یادداشت تبلیغی

«تحلیل جامع سلوک سیاسی امام موسی بن جعفر عليه السلام»

تاریخ انتشار:
اگر بخواهیم در بیست و پنجم رجب المرجب که مقارن باسالروز شهادت امام موسی بن جعفر«عليه السلام» است ساعتی از وقت عمرمان اختصاص به آن حضرت بدهیم و با تحلیل همه جامعه از سلوک سیاسی آن حضرت سطح معرفت و شناخت ولایی خود را بالابیریم، و به پاسخ مهمترین و کلیدی ترین پرسشها خود دست پیدا کنیم، امکان پذیر نیست مگر آنکه چند نکته مهم به درستی توضیح داده شود؛
«تحلیل جامع سلوک سیاسی امام موسی بن جعفر عليه السلام»

پایگاه اطلاع رسانی بلاغد«تحلیل جامع سلوک سیاسی امام موسی بن جعفر عليه السلام»

نگارنده: «مبلغ نخبه و استاد حوزه های علمیه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

*******
اگر بخواهیم در بیست و پنجم رجب المرجب که مقارن باسالروز شهادت امام موسی بن جعفر«عليه السلام» است ساعتی از وقت عمرمان اختصاص به آن حضرت بدهیم و با تحلیل همه جامعه از سلوک سیاسی آن حضرت سطح معرفت و شناخت ولایی خود را بالابیریم، و به پاسخ مهمترین و کلیدی ترین پرسشها خود دست پیدا کنیم، امکان پذیر نیست مگر آنکه چند نکته مهم به درستی توضیح داده شود؛

*******

1-«هارون حاکم مستبد، متلون، زن باره»
فهم صحیح از سلوک و سیره سیاسی امام موسی بن جعفر «عليه السلام»، و نیز واکاوی از چگونی بازداشت امام علیه السلام در مخوف ترین زندان هارون الرشید زمان امکان پذیر خواهد بود که بدانیم امام «عليه السلام» با چه حاکمی از خلفای عباسی روبرو بوده اند، چرا که هرچند تمام حاکمان عباسی از یک جنس اند، ولی هارون در بین حاکمان عباسی سرآمد همه خلفاء در خباثت و جرم و جنایت است، چراکه:

اولا: «پیچیده فکر» می کرد و «پيچيده عمل» می نمود خنده و گریه، شادی و غم را در راستای قدرت تعریف می نمود، و از خود چنان شخصیت ((ملون)) و ((مزدوج)) بروز می داد که همیشه شخصیت واقعی وی در هاله از ابهام باقی می ماند، از همین رو ابوالفرج اصفهانی، درج 5،ص241 کتاب الاغانی می نویسد:
((هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک می ریخت و در هنگام خشم از همه ظالم تر بود)) و یا می نویسد: ((هارون هنگام شنیدن وعظ، سخت متاثر می شد هنگام استماع موسیقی چنان به طراب در می آمد که سر از پا نمی شناخت)) و همچنین در تاریخ خلفاء ص291 امده است ((روزی هارون به دیدار ((فضيل بن عیاض)) رفت و این عارف با سخنان درشت به انتقاد از اعمال ناروای وی پرداخت هارون با شنیدن این نصیح به قدر گریست که از هوش رفت، و به هوش آمد بازخواست دوباره موعظه نماید باز از هوش رفت و این چند بار تکرار شد، این گریه ها در حالی انجام می گرفت که وی دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر انان مخصوص آواز و رقص و خنیاگری بودند))

ثانیا: متظاهر ترین خلیفه عباسی به ((دین داری)) و ((دین مداری)) بود، و با بکارگیری چندتن از فقهاء و قضات دنیاپرست تمام رفتار ظالمانه و زشت خود را رنگ دینی می داد و توجیه شرعی می نمود، از همین رو در گزارش تاریخی آمده است ((هارون عاشق یکی از کنیزان پدر خود مهدی شد، کنیز گفت پدرت با من همبستر شد از این کار صرف نظر کن من زن پدر تو هستم، هارون که نمی توانست از این عشق شعله ور شده در وجودش خارج شود به قاضی((ابویوسف)) عالم دنیاپرست رو اورد و راه حال شرعی خواست آن باکمال خونسردی گفت ((گوش به حرف کنیز نکن، زیرا کنیزان راست نمی گویند:تاريخ خلفاء ص291)).

ثالثا: ((خشونت)) و ((استبداد)) یکی از خصیصه‌های دیگر هارون بود، وی با تشکیل حکومت پلیسی، و سیستم کاملا امنیتی نه تنها مخالفان را مورد شکنجه و آزار قرار می داد بلکه به راحتی حذف فیزیکی می نمود، از همین رو در تاریخ طبری، ج4، ص628 آمده است: ((عبید بزاز نیشابوری می گويد حمیدبن قحطبه غلام حلقه بگوش و جانی دربار هارون مرا خواست گفت این شمشیر را بردار و آنچه که غلام دستور می دهد انجام بده، غلام مرا به اطاقی برد که در وسط آن چاه بود و بیست نفر از پیر و جوان که همگی علوی و سادات بوندند و به زنجیر بسته بودند در آن اطاق محبوس بودند، گفت امیر المومنین هارون دستور داد همگی را گردن بزن و سرهای آنان را به چاه بینداز، و ما به سه اطاق که همه افراد سادات و علوی بودند رفتیم و شصت نفر انان را اینگونه سر بریدیم و به چاه انداختیم)).

آنچه در این یاددشت آمده صرفا برای نمونه بوده است، برای شناخت همه جانیه هارون این وحشی به معنای واقعی کلمه، شایسته است به کتاب ((تحلیل زندگانی دویست و پنجاه ساله آئمه اطهار علیهم السلام)) تالیف این جانب مراجعه شود تابیشتر به عظمت خط مشی وسلوک سیاسی امام موسی بن جعفر عليه السلام در برابر هارون واقف شویم، چرا که امام علیه السلام در برابر حاکمی اتخاذ مواضع می نمود که از نظر قدرت امپراطور و از نظر شخصیت ((ملون)) به تمام معنا بود.

*******

2-((سلوک سیاسی و اتخاذ موضع امام موسی بن جعفر عليه السلام))
پس از آنکه حاکم طرف مقابل امام موسی بن جعفر «عليه السلام» به درستی شناخته شد، جا دارد سلوک سیاسی و اتخاذ مواضع امام «عليه السلام» مورد تحلیل قرار بگیرد تا به عظمت کار و اتخاذ موضع سیاسی و مبارزا تی امام «عليه السلام» پی ببریم؛

1-((نفی مشروعیت)): هرچند قیام همه جانبه برای امام «عليه السلام» فراهم نبود ولی برای اینکه مردم بدانند حاکمیت بنی العباس مشروعیت ندارد نخستین موضع امام «عليه السلام» آن بوده است که از هرنوع همکاری باحکومت هارون نهی می نمود و کسانی که تدارک چی یا کار ترانزیتی با حاکمان عباسی می کردند آنان را از ادامه همکاری منع می نمود از همین روست:

((صفوان جمال یعنی صفوان بن مَهران که شتران زیادی داشت و از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می گذراند و از همین جهت به او جمّال می گفتند. نقل می کند که؛ روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم، آن حضرت(ع) به من فرمود: «صَفْوَانُ کُلُّ شَیْ ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً» ای صفوان همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیزسؤال کردم: فدایت شوم آن چیست؟ امام(ع) فرمود:«إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ » اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می دهیعرض کردم:《وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی》به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم.چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم امام(ع) فرمود: «یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟» آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: فدایت شوم. آری امام(ع) فرمود: «أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟» آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟گفتم: آری. امام(ع) فرمود:مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.صفوان می گوید: فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا بعد از این گفتگو با امام کاظم (ع)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت: به من گزارش داده اند که تو شترهای خود را فروخته ای، چرا این کار را کرده ای؟ گفتم: آری فروختم چون پیر و ناتوان شده ام و غلامانم از عهده این کار برنمی آیند هارون عصبانی شد و گفت:هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ هرگز هرگز می دانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ایبه او گفتم:مَا لِی وَ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ؟ من را با موسی بن جعفر چکار؟ هارون گفت:دَعْ هَذَا عَنْکَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ:بس است دیگربه خدا قسم اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را می کشتم.(رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸)

