تبلیغ در سیره و گفتار عارفان (2)
نام نشریه: رحیم کارگر
2 - تبلیغ با عمل
بحث مهم دیگر، لزوم همراهی وعظ و تبلیغ با عمل است. واعظ باید همیشه عامل به گفتههای خود باشد و به آنچه میگوید و مردم را بدان تشویق میكند عمل كند؛ واعظ بدون عمل، مانند درخت بی ثمری است كه به غیر از چند شاخه و برگ، هیچ میوه و ثمری ندارد و تنها دیگران از سایۀ آن استفاده میكنند.
در این باره خداوند متعال در قرآن كریم، شدیدترین موضع گیریها و مهمترین سفارشها را ارائه میكند و میفرماید: «اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون» (1) ؛
آیا شما مردم را به نیكوكاری فرمان میدهید و خود آن را فراموش میكنید! با این كه كتاب خدا را میخوانید، چرا اندیشه نمیكنید؟
و نیز میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون، كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالاتفعلون» (2) ؛
ای كسانی كه ایمان آورده اید، چرا چیزی میگویید كه بدان عمل نمیكنید! خداوند سخت به خشم میآید كه چیزی بگویید و بدان عمل نكنید.
علم كز اعمال نشانیش نیست كالبدی دارد و جانیش نیست
حكیم سنایی سروده است:
دانشت هست كار بستن كو؟ خنجرت هست صف شكستن كو
سعدی نیز گفته است:
علم چندان كه بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
عارف الهی، صاحب «المراقبات» مینویسد: واعظ باید بعد از رعایت موارد یاد شده (اخلاص و صدق در آن) ، به این آیه نیز عمل كند: «آیا مردم را به نیكی امر میكنید در حالی كه خود را فراموش كرده اید»؛ او باید اول خود را موعظه نموده و خود را به آن بیاراید، آن گاه با نرمی، مدارا و حكمت مردم را موعظه كند (3) .
عالم متقی حاج شیخ عباس قمی نیز مینویسد: سزاوار است واعظ آنچه را میگوید خود به كار بندد تا چونان چراغی نباشد كه خود را تباه سازد و بسوزد و دیگران را نور و فروغ بخشد (4) .
سالك عارف حاج شیخ محمد بهاری همدانی نیز میگوید:
«باید فعل او (عالم و واعظ) موافق قولش باشد؛ چه این كه از صادق آل محمدعلیه السلام روایت شده كه در تفسیر آیۀ شریفۀ «انما یخشی الله من عباده العلماء» (5) فرمود: «یعنی بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم؛ مراد از علما در این آیه كسی است كه كردار او، گفتارش را تصدیق كند و كسی كه چنین نباشد عالم نیست (6) .»
كمال الدین حسین كاشفی بیهقی سبزواری مینویسد:
«مذكر باید كه اول نفس خود را پند دهد، تا پند وی در دیگران اثر كند؛ «یاواعظ عظ نفسك فان اتعظت فعظ الناس والا فاستحی من الله» ؛ یعنیای واعظ! اول نفس خود را پند ده، اگر پندپذیر شد، پس دیگران را پند ده، والا از خدا شرم دار و از این خطاب پرعتاب، براندیش كه: «اتامرون الناس بالبر» (7) و از این تقریع و توبیخ برحذر باش كه: «لم تقولون مالا تفعلون...» (8) .
* * *
و غیر تقی یامر الناس بالتقی طبیب یداوی والطبیب علیل
از من بگوی واعظ تفسیر گوی را گر در عمل نكوشی، نادان مفسری (9)
چگونه باید تبلیغ كرد؟
عارف الهی و دانشمند ربانی مرحوم آقاملكی تبریزی مینویسد: واعظ باید مانند پدری دانا كه در تربیت فرزندان خود در پی اصلاح آنان است، نه زیان رساندن به آنان، مصالح و منافع آنها را در نظر بگیرد و به حال آنان مفید باشد و نیز عملی مؤثر و مفید است كه همراه با كار وعمل باشد، نه سخن تنها!
