یادداشت تبلیغی| قسمت اول:

«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»

تاریخ انتشار:
اگر بخواهیم در نهم ربیع الاول «1445»که ادامه روز امامت حضرت مهدی علیه السلام پس از شهادت پدرش امام حسن عسکری علیه السلام است شناخت و معرفت لازم پیدا کنیم در صورتی چنین معرفتی حاصل می شود که بتوانیم پرسش هایی که در زمینه امامت طولانی آن حضرت وجود دارد را بشناسیم و پاسخ آن پرسش ها را بدانیم.
«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ، «تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»| «قسمت اول»

نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

***********
اگر بخواهیم در نهم ربیع الاول «1445»که ادامه روز امامت حضرت مهدی علیه السلام پس از شهادت پدرش امام حسن عسکری علیه السلام است شناخت و معرفت لازم پیدا کنیم در صورتی چنین معرفتی حاصل می شود که بتوانیم پرسش هایی که در زمینه امامت طولانی آن حضرت وجود دارد را بشناسیم و پاسخ آن پرسش ها را بدانیم، از همین رو در این یادداشت به تحلیل «پرسش و پاسخ های کلیدی» در راستای امامت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء خواهیم پرداخت.

***********

1-«دلیل ضرورت استمرار امامت»
نخستین پرسش این است چه دلیلی وجود دارد «امامت» پس از نبوت تاظهور عالم قیامت استمرار کند و در همه ادوار و زمان حتما امام حی و زنده وجود داشته باشد؟ 
در پاسخ به این پرسش دلایل متعددی کلامی و عقلی وجود دارد ما در این یادداشت تنها سه دلیل عقلی و کلامی را در پاسخ به این پرسش تقریر و توضیح می دهیم؛

دلیل اول «واسطه فیض» 
برهان اول بر استمرار امامت، «واسطه فیض بودن» امام علیه السلام است‌؛ به این معنا هر چند خداوند متعال بدون هیچ واسطه ای می تواند در عالم هستی تصرف کند فیض و برکات معنوی و مادی آن را در سراسر کائنات ساری و جاری کند، ولی اراده حضرت حق بر این تعلق گرفته که توسط «وسائط اسباب» فیضش را به عالم هستی از جمله انسان ساری و جاری نماید، از همین رو به حکم عقل و نقل (آیات ۳۰ و ۲۱۳ سوره بقره) تنها واسطه فیض معنوی در هر عصر و زمانه ای انسان کاملی است که خود وصل به عالم قدس است و سرشار از فیوضات معنوی از عالم بالا و عالم معنا است که واسطه بین خلق و خالق، غیب و شهادت می شود و دستگیری از بندگان الهی می کند.

از همین روست که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ وَ سَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ مَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ أَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ اللَّهُ‏ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏ وَ بِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ* وَ بِنَا يَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا قَالَ ع وَ لَمْ تخلو [تَخْلُ‏] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ قَالَ سُلَيْمَانُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ قَالَ كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ؛ ما امامان، امان اهل زمین هستیم؛ چنان که ستاره ها امان اهل آسمان اند. ماییم که خدا بوسیله ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمین نیفتد. جز با اجازه او و براى ما آن را نگهداشته تا بر اهلش موج نزند و براى ما باران ببارد و رحمت خویش نشر کند و زمین برکات خود را بیرون دهد. اگر امام در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می برد. از روزى که خدا آدم را آفرید، خالى از حجت نیست که یا ظاهر و مشهور بوده است و یا غایب و مستور و تا قیامت هم خالى نمی ماند. او، حجت خدا است. اگر چنین نباشد، خدا را نمی پرستند. سلیمان، راوى حدیث، می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: چگونه مردم از امام غائب بهره مند شوند؟ فرمود: چنان که با آفتاب پس ابر بهره مند می شوند». ( الأمالی شیخ صدوق،، ص 186، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 هجرى شمسى»