2-((نفوذ در حاکمیت)): برای اینکه فشار امنیتی-سیاسی، نسبت به شیعیان کاسته شود امام «عليه السلام» شیعیان باهوش، کاردان را در بدنه اصلی حکومت به شدت پلیسی هارون جا دارد بگونه ای که ((علی بن یقطین)) به عنوان نخست وزیر، ((عبدالله بن سنان بن طریف)) وزیر دارایی، ((حفص بن غیاث)) قاضی بغداد ((محمدبن اسماعیل بزنطی)) به عنوان وزیر توانستند در حکومت راه پیداکنند، از همین رو علي بن يقطين از حضرت موسي بن جعفر (ع) اجازه خواست كه اگر صلاح بدانند از شغل وزارت كناره‌گيري كند آن جناب اجازه نداد و فرمود:

((لاتفعل فان لنا بك انسا و لاخوانك بك عزاً و عسي ان يجبر الله بك كسراً و يكسر بك نائره المخالفين عن اوليائه يا علي كفاره اعمالكم، الاحسان الي اخوانكم، اضمن لي واحده اضمن لك ثلاثاً، اضمن لي ان لاتلقي احداً من اخوانك الاقضيت حاجته و اكرمته و اضمن لك ان لايضلك سقف سجن ابداً و لاينالك حد السيف ابداً و لايدخل الفقر بيتك، يا علي من سر مؤمنا فبالله بداً و بالنبي (ص) ثني و بناثلث(.بحارالانوار، ج 15، ص 220 )

علي! اين كار را نكن ما به تو انس و الفت داريم (هر گاه به آن طرف گذارمان بيافتد) برادرانت نيز به واسطه مقام ظاهريت عزتي دارند شايد به وسيله تو خداوند رفع يك گرفتاري را بنمايد و آتش كينه مخالفين را فرو نشاند. علي! كفاره خدمت در چنين دستگاهي نيكي برادران ايماني است، اگر تو انجام يك كار را به عهده بگيري من سه چيز را برايت ضمانت مي‌كنم، پيمان ببندي كه هر يك از برادران ديني خود را ملاقات كردي حاجتش را برآوري و نسبت به او نيكي كني من نيز ضامن مي‌شوم كه هيچ‌گاه روي زندان را نبيني و شمشير به رويت كشيده نشود و به فقر و تنگدستي مبتلا نشوي، علي! هر كس مؤمني را شادمان كند اول خدا و بعد پيغمبر (ص) و در مرتبه سوم ما را مسرور و شادمان كرده))

3-((حمایت اقتصادی)): سیاست مشترک حاکمیت ((اموی، مردانی، عباسی)) در فلج ساختن هسته مقاومت شیعیان و علویون فشاری اقتصادی و محروم کردن آنان از امکانات مالی و معیشتی بوده است چون می دانستند اگر شیعیان از امکانات اقتصاد برخوردار شوند می توانند نیروهای خود را متشکل ساخته و قیام مسلحانه نمایند، امام موسی بن جعفر عليه السلام با نفوذ دادن شیعیان کاردان و با هوشی چون علی بن یقطین به حمایت مالی شیعیان می پرداختند از همین رو در گزارش آمده است: 

((على‏ بن‏ يقطين همه ساله عده‏ اى را به نيابت از طرف خود، به زيارت‏ خانه خدا مى‏ فرستاد و به هركدام ده تا بيست هزار درهم مى‏ پرداخت، تعداد آنان بالغ بر 150 نفر و گاهى بالغ بر 250 و يا 300 نفر مى ‏شد.(همان،ص433)اين عمل، با توجه به اهميت و فضيلت خاص عمل حج در آيين اسلام، بى شك نمودار ايمان و پارسايى ويژه على‏ بن يقطين به شمار مى‏ رود، ولى با در نظر گرفتن تعداد قابل توجه اين عده، و نيز با نگرش به مبالغ هنگفتى كه على به آنان مى‏ پرداخته، مسئله، عمق بيشترى پيدا مى‏ كند. اگر از گروه نايبان حج و مبلغى كه به آنها پرداخت مى‏ شد، ميانگين بگيريم و مثلاً تعداد آنان را 200 نفر در سال، و مبلغ پرداختى را ده هزار درهم بگيريم، جمعاً مبلغى در حدود دو ميليون درهم را تشكيل مى‏ دهد. از طرف ديگر، اين مبلغ كه هر سال پرداخت مى‏ شد، مسلماً گوشه‏ اى از مخارج ساليانه على بن يقطين و از مازاد هزينه‏ هاى جارى و باقيمانده پرداخت حقوق مالى مثل زكات و خمس و ساير صدقات مستحبى و بخشش ها و امثال اينها بوده است. با اين حساب تقريبى، جمع عوايد على بن يقطين چه مقدار مى ‏بايست باشد تا كفاف اين مبالغ را بدهد؟ در ميان دانشمندان شيعه ظاهراً «مرحوم شيخ بهائى» نخستين كسى است كه به اين مسئله توجه پيدا كرده است. او نكته لطيف اين مطلب را چنين بيان مى‏ كند: گمان مى‏ كنم امام كاظم(عليه‏ السلام) اجازه تصرف در خراج و بيت‏ المال مسلمانان را به على بن يقطين داده بود و على از اين اموال، به عنوان اجرت حج، به شيعيان مى‏ پرداخت تا بهانه‏ اى براى ايراد و اعتراض به دست مخالفان ندهد.(تنقیح الرجال، ج2، ص317) 

بنابراين عمل اعزام نواب حج، در واقع يك برنامه حساب شده و منظم بود و على، زير پوشش اين كار، بنيه اقتصادى شيعيان را تقويت مى‏ نمود. مؤيد اين مطلب اين است كه در ميان نواب حج، شخصيت هاى بزرگى مثل «عبدالرحمن بن حجاج» و «عبدالله بن يحيى كاهلى»(جامع الروایة، ج1، صص447) به چشم مى‏ خوردند كه از ياران خاص و مورد علاقه امام بودند و طبعاً مطرود دستگاه حكومت و محروم از مزايا!.(اختیار معرفة الرجال، صص435)

*******

3-((راز وعلت زندانی شدن امام موسی بن جعفر عليه السلام))
هر چند هارون از حاکمیت امپراطوری برخوردار بود ولی به علل مختلف تحمل امام موسی بن جعفر عليه السلام برایش سخت و کشنده بوده است از همین رو اقدام به زندانی کردن امام کاظم «عليه السلام» نمود.

