اشعار میلاد امام باقر

تاریخ انتشار:
اشعار میلاد امام باقر کاری از گروه تولید پایگاه اطلاع رسانی بلاغ
میلاد امام باقر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ، اشعار میلاد امام باقر(ع)

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

 رضا باقریان

گوهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب
جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب

ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی
گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب

به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه
مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب

زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا
علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب

ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند
دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب

علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند
چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب

خدای حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی
تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب

ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح
گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب

نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او
دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب

گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی
تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب

زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است
که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب

امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد
و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب

بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر
که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب
 

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

 ميثم مومني نژاد

امشب میان گریه و لبخند خود گمم

سرشار از طلوع بهار تبسمم

دریایم و طپیده به لبهام نبض موج

تا آسمان رسیده شعور تلاطمم

جارو به برج و باروی اندیشه میزنم

تا سائل مدایح معصوم پنجمم

من شاعر صداقت گلهای قاصدک

من جابر سلام رسولان مردمم

هرجا که باز پنجره ای شد کبوترم

هرجا که بسته است در مهر کژدمم

صدها ابوبصیر شود طفل مکتب ام

دریای علم تو بچشاند اگر خمم

پیچیده در تلاوت معصوم نام تو

عطر گل محمدیت در تکلمم

بر خاکهای مرقد نورانی تو ساخت

گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم

امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده

امشب که بین گریه و لبخند خود گمم

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

محمد حسین رحیمیان

رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه
نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه
گرفته است بهانه دلم برای مدینه
فدای چار امام گره گشای مدینه

کبوتر دل من تا بقیع گشته مسافر
سلام مقصد پنجم ! سلام حضرت باقر

نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی
نبود روزی ما نوکری اگر تو نبودی
نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی
نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی

بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت
غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت

تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت
تویی که درک خلایق نمی رسد به مقامت
شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت
شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت

همیشه کرده حدیث تو گرم روضه ما را
نتیجه های تلاش توایم و صادقت آقا

امام پنجم عالم ، امید پنج تنی تو
بزرگ تر ز تمام تصورات منی تو
فدای عزم بلندت ، امام بت شکنی تو
خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو

تویی که وارث جمع فضائل حسنینی
امام امتی و میوه دل حسنینی

همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت
زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت
بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت
و در مرام شما نیست دین به غیر محبت

تو و کرم ، تو و بخشش ، تو و عطای فراوان
همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان

تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است
به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است
به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است
بقیع بی حرمت هم بهشت اهل یقین است

به رغم خواسته ی منکران اصل ولایت
حرم نداشتنت هم نکرد کم ز مقامت

تو یادگار شهید غروب حادثه هایی
تو در تمامی حالات ، یاد کرببلایی
ز کودکیت تو دلتنگ سیدالشهدایی
تو داغدار امام ِ مُرَمِّلٌ بِدِمایی

چهار سالگی ات را نمی بری دمی از یاد
رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

حامد آقایی

ای که چشمت بحرِ لطف و ابروانت گلشن است
فصل فصل زندگی ام در طلوعت روشن است

سروی و بر قلهٔ قافی تو ای منصور عشق
بلبلِ شوقم که بنیانِ من از گل گفتن است

فاطمی دم مرتضی رو مصطفی سیرت تویی
آرزویم در دوعالم خاک کویت بودن است

در برت از علم، عالِم دم نمیزد هیچ وقت
علمِ هر عصری به پای کوهِ علمت ارزن است

حکم جابر را حکیمان گر به دیده برده اند
حتم جابر هم خِلالی از خروجِ خرمن است

دین سوارِ کشتی امنِ تو در موج بلاست
تا که قال الباقری باشد سفینه ایمن است

رفته رفته شمسِ عالم تابِ عالم می شویم
منطقِ شیعه به درس و از حدیثت متقن است

ساقی عشاقِ عشقی حضرت رب العلوم
درسِ دانشگاه عشق تو ز حیدر گفتن است

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

سید علی اصغرپور

باید شروع کنیم به نام خدای علم
چون میرسد به گوش دوعالم صدای علم

غیر از یقین به ظن کسی اعتماد نیست
ظن و گمان و حدس تمامش فدای علم

باید تمام هستیه خود را فدا کنیم
مثل شهید اول و ثانی برای علم

باید نشست پشت در صاحبان فضل
تا طی شود جوانی عالّم به پای علم

ما جاهلیم چشم طلب سوی دست توست
تا ذره ای دهید به ما هم دوای علم

برغیر اهل بیت به خدا رو نمیزنیم
تنها علیست معنی این انمای علم

(آمد شکافنده ی آیات محکمه
آمد نتیجه و همه هستیه فاطمه)

باید همه به پشت سرت اقتدا کنند
باید به نام تو همه عالم دعا کنند

باید برای تو در آغوش عرش حق
گنبد بنا کنند و ضریحی بنا کنند

علامه های شهر همه نوکر درت
باید گدایی در تو ماسوا کنند

آنان که دست به دامن غیر از شما زدند
باید تمام هستیه خود را قضا کنند

گر پله های منبر هرکس به شان اوست
باید به عرش منبر علمت به پا کنند

هرچند خاکی است مزار شما ولی
باید ملائکه به مزارت صفا کنند

یوسف تویی و خلق حسودان بی خرد
باید تو را از عالم هستی جدا کنند

(از یک طرف عزیز دل و نجل مجتبی
از یک طرف عزیز دل شاه کربلا)

شد ذکر عاشقان جهان باقر العلوم
دارد به لب زمین و زمان باقرالعلوم

قرآن تمام مدح شما خانواده است
من کیستم کنم بیان باقرالعلوم

شد حرز بر روی لبه علامه های شهر
هنگام مشکلات ایان باقر العلوم

افسانه است قصه ی آرش و غیرهم
بر دست خود بگیر کمان باقرالعلوم

تسبیح به دست شده زلیخا به نام تو
گشتند عجوزه ها جوان باقرالعلوم

تنها به زیر پرچم تو سینه میزنیم
ذکرت شده است ورد زبان باقر العلوم

(بر غیر دربتان برم عین کافری است
کار تمام خلق به درب تو چاکری است)