پس از این توضیح دقیق نتیجه می گیریم اگر امامان معصوم ـ و در عصر حاضر امام زمان (عج) و امور عالم خلقت ـ از جمله زمین و ساکنان آن ـ را بر عهده نمی گرفتند؛ امور زمین و مردمش از هم می پاشید. بنابراین باید واسطه بین آفریننده و پدیده های مادی، کسی باشد که دارای خلقت مادی و جسمانی و علاوه بر آن دارای درجه ای از شرافت معنوی باشد که شایستگی ارتباط بین آفریننده و آفریدگان را احراز کند و چنین افرادی جز خلفای ذات مقدس پروردگار (پیامبران و جانشینان آنان) کسی نمی تواند باشد.

دلیل دوم؛ «قاعده لطف» 
دلیل دوم بر ضرورت استمرار امامت بعد از نبوت «قاعده لطف» است، به این معنا اگر بخواهد نسبت به هدف و غرض از خلق و آفرینش انسان که وصال و لقاء و قرب الهی است، نقض غرضی پیش نیاید، به حکم عقل برخداوند متعال لازم و واجب است هرآنچه که موجب قرب انسان به ذات اقدس، و موجب بعد و دوری از معصیت می شود برای انسان فراهم نماید، و لطف به این معنا در این است همانگونه که حق تعالی از آغاز خلقت هرگز زمین را از حجت خودش که انبیاء الهی است خالی نگذاشته است بعد از نبوت نیز زمین را ازحجت خودش از امام که عهده دار «ریاست عامه الهی درامور دین و دنیاست» و موجب حراست از دین خدا، تربیت نفوس مستعد انسانی، حفظ و بقای مذهب، وجود الگو در جهت پیشرفت بشر می شود خالی نگذارد. 

از همین روست شیخ شهاب الدین سهروردی در اثبات وجود حضرت ولی عصر(ع) از طریق قاعده لطف می گوید: 
«در جهان هیچ گاه از حکمت و از وجود کسی که قائم به حکمت باشد و نشانه های خداوند نیز در او باشد، خالی نبوده است. این چنین کسی خلیفه خداست در زمین و تا زمین و آسمان برپاست چنین خواهد بود ... پس در هر زمان اگر چنین شخص باشد که خدایی و نمونه کامل علم و عمل است، ریاست جامعه با اوست و او خلیفه خداوند در روی زمین است و زمین هیچ گاه از چنین انسانی خالی نخواهد بود... اینکه می گوییم ریاست با اوست ،مقصود الزام حکومت ظاهری او نیست؛ بلکه گاه امام خدایی، حکومت تشکیل می دهد و آشکار است و مبسوط الید و گاه در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می برد. این امام همان کسی است که مردم او را قطب زمان «ولی عصر» می نامند. ریاست جامعه با این انسان است؛ اگر چه نشانی از او در دست نباشد. البته اگر این رئیس ظاهر باشد و در راس حکومت قرار گیرد، زمان نورانی خواهد شد.(مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۲ ،ص ۲۱و۲۲) چنان که شیخ طوسی می گوید: اصل وجود امام ، لطف است و تصرف آن حضرت لطف دیگر و این ما هستیم که موجب غیبت آن حضرت شده ایم (عدمه منّا). (کشف المراد ، ص ۳۶۳)

دلیل سوم؛ «قاعده احتمالات»
دلیل سوم عقلی بر امامت حضرت مهدی سلام الله علیه «قاعده احتمالات» است‌، شهيد صدر(رحمة الله عليه) درباره اثبات وجود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از راه «حساب احتمالات» مى فرمايد:
«قضيه مهدى(عجل الله تعالی فرجه) حقيقتى است كه امت اسلامى در طول قرن ها با آن زندگى نموده است و خصوصا در طول هفتاد سال سُفرا و نواب خاص حضرت(عجل الله تعالی فرجه) در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذكر داده اند، در حالى كه هيچ كس در اين مدت حرف خلافى از آنها نشنيده است. آيا انسان مى تواند باور كند كه دروغى بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال؛ بلكه قرن ها دوام آورد و يا چهار نفر به عنوان نايب آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه) بر او اتفاق داشته باشند بدون آنكه هيچ گونه شك و ترديدى براى كسى پديد آيد و بدون آنكه بين آن چهار نايب كمترین علاقه خاصى وجود داشته باشد تا مجوز توافق بر كذب شود.

