش نقل حديث کرده است. سند خطبه معروف فدک به او مي‏رسد و بر هيچ کس پوشيده نيست که نقل اين خطبه با آن همه بلاغت و جامعيت، بر کمال رشد و فهم و علم دلالت مي‏ کند. سخنان زينب سلام الله علیها در طول مسافرت کربلا، بيانگر مراتب دانش و کمال اوست؛ دانشي که شگفتي همه را برانگيخته، تا جايي که امام سجاد عليه ‏السلام پس از خطبه کوفه، به عمه‏ اش فرمود: «تو به حمداللّه‏ دانشمندي هستي که معلم هم نداشتي و فهميده ‏اي هستي که کسي تو را فهم نياموخته است».

فداکاري و جهاد
زماني که زينب کبرا سلام الله علیها احساس کرد مسئوليت بزرگ جهاد در راه خدا به دوشش آمده است، از همه چيز خود گذشت و جان بر کف، با کمال شهامت و فداکاري براي ياري امام زمان خويش با او همراه شد. او پس از شهادت امام حسين عليه ‏السلام، خود را موظف به حفظ جان امام سجاد عليه ‏السلام مي‏ديد. به همين دليل، در سخت‏ ترين شرايط، در برابر جنايتکاران و ستمگران ايستاد و دوشادوش آن حضرت، با سخنان کوبنده خويش، دشمنان را رسوا و کاخ ستم را بر سر آنان ويران کرد.

زينب سلام الله علیها در کربلا
بهترين جلوه گاه براي شناخت شخصيت وجودي حضرت زينب سلام الله علیها، حادثه جانگداز عاشورا و اسارت خاندان پيامبر صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله است. برخورد باستمگران زمان که تاريخ جزئيات آن را نيز ثبت کرده، بزرگي دختر اميرمؤمنان را گواهي مي‏دهد.

او با اجازه شوهر خود، عبداللّه‏ بن جعفر، که به دليل بيماري و ناتواني نتوانست به همراه امام حسين عليه ‏السلام برود، به ياري امام خويش شتافت و حتي براي حفظ جان امام سجاد عليه ‏السلام، به مقام وصايت و نيابت ظاهري نايل گرديد.

شب عاشورا
از امام سجاد عليه ‏السلام روايت شده است که در شب عاشورا، در خيمه‏ ام بودم و عمه ‏ام زينب از من پرستاري مي‏کرد. پدرم امام حسين عليه ‏السلام در خيمه خودش مشغول خواندن اشعاري در مذمت دنيا و بيان بي‏وفايي آن بود. او اين اشعار را چندين بار تکرار کرد و من مقصودش را از خواندن اين اشعار دانستم، ولي هر گونه بود جلو ترکيدن بغضم را گرفتم. ناگهان عمه ‏ام زينب با شنيدن اين شعرها بي ‏تاب شد و نزد برادرش دويد و گفت: «آه از اين مصيبت! اي کاش مرگ من فرا مي‏ رسيد».

امام حسين عليه‏ السلام خواهرش را دلداري مي‏داد و ضمن سفارش به بردباري، او را براي روبه رو شدن با مصيبت‏ هاي بزرگ آماده کرد.

صبر زينب سلام الله علیها در عاشورا
زينب سلام الله علیها، کوه بردباري است. صبر هم شرمنده اوست که نمي‏تواند عظمت کار زينب را بيان کند. وقتي در صحنه کربلا نظر مي‏کنيم و برگ برگ خونين عاشورا را ورق مي‏زنيم، شاخه‏ هاي درخت تنومند صبر زينب سلام الله علیها را در صفحه صفحه اين روز هولناک مي‏بينيم. زينب سلام الله علیها در عاشورا نه تنها بي‏ صبري نمي‏کند، بلکه امام حسين عليه ‏السلام را در مصيبت‏ ها دلداري مي‏دهد. زماني که از سنگيني داغ علي ‏اکبر توان حرکت از پاهاي مبارک امام حسين عليه‏ السلام گرفته مي‏شود، زينب سلام الله علیها خود را به ميدان مي‏رساند و روي جسم علي اکبر مي‏اندازد و از اندوه برادر مي‏کاهد. صبر زينب سلام الله علیها در وداع گل مي‏کند، آنجا که کهنه پيراهني را براي برادر مي‏ آورد و مي‏ داند که پوشيدن اين پيراهن براي چيست.