نوری رسیده اعلم خلق است باقر است
او باقر است عالم هر سر و ظاهر است

جابر بود سفیر پیام سلام وحی
او اعتبار این همه سال عمر جابر است

هرکس کنار درس تو درسی به پا کند
حقا حقیقتا به خداوند کافر است

هر کس که جرعه آب دهد دست شیعه ات
والله او به دین خداوند ناصر است

مرجع شدن به فهم عمیق کلام توست
هر کس که نیست پشت سر تو مقصر است

از راه دور دوباره صدا میکنم تو را
قلبم دوباره در حرم عرش زائر است

(آمد تمام شیرینیه ماه بندگی
آمد عزیز قلب حسین روح زندگی)

هر تیر میزنی نشسته است بر هدف
یوسف نشسته پشت در تو میان صف

مثل علی بگو ((سالونی)) که ارثیه است
این ارثیه است از طرف شاه لو کشف

باید برای قبر توصحنی بنا شود
بانام حیدر و به نام شه نجف

دُرّی شییه تو به عالم نبود و نیست
دُرّی که دور تو شده زهرا چنان صدف

شیرینی تمامی عمر نام باقر است
عمر بدون نام شما میشود تلف

نوکر شدن به پای شما پادشاهی است
دارد به عالمین گدایی تو شرف

(عیسی به یک‌نگاه شما زنده میشود
جبرئیل هم کنار شما بنده میشود)

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

 جواد حیدری

خواهم امشب باز شیدایی کنم
از در رحمت تمنایی کنم

تا شوم دور از تمام هر چه زشت
سیر، در گلزار زیبایی کنم

گرچه خوارم، دم ز گلها می‌زنم
یاد گل، یاد گل آرایی کنم

مدت کوتاه عمر خویش را
صرف خدمت نزد مولایی کنم

از همین کوتاه خدمت، تا ابد
زندگی در لطف و آقایی کنم

آمدم نوشم می‌از شیر و رطب
بر در میخانه ماه رجب

ای رجب میخانه حیدر تویی
می تویی، باده تویی، ساغر تویی

طعم تو گردیده احلی من عسل
گوشه‌ای از وسعت کوثر تویی

راه درک لیله القدر علی
بهر شیعه تا صف محشر تویی

ماه شعبان بر تو کرده اقتدا
باعث توفیق پیغمبر تویی

مطلعت زیباترین روز خداست
میزبان حجت داور تویی

حسن مطلع در تو باشد لطف یار
شد رخ زیبای باقر آشکار

او شعیب عترت پیغمبر است
باقر دریای علم داور است

مفتخر بر نام او هستیم ما
این کلام یک امام و رهبر است

اول خیر آخر خیر اصل خیر
این محمد، سفره دار کوثر است

بی روایاتی که از او آمده
دین ما تا روز محشر ابتر است

سائل علمش مراجع گشته‌اند
وسعت علمش ز هر کس برتر است

او که باشد بهترین مولای من
مادرش شد فاطمه بنت الحسن

مادرش از فاطمه تصویر داشت
در برش آیینه تقدیر داشت

پاکتر از آب زمزم خلق او
رزق و سهم از آیه تطهیر داشت

او که باشد دختر بیت کریم
حسن بابایش در او تأثیر داشت

نی به دامانش گرفته کودکی
او به دامان خضر راهی پیر داشت

تا کند ما را غلام درگهش
در نگاه چشم خود زنجیر داشت

ما غلام حضرت باقر شدیم
بر مرام غیر او کافر شدیم

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

اسماعیل شبرنگ

مدینه منتظر رحمتی فراوان است
دل کویری ما مستحق باران است

دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور
که در هوای کسی تا همیشه حیران است

بهار جلوه ای از صبح اول رجب است
رسیده آن که دوای دل پریشان است

رسیده است و دلم زنده می شود با عشق
تلاطمی ست که لبخند چشمه ساران است

محمد بن علی, باقرالعلوم جهان
همان فرشته که الگوی هر چه انسان است

به دور شمع پر از نور مکتب مولا
طپش طپش دل ما تا همیشه پروانه ست

فروغ انجمنی یا محمد بن علی!
حسینی و حسنی یا محمد بن علی!

صلابت علوی در نگاهتان جاری
تویی که جلوه ی زیبای فاطمی داری

رسیده از تو احادیث کاملاً متقن
شکوه علمی و سر خطّ هر چه اخباری

حضور جهل به پایان رسید وقتی که
تو آمدی به زمین با خروش بیداری

سلام گرم نبی را به محضرت آورد
صحابه ی نبوی “جابر بن انصاری”

نمی رسد به شناسایی تو قوّت عقل
تویی همانکه فراتر ز هر چه پنداری

بگو که می رسم از فرش تا به عرش بقیع
به التماس دل من فقط بگو “آری”