از قديم الايام گفته شده كه ريسمان دروغ كوتاه است و نيز منطق حيات و زندگانى ثابت مى كند كه از جهت علمى و به حساب احتمالات محال است كه دروغى به اين شكل بتواند دوام آورده و اطمينان تمام امت را جلب نمايد: (بحث حول المهدي(عج)، الصدر، ، ص 109 و 110»

***********

2-«دلایل قرآنی بر امامت حضرت مهدی علیه السلام» 
پرسش دوم این است چگونه می شود با اینکه نام حضرت مهدی علیه السلام در قرآن نیامده است به امامت آن حضرت باور اشته باشیم؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت:

اولا؛ اگر میزان به باورها این باشد اگر فرعی از فروعات، اصلی از اصول دین در قرآن آمده است باور کنیم و اگر نیامده باشد آن را نپذیریم و بدعت بدانیم، پس باید اکثر دستورات و باورهای دینی را بدعت بدانیم به عنوان مثال هر چند اصل حکم نماز در قرآن آمده است ولی کمیت نماز «دو رکعت صبح، سه رکعت مغرب، چهار رکعت ظهر، عصر، و عشاء» و کیفیت نماز در قرآن نیامده است، در حالی که کمیت و کیفیت نماز از باورهای ضروری دین است که مسلمین هر روز به آن عمل می کنند، و این باورهایی است که از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل ‌بیتش که ثقل اصغراند به امت اسلامی آموزش داده شده است و کلیات نماز که در قرآن آمده است با این کیفیت و کمیت برای امت اسلامی ‌‌تفسیر نموده اند، امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همین حکم را دارد برفرض اینکه در قرآن نیامده باشد در روایات از پیامبر و اهل بیت آمده است و همین برای اثبات باورمندی به امامت حضرت مهدی کفایت می کند.

ثانیا؛ هرچند به صورت تفصیلی نام حضرت مهدی در قرآن نیامده است ولی ایات متعدی، مانند سوره های: مائده/56 [وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏]، مجادله/22 [لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون‏]، صافات / 173 [وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون‏]، انفال / 7 [وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ ]، قصص/ 5 [وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين‏]، نور/ 55 [وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏]، توبه / 32 - 33 [يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ - هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏]، فتح / 28 [هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيدا]، صف / 8 - 9 [يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ - هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏] و ... . (لطف الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج 2 - 1، ج 2، ص 156 - 160، انتشارات جامعه مدرسین)

که به نوعی دلالت بر زنده بودن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کند و در تفسیر روایاتی ذیل این آیات آمده است و این آیات تطبیق بروجود مقدس آن حضرت شده است، از همین رو ست مرحوم کلینی رضوان اللّه علیه در کتاب کافی ازامام جواد علیه السلام روایت کرده است که شما شیعیان برای اثبات امامت حضرت مهدی به سوره قدر احتجاج کنید«، زیرا در سوره قدر آمده است، هر سال لیلت القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل می کنند. وقتی فرشتگان، احکام و امور را به زمین می آورند، باید آن را به کسی بسپارند. چون افراد عادی نمی توانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهمان دار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است؛ بنابراین با توجه به روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد، از نظر قرآن، در شب قدر که همه فرشتگان به همراهی جبرئیل سلام اللّه علیه یا روح، مقدّرات امور را نازل می کنند، باید آن را به کسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گیرنده این امور وجود مبارک ولی عصر است(ثقة الاسلام کلینى، اصول کافی ج1،ص246)

