مقدمه تولد حضرت زهرا سلام الله علیها

تاریخ انتشار:
پیامبرصلی الله علیه وآله چهل روز از خدیجه کبری جدا شد و اعتکاف کرد تا غذای آسمانی نازل شد و مقدّمه‏ی تولّد حضرت زهراعلیها السلام فراهم گردید.  روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم در...

پیامبرصلی الله علیه وآله چهل روز از خدیجه کبری جدا شد و اعتکاف کرد تا غذای آسمانی نازل شد و مقدّمه‏ی تولّد حضرت زهراعلیها السلام فراهم گردید. 

روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم در ابطح نشسته بود با امیرالمؤمنین علیه السلام و عمار بن یاسر و منذر بن ضحضاح و حمزه و عباس ، ناگاه جبرئیل نازل شد با صورت اصلى خود و بال هاى خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر کرد و ندا کرد آن حضرت را که اى محمد صلى اللّه علیه وآله و سلم خداوند على اعلا تو را سلام مى رساند و امر مى نماید که چهل شبانه روز از خدیجه دورى اختیار کنى؛ پس آن حضرت چهل روز به خانه خدیجه نرفت و روزها روزه مى داشت و شب ها تا صباح عبادت مى کرد و عمار را به سوى خدیجه فرستاد و گفت: او را بگو که اى خدیجه نیامدن من به سوى تو از کراهت و عداوت نیست ولیکن پروردگار من چنین امر کرده است که تقدیرات خود را جارى سازد و گمان مبر در حق خود جز نیکى و به درستى که حق تعالى به تو مباهات مى کند هر روز چند مرتبه با ملائکه خود و باید هر شب در خانه خود را ببندى و در رختخواب خود بخوابى و من در خانه ]فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدت وعده الهى منقضى گردد.

و خدیجه هر روز چند نوبت از مفارقت آن حضرت مى گریست و چون چهل روز تمام شد جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم خداوند على اعلا تو را سلام مى رساند که مهیا شو براى تحفه و کرامت من، پس ناگاه میکائیل نازل شد و طبقى آورد که دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشیده بودند و در پیش آن حضرت گذاشت و گفت: پروردگار تو مى فرماید که امشب بر این طعام افطار کن و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گفت که هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مرا امر مى کرد که در را مى گشودم که هر که خواهد بیاید و با آن حضرت افطار نماید، در این شب مرا فرمود که بر دَرِ خانه بنشین و مگذار کسى داخل شود که این طعام بر غیر من حرام است؛ پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود و در میان آن طبق از میوه هاى بهشت یک خوشه خرما و یک خوشه انگور بود و جامى از آب بهشت، پس از آن میوه ها تناول فرمود که سیر شد و از آن آب آشامید تا سیراب شد و جبرئیل از ابریق بهشت آب بر دست مبارکش مى ریخت و میکائیل دستش را مى شست و اسرافیل دستش را از دستمال بهشت پاک مى کرد و طعام باقیمانده با ظرف ها به آسمان بالا رفت.

و چون حضرت برخاست که مشغول نماز شود جبرئیل گفت که در این وقت نماز تو را جایز نیست (معلوم است کـه مراد نمازهاى نافله و مستحبّى است نه نماز فریضه چه داءب نبى و امام بر آن است که نماز را مقدم بر افطار مى دارند) باید که الحال به منزل خدیجه روى و با او مضاجعت نمائى که حق تعالى مى خواهد که در این شب از نسل تو ذریه اى طیبه خلق نماید.

پس آن حضرت متوجه خانه خدیجه شد و خدیجه گفت که من با تنهائى الفت گرفته بودم و چون شب مى شد درها را مى بستم و پرده ها را مى آویختم و نماز خود را مى کردم و در جامه خواب خود مى خوابیدم و چراغ را خاموش مى کردم در این شب در میان خواب بودم که صداى دَرِ خانه را شنیدم، پرسیدم که کیست در را مى کوبد که به غیر محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم دیگرى را روا نیست کوبیدن آن؟

آن حضرت فرمود: اى خدیجه! باز کن در را که منم محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنیدم از جا جستم و در را گشودم و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده خوابیدن مى نمود آب مى طلبید و وضو تجدید مى کرد و دو رکعت نماز به جا مى آورد و داخل رختخواب مى شد و در این شب مبارک سحر هیچ یک از این ها نکرد و تا داخل شد دست مرا گرفت و به رختخواب برد و چون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه را در شکم خود یافتم.[1]

 

تولد كودك به دعاى آخوند

مرحوم آخوند فرمود : روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهراً در همدان كارمند دولت بود ، پيش من آمد و اظهار داشت كه من فرزند و خلفى ندارم از خدا بخواه كه به من فرزندى كرامت فرمايد .

مرحوم آخوند فرمود : دلم بحالش سوخت يك مرتبه جرقه‏اى در ذهنم برق زد و سخنى برزبان آوردم كه نه در كتابى ديده بودم و نه در معالجت اطباء سراغ داشت فقط نوعى تأسى نسبت به سنت پاك پيامبر«ص» بزرگوار بود . آنگاه كه خداوند متعال مى‏خواهد نطفه زهراى مرضيه«س» منعقد گردد به پيامبر خودش ابلاغ مى‏كند كه چهل روز از همسر و خانواده خودش دور شود و پس از چهل روز به سراغ خديجه برود .

اين جدايى و فاصله انداختن لابد نكته‏اى در بر داشته است . به آن مرد گفتم من دعا مى‏كنم و در ضمن روشى را هم تيمناً به تو ياد مى‏دهم و به تو مى‏گويم تا طبق آن عمل كنى اميدوارم خداوند متعال تو را مأيوس نكند .

سپس به او گفتم وقتى به شهر خود برگشتى ، چهل روز از همسر خود جدايى اختيار كن و هرگز سراغ او نرو ولى پس از چهل روز بعد از نماز و دعا با همبستر شو . اميداست خداوند متعال عنايت فرمايد .

سالى گذشت ، روزى از درس برگشته بودم ، ديدم چند جعبه پرتقال را درون منزل گذاشته‏اند و رفته‏اند . از خادم منزل قضيه را پرسيدم . گفت يك نفر با ماشين آمد و پرتقالها را اينجا گذاشت و چون شما نبوديد گفت عصر بر مى‏گردم .

عصر آن روز منتظر بودم ديدم همان آقايى است كه سال پيش از من خواسته بود براى بچه دارشدنش دعا كنم . گفتم خوش آمديد . اين پرتقالها براى چيست؟

گفت اين پرتقالها محصول باغ خودم و شيرينى تولد فرزندم محمد است كه پارسال مرا ارشاد نموديد و طبق فرموده شما عمل كرده و خداوند متعال در اثر دعاى حضرتعالى فرزندى به من عنايت فرمود .

مرحوم آخوند فرمود : نماز خواندم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوند متعال درخواست فرد مؤمنى را اجابت فرموده است.[2]

 

[1] تاریخ پیامبران (حیاة القلوب) ۳/۲۵۵ـ۲۵۶، چاپ سرور.

[2] همچو سلمان : ص 91 .

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.