روش استفاده از شعر (1) در تحقیق و تبلیغ
نام نشریه: مبلغان، شماره 118
امام رضاعلیهالسلام: «مَنْ طَلَبَ الأَمْرَ مِنْ وَجْهِهِ لَمْ یزِلّ فَإِنْ زَلَّ لَمتَخْذُلْهُ الْحِیلَةُ؛ (1) هر كس كارى را با روش خودش طلب کند، نمىلغزد و اگر هم بلغزد، حیله او راه خار نمیگرداند.»؛ یعنی راه چاره آن را مییابد.
شعر را مقصود اگر آدمگرى است شاعرى هم وارث پیغمبرى است (2)
از چیزهایى كه درتحقیق و تبلیغ و مانند آن به كار مىآید و بر جذاب بودنشان مىافزاید و به عنوان شاهد براى مطلبى به كار گرفته مىشود، شعر است. به همین دلیل، شمارى از محققان و مبلّغان در تحقیق و تبلیغهاى خود، از شعر استفاده مىكنند. آن چه در پى مىآید، روش استفاده از شعر در تحقیق و تبلیغ و البته مُشتى از خروار و اندكى از بسیار است كه امید مىرود مطبوعتان آید و مقبولتان افتد.
1. دلیل نبودن
هیچ گاه شعر را دلیل و مستند سخن قرار ندهیم؛ زیرا از نظر علمى و منطقى، شعر نمىتواند چنین كاركردى داشته باشد. همچنین نگاه و دیدگاههاى گوناگون و متضاد شاعران - حتى بزرگان آنان - در مورد یك پدیده یا موضوع، نشان از استنادناپذیرى اشعار و سخنان آنان دارد؛ به طور مثال، در برخورد با دشمن، برخى از شاعران چنین سروده و گفتهاند:
ز سنگ خاره، دَم تیغ زود برگردد به هر كه با تو كند دشمنى، مدارا كن
طریق زندگى با دوستان بنگر چه سان باشد تو را هرگاه مىگویند، با دشمن مدارا كن
برخى دیگر نیز - بر خلاف نظر آنان - چنین سروده و گفتهاند:
امروز بكُش چو مىتوان كُشت كآتش چو بلند شد جهان سوخت
مگذار كه زه كند كمان را دشمن كه به تیر مىتوان دوخت
2. تناسب محتوایى
هنگام استفاده از شعر، تناسب محتوایى و ارتباط مضمونىِ آن را با موضوع و اندیشه مورد نظر خویش رعایت كنیم. مثلاً یكى از كارگزاران و مدیران اجرایى، این سرودۀ سهراب سپهرى را بر درِ ورودىِ دفترِ كارش نوشته و تناسب را رعایت نكرده بود:
به سراغ من اگر مىآیید نرم و آهسته بیایید
مبادا كه تَرَك بردارد چینى نازك تنهایى من
نیز شمارى از حافظپژوهان، (3) بر این عقیدهاند كه بیت زیر در بارۀ ارزش و اهمیت حفظ و شناخت قرآن و احترام نهادن به آن نیست:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بَر بخوانى در چارده روایت
بلكه حافظ مىخواهد ارزش و اهمیت عشق الاهى را بیان كند. بدین رو مىگوید این عشق الاهى است كه مىتواند براى رسیدن به كمال نهایى، كارساز و چارهساز باشد و به فریاد تو برسد. پس حتى اگر همچون حافظ، قرآن را با چهارده قرائت از حفظ داشته و قرآنشناس باشى و با چهارده روایت از بَر بخوانى، باز این هم نمىتواند - بدون آن عشق - دستگیر و فریادرس تو باشد.
3. معانى بلند
از همان آغاز، درگفتهها و نوشتههاى خود، اشعارى را به كار گیریم كه داراى معانى بلند و متعالى و ایمیژها و تصویرسازیهاى زیبا و جذاب و از قوّت تألیف و حُسن تعبیر برخوردار باشند.
توجه به این نكته باعث مىشود كه ذوق و قریحۀ ما و مخاطبان ما به مرور زمان تلطیف گردد و دانش و اندیشۀ ما و مخاطبان ما روز به روز عمیقتر و مایهوَرتر شود.