گاهی تفاوت عمل واعظ با سخنش باعث جرات شنونده بر گناهان و بی اعتقاد شدن او به علما وحتی پیامبران میگردد؛ به گونهای كه او را از دین خارج میكند؛ حتی نباید ثوابهای زیادی را كه در بعضی از روایات برای عمل كوچكی آمده و قبول آن برای عقل سخت میباشد، بگوید؛ مگر این كه همراه با آن قدرت خدا را بیان و علت این مقدار ثواب را برای این عمل بگوید تا كسی نتواند آن را انكار كند و بدین ترتیب وعظ او باعث انكار روایات یا انكار اصل ثواب و عقاب نشود...» (10) .
عالم عامل شیخ محمد بهاری همدانی مینویسد:
باری فرقه دیگر... وعاظ هستند، متكلفند در شرایف ملكات و مرغبند (ترغیب كننده) مردم را در فضایل صفات و محذرند از ذمائم و آفات وحال آن كه خود آن مسكین، پر است از رذایل و خالی است از فضایل! گمان كرده محض قول و عارف شدن بر اصطلاحات وفهمیدن معنای الفاظ و عبارات او را داخل در سالكین الی الله میكند، یا حرف اصلاح خلق و هدایت شان به سوی حق، او را مستحق جزای رب العالمین مینماید!
خبر ندارد از حسرت روز قیامت و واقع شدن او بر تاسف و ندامت نخوانده آیۀ شریفه «یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالا تفعلون...» (11) را و به سمع مبارك وی نرسیده خطاب الهی جل شانه «عظ نفسك ثم عظ الناس...» و هم چنین آن را كه فرمود ماحصلش این كه: به فلان بگو چون عامل به این كتابی كه نوشتهای نیستی حقیقتا كه شرق و غرب را از كفر و دورویی پر كرده ایی...؟» (12)
اهمیت بحث یاد شده، بر احدی از مبلغان وواعظان عزیز پوشیده نیست و اصل هم بر این است كه سخنران و ناصح، خود بیشتر از همه به گفته هایش عمل كند و آنها را بپذیرد. گفتنی است كه سخنان و گفتار او زمانی مؤثر خواهد بود كه خود بدانها عامل باشد، دانشمندان و عارفان مسلمان نیز همواره در موعظهها و صحبتهای خود، به این امر تاكید فراوانی داشته اند. اصلا زندگی آنان، خود نمونهای روشن و گویااز موعظه بعد از عمل است.
عالمان عامل
1 - دربارۀ عالم وارسته وعارف فرزانه حاج آخوند تربتی گفته اند: «وقتی حاج آخوند ملاعباس منبر میرفت و موعظه میكرد، اولین كسی كه موعظهها در وجودش اثر میكرد، خود او بود. موعظه در حاج آخوند بیشتر از همه كس تاثیر میكرد. میگریست واشكها بر روی محاسنش جاری میشد.
حاضرین در مجلس چنان منقلب میشدند كه از خود بی خود شده و این طور احساس میكردند كه در مسجد مدینه نشسته اند و بلاتشبیه گویی حرفهای پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم را گوش میكنند...» (13) .
2 - دربارۀ واعظ نامدار مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری نیز نوشته اند «اثر انفاس قدسیه و تاثیر اندرز و موعظۀ آقای حاج شیخ جعفر شوشتری به نحوی بود كه علما ومجتهدان و شنوندگان، مثل مجلس روضه، گریه و ناله میكردند.
روزی این آیه را از سورۀ «یس» خواند كه: «و امتازوا الیوم ایها المجرمون» (14) ؛ روز قیامت به گناهكاران خطاب میرسد:ای گناهكاران، از یكدیگر جدا شوید» در این هنگام فریاد و ضجه از حضار بلند شد... (15) .
3 - همچنین نقل شده است: «افندیهای عثمانی در منابر شیخ شوشتری در كاظمیه كربلا و نجف شركت میكردند. هنگامی كه وی منبرش را با آیات قرآن افتتاح میكرد، آنان مینگریستند و میگفتند: گویی ما این آیات را تا كنون نشنیده ایم و جبرئیل اكنون این آیات را نازل كرده است.»
این تاثیر و منقلب كردنها، تنها در سایۀ عمل به گفتههای خود و برخورداری كامل از تزكیه و تهذیب نفس امكان دارد. چنین اشخاصی واقعا از نورانیت و قداستی برخوردارند كه دیگران فاقد این خصایص و سجایا هستند.
4 - میرزای بزرگ قائم مقام فراهانی دربارۀ مرحوم شوشتری میگوید: «ایشان در ارض اقدس در مسجد گوهرشاد منبر تشریف میبرد و گوش هوش مردم خراسان به فرمایشات كثیر الفایدات ایشان بود. حقیر هم گوشهای را گرفته، هر شب به فیض مواعظ شافیه و نصایح كافیۀ ایشان فائز میگردید. فی الحقیقة فرمایشان ایشان اثر دیگری داشت. هر كس شرفیاب خدمتشان شده بود، میدانست كه نور مجسم بودند...» (16) .
5 - آیت الله وجدانی فخر در درسهای اخلاقی خود، همواره بر این امر پافشاری میكرد كه مبلغان و واعظان نباید چیزی را بگویند كه خود بدان عمل نمیكنند.
ایشان از استاد خود نقل میفرمود:».. بر فرض اگر میخواهید دربارۀ نماز شب صحبت كنید، حتما آن شب، خودتان نماز شب بخوانید و اگر دربارۀ صدقه بحث میكنید، حداقل آن روز، صدقه بدهید.»
عالمان بیعمل
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به ابو ذر غفاری فرمود:
«یا اباذر! یطلع قوم من اهل الجنة علی قوم من اهل النار، فیقولون: ما ادخلكم النار و قد دخلنا الجنة بفضل تادیبكم و تعلیمكم؟ فیقولون: انا كنا نامر بالخیر ولا نفعله (17) ؛
ای ابوذر! (در روز قیامت) گروهی از بهشتیان بر گروهی از جهنمیان اشراف مییابند. سپس از آنان سؤال میكنند: چه چیزی شما را وارد جهنم كرد با این كه ما به بركت تربیت و تعلیم شما وارد بهشت شدیم! در جواب میگویند: ما دیگران را به اعمال شایسته فرمان میدادیم و خود به آن عمل نمیكردیم»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما یزل المطر عن الصفا»؛ هنگامی كه عالمی به علم خود عمل نكند، موعظۀ او از قلبها میلغزد، همانگونه كه باران از سنگ صاف (كوه صفا) میلغزد.
عام نادان پریشان روزگار به ز دانشمند ناپرهیزگار
كان به نابینایی از راه اوفتاد وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد (18)
آن كس كه از اخلاق نیك سخن میگوید: ولی خویشتن بدان عمل نمیكند و خود را از انحرافهای هوای نفس باز نمیدارد، صاحب اخلاق و ادب نیست؛ مگر آن كه به اخلاق شایستهای كه فرا گرفته است، عمل كند. در این صورت بی عیب خواهد بود. آری! بسیار كم است كه كسی سخن درست بگوید و كردار خودش نادرست باشد، ولی سخنش، فایدهای در پی داشته باشد.
ما من روی ادبا و لم یعمل به ویكف عن زیغ الهوی بادیب... (19)
عالم ربانی علامه «مولا مهدی نراقی» مینویسد:
«هدایت كردن دیگران فرع این است كه خود در راه باشد وبه راه راست آوردن دیگری، فرع آن است كه خود بر راه راست باشد؛ زیرا امر به معروف و نهی از منكر گاهی به وسیلۀ پند و موعظه است و گاهی به قهر و غلبه. كسی كه خود به راه درست هدایت نشده است، امر و نهی و موعظه، از او ساقط است؛ زیرا مردم از فسق او آگاهی دارند، بنابراین پند و اندرز او بی فایده است...» (20) . و در جای دیگر مینویسند:
«فریفتگان واعظان بسیار هستند؛ برخی از آنان پیرامون اخلاق و صفات نفس، از خوف و رجا، توكل، رضا، صبر، شكر و... سخن میگویند و چنین میپندارند كه با گفتن چنین سخنانی و دعوت مردم به سوی اینها، خود نیز موصوف به نیكیها میگردند، با آن كه در واقع از آن خوبیها جدا هستند؛ مگر به قدر اندكی كه تودۀ مسلمانان از آنها خالی نیستند...»