نخستین علت احساس ((حقارت)) و ((خود کم بینی)) در برابر نفوذ ((معنوی و قلبی)) امام‌ «عليه السلام» بوده است، چرا که بنی العباس از نوادگان عبدالله عباس بودند اما قداست و حرمتی در بین مردم نداشتند بلکه مردم آنان را گروه تمامیت خواه و فرصت طلب می دانستند ولی اهل بیت علیهم السلام به دلیل انتساب به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم حرمت و قداست ویژه ای داشتند در عمق جان و قلب امت اسلامی راه داشتند، بنی العباس نه تنها احساس حقارت می کردند بلکه در آتش حسادت می سوختند از همین در گزارش آمده است: «هارون الرشید» که در رمضان سال 179 به قصد عمره به مکه می‌ رفت در سر راه خود به مدینه آمد و وارد روضه رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) شد. وی برای جلب توجّه مردم به منظور این که رابطه نسبی خویش با رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) را به رخ آنها بکشد، پس از زیارت مرقد مطهر، به پیامبر این چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَابْن‏ عَمٍّ»؛ (سلام بر تو ای رسول خدا ای پسر عمو). در این هنگام موسی بن جعفر«عليه السلام» که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمد و خطاب به رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) گفت: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَبَةَ»؛ (سلام بر تو ای پدر). با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید و خطاب به امام کاظم«عليه السلام» گفت: «هذا َالْفَخْرُ يا اَبَالحَسَن جدّاً»؛ (این مایه افتخار است ای ابو الحسن). پس از آن بود که دستور توقیف آن حضرت را داد. آنگاه هارون رو به یحیی بن جعفر کرده و گفت: «أَشْهَدُ أَنَّهُ أَبُوهُ حَقّاً)) ؛ (قبول دارم که رسول خدا حقاً پدر اوست((الکامل، ج6، ص164، الاحتجاج، ج2، ص165))

زندانی شدن امام پس از آن، نشان می‌ دهد که این، یک حرکت سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم«عليه السلام» خطراتی را برای هارون در بر داشت .


و در نقل دیگر آمده است ((هارون در گفتگویی از سر حقارت از امام پرسید چرا خود را فرزندان پیامبر می خوانید در حالی که فرزندان علی هستید؟ امام فرمود: هر گاه پیامبر زنده گردد و خواهان ازدواج با دختر شما شود آیا درخواست او را اجابت می کنید؟ هارون گفت :البته! چه افتخاری بالاتر از این؟! امام فرمود: ولی اگر چنین درخواستی -بر فرض محال- نسبت به دختران من انجام گیرد من اجابت نمی کنم.هارون: چرا؟!! امام فرمود زیرا دختران من اولاد او هستند و نسبت آنان از طرف پدر به او می رسد. از این گذشته، قرآن عیسی بن مریم را از ذریه ابراهیم خلیل می شمارد در حالی که وی از طرف مادر یعنی مریم به ابراهیم می پیوندد.
قرآن درباره نسل ابراهیم می فرماید: «و وهبنا له إسحاقَ و یعقوبَ کلاًّ هدینا و نوحاً هیدنا من قبل و من ذرّیته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین»، «و زکریا و یحیی و عیسی و إلیاس کلٌّ من الصالحین»[انعام: 84 و 85.]آنگاه امام افزود: پیامبر در روز مباهله مأمور شد که به مسیحیان نجران بگوید: «تعالوا ندع أبنائنا و أبنائکم... » و از دو طرف خواست با فرزندان خود به مباهله بپردازند و در آن روز جز «حسنین» کسی را به صحنه مباهله نیاورد. آیا این گواه بر ذریه بودن آنان برای رسول خدا نیست ((توحید صدوق، ج1، باب 7، حدیث 9 و تحف العقول، ص 404 و احتجاج، ج 2، ص 335-340))

دومین علت بازداشت و زندانی کردن امام کاظم «عليه السلام» ((احساس ناامنی)) بوده است، چراکه هارون دریافته بود همه مخالفین را سرکوب و یا خریده است، تنها کسی که امکان معامله با وی وجود نداشت و خطر بالقوه برای امپراطوری وی محسوب می شد امام موسی بن جعفر عليه السلام بود، چرا که از طریق مامورین امنیتی نیز دریافته بود ارادتمندان امام تا بدنه حکومت راه پیداکرده اند، تنها مشکل هارون آن بوده که نمی توانست این اتهام را ثابت کند از همین رو درگزارش آمده است: ((هارون الرّشید لباس هایی به عنوان قدردانی و گرامیداشت علی بن یقطین، برای او فرستاد، که از جمله ی آنها لباس فاخر و سیاه رنگ از نوع «خَزّ» طلاباف و گرانبها بود.علی بن یقطین مطابق معمول که خمس اموالش را نزد امام کاظم(ع) می برد، آن لباس ها را همراه خمس اموالش توسّط غلامش به خدمت امام کاظم(ع) فرستاد و تقدیم کرد.

امام کاظم(ع) آنها را قبول کرد، و سپس آن لباس فاخر شاهانه و طلاباف را توسّط فرد دیگری به علی بن یقطین بازگردانید، و در نامه ای برای وی نوشت که: «این لباس مخصوص را نزد خود نگهدار و از دستت خارج نکن که روزی جریانی پیش می آید که به وجود آن نیاز شدید پیدا می کنی».علی بن یقطین، حیران شد، که چه راز در پشت پرده هست، ولی طبق دستور امام آن لباس را در جای مورد اطمینان نگه داشت.

مدّتی از این جریان گذشت، بین علی بن یقطین و خادم مخصوصش، کدورتی پیش آمد و آن خادم از خانه ی او بیرون آمد تا این که در فرصتی مناسب خود را به هارون الرّشید رسانید و از «علی بن یقطین» سعایت و سخن چینی کرد و به هارون گفت: «علی بن یقطین به امامت موسی بن جعفر(ع) اعتقاد دارد و خمس مالش را در هر سال برای او می فرستد، و از جمله فلان لباس فاخر طلاباف را که شما امیر مؤمنان به او داده بودید، آن را در فلان وقت برای موسی بن جعفر(ع) فرستاده است.»هارون سخت خشمگین شد و بی درنگ علی بن یقطین را جلب کرد، و با تندی به او گفت: «آن لباس خزّی سیاه را چه کردی؟!»علی بن یقطین: «آن را در کیف مخصوصی گذاشته ام و خوشبو نموده ام و صبح و شام به عنوان تبرّک، آن را باز می کنم و به آن می نگرم و سپس به جای خود می گذارم». هارون: هم اکنون آن را به اینجا بیاور.

علی بن یقطین: بسیار خوب، همان دم یکی از غلامان را فرستاد و به او گفت: به فلان خانه برو و فلان صندوق را باز کن، و کیف مخصوص را به اینجا بیاور. غلام رفت، همان را یافت و نزد هارون آورد، هارون آن را گشود و آن لباس فاخر مخصوص را در میان آن دید که خوشبو شده و در جای بسیار خوبی نگهداری می شود، خشمش فرو نشست و به علی بن یقطین گفت: آن را به جای خود برگردان و دیگر هرگز سعایت (و گزارش ناجوانمردانه ی) افراد را درباره تو قبول نمی کنم، علاوه بر آن دستور داد جوایزی به علی بن یقطین دادند و مقرّر داشت که هر سال این جوایز را به او بدهند و سپس دستور داد تا به آن غلام سعایت کننده، هزار شلّاق بزنند. که وقتی زیر شلّاق قرار گرفت، در پانصدمین شلّاق، جان سپرد. (اعلام الوری، ص ٢٩٣)
و در گزارش دیگر آمده است: روزی علی بن یقطین به امام موسی کاظم (علیه‌السلام) نوشت: «روایت درباره وضو مختلف است و هر فرقه ای به گونهای خاص وضو می گیرند. می خواهم به خط مبارک خود مرا از حقیقت وضو آگاه نمایی و بنویسی که چگونه وضو بگیرم».

امام (علیه‌السلام) در پاسخ وی نوشت: «تو را امر میکنم که سه مرتبه صورت خود را بشویی و دستها را از سر انگشتان تا آرنج سه مرتبه بشویی و تمام سر را مسح کنی و ظاهر دو گوش را مسح کنی و پاها را تا ساق بشویی. درست مانند سنی ها».
همین که نامه امام (علیه‌السلام) به علی رسید بسیار تعجب کرد و با خود گفت: «عجب! این نوع وضو گرفتن بر خلاف روش ائمه معصومین (علیه‌السلام) است و من مطمئن هستم که این گونه وضو ساختن خلاف شرع است؛ لیکن چون امام مرا به این روش دستور داده است مخالفت نمی کنم تا اینکه سر آن برایم روشن شود».