سخنان زينب سلام الله علیها هنگام شهادت امام حسين عليه ‏السلام
وقتي زينب کبرا سلام الله علیها امام و برادر خويش را خسته و زخمي در محاصره دشمنان بي‏ شرم ديد که کمر بر قتل او بسته‏ اند، از خيمه بيرون آمد و ابن سعد را مخاطب ساخت و به صورتي تحقيرآميز به او گفت: «اي پسر سعد! آيا اباعبداللّه‏ الحسين کشته مي‏ شود و تو تماشا مي‏کني؟»

ابن سعد که تا آن لحظه سرمست پيروزي و مغرور رياست بود، با شنيدن اين سخن چنان يکه خورد که گويي پتک آهنين بر سرش زدند. پس بي اختيار گريه کرد، ولي صورتش را برگرداند تا شرمندگي خويش را پنهان کند، ولي چه سود که دنياطلبي، چشم و گوش آنها را کور و کر کرده و قفلي بر دل‏ هايشان زده بود. در اين ميان، زينب کبرا سلام الله علیها ساکت ننشست و به لشکر دشمن گفت: «آيا ميان شما مسلماني نيست؟» همين دو جمله کوتاه، چنان تزلزلي در ارکان لشکر دشمن افکند که تا پايان عمر ننگينشان اثر آن نمايان بود.

مرثيه‏ هاي زينب سلام الله علیها در کربلا
عصر عاشورا که خيمه‏ ها را آتش زدند، زنان از خيمه بيرون دويدند و زماني که چشمشان به شهدا افتاد، به صورت خويش زدند و عزاداري کردند. در اين حال، زينب کبرا سلام الله علیها با صدايي حزين چنين مي‏گفت: «اي محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، اين حسين است که به خون خود آغشته شده و اعضاي بدنش از هم جدا گشته است. شکايت ما به درگاه خدا، پيشگاه محمد مصطفي، علي مرتضي، فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداست. اي محمد! اين حسين است که در اين دشت روي زمين افتاده و باد صبا بر پيکر او گرد و غبار مي‏ افشاند. او را ناپاک زادگان کشته ‏اند. ياران محمد! آخر اينان فرزندان پيامبرند که همانند اسيران آنان را مي‏برند». راوي مي‏گويد: به خدا سوگند زينب سلام الله علیها کاري کرد که هر دشمن و دوستي به گريه افتاد.

نجات جان امام سجاد عليه‏ السلام
غروب عاشورا، دشمنان بي‏شرم شروع به غارت خيمه ‏ها کردند و حتي حصير را از زير پاي امام سجاد عليه‏ السلام کشيدند. در اين هنگام، شمر قصد جان امام سجاد عليه ‏السلام را کرد. زينب کبرا سلام الله علیها با ديدن اين صحنه، مانع او شد و گفت: «به خدا سوگند نمي‏ گذارم او را بکشيد تا من هم کشته شوم».

شمر که اين فداکاري و شجاعت را در زينب سلام الله علیها ديد، از کشتن امام سجاد عليه‏ السلام صرف‏ نظر کرد.

خروج اسرا از کربلا
کاروان اسيران را از کنار پيکرهاي پاک شهدا عبور دادند. حادثه دل‏خراشي بود. امام سجاد عليه ‏السلام با ديدن اين منظره، چنان مضطرب و آشفته شد که نزديک بود جان به جان آفرين تسليم کند. در اين زمان زينب کبرا سلام الله علیها او را دلداري داد وگفت: «در اين سرزمين، براي قبر پدرت سيدالشهدا نشانه‏اي نصب خواهد شد که با گذشت زمان‏ها و شب و روزها از بين نخواهد رفت». در برخي کتاب‏ها نقل شده است وقتي کاروان اسرا را از کربلا به سمت کوفه حرکت دادند، زينب کبرا سلام الله علیها کنار بدن پاک برادر رفت و دست‏ هاي خود را زير پيکر قطعه قطعه و بي سر او انداخت وگفت: «خدايا! اين قرباني را از ما بپذير».

به سوي کوفه
سيران حرم آل عصمت را از کربلا به سوي کوفه حرکت دادند و زينب سلام الله علیها همچون سپهسالاري پيروز، براي فتح سنگرهاي تازه به مسافرت رفت و دشمن خويش را تا مرکز حکومت، يعني شام تعقيب و رسوا کرد. او همچون کوهي استوار، به سرپرستي يتيمان و دلجويي بازماندگان و انجام مأموريت خطيرش پرداخت.

