نصیحت صادقانه
نام نشریه: مبلغان، شماره 114
1. امام صادقعلیهالسلام فرمود: «كُونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِاَعْمالِكُمْ؛ (1) با اعمالتان دعوتگر مردم باشید.»
آنچه بیش از تبلیغ قولى، مؤثرتر و ماندگارتر است، تبلیغ با رفتار و كردار است و با تأسف، آنچه بیشتر از تبلیغ لفظى و كتبى از آن غفلت شده، همین تبلیغ عملى است.
امروز با توسعه حوزههاى آموزشى و پژوهشى و همینطور، رشد طرح هجرت و تبلیغ، هم در باب آموزش و هم اعزام مبلغان، گامهاى مؤثرى برداشته شده است كه در جاى خود مفید و مغتنم است؛ امّا چه زیباست در كنار آن به تبلیغ عملى كه دامنه وسیعترى را شامل مىشود نیز توجّه ویژه صورت گیرد.
در سالهای اخیر در حوزههاى علمیه، به مسئله آموزش توجّه شده و مراكز متعدّد تخصّصى به مدد تعلیم سنّتى آمده است؛ امّا به نظر مىرسد براى امر تربیت و تهذیب، باید اهتمام بیشتری صورت گیرد و بر سنّتها و سیرههاى ستودنى گذشتگان، چون: زهد، بىاعتنایى به دنیا و توجّه به عبادات و معنویات، تأکید بیشتری انجام شود.
2. اگر در گذشته تفكّراتى چون دخالت نكردن حوزویان در مسائل اجتماعى و سیاسى در مراكز دینى و علمى، حاكمیت فرهنگى داشت؛ امّا به بركت انقلاب و امامرحمهالله آن اندیشهها به انزوا رفت. چه زیباست که عملكرد افراطى در این سو و توجیه بسیارى از مسائل دنیوى به اسم مقابله با تحجّر، ما را دچار نقیصه دیگرى که فاصله گرفتن از روحیه وارستگى و تعلّق نداشتن به دنیا و متعلّقات آن و...میباشد، نسازد. توجه داشته باشیم که بزرگان ما چون حضرت امامرحمهالله با اینكه بیشترین اهتمام را به سیاست و اجتماع داشتند؛ امّا در پارسایى، اخلاق و معنویات نیز در اوج بودند.
توصیه آن عزیز هنوز در گوشمان طنینانداز است كه مىفرمود: «اگر ما از زىّ متعارف روحانیت خارج شویم و خداى نخواسته توجّه به مادّیات كنیم، در صورتى كه خودمان را با اسم روحانى معرفى كنیم، این منتهى ممكن است بشود به اینكه روحانیت شكست بخورد...و شكست روحانیت، شكست اسلام است.» (2)
روحانیت به سبب جایگاه خاصّ و پیروى از ائمّهعلیهمالسلام و اولیاء و پاسدارى از دین باید وارسته و آزاد از دنیا باشد. در این اصل، شكّى نیست و در دعاى ندبه نیز مىخوانیم: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِكَ؛ (3) پس از اینكه شرط كردى بر آنان زاهد بودن در مراتب این دنیاى پست و در زر و زیورش را، پس آن را پذیرفتند.» خداوند بر اولیایش زهد در دنیا را شرط كرد. و حوزه و عالمان كه تابع و نایب عامّ ایشان هستند، قطعاً مشمول آن خواهند بود.
این مسئله در عصرى كه روحانیت، دخیل و سهیم در حكومت است، اهمیت بیشترى مىیابد كه شیوه امام علىعلیهالسلام در دوران زمامدارى، دلیلى بر این ادّعاست. همچنین است سخن امام صادقعلیهالسلام خطاب به معلّى كه فرموده بود: «هَیهَاتَ یا مُعَلَّى أَمَا وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ كَانَ ذَاكَ مَا كَانَ إِلَّا سِیاسَةُ اللَّیلِ وَ سِیاحَةُ النَّهَارِ وَ لَبْسُ الْخَشِنِ وَ أَكْلِ الْجَشِبِ؛ (4) هیهات اگر چنین مىبود (و حكومت دست ما بود) براى ما جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاك زبر و خوراك سخت، چیزى نبود.»
این سخن، ارائه الگویى براى ما است كه بدانیم در زمان مسئولیت اجتماعى و سیاسى، بیش از گذشته باید به دورى از دنیا اهتمام ورزید؛ از اینرو وضعیت، بیشتر شبیه دوران حضرت علىعلیهالسلام است كه حكومت حق، برقرار بود؛ نه مانند سائر ائمهعلیهمالسلام كه تشیع و امامان در انزوا بودند. قول و عمل حضرات ائمهعلیهمالسلام به ما مىفهماند كه در این دوره، اهمیت و اولویت زهد و وارستگى بیشتر از دیگر زمانهاست.
3. كلام آخر اینكه اگر مىخواهیم مصداق آیه شریفه «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ...»؛ (5) «آیا مردم را به نیكى امر مىكنید و خود را از یاد بردهاید...» نباشیم و عقاب « لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»؛ (6) «چرا مىگویید آنچه را كه بدان عمل نمىكنید.» شامل حالمان نشود، باید با الهام از اندرز الهى كه فرمود: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»؛ (7) «بگو شما را به موعظهای نصیحت میکنم که دوبهدو یا تکتک برای خدا قیام کنید.» به تنهایى یا به جمع، هر اندازه كه مىتوانیم براى خدا قیام و اقدام كنیم. باید هشدار قرآن را جدى بگیریم كه فرمود: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»؛ (8) «حیات دنیا، شما را نفریبد و شیطان، شما را به خدا مغرور نسازد.»
امید كه با اصلاح خود، بر آلودگیهایى كه جان و جامعه را فرا گرفته، آب پاكى و پاكیزگى بریزیم.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، دوم، 1403 ق، ج 5، ص 198.
(2). صحيفه نور، امام خمينى، مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1365 ش، ج 18، ص 12.
(3). مفاتيح الجنان، شيخ عبّاس قمى، وجدانى، دوم، 1385 ش، قم.
(4). اصول كافى، محمّد بن يعقوب كلينى، تهران، گلگشت، دوم، 1377 ش، ج 2، ص 273.
(5). بقره/ 44.
(6). صفّ/ 2.
(7). سبأ/ 46.
(8). لقمان/ 33.
افزودن دیدگاه جدید