بها گرفته تعالیم شیعه با یادت
من و حواله ی عیدی روز میلادت

جواب این همه آوای ربنا با توست
اجابت نفس هر دعای ما با توست

محبتی که تو داری قدم قدم با ماست
حوائج همه ی بی قرارها با توست

همیشه گریه به عشق نگاهتان با ماست
همیشه پاسخ این بغض بی صدا با توست

گدایی از تو در این خانه ی کرم با ماست
جواب خواهش هر شخص بینوا با توست

شبیه شمع برای تو سوختن با ماست
بقیع بردن هر فرد مبتلا با توست

حسین گفتن و با گریه سر شدن با ماست
جواز دیدن ایوان کربلا با توست

دلم پریده ز سینه به سمت شش گوشه
مرا ببر ز مدینه به سمت شش گوشه

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

محمود ژولیده محمود

بنام نامیِ أحد, نامه شروع میکنم
برابرِ خدای خود, باز خضوع میکنم

نماز عشق میکنم اقامه با حضورِ دل
همینکه خالصانه بر درش خشوع میکنم

نماز من ولایت است, نیاز من هدایت است
ز جان سجود میکنم, ز دل رکوع میکنم

برای درکِ جایگاهِ وصفِ باقرالعلوم
به پیشگاه آل مصطفی خضوع میکنم

من و نگاه مصطفی, من و پناه مرتضی
به فطرتِ محمدیِّ خود رجوع میکنم

نه جاهلم, نه غافلم, نه در مسیرِ باطلم
که با اصول دین حق, درکِ فروع میکنم

رسیده ام ز معرفت به محضر امام خود
که گفت باقرالعلوم, حرفی از مقام خود

منم که باقرِ علومِ سرمدم, محمدم
منم که پارۀ تن محمدم, محمدم

مراست فخر کائنات, مراست اذن ممکنات
که پرتوی ز نور پاک احمدم, محمدم

منم که ذکر دوست را به اهل عرش داده ام
من از تمام عرشیان سرآمدم, محمدم

نه غیر نور زاده ام, که آفتاب زاده ام
به نور عصمت اللَّهی مؤیّدم, محمدم

منم که داده کبریا تمام مُلک را به من
به مُلکِ هستی از همه مجردم, محمدم

برای یاری خدا قیام کرده ام به عِلم
به دین و عِلم, اولین مجدِدم, محمدم

منم که بحرِ علم و دین, ز اولین و آخرین
شکاف داده و بمن خدای گفته آفرین

همه زمین و آسمان به سایۀ ولایتم
تمسکِ همه جهان به پرچم هدایتم

بهشت از عطای من, نماز با ولای من
شد آنکه مبتلای من, رسد به او عنایتم

عزیز زین العابدینم و عزیز فاطمه
هر آنکه فاطمی شود, سزد از او حمایتم

به علم و حلم و صبرِ من, به سینۀ ستبرِ من
همه بساط ظلم شد, شکسته با درایتم

در انقلاب عِلمی ام, هزار نکته حل شده
خدائی است نهضتم, حسینی است آیتم

من از مدینه تا مدینه دیده ام غم و بلا
که هست همچو کربلا شنیدنی حکایتم

سفیر کربلا منم, اسیر نینوا منم
به قتلگاه شاهدِ شهید کربلا منم

من از شهید کربلا گرفته ام قیام را
ز خون سرخ نینوا رسانده ام پیام را

من از میان قتلگه سلام داده ام به او
و از گلوی پاره اش, شنیده ام سلام را

به چشم خویش, زیر سمِّ اسبهای کوفیان
شکسته استخوان ز سینه دیده ام امام را

تنش میان خاک و خون, سرش بروی نیزه ها
و در قتال او شریک دیده ام تمام را

پدر میان شعله بود و من کمک به عمه ام
به گوشۀ عبا خموش کرده ام خیام را

چه دردها کشیده ام, چه غصه ها چشیده ام
که دیده ام اشاره های دستِ اتهام را

من و غم اسیریِ تمام عمه های من
به شام و کوفه ام خدا گواه ناله های من

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

امیر عظیمی

شب است و باز, مبارک شبی است؛ ای ساقی
کلید میکده در دست کیست, ای ساقی

فرشته عشق نداند که چیست, ای ساقی
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
به کام شیعه ی زین العباد, زمزم ریز

خدا به شهر مدینه, دوباره عزت داد
به سفره ی دل شیعه, عجیب برکت داد
و نور فاطمه را پنج دفعه, حرکت داد

تمام شوکت و عزت, نزول فرموده
امام باقر امت, نزول فرموده

شکست پوزه ی شیطان, فرشته غالب شد
گدای نان شب, اینبار؛ گنج صاحب شد
به خاک خانه سجاد, سجده واجب شد

ملائکه, همه از عرش؛ سوی سجادند
پیمبران, همه تبریک گوی سجادند

ز شاهراه نبوت, مسیر و جاده ی وحی
رسیده کودک قرآن, امام زاده ی وحی
محمد بن علی, پنجمین نواده ی وحی

نبود روی زمین, بی امام ها؛ دینی
بدون باقر و صادق, چه دین و آیینی؟!

خبر دهید که آمد تجسّمِ کوثر
بگو به شیعه: فصلّ لِرَبِّکَ وَ أنحَر
به خصم حضرت حیدر, بگو: هُوَالاَبتَر

کلام آل پیمبر, کلام اسلام است
و قال باقر شیعه تمام اسلام است

حدیث از لب لعلش, شنیدنی است فقط
روایت از پسر وحی گفتنی است, فقط
درون مدرسه اش, درس خواندنی است؛ فقط

از این ذوات مقدس, حصول علم نکوست
درون مکتب باقر, کلیم دانشجوست

به لطف حضرت باقر, علوم؛ احیا شد
معارف از کرم او به قدر دریا شد
تشیع از کمک و دستگیری اش, پا شد

چقدر مزرعه ی حوزه هاش, پر بارند
هزار قاضی و بهجت به او بدهکارند

خدا کند که من امسال, زائرش باشم
به کوری سلفی ها, مسافرش باشم
به اعتکاف حریمش, مجاورش باشم

بقیع؛ تربت باقر, دل پری دارد
نه شمعی و نه چراغی, نه زائری دارد

به یاد کودکی او, بگو: سلام حسین!
سلام جدّ غریبم, سلام, امام حسین!
تو رفتی و چه کشیدند, عمه هام, حسین!