از آن به بعد علی بن یقطین مانند سنی ها وضو می گرفت! مدتی نگذشته بود که مخالفان شیعه به هارون گفتند: «ای هارون! علی بن یقطین رافضی (شیعه) است و او در دستگاه خلافت تو نفوذ کرده تا اهداف موسی بن جعفر را محقق سازد»
هارون الرشید در خلوت با بعضی از خواص خود گفت: « به من اطلاع داده اند که علی شیعه می باشد در حالی که او وزیر من است و من نمی دانم چگونه از حقیقت امر آگاه شوم.» مشاوران جواب دادند: « او را آزمایش کن تا اطمینان حاصل کنی ». گفت: « چگونه؟ » گفتند: « شیعه با سنی در وضو مخالف است. در پنهانی او را زیر نظر بگیر و ملاحظه نما که آیا به روش سنیها وضو می گیرد یا به گونه شیعیان ».

هارون این سخن را پسندید. پس علی را طلب کرد و او را در یکی از نقاط نزدیک به خود به کار گماشت، به گونه ای که روز و شب در همان محل باشد و به غیر از یک نفر کسی را در خدمت او نگذاشت. همین که موقع ظهر فرا رسید، غلام آب وضو را برای علی بن یقطین حاضر نمود و درب را بست و رفت. علی بن یقطین به همان روشی که امام (علیه‌السلام) دستور داده بود وضو گرفت و به نماز مشغول گشت. هارون که از روزنه و سوراخ اتاق، مراقب اوضاع بود، پس از تمام شدن وضو و نماز علی نزد او آمد و گفت: «هر که تو را رافضی می داند غلط می گوید» و داستان سخنچینان را نقل کرد. آن گاه گفت: «بعد از این سخن کسی را درباره تو نخواهم پذیرفت و تو همواره وزیر والامقام من خواهی ماند». در اینجا بود که علی بن یقطین به سر نامه امام آگاه گشت. فردای آن روز نامه ای از امام (علیه‌السلام) رسید که طریق وضو صحیح و موافق روش معصومین (علیه‌السلام) در آن نگاشته شده بود و تاکید کرده بود که از حالا به بعد باید مانند شیعیان وضو بگیری. زیرا آنچه بر تو می‌ترسیدم گذشت و از این به بعد در امان هستی. (اعلام الورای، ص305))

هرچند این اتهامات ثابت نمی شد ولی هارون را نسبت به امام موسی بن جعفرعلیه السلام حساس کرده بود که وی ساکت ننشته است بلکه بانفوذ در حاکمیت قصد براندازی هوشمندانه ای دارد که می خواهد باکمترین هزینه هارون را ازعریکه قدرت پایین بیاورد، .همین امر موجب شد هارون امام علیه السلام را بازداشت نماید

علت سوم ((سعایت نزدیکان امام علیه السلام)) نزد هارون بوده است، چراکه شیخ مفید در ارشاد روایت می‌کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود «امین» را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می‌داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود؛ و اگر ناچار می‌خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می‌دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می‌خواهم که می‌خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می‌خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.((الارشاد، ص279)

*******

3-((راز شهادت امام موسی بن جعفر عليه السلام))

در اینکه چرا باوجود زندانی بودن امام کاظم علیه السلام، هارون اقدام به مسموم کردن وبه شهادت رساندن آن حضرت نمود، گزارشات تاریخی حکایت از این داردکه ((نفوذ معنوی)) امام علیه نسبت به زندانبانان علت به شهادت رسیدن آن حضرت بوده است چراکه قصد هارون ازبازداشت امام علیه السلام آن بوده است که مانع ازنفوذ آن حضرت شود ولی زندان نتیجه عکس داده بود وامام درهر زندانی قرار می گرفت، زندانبان بعد ازمدت کوتاهی شیفته معنویت امام علیه السلام می شد، ازهمین رو در گزارش تاریخی آمده است:

((در سال 179 وقتی هارون عازم حج شد، نخست به مدینه رفت. وی در این سفر امام(ع) را دستگیر نمود و حضرتشان را با نقشه‌ای حساب شده به سمت بصره فرستاده و دستور داد تا ایشان را به عیسى بن جعفر، حاکم بصره تسلیم نمایند. امام(ع) یک سال در زندان عیسی بود و هارون از او می‌خواست تا امام را به شهادت برساند، اما عیسی – با توجه به حالات معنوی امام – از این دستور استنکاف می‌کرد.به دنبال آن بود که هارون مأمورى فرستاد تا حضرتشان را از زندان عیسی(ع) خارج کرده و به بغداد برده و به فضل بن ربیع تسلیم نماید. امام مدتى طولانى نیز تحت نظر فضل به سر برداو مجدداً از فضل بن ربیع خواست که حضرتشان را به شهادت برساند
اما او نه تنها از این دستور استنکاف می‌کرد، بلکه به دلیل حالات معنوی ایشان، تلاش می‌کرد تا سخت‌گیری چندانی نداشته باشد.
به دنبال امتناع فضل بن ربیع از کشتن امام(ع)، هارون از وی خواست تا حضرت را به فضل بن یحیى تسلیم کند. فضل بن یحیی نیز حضرتشان را در یکی از حجره‌های منزلش زندانی کرد و نگهبانی بر ایشان گماشت، اما به همان دلایل یاد شده، سخت‌گیری زیادی نسبت به آن حضرت نداشت و نیز از دستور هارون مبنی بر کشتن ایشان خودداری می‌کرد.

با برآورده نشدن انتظارات هارون در سخت‌گیری بر امام(ع) و یا شهادت شان توسط فضل بن یحیی، هارون خشمگین شد و هم با کمک عوامل خویش فضل را زیر باران تازیانه قرار داده و او را در منبر لعن کرد و به مردم نیز دستور داد تا او را لعن کنند. او هم‌زمان فرمان داد تا امام(ع) را به سندى بن شاهک تسلیم کند. زندان سندی وضعیت دشوارتری داشت و سرانجام به شهادت حضرتشان منتهی شد.((شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 239 ص 240.،، ج‏2، ص 240- 241. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 414))

با توجه به مطالب بالا، می‌توان گفت امام کاظم(ع) در طول مدتی که در زندان هارون بود، شکنجه‌های روحی و جسمی را تحمل نموده‌اند. لذا در زیارت‌نامه حضرت‌شان(ع) این‌گونه به وی سلام داده شده است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَر ... وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ‏ بِحَلَقِ الْقُیودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کمَا صَبَرَ عَلَى غَیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ فِیک غُصَصَ الْکرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاک‏»؛ بحار الأنوار، ج ‏99، ص 17] خدایا درود فرست بر محمّد و اهل‌بیتش و درود فرست بر موسی بن جعفر ... که به بلا و صبر خوگرفته است، به ستم پایمال شده و به بی‌عدالتی دفن شده و در عمق زندان‌ها و تاریکی‌های زیرزمین‌ها مورد عذاب قرار گرفته بود، با ساق کوبیده به حلقه‌های زنجیرها و جنازه‌ای که با خواری و سبکی وفاتش را اعلام می‌کردند، بر جدّش مصطفی و پدرش مرتضی و مادرش سرور بانوان وارد می‌شود در حالی‌که با ارثی غصب شده و حکومتی ربوده و فرمانی مغلوب و خونی خواسته و زهری نوشانده. خدایا! همان‌طور که موسى بن جعفر (ع) بر خشم برخاسته از تحمل سختى‌ها صبر کرد ...».
((جهت بسط کامل تحلیل به کتاب تحلیل جامع زندگانی250 ساله آئمه اطهار سلام علیهم اجمعین تالیف این جانب مراجعه شود))

*******

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.