بنابراین سزاوار نیست كسی به وعظ و نصیحت پردازد، مگر آن كه از درون خود بداند كه قصد او به جز هدایت مردم به خدای تعالی چیز دیگری نیست (21) .»
واعظان گرچه بلیغاند و سخندان لیكن گفتن و كردن این قوم كجا آن همند
آه از این صومعه داران تهی از اخلاص كز حسد رهزن اخلاص مریدان همند...
مجلسی را كه نه از بهر خدا آرایند تا نشستند به هم رهزن ایمان همند (22)
شاعری در این باره شعری سروده است كه ترجمۀ آن چنین است.
«ای مردی كه به دیگری میآموزی، چرا خود نمیآموزی؟ برای بیماران و افراد ضعیف دارو تجویز میكنی، تا بدان شفا یابند؛ با این كه خود بیماری!
از نفس خویش آغاز كن و آن را از گمراهی باز دار و چون نفست از گمراهی رهید، حكیم خواهی بود.
در این هنگام اگر پند دهی و به گفتارت تاسی شود و آموختنت پذیرفته گردد، عذری برایت نیست...» (23) .
شقیق بلخی، یكی از بزرگان و علما بود. روزی در بغداد در مجلس وعظ از نیكی «توكل» سخن میگفت. به مردم سفارش میكرد در توكل بیشتر اندیشه كنید و بیش از اندازه به آنها بها واعتبار قائل شوید، بعد گفت: من با یك درهم به سوی بادیه خوشحال و با توكل به راه افتادم و بیش از آن یك درهم نداشتم چون دلم متكی به غیب بود، آن یك درهم را همراه خود دوباره برگردانیدم... در این میان جوانی از جای برخاست و به او گفت: از من یك سخن به صداقت بشنو.» در آن دم كه درهم به جیب میكردی، این اتكال و اعتماد به غیب، در جانت كجا بود و آن وقت این توكل در كجا بود كه به این فكر افتادی، كه یك درهم به جیب بگذاری؟ مگر آن ساعت به غیب و به اعتماد و اتكال بر خداوند، ایمان نداشتی؟ اگر ذرهای از ایمان به اتكال در جان تو بود، به آن یك درهم امیدوار نمیشدی.
شقیق وقتی كه این سخن را از جوان بشنید، در بالای منبر جانش به لرزه افتاد.
به او انصاف لیك حجت عیان است چه گویم حق به دست این جوان است (24)
پینوشـــــــــــــــــــتها:
1) بقره/44.
2) صف/2 و 3.
3) المراقبات (اعمال السنه) ، ص 286.
4) مجلۀ حوزه، شمارۀ 47، ص 82
5) فاطر/28.
6) تذكرة المتقین، ص 95.
7) بقره/44.
8) صف/2.
9) الرسالة العلیة، ص 256 و 257.
10) المراقبات، ص 287.
11) صف/2.
12) تذكرة المتقین، ص 103 و 104.
13) فضیلتهای فراموش شده، ص 78.
14) یس/59.
15) علماء معاصرین، ص 16، (مجالس المواعظ، ص 17) .
16) مجالس المواعظ (مقدمه) ، ص 17 و 18.
17) بحارالانوار، ج 73.
18) شعر از سعدی شیرازی.
19) ادب الدنیا و الدین، ص 69.
20) جامع السعادات، ج 2، ص 325.
21) همان، ج 3، ص 28.
22) شعر از ملامحسن فیض كاشانی.
23) ادب الدنیا و الدین، ص 67.
24) حكایتهای شهر عشق، ص 96 و 97.
افزودن دیدگاه جدید