سلام زینب و نجمه, سکینه و کلثوم
سلام عمه, سه ساله؛ رقیه ی معصوم

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

حسین ایمانی

کاش یک مرتبه …فقط یکبار
می شدم زائر نـگاهِ نـگار

می شدم زائر غبـاری که…
می دهد بوی عشق… بوی بهار

می رسیـدم به آرزوهـایم
معتکف می شدم در این دربار

حرمی در بقیع بنا می شد
وَ منِ بی قرار …با زوّار…

در حریمت برای همخوانی
می گرفتیم رخست از دلدار

اینکه رویا نبود…نزدیک است
مرگِ آل سعود …نزدیک است

کاش یک شب کنار هم باشیم
شب مـیلاد در حـرم باشیم

پرچمی روی گنبدت بزنیم
پایِ تو پای این عَلـَم باشیم

باید این صحن سنگفرش شود
شاعران فکـر چـارْدم باشیم

روبروی چـهار گلـدسته
دور از غصه ها و غم باشیم

لابه لای اذان مأذنه ها
فکر خُمِّ غدیر هم باشیم

این صعود و سرود… نزدیک است
مرگ آل سعود… نزدیک است

پنجـمین آفـتاب تابانی
از تبار عـُروج و عرفانی

نوه یِ پادشاه عشقی و…
یادگاریِ شاه مـردانی

پسر سجده و نماز و دعا
پدر صدق و کـَظم و احسانی

علـّت رزق ُو روزی حاتم
سایه ای بر سر سلیمانی

تو تمـامی آبروی مـَنی
چه به پیش همه… چه پنهانی

با تو ربِّ وَدود …نزدیک است
مرگ آل سعود …نزدیک است

تیرهایت همیشه در هدف است
هر دوتا ریشه ات پُر از شرف است

مادرت دخترِ کریم حرم
پدرت وارث شَهِ نجف است

گـوهـر ناب نسل اربابی
دُرْ تو هستی و فاطمه صدف است

روز میلاد تو پر از نور و …
شعر و شور امیرِ لوکـَشف است

حـق شناسم اگر شناختـَمت
روز پرواز یار ما عـرفه َست

ندبه خوان فصل سود…نزدیک است
مـرگ آل سعود نزدیک است

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

 محمد مبشری

چشم ها در پی دیدار به گردش آید
ذره چون گشت پدیدار به گردش آید
دیده ها در طلب یار به گردش آید
آسمان گشته چو دوّار به گردش آید

گر چه در اوج سما این همه اَنجم داریم
ما نظر سوی تو ای دلبر پنجم داریم

نفحه ای می رسد از کوی تو ای حضرت دوست
سجده آریم به ابروی تو ای حضرت دوست
دل ما آینه ای سوی تو ای حضرت دوست
قبله ی ماست گل روی تو ای حضرت دوست

تا هلال رجب از شرم تو گردید نهان
اول ماه خدا , ماه خدا گشته عیان

ماهرویی ز جنان غنچه ی گلفام رساند
جبرئیل آمد و از لعل لبت جام رساند
بر همه اهل سماوات چنین کام رساند
جابر از سوی نبی آمد و پیغام رساند

ز محمد به محمد چه سلامی برسید
نور آمد به سوی ماه ز سوی خورشید

نه فقط بهر نبی آرزوی ما همه است
ذکر دیدار رخت بر لب ما زمزمه است
نام تو اول عشق اسن و بر آن خاتمه است
حسن رخساره ی تو پرتو دو فاطمه است

بر حرمخانه ی عترت شده ای نور دو عین
تو هم از نسل حسن هستی و هم نسل حسین

مهر تو قلب مرا سوی اِله آورده
دست دل را بگرفته ست و به راه آورده
سایه ی روی تو آیینه چو ماه آورده
علم و دانش به حریم تو پناه آورده

تو شکافنده ی هر ذره ی دانش هستی
تو روایتگر هر لوحه ی بینش هستی

به کریمان جهان جود و کرم داری تو
فیض از سوی خدا بهر عدم داری تو
به دو صد همچو مسیح آیه و دم داری تو
به دلِ عاشق دل , خسته حرم داری تو

نه بقیع است فقط بارگهِ آرامت
همه ی عالم هستی است اسیر دامت

آسمان خم شده تا بوسه زند بر دستت
اهل عرش اند همه عاشق و مات و مستت
جمله ی حور و ملک همقدم و پابستت
واسطه فیض خدایی و فدایش هستت

جلوه ی حسن تو آیینه و مرآت خداست
نام تو ذکر خدایی و مناجات خداست

کعبه هستی و شده کعبه ی دل خال لبت
قبله هستی و شده قبله ی جان نور شبت
قدسیان مات شدند از کرم و از ادبت
من چه گویم ز خصال و ز کمال و نَسَبت

گفتن از مدح و ثنایت به خدا کار خداست
شرح اوصاف تو آیینه ای از صدق و صفاست

بی تو نابود شوم بی تو فراموش شوم
با تو از خویش جدا گردم و بی هوش شدم
ز ثنایت همه دم واله و مدهوش شوم
بهتر آن است که از مدح تو خاموش شوم

من فقط ذکر تو می گویم و هستم یادت
گوشه چشمی به سویم کن که شوم دلشادت

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

محمد مبشری

قلب زمین دلشده ی , روی دل آرای تو شد
روح زمان در طلب و , شوق تماشای تو شد

مرکز پرگار وجود , کمان ابروان تو
هر که در این دایره بود , واله و شیدای تو شد

زمزمه ی نام تو شد , ذکر همه اهل سما
قبله ی عرش و آسمان , روی دل آرای تو شد

تا صدف بسته ی علم , شکافته اشاره ات
منشأ دانش بشر , حدیث لب های تو شد

وجه تو بی بدیل و هم , حسن تو بی نهایت است
هزار یوسف از ازل , بر سر سودای تو شد

آیه ی تطهیر تویی , میان مصحف وجود
کوثر ناب عاشقی , جام طهورای تو شد

طراوت یقین تو , روح طمأنینه ی خلق
از آن زمان که هر دلی , مست تولای تو شد

ز نسل مجتبایی و , تویی کریم بن کریم
کرامت و جود و سخا , غرق تمنای تو شد

هم از حسن هم از حسین , ببرده یادگارها
که این دو خود نشانه ی , مقام والای تو شد

ففط نه جمع مردگان , مسیح زنده می کنی
ذکر علی و فاطمه , رمز مسیحای تو شد

قیامتی به پا کنی , ز حب خود به سینه ها
محبتت در دل ما , محشر کبرای تو شد

تو یادگار کربلا , هستی و ساکن بقیع
صحن و سرای خلوتت , بهشت زیبای تو شد

شعر میلاد امام محمد باقر علیه السلام

محمد رضا ناصری

عشق آمد و خاک کف پایت طلب کرد
ما را اسیر زلف سلطان عرب کرد
برکاممان با ذکر یا مولا رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد

باتو دوباره عاشقی از سر بگیریم
حاشا که ما سوی در دیگر بگیریم

ماه رجب آمد خودش را باصفا کرد
ماه رجب آمد به تو آغوش وا کرد
او جرعه جرعه آبرویی دست و پا کرد
با آبرو شد خویش را ماه خدا کرد

دروازه ی ماه خدا نام شما بود
عرش خدا بر قله ی بام شما بود

خواهم شبیه سایه افتم زیر پایت
یا چون کبوتر پر بگیرم در هوایت
صدها غزل را هدیه آوردم برایت
تا که شوم شاگرد این دانش سرایت

ازلطف زهرا(س)خادم باقر (ع)شدم من
داده قلم دستم اگر شاعر شدم من

با علم خود چون مرتضی اعجاز کردی
جنگی دگر با دشمنت آغاز کردی
زخم زبان ها خوردی اما..ناز کردی
بابی ز حکمت بر نصارا باز کردی

پیر نصارا شد به لبخندت مسلمان
مارا اسیر نور لبخندت بگردان

درتشنگی هایت تو از سقا بگویی
از هرم آتش بر لب دریا بگویی
شب تا سحر یاسیدی مولا بگویی
تب میکنی تا ذکر یا زهرا(س)بگویی

دانم ز بوی یاس خانه بی قراری
از مادرت ارثیه داری هر چه داری

آخر خدا بیت الحرامی را فرستاد
همراه تو رکن و مقامی را فرستاد
همراه جابر احترامی را فرستاد
با لحن پیغمبر(ص)سلامی را فرستاد

بر روی لب هایت فقط نور و غزل بود
این از عنایات خدای لم یزل بود

دیدم که با نازی شبیه مادر آمد
او که کمان در دست سوی خیبر آمد
گفتند:محمد(ص) یا نبی دیگر آمد
دیدم که باقر نه !!گمانم حیدر آمد

گفتا هشام او را که از نسل بهار است
هم صاحب علم و یقین هم ذوالفقار است

فرقی ندارد پیش ما نزدیک ,دوری
نازم تو را که معدن علم و شعوری
تو شارح تورات و انجیل و زبوری
هر پنج نوبت با خدا در کوه طوری

تو آیه های ناب قرآن کریمی
مفهوم بسم الله الرحمن الرحیمی

گفتم که آتش ,در دلت آتش به پا شد
بغضت پر از فریاد های بیصدا شد
در پیش چشمت سر به روی نیزه ها شد
طوفان اشکت راهی کرب و بلا شد

از کودکیت تا به پیری گریه کردی
عمری بر احوال اسیری گریه کردی

بر درگهت عمری پر از سوز و گدازیم
دستان خالی آمده غرق نیازیم
یک آرزو مانده که بر صحنت بنازیم
یک گنبد و گلدسته مخصوصت بسازیم

برالتیام زخم تو مرهم گذاریم
کنج حیاط صحن تو مریم بکاریم

اشعار میلاد امام باقر

شعر ولادت امام محمد باقر علیه السلام سازگار

غلامرضا سازگار

برخیز نگارا که بهار طرب آمد
عید عجم و جشن نشاط عرب آمد

از کثرت انوار یکی روز و شب آمد
پایان جمادی شد و ماه رجب آمد

ماهی که شود ملک جهان خُلد مُخلد
از یمن قدوم دو علی و دو محمد

بر اهل ولا عید مؤیّد شده امشب
در جلوه رخ داور سرمد شده امشب

لبخند عیان بر لب احمد (ص) شده امشب
میلاد همایون محمد (ع) شده امشب

در دامن خورشید، عیام قرص قمر شد
فخر دو جهان سید سجاد (ع) پدر شد

امشب صدف بحر ولایت گهری زاد
یا دخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد

در خانه خورشید ولایت قمری زاد
یا بار دگر آمنه پیغامبری زاد

این است که دو فاطمه را نور دو عین است
پور دو علی باشد و نجل حسنین است

این گوهر یکدانه دریای عقول است
در مکتب دین دوستیش اصل اصول است

ماه دو علی مهر دل آرای رسول است
فرزند حسین است و عزیز دو بتول است

مولای همه عبد خداوند مقام است
تا حشر امام است امام است امام است

این محور دین اختر تابنده علم است
در قلب زمان نور فزاینده علم است

آرنده علم است و نماینده علم است
گوینده علم است و شکافنده علم است

در کنیه ابوجعفر و باقر شده نامش
پیغمبر اسلام فرستاده سلامش

دشمن به عداوت خجال از کثرت خیرش
فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش

جبریل امین گم شده در وادی سیرش
شیرینی جان قصه شیرین عُزیرش

علم همه یک قطره ز دریای کمالش
دیوانه شود عقل به توصیف جمالش

ای گوهر شش بحر و یم و هفت دُر ناب
ای سائل انوار رخت مهر جهانتاب

بی مهر تو طاعات، چو نقش آمده بر آب
خاک قدم طفل دبستان تو اقطاب

فرزند پیمبر پدر هفت امامی
هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی

انوار دل از روی نکوتر ز مه تو
جن و بشر و خیل ملائک سپه تو

جان همه خوبان جهان خاک ره تو
شد باعث بینائی جابر نگه تو

ما را ز گنه نیست بجز روی سیاهی
ای چشم خداوند، کرم کن به نگاهی

از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سینه
چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه

ای شمع دل پنج امین و دو امینه
ما غرق به دریای گناه و تو سفینه

غرقیم ولی چشم یه احسان تو داریم
با دست تهی دست به دامان تو داریم

مهر تو ثمر گشته بسی حاصل ما را
حب تو صفا داده بقیع دل ما را

وصف تو همی شور دهد محفل ما را
این‌گونه سرشتند از اول گل ما را

تا حشر گُل مهر تو روید ز گِل ما
آوای تو پیوسته برآید ز دل ما

تو کعبه‌ای و کعبه گرفتار بقیعت
پیوسته ملک سائل زوّار بقیعت

جان و دل ما شمع شب تار بقیعت
تا چهره گذاریم به دیوار بقیعت

این درد فراقی که به جان است دوا کن
بر ما زره لطف گذر نامه عطا کن

ای بوسه‌گه یوسف زهرا دهن تو
نقل دهن ما همه نَقل سخن تو

جان همه قربان تو و جان و تن تو
صد شکر که میثم شده مرغ چمن تو

غیر از گل مهر تو به گلزار نبوید
جز مدح تو و عترت اطهار نگوید

عالـم آبـاد باقـرالعلـوم است
عیـد میـلاد باقرالعلـوم است

سیدالساجدین!رویحقراببین

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد آمد

****
حق به بنت‌الحسن زیبا پسر داد
بـه امـام سجاد قرص قمر داد

باشد از باب و مام، زادۀ دو امام

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد آمد

****
یوسـفِ یوسـفِ فاطمــه آمـد
کنیه‌اش باقـر و نـامش محمّد

این اباجعفراست،نجل پیغمبراست

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد آمد

****
این شکافندۀ تمام علم است
در تمام علوم امام علم است

داده خیرالانامبهوجودشسلام

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد آمد

****
این زبـان کتـاب آسمـانی اسـت
این محمّد همان احمد ثانی است

اینمهانجماست،حجتپیغمبراست

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد است

****
این نگارنـدۀ کتاب دیـن است
میـوۀ قـلب زین‌العـابدین است

می‌رسداین سرود بهجم الشدرود

بار دگر محمّد آمد
باقر علم احمد آمد

غلامرضا سازگار

در ولادت حضرت باقر علیه السلام

شـروع اول مـاه و طلـوع مـاه تمـام  

به این شروع، درود و به این طلوع، سلام  

خدا بـه حضـرت سجـاد داد فرزندی  

کز او بنـای فضیلت گرفت استحکام  

محمّدبن‌علـی، باقرالعلـوم کـه هست  

ز مــادر پــدر خـود سلالـۀ دو امـام  

که هست چار امامش پدر، دو فاطمه مام  

عمـو امـام حسن، جـد او امام حسین  

دو جد دیگـر او حیدر و رسـول انـام  

محمّدی که محمّـد سـلام داده بر او  

به روی دست پدر چون علی گرفت مقام  

ولـی حـق و شکافنـدۀ تمـام علــوم  

که هفت شهر فضیلت از او گرفت نظام  

گرفـت دیـدۀ خـود را ز دست او جابر  

سلام باد بـر آن دست و این چنین اکرام  

روی چـو جـانب بیت‌الحـرام تـربت او  

بـه تـن بپـوش ز بـال فرشتگان احرام  

دُر چهـار یـم و بحر هفت گوهر پـاک  

بر آن چهار یم و هفـت دُر سلام مـدام  

امـام پنجـم و پنجـم وصـی ختم رسل  

که می‌شونـد رسـل بـر زیارتش اعظام  

شـروع علم بـه او، ختـم علـم نیز به او  

زهی به حسن شروع و زهی به حسن ختام  

گــرفت روز ازل باقـــرالعلــوم لقـب  

چنان‌کـه یافتـه دانش بـه نـام او اتمام  

اگرچـه بیل کشاورزی‌اش بـود به زمین  

بـه یک اشـارۀ او نُـه‌سپهـر گـردد رام  

بـه پـای کرسـی درسش هزارهـا جابر  

ذلیـل مجـد و جلالش بـود هزار هشام  

محمّد است ز سر تا قدم به خُلق و خصال  

از آن نهــاد ورا ذات حـق محمّـد، نـام  

تمام شخص محمّـد در او خلاصـه شده  

ز مجد وعزت و خُلق و خصال و خوی و مرام  

اگر بـه چشم بصیـرت به تربتش نگری  

دم از بهشت زدن در حـریم اوست حرام  

دگر بـه عـرش بریـن هیچ اعتنـا نکنند  

اگر شوند بـه کویش مـلایک استخدام  

امـام پنجـم کـل وجـود، تنهـا اوسـت  

چه در مدینـه بود یـا رود اسیر بـه شام  

قسم به ذات الهی کـه علم، بی‌نفسش  

چو آفتاب دم مغـرب است بـر لب بـام  

فقیـر درگـه احســان او فقیـر و غنـی  

مطیع حکم خداوندی‌اش خواص و عوام  

مسیـح بـا نـفس روح‌بخش او زده دم  

کلیـم یافتـه از منطق وی علـم کلام  

کمال یافته بـا مهـر او رکوع و سجود  

قبول حق شده با حب او صلات و صیام  

هماره تا که زمین است و آسمان برپـا  

همیشه تا که زمان است و گردش ایام  

به روح پـاکش از ذات حـق درود درود  

به جسم و جانش از انس و جان سلام سلام  

مـوالیان وی از بیـم دشمنـان «میثم!»  

ز دور بر حرمش بوسـه می‌زننـد مدام    

غلامرضا سازگار

ماه پـرفیض رجب، ماه نبـی، ماه خداست  

ماه توبه، مه رحمت، مه ذکر است و دعاست  

ماه از خــویش بریـدن بـه خـدا پیـوستن  

خرم آن کس که به حق و اصل و ازخویش جداست  

مـاه میـلاد شـریف دو محمّــد دو علـی  

که پر از جلوۀ مـاه رخشان ارض و سماست  

جمعــۀ اول ایــن مــاه، جمــال ازلــی  

در تمـاشـای رخ حضـرت باقـر پیـداست  

دوم مـاه رجـب عیـد بـزرگی دگـر است  

عید میـلاد علـی‌ بـن‌ جـواد بن رضاست  

سوم ماه رجـب آن دهمیـن حجب حـق  

جگرش لختۀ خون از شرر زهـر جفاست  

دهم ماه رجب بـا گل رخسار جـواد  

موج‌زن رایحۀ عطـر ولایت بـه فضاست  

بـارک‌الله کــه در سیــزده مــاه رجـب  

عید میـلاد علـی، مظهر رب الاعـلاست  

کعبـه آغـوش گشـوده چـو گریبـان از هم  

کــه ز قـلب حـرم‌الله، علـی عقـده‌گشاست  

صـاحب‌خانـه نــدا داد کــه ای بنـت اسـد  

خانـه از مـاست ولیکـن متعلـق به شماست  

قـدر و جــاه تــو بـود فـوق مقــام مـریم  

پسـر تـو علـی اسـت و پسـر او عیسـاست  

نجل پـاک تـو امـام است بـه نجـل مریم  

گرچـه او مریـم و عیسـاش پیـام‌آور ماست  

این پسر رکن و مقام است و حطیم و زمزم  

این پسر حجر و حجر، مروه و مسعا و صفاست  

نیمـۀ مــاه رجـب روز وفــات زینـب  

او که دخت علی و مادر صبر است و رضاست  

زینب، آن فاتـح میـدان اســارت کـه هنوز  

زنـده از خطبـۀ او واقعــۀ کــرب‌و‌بـلاست  

شیـردخـت علـی و فاطمـه و اخـت حسن  

که حسین دگـر است و نفسش عاشوراست  

بیست و پنج رجب از بهـر محبان علی  

روز اندوه و غم و ناله و اشک است و عزاست  

روز آزادی زندانــی زهــرای بتـول  

روز قتل خلف حضـرت صـادق، موساست  

گوییـا در دل تـاریـک سیــه‌چـال، هنـوز  

بانـگ العفـو بلنـد از دو لب آن مـولاست  

آن کـه دربـارۀ وی آمـده سـاق مرضوض  

چشم‌ها گر ز غمش خـون بفشانند رواست  

روز بیسـت و ششـم مـاه رجـب داغ پـدر  

بـر دل و بـر جگـر سوختـۀ شیـر خداست  

بـر دل ختـم رســل داغ ابـوطالـب مانـد  

آن کـه ایمـانش فـوق همـۀ ایمان‌هاست  

بیست و هفت رجب است عید بزرگی دیگر  

عید مزمـل و مدثــر و نــور و طاهـاست  

عید بعثـت کـه نبـی رخـت رسالت پوشید  

به! چه عیدیکه به از عید صیام و اضحاست  

عید پــرواز بشــر، عیــد نــزول قــرآن  

عید نابــودی بـت، عیـد تجلای خداست  

بیست و هشت رجب آغاز فراقی‌ست بزرگ  

که حسین‌بن‌علی عازم دشت و صحراست  

کـاروان پسـر فـاطمــه هنگـام سحــر  

سر به کف دارد و عازم به سوی کرب‌و‌بلاست  

عــزم حــج دارد و در اول ره مـی‌بینــد  

قتلگاه است بر او مروه، صفا تشت طلاست  

هم‌قـدم زینـب و عبـاس و علی‌اکبر  

پیش رویش علی و پشت سر او زهراست  

گاه بـر فـرق علـی‌اکبـر خـود می‌نگــرد  

گاه می‌گرید و چشمش به دو دست سقاست  

گاه در سینـه کنـد نوک سنان را احساس  

گاه بیند که بریـده سـر پـاکش ز قفاست  

سر به کف داشتن و تیـر گرفتـن به جگر  

سپـر سنگ شـدن حـج امـام شهـداست  

«میثم!»آن تربت شش‌گوشه بود در بر تو  

وای من! از چه ندیدی حرم یار کجاست؟    

 غلامرضا سازگار

الا که غـرق در انوار ذوالجلال شویم
هلال ماه رجب سرزده، هلال شویم

کمــال یـافتـۀ قلــۀ کمــال شویم
هماره خـاک قدوم علی و آل شویم

               مـه تجـلـی حسن و جمـال لـم‌یـزلی است
               خجسته باد که ماه‌ محمّد است و علی است

مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود
مه وصـال خـداونـدگار حـیّ ودود

مه چهـار ولادت ز چـار رکـن وجود
مه مبـارک لبخنــد مهــدی موعود

                          مه نزول کـرامــات خـالـق ازلی است
                          ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است

طلوع این مه فرخنده می‌دهد خبری
که سرزد از افق عـزت و شـرف قمری

و یـا ز دامـن دریـای معـرفت گهری
خدا به حضرت سجاد داد گـل‌پسری

                          که گل، زبان ملک ریختند در قدمش
                           اگر غلط نکنـم مدح انبیاست کمش

زهی که فاطمه- بنت حسن- حسن‌زاده
بــر آفـتـاب خـدا، مــاه انجمـن زاده

بگـو کـه وجـه خـداونـد ذوالمنن زاده
و یـا کـه نخلـۀ تـوحیـد، یاسمن زاده

                       بهشت حضرت سجـاد، لالـۀ رویش
                       حسین بوسه زند بر جمال دلجویش

درود اهــل ولا بــر شــب ولادت او
سلام داده رسـول خـدا به حضرت او

سپاه علم کشیدند صف به خدمت او
عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او

                   سحابِ یکسره بارندۀ علوم است این
                   محیطِ نور و شکافندۀ علوم است این

تمام علـم ز دریای فضل اوست نَمی
تمام جود ز یک بذل دست او کرمی

تمام ملـک خـداوند بهـر او حـرمی
تمام دهـر ز عمـر عـزیز اوست دمی

                       به نقش صورت او صورت‌آفرین نازد
                       به زهد و طاعت او زین‌العابدین نازد

به ماه عـارض و حسن و جمـال او صلوات
به حسن خلق و به حسن خصال او صلوات

به مــام و بـاب و بـه آبـاء و آل او صلوات
به علم و دانش و فضـل و کمال او صلوات

          چنـان بـه پــاسـخ دشنـام، خُلـق او نیکوست
          که خصم می‌شود از فیض یک نگاهش دوست

امیـر عـالم و بیـل رعیتیش بـه دوش
به شوق زمزمه‌اش عرشیان سراپا گوش

زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش
صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش

                             درود شخص پیمبر نثار باد بر او
                             سـلام حضرت پروردگار باد بر او