بدین منظور، بكوشیم كه فقط اشعار شاعرانِ ذوقمند، خوشقریحه، بلنداندیش، تصویرپرداز و سخنآرا را مطالعه كنیم و از اشعار این گونه شاعران در سخنان و نوشتههاى خویش بهره بگیریم. نمونههاى در پى آمده از صائب تبریزى، مىتواند در این زمینه الگو و درسآموز خوبى براى ما باشد:
دامن فكر بلند آسان نمىآید به دست سرو مىپیچد به خود تا مصرعى موزون كند
***
خنده رسوا مىنماید پسته بىمغز را چون ندارى مایه، از لاف سخنْ آزاده باش
***
دامن شادى چو غم، آسان نمىآید به دست پسته را دل مىشود خون تا لبى خندان كند
4. دَرج و حل
در نوشتن و سخن گفتن، به دو شیوه از شعر استفاده مىشود:
الف. دَرج
در این شیوه، نویسنده یا گوینده، عین یك شعر را به عنوان شاهد در نوشته یا سخن خود ذكر و درج مىكند.
مثال اول: این بحثى را كه مطرح كردم، به اجمال نمىتوان از آن گذشت؛ به گفته حافظ:
زاین قصه، هفت گنبدِ افلاك پُرصداست كوتهنظر ببین كه سخنْ مختصر گرفت
مثال دوم: بدیهى است كه هیچ نعمت و موهبتى، ارزان به دست نمىآید و «نابرده رنج، گنج میسر نمىشود.»
عبارت داخل گیومه به این سروده سعدى اشاره دارد:
نابرده رنج گنج میسر نمىشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
ب. حل
در این شیوه، نویسنده یا گوینده، شعر را تجزیه و تقطیع میكند و مفهوم یا پارهاى از آن را به عنوان شاهد در نوشته یا سخن خود ذكر و حل مىكند.
مثال : اى انسان! ابر و باد و مَه و خورشید و فلك و سایر عوامل طبیعت در كارند تا تو بتوانى نانى به كف آرى و به غفلت نخورى.
عبارت اخیر نیز به این سرودۀ سعدى اشاره دارد:
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرىّ و به غفلت نخورى
5. نوگرایى
بكوشیم براى پیام و موضوعِ مورد نظر خود، اشعارى را به كار گیریم كه چندان تكرارى نباشند؛ بلكه از اشعارى استفاده كنیم كه كمتر نوشته و خوانده شدهاند؛ به طور مثال، اگر مىخواهیم اهمیت نوآورى را بیان كنیم، از این سروده فرخى سیستانى كمتر استفاده نماییم؛ زیرا در اهمیت نوآورى، غالباً از این بیت استفاده مىكنند:
فسانه گشت و كهن شد حدیث اسكندر سخن، نو آر كه نو را حلاوتى است دگر
میتوانیم به جاى بیت پیشین، مثلاً این بیت از كلیم كاشانى را كه كمتر شنیده و خوانده شدهاند، به كار گیریم:
گر متاع سخن امروز كساد است «كلیم» تازه كن طرز كه در چشم خریدار آید
یا چنان چه دربارۀ موضوعى مىخواهیم بگوییم كه گرچه ما در این زمینه سخن را به پایان بردهایم، هنوز مطالب و سخنان دیگرى نیز باقى مانده است، غالباً به این مصراع از سرودۀ سعدى اشاره مىكنیم: «به پایان آمد این دفتر، حكایت همچنان باقى» و البته معمولاً از نزد خودمان یك فعلِ «است» نیز در پایان این مصراع مىافزاییم. و حال آن كه مىتوانیم مثلاً از بیتهاى زیر كه به ترتیب از اقبال لاهورى و مولوى و سعدى هستند، استفاده كنیم:
گمان مبر كه به پایان رسید كار مُغان هزار بادۀ ناخورده در رگ تاك است
***
این سخن را ترجمِهىْ پهناورى گفته آید در مقام دیگرى
***
بیش از این در نامه نتوانم نوشت این حكایت را بباید دفترى (4)
6. انتساب شعر
در انتساب اشعار به شاعران، دقت بیشترى ورزیم تا احیاناً شعرى را به شاعرى نسبت ندهیم كه هرگز آن را نسروده باشد. یكى از بهترین راهها براى حل این مشكل، آن است كه تا خودمان شعرى را در دیوان یا مجموعۀ شعرىِ شاعرى ندیدهایم، به هیچ وجه به آن شاعر منتسب نكنیم و به شنیدن از این و آن و دیدن در كتابهاى این و آن اكتفا ننماییم؛ مثلاً سه بیت ذیل - به ترتیب - در مجموعههاى معتبر شعرى و سرودههاى فردوسى و نظامى و مولوى دیده نشدهاند:
چنین گفت پیغمبر راستگوى ز گهواره تا گور دانش بجوى
***
بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینى نشناسیش باز
***
آن چه شیران را كند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج
یا بیت زیر - با همان كلمات و به صورتى هم كه ذكر مىكنیم - از صائب تبریزى نیست و از نظیرى نیشابورى است:
دست طمع چو پیش كسان كردهاى دراز (5) پل بستهاى كه بگذرى از آبروى خویش
از اینرو، نهایت تلاش خود را به كار گیریم تا نام شاعرِ هر شعر و منبع دقیق شعر او را به درستى بیابیم. جالب توجه است كه صاحب این قلم، یك بار در همان صفحات آغازینِ كتابِ یكى از نویسندگان مطرح كشور، بیت زیرین را مشاهده كرد كه نویسنده مذكور، آن را به پروین اعتصامى نسبت داده بود:
در دفتر زمانه فتَد نامش از قلم هر ملتى كه مردم صاحبْقلم نداشت
نگارندۀ این سطور نیز مىخواست كه این بیت را در یكى از مقالات خود به قلم آورد؛ اما پیش از آن به برنامۀ نرمافزارى «دُرج» مراجعه كرد تا از صحت متن و نام شاعر این سروده اطمینان حاصل كند. پس از مراجعه، متوجه شد كه متنِ این سروده صحیح است، اما از پروین اعتصامى نیست و از فرخى یزدى است.
گفتنى است كه این گونه خطاها، هم براى نگارنده رخ داده و هم در آثار دیگران بارها مشاهده شده است. بدین جهت، لازم است كه این نكته، جدى گرفته شود؛ زیرا ما آن قدر فرصت نداریم كه تجربههاى دیگران را دوباره تجربه كنیم و به گفته یكى از دانشوران: «تجربه آموزگار خوبى است؛ اما حقالتدریس آن بسیار گران است».
7. منابع معتبر
هنگام نقل شعر، به منابعى مراجعه كنیم كه از نظر ادیبان و شعرشناسان و شعرپژوهان، داراى اعتبار و قابل استناد باشند و در نتیجه، نقل معتبر و مشهورِ آن اشعار را برگزینیم؛ به طور نمونه، این بیت از مثنوى مولوى: «چون كه با كودك سر و كارت فتاد / پس زبان كودكى باید گشاد»، در نسخههاى معتبر، مانند قونیه و نیكُلسون، به صورت زیر ذكر شده است:
چون كه با كودك سر و كارم فتاد هم زبان كودكى باید گشاد
یا این بیت دیگر از مثنوى: «شكر نعمتْ نعمتت افزون كند / كفر، نعمت از كَفَت بیرون كند»، در نسخههاى پیشین بدین صورت آمده است:
شكر قدرتْ قدرتت افزون كند جبر، (6) نعمت از كَفَت بیرون كند
یا این سه بیت از حافظ: «با خراباتنشینان ز كرامات ملاف / هر سخن جایى و هر نكته مكانى (7) دارد» و «صالح و طالح، متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید؟» و «آنان كه خاك را به نظر كیمیا كنند/ آیا شود كه گوشۀ چشمى به ما كنند؟»، در نسخههاى معتبر، مانند تصحیح علامه محمد قزوینى به صورت ذیل است:
با خراباتنشینان ز كرامات مَلاف هر سخن وقتى و هر نكته مكانى دارد
***
صالح و طالح، متاع خویش نمودند تا كه قبول افتد و كه در نظر آید؟
***
آنان كه خاك را به نظر كیمیا كنند آیا بُوَد كه گوشه چشمى به ما كنند؟
در این زمینه باید گفت كه مثلاً كلیات نظامى گنجوى، تصحیح دكتر وحید دستگردى؛ گلستان و بوستان سعدى، تصحیح دكتر غلامحسین یوسفى، دیوان حافظ، تصحیح علامه محمد قزوینى و مثنوى مولوى، تصحیح رینولد نیكُلسون از نسخههاى معتبر و قابل استناد هستند.
8. خواندن شعر
اگر در مواردى مىخواهیم شعرى را براى دیگران بخوانیم، به سَبْك و محتواى شعر دقت كنیم؛ مثلاً اگر شعر، حماسى باشد، به یك گونه و چنان چه تعلیمى و حكیمانه باشد، به گونهاى دیگر خوانده مىشود. براى نشان دادن تفاوت سَبْكها، به طنز گفتهاند كه شبى سعدى در خواب با فردوسى گفتگو داشت و این بیت را برایش خواند:
خدا كِشتى آن جا كه خواهد بَرَد و گر ناخدا جامه بر تن دَرَد
فردوسى با روحیۀ حماسى و انقلابى خود گفت كه من اگربه جاى تو بودم، چنین مىسرودم:
بَرَد كشتى آن جا كه خواهد خداى و گر جامه بر تَن دَرَد ناخداى
پس همان گونه كه گفتهاند: «هر مقالى را مقامى است»، نیز باید گفت: «هرشعرى را خوانِشى است»؛ به طور نمونه، شعر شورانگیز زیر از مولوى باید با شور خوانده شود تا بلكه بتوان آن شورانگیزى را به شنونده نیز منتقل كرد:
حیلت رها كن عاشقا، دیوانه شو دیوانه شو واندر دلِ آتش درآ، پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه كن، هم خانه را ویرانه كن وانگه بیا با عاشقان، همخانه شو همخانه شو
رو سینه را چون سینهها، هفت آب شُو از كینهها وانگه شراب عشق را، پیمانه شو پیمانه شو
باید كه جمله جان شوى، تا لایق جانان شوى گر سوى مستان مىروى، مستانه شو مستانه شو...
اما بیت حكمتآموز زیر از پروین اعتصامى كه شورانگیزى شعر پیشین را ندارد، دیگر شورمندانه خوانده نمىشود:
قطرهاى كز جویبارى مىرود از پىِ انجام كارى مىرود
یا سرودۀ زیر كه خطاب به حضرت معصومهعلیهاالسلام است و به ضامن آهو شدن برادرش، امام رضاعلیهالسلام، نیز اشاره دارد و البته نام شاعرش را نیافتیم، باید با حالتى ملتمسانه خوانده شود:
مگذار مرا در این هیاهو، بانو تنها و غریب و سر به زانو، بانو
اى كاش ضمانت دلم را بكنى تكرار قشنگ بچه آهو، بانو
یا سروده زیر كه خطاب به امام زمانعلیهالسلام و از آقاى مهدى جهاندار است، نیز باید با همین گونه حالتهاى ملتمسانه خوانده شود:
چه روزها كه یك به یك غروب شد، نیامدى چه اشكها كه در گلو رسوب شد، نیامدى...
تمام طول هفته را در انتظار جمعهام دوباره صبح، ظهر، نه؛ غروب شد، نیامدى
9. زمان و مكان و مخاطبان
زمان و مكان و مخاطبان را در هنگام خواندن و یا نوشتن شعر درنظر داشته باشیم تا بدانیم از چه اشعارى باید استفاده كنیم و از چه اشعارى نباید استفاده كنیم؛ مثلاً خواندن این شعر سهراب سپهرى كه در ذیل آمده است، براى كودكان و نوجوانان و پیرمردان و پیرزنانى كه از دانش ادبى و عرفانى برخوردار نیستند، آب در هاون كوفتن است و سوراخ دعا گم كردن:
كار ما نیست شناسایىِ راز گُل سرخ كار ما شاید این است
كه در افسون گُل سرخ شناور باشیم پشت دانایى اردو بزنیم
دست در جذْبه یك برگ بشوییم و سرِ خوان برویم صبحها وقتى خورشید درمىآید، متولد بشویم...
ادامه دارد... .
پینوشـــــــــــــتها:
(1). بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ق، ج 68، ص 340.
(2). محمد اقبال لاهوری.
(3). حافظ نامه، بهاء الدین خُرّمشاهی، 2 بخش، چاپ پنجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، 1372، بخش اول، ص 449- 451.
(4). این بیت به سعدی منسوب است.
(5). گاه در بعضی از کتابها و نوشتهها، به جای کلمات «طمع»، «کسان» و «کردهای»، به ترتیب کلمات «طلب»، «خَسان» و «میکنی» را آوردهاند.
(6). زورگویی و ستمکاری.
(7). در برخی از نسخهها چنین آمده است: «... هر نکته مقامی دارد.»
افزودن دیدگاه جدید