سخنان زينب سلام الله علیها در کوفه
هنگامي که حضرت سجاد عليه‏ السلام را به همراه زنان وارد کوفه کردند، زنان کوفي با ديدن آنها به شدت گريستند و صداي گريه مردانشان نيز بلند شد. امام سجاد عليه‏ السلام با صدايي ضعيف فرمود: اينها چرا بر ما گريه مي‏کنند، مگر کسي غير از اينها ما را کشته است؟! در اين هنگام زينب کبرا سلام الله علیها مردمان را به سکوت فراخواند و در کمال حيا و عفت چنان سخن گفت که مردم کوفه ياد سخن گفتن اميرمؤمنان، علي عليه ‏السلام افتادند: «سپاس و ستايش مخصوص خداست و درود خداوند بر پدرم محمد و بر خاندان پاک و برگزيده‏اش باد. اي مردم کوفه! اي مردمان دغل‏ پيشه و حيله گر! آيا گريه مي‏کنيد؟ اشکتان خشک نشود و ناله ‏هاتان پايان نپذيرد. به راستي حکايت شما، حکايت زني است که رشته ‏هاي خود را پس از تاب دادن، پنبه مي‏کرد... چگونه ننگ کشتن فرزند خاتم پيامبران و معدن رسالت و سرور جوانان بهشت را پاک خواهيد کرد؟!».

واکنش مردم کوفه
زماني که زينب کبرا سلام الله علیها با سخنان شيواي خويش، خواب دنيا طلبي را از چشم و دل اهل کوفه زدود و از آنان پرسيد: آيا مي‏ دانيد چه جگري از رسول خدا پاره کرديد و چه پيمان محکمي را شکستيد و چه پرده نشيناني را از سراپرده بيرون کشيديد؟ ايشان، شگفت زده مي‏ گريستند و دست ‏هاي خود را از حسرت و اندوه به دندان مي‏ گزيدند. در اين حال پيرمردي دست‏ هاي خود را بلند کرد و با گريه گفت: «پدر ومادرم فداي اين خاندان که پيرانشان بهترين پيران، زنانشان بهترين و جوانانشان بهترين جوانان هستند».

زينب سلام الله علیها و مجلس عبيداللّه‏
عبيداللّه‏ بن زياد به مناسبت پيروزي در جنگ، مجلس جشني ترتيب داد و دارالاماره خويش را آذين بست. زينب کبری سلام الله علیها با وضعي غم ‏انگيز، ولي با عزّت، در حالي که لباس ‏هايش کم ارزش‏ترين بود، به طور مخفي در بين زنان وارد مجلس شد. زنان و کودکان دور او را گرفتند و نشستند. پسر زياد که متوجه او شده بود پرسيد: اين زن کيست؟ و اين پرسش را سه بار تکرار کرد. يکي از کنيزان پاسخ داد: اين زن، زينب دختر فاطمه دختر رسول خدا صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله است.

سپس عبيداللّه‏ با کمال بي‏شر مي گفت: «سپاس خداي را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه‏ تان را دروغ نماياند». زينب کبرا سلام الله علیها بي‏درنگ پاسخ داد: «ستايش خدايي را سزاست که ما را به وسيله پيامبرش گرامي داشته و از پليدي، پاکمان کرده است. بي ‏شک تنها فاسق رسوا مي‏ شود و تبهکار، دروغ مي‏گويد و فاسق و فاجر شخصي غير از ماست».

ابن زياد که انتظار چنين پاسخي را نداشت، جهت سخن را تغيير داد وگفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي؟» زينب سلام الله علیها با لحني افتخارآميز فرمود: «ما رأيتُ إلاّ جَميلاً؛ جز زيبايي چيزي نديدم. اين شهدا کساني بودند که خداوند کشته شدن را براي آنان مقدر کرده بود و آنان نيز به آرامگاه خود شتافتند... تو نيز منتظر بازخواست خداوند باش».

رسوايي عبيداللّه‏
چند جمله کوتاه زينب سلام الله علیها به ياوه ‏گويي‏ هاي عبيداللّه‏ بن زياد، به اندازه‏اي کوبنده و دندان شکن بود که نوشته ‏اند پسر زياد چنان خشمگين شد که در صدد قتل زينب سلام الله علیها برآمد. يکي از فرماندهان لشکرش که در مجلس حاضر بود، در چهره عبيداللّه‏ اين فکر را مشاهده کرد و براي آرام ساختن او و جلوگيري از خونريزي دوباره گفت:

«اي امير! او زني بيش نيست و زنان را به گفتارشان سرزنش نمي‏ کنند». عبيداللّه‏ قدري آرام شد، ولي با دريده شدن پرده عوام فريبي‏اش، انگيزه واقعي خود را از جنايت‏ هايي که مرتکب شده بود بر زبان جاري کرد و گفت: «دلم از کشته شدن برادر و خاندانت خنک شد». در اين زمان، زينب کبرا سلام الله علیها سوز دل خويش را با اين جمله بيان کرد که: «سرور مرا کشتي و خاندان مرا برانداختي و ريشه‏ام را برکندي» و با اين جملات، خاک رسوايي بر سر عبيداللّه‏ ريخت و مهر سکوت بر لب‏هاي او زد.

جلوگيري از قتل امام سجاد عليه‏ السلام
عبيداللّه‏ پس از صحبت با حضرت زينب عليهاالسلام رو به امام سجاد عليه ‏السلام کرد و در سخن گفتن با ايشان هم پاسخ دندان شکني دريافت کرد. پس دست و پاي خود را گم کرد و با عصبانيت بسيار به امام سجاد عليه‏ السلام پرخاش کرد و دستور قتل ايشان را صادر کرد. در اين حال، زينب کبرا سلام الله علیها از جا برخاست و دست‏ هاي خود را به گردن امام سجاد عليه‏ السلام حلقه کرد و گفت: اي پسر زياد! اين اندازه خون که از ما ريختي بس است. به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر بخواهي او را بکشي، مرا نيز با او به قتل برساني».

پسر زياد لحظه ‏اي به آن منظره نگاه کرد و گفت: «پيوند خويشاوندي عجيبي است. به خدا سوگند اين زن را چنان ديدم که به راستي حاضر است براي حفظ جان برادر زاده‏اش با او کشته شود». آن‏گاه از قتل حضرت صرف‏نظر کرد.

ورود به شام
خاندان پيامبر را سه روز خارج شام نگه داشتند تا شهر را آذين بندي کنند. در اين سه روز، به صورتي بي ‏سابقه شهر را تزيين و حدود هزاران نفر را براي ديدن کاروان اسيران جمع کردند. البته زينب کبرا سلام الله علیها بدون توجه به اين مسائل، با جملات کوبنده و پرمغز و فصيح خويش، کاخ استبداد يزيد را بر سرش خراب کرد، تا جايي که ابن‏ حجر عسقلاني مي‏ نويسد: «زينب سلام الله علیها در مجلس يزيد بن معاويه حاضر شد و گفت‏گوي وي با يزيد، دليل بر خرد و عقل و شجاعت و قوت قلب اوست».

خطبه حضرت زينب سلام الله علیها در شام
بخشي از سخنراني ‏هاي زينب کبرا سلام الله علیها در شام چنين است: «ستايش خداي را که پروردگار جهانيان است و درود خدا بر محمد و خاندانش... اي يزيد! آيا اينک که فضاي آسمان و زمين را بر ما تنگ کرده‏اي و ما را همانند اسيران به هر شهر و دياري کشانده ‏اي، گمان مي‏کني ما نزد خدا خوار و تو در پيشگاه خدا گرامي و عزيز هستي؟! اندکي آهسته ‏تر و آرام‏تر! اي پسر آزادشدگان (به دست پيامبر!) آيا اين انصاف است که زنان و کنيزان خود را پشت پرده جاي دهي، ولي دختران رسول خدا را به صورت اسيران به اين سو و آن سو بکشاني؟... آري، چگونه مي‏ توان اميد عاطفه و دلسوزي داشت از کسي که جگر پاکان را بجود و از دهان بيرون افکند و گوشتش از خون شهيدان اسلام روييده باشد؟... تو از اين غافله هستي. تو نيز به زودي مي‏ميري و آرزو مي‏کني اي کاش دستت خشک شده بود، زبانت لال گشته بود و آنچه را گفتي نمي‏گفتي و آنچه کردي را انجام نمي‏ دادي. بارخدايا! داد ما را از اينان بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير».

تسليم شدن يزيد
هنگامي که سخنان آتشين زينب و امام سجاد عليهماالسلام لباس رسوايي بر اندام يزيديان پوشانيد، احساسات مردم شام بر ضد بني‏اميه تحريک شد و هر لحظه انتظار مي‏رفت انفجار و انقلابي در شام روي دهد. از اين رو، يزيد ناچار شد از جناياتي که مرتکب شده بود اظهار پشيماني کند وگناه قتل امام حسين سلام الله علیها و يارانش را به گردن ابن زياد بيندازد. او امام سجاد عليه ‏السلام و بانوان را خواست و پس از عذرخواهي، به آنها پيشنهاد کرد، اگر مي‏خواهيد باکمال عزت و احترام در شام بمانيد و يا به وطن خويش، يعني مدينه بازگرديد.

عزاداري در کنار کاخ يزيد
يزيد از روي ناچاري و ترس از واکنش مردم شام، برخورد خويش را با خاندان پيامبر صلي‏ الله‏ عليه ‏و‏آله تغيير داد. از آن جا که همه مي‏دانستند هدف يزيد عوام‏ فريبي و توجيه جنايات خويش است، براي رسوايي بيشتر دستگاه ظلم، در خانه وسيعي که کنار کاخ يزيد بود، مجلس عزاداري براي شهداي کربلا برپا کردند. در اين مجالس، زينب کبرا سلام الله علیها با بيان جزئيات شهادت امام حسين عليه ‏السلام و يارانش، غوغايي در شام به وجود آورد و بنابر نقلي، اين مجلس هفت روز ادامه يافت. به همين دليل، يزيد که پايه‏ هاي حکومت خويش را لرزان مي‏ ديد و از ادامه اين برنامه بيمناک بود، مقدمات سفر اهل‏بيت عليهم‏السلام را به مدينه فراهم ساخت.

بازگشت به مدينه و وفات
زماني که زينب کبرا سلام الله علیها ديوارهاي شهر مدينه را مي‏بيند، ياد آن روز مي‏افتد که با برادر و امامش حسين عليه ‏السلام از اين شهر خارج مي‏شدند. او به ياد قربانيان کعبه عشق مي‏افتد و جاي آنها را خالي مي‏بيند. زينب سلام الله علیها در مدينه مرثيه نمي ‏خواند؛ زيرا هر کس قد خميده و چهره شکسته او را مي‏ ديد، بي‏ اختيار اشکش جاري مي‏شد.

مدينه، غرق ماتم و عزا بود و چنان تحوّلي در شهر ايجاد شد که زمينه براي انقلاب بر ضدّ حکومت يزيد فراهم گرديد. اگر زينب سلام الله علیها پرچمدار رسالت نهضت نبود و خداوند نيز صبر شگفتي به او عنايت نمي‏ فرمود، بعيد بود بتواند جان سالم از معرکه کربلا به در برد. از اين رو، وقتي توانست بار مسئوليت خويش را به مقصد برد و جنايات امويان را درتاريخ به ثبت برساند، نتوانست مدت زيادي بدون امام حسين عليه ‏السلام در دنيا بماند. اين اسوه پايداري، بنابر قول مشهور پس از حدود يکسال و نيم از واقعه کربلا، در شب يک‏شنبه پانزدهم رجب سال 62 هجري جان به جان آفرين تسليم کرد.

گريه براي زينب سلام الله علیها
هنگام ولادت حضرت زينب سلام الله علیها  جبرئيل نازل شد و عرض فرمود: «يا رسول اللّه‏! نام اين دختر را زينب بگذار». آن گاه جبرئيل گريست و پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله از علت گريه او پرسيد، پاسخ داد: اين دختر از آغاز زندگي تا پايان عمر خويش، با درد و رنج خواهد زيست. گاهي به درد مصيبت شما و زماني در ماتم مادرش فاطمه، پدرش علي و برادرش حسن مجتبي عليه‏ السلام گريه خواهد کرد. از همه بالاتر، به سختي‏ هاي کربلا گرفتار مي‏شود و مويش سفيد و قامتش خميده مي‏گردد». با شنيدن اين خبر همه گريستند. در اين حال حضرت زهرا سلام الله علیها پرسيد: ثواب گريه براي دخترم زينب چيست؟» پيامبر فرمود: ثواب گريه بر مصيبت‏ هاي زينب کبرا، مانند ثواب گريه بر برادرش حسين عليه ‏السلام است.

منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علیه قم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.