بیـا و روی ارادت ببـر در ایـن درگـاه
حوائجت همه از بــاقر‌العلـوم بخواه

سلالـۀ دو علـی، نــور چشـم ثـارالله
دهد به دیدۀ «جابر» شفا به نیم نگاه

              چو چشم اوست همان چشم خالق دادار
              بـه یـک نظـاره بــرآرد گـل از شـرارۀ نار

ولایتش سند و ثبت دین کامل ماست
گــل محبتـش آدم‌کنـنـدۀ گل ماست

به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست
مزار او نه به خـاک بقیع، در دل ماست

                    زهـی کـرامت آن شهـریــار عالــم را
                    که برگزیده به مدح و ثناش «میثم» را

 
 غلامرضا سازگار

دسته‌گـل زین‌العابدین، باقـر علم و امام دین
نور دل و دیدۀ حسن، نجل امام المجاهدین

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

محمّــد اول علـی، مــاه رجــب از تــو منجلی
به مصطفی پنجمین وصی، به کبریا پنجمین ولی

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

سلام گـرم پیمبرت، رسیـده از قــول جـابرت
دخت نبی جدۀ تو ، بنت حسن گشته مادرت

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

ای سـرو جانم فدای تو ورد زبانم ثنای تو
بوده‌ام از روز کـودکی تشنۀ جـام ولای تو

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

در شـب عیــد ولادتـت، پـر شده‌ام از ارادتت
سائل کوی توام که تو، لطف و کرم بوده عادتت

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

خیال تو شمع محفلم، بقیع تو کعبۀ دلم
ثنای تـو ذکر دائمم، ولای تو کلِّ حاصلم

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

ماه نهد سر به خشت تو، علم خدا در سرشت تو
قلب محبـان فـاطمـه بــرگ گـلی از بهشت تو

ای مه انجم خوش آمدی
امام پنجم خوش آمدی

 
غلامرضا سازگار

در عیـد میـلاد امام باقر
دل خندد با یاد امام باقر
این امـام ابـن امام است                      این صلات و این صیام است
در هـلال مــــاه احـمـد           چهــره‌اش مــاه تمـام است
باقر آل محمّد خوش‌آمد

این سـرو بـاغ سبـز حسنین است
سر تا پا، پا تا سر مثل حسین است
یـا حسن بنمـا نظاره
زاده در بـرج ولایـت                          ای سلامت بی‌شماره
دخترت یک ماهپاره
باقر آل محمّد خوش‌آمد

یا جابر یا جابر ببین مقامش
از قـول پیغمبر بگـو سلامش
این همه قرآن و دین است
در شمـایـل، در فضــایــل                      نجل ختم المرسلین است
مثـل زین‌العـابدین است
باقر آل محمّد خوش‌آمد

خورشید و دامان سحر که دیده؟
از نسل دو حجّت پسر که دیده؟
ملک هسی را صفا داد
دست‌های کــوچک او                            بر همه درس وفا داد
چشم جابر را شفا داد
باقر آل محمّد خوش‌آمد

ای جان‌ها ای دل‌ها شمع مزارت
ای چشم پیغمبـر محـو عـذارت
انس و جان را رهبری تو
علـم نــامحدود حـق را                           مصطفی را دلبری تو
بـاقری تو بـاقری تو
باقر آل محمّد خوش‌آمد

 
غلامرضا سازگار

ماه رجب سلام! که ماه محمّدی
یـادآورِ شکـوه گلستـان احمدی

آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمدی
از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی

                             ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد
                             میلاد چار حجت حق را خبر دهد

آغـاز مـاه تـو کـه به نـام پیمبـر است
میـلاد پنجمیـن ولــی‌اللهِ ‌اکبــر است

کـز چـار بحـرِ نور، فروزنده‌گـوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است

                       بعد از علی، محمّد اوّل وجود اوست
                       ذکر ملک همه صلوات و درود اوست

ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سـرمـد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است

مـــولای مـن محمّـدِ آل محمّـد است
گیتـی ز مقدمش همه خلد مخلّد است

                      بـر خلـق سایـۀ کـرمش مستـدام باد
                      از شخص احمدش صلوات و سلام باد

جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش

دانشــوران دهـــر، همـه بنــدۀ درش
جـاری ز لعـل لب همه‌جـا درّ و گوهرش

                 بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
                 تنها نه جان و سـر، پدر و مادرم فـداش

در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر

در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینـــۀ امـــام حسین است ایـن پسر

                 بستـان حکمـت ازلـی در ضمیـر اوست
                 دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست

گاهی به عرش زمزمۀ حکمتش به گوش
گاهی به باغ، بیل کشاورزی‌اش به دوش

گـه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش
اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش

                           دریا ز چشمـۀ دهنش موج می‌زند
                           آیات وحی در سخنش موج می‌زند

ای اصــل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم
وی ذکـر حـق ثـنـای تـو یا باقرالعلوم

وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم
جــان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم

                          مهر تو جان جان صلات و صیام من
                          پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من

ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها
مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها

خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها
گردنــد دور کـوی تـو لیل و نهارها

                    هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است
                    هـر جـا، روم مـزار توأم شمع محفل است

من کیستم کـه خاک سرای شما شوم؟
لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم

یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم
باشـد کـه تـا گـدای گـدای شما شوم

                           لال است در ثنای تو مـولا زبـان من
                           تو وصف خود بگوی ولی با زبان من

وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا
بـا حسـن خلـق و با گـل لبخند از ابتدا

کردی بـه پاسخ از دل و از جان بر او دعا
ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما

                            تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل
                            خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل

ای بر تو از خدا و رسـولش سلام‌ها
اهــل کــلام را ز کـلامـت کـلام‌ها

بیچاره و ذلیل مقـامت «هشام»‌ها
در پنجــۀ تـو از همه دل‌ها زمام‌ها

                         توحید زنده از نفس صبح و شام تو
                        اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو

تو خلق را مطاعـی و خلقت مطیع تو
برتـر ز اوج وهـم، مقــام رفیــع تـو

پیران عقل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو
فـردوس گشته خاک‌نشینِ بقیـع تو

                     «میثم» اگـر قصیــده سـرای شما شده
                     مشمول بذل و لطف و عطای شما شده

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.