***********

3-«دلیل روایی برامامت حضرت مهدی علیه السلام»
پرسش سوم این است که ایا از منظر احادیث می توان دلیلی بر اثبات امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقامه نمود؟ 

در پاسخ باید گفت درمنابع روایی شیعه نزدیک به شش هزار حدیث، و در منابع روایی اهل سنت بیش از پنجاه حدیث بر اثبات وجود مقدس امام زمان علیه السلام روایت شده است، و به دلیل متواتر بودن احادیث، اصل اعتقاد به مهدویت نقطه مشترک بین همه فرق اسلامی است هرچند ممکن است در جزئیات اختلافی وجود داشته باشد، برای آشنایی و شناخت بیشتر با این دلیل نقلی چند حدیث به عنوان نمونه، البته بیشتر از منابع اهل سنت در اینجا می اوریم؛

1- جابر بن سمره از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل می‌کند که فرمود: «لا یزال الدین قائماً حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثناعشر خلیفه، کلهم من قریش»: «همواره این دین تا روز قیامت باقی است، تا دوازده نفر خلیفه که تمامشان از قریش‌اند بر شما خلافت کنند.» (البخاری، 4/161).

2- علی رضی الله تعالی عنه نقل می‌کند: «لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلاً من اهل‌بیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً»: «اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز، خداوند مردی از اهل‌بیتم را برانگیزد. او زمین را پر از عدل و داد کند همان‌گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد.» (سنن ابوداود، 4/107).

3- ام‌سلمه از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که فرمود: «المهدی من ولد فاطمه(س)»: «مهدی از فرزندان فاطمه(س) است.» (سنن ابن‌ماجه، 2/1368).

4- «المهدی منا اهل‌البیت، یصلحه الله فی لیله»: «مهدی از ما اهل‌بیت است که خداوند (در ظهور) او را در یک شب اصلاح نماید.» (همان، 2/1367).

5- هم‌چنین ثوبان از پیامبر اکرم(ص) روایت می‌کند: «... ثم یجیء خلیفه الله مهدی، فاذا سمعتم به فأتوه فبایعوه، فانه خلیفه الله المهدی»: «... خلیفه‌ی خدا حضرت مهدی می‌آید، پس هنگامی‌که شنیدید نزد او بشتابید و با او بیعت کنید که او خلیفه‌الله «مهدی» است.» (همان، 2/530).

6- از پیامبر گرامی اسلام(ص) روایت شده است که فرمود: «لا تزال طائفه من امتی تقاتل علی الحق حتی ینزل عیسی بن مریم(ع) عند الطلوع الفجر ببیت‌المقدس، ینزل علی المهدی و یقول المهدی: تقدم یا نبی‌الله، فصل بنا، فیقول: هذه الامه امراء بعضهم علی بعض»: «طایفه‌ای از امت من همواره برای دفاع از حق می‌جنگند تا عیسی بن مریم به هنگام طلوع فجر در بیت‌المقدس فرود می‌آید، آن‌گاه به نزد مهدی می‌آید، پس مهدی می‌گوید: ای پیامبر خدا، جلو بایست و برای ما نماز بگذار، «عیسی» می‌گوید: این امت برخی بر برخی دیگر امیرند (یعنی شما جلو بایست)» (صحیح مسلم، 1/94).

7- رسول خدا (صلی الله علیه و آله):«لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یَقُومَ بِأَمْرِ اُمّتی رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الحُسَیْنِ، یَمْلأَها عَدلاً کما مُلِئَتْ ظُلما وَجَوْرا؛دنیا به آخر نمی رسد، تا آنکه مردی از فرزندان حسین (علیه السلام)، امر امّت را به دست می گیرد و جهان را پر از عدل و داد می کند، آنگونه که پر از جور و ستم شده باشد:بحار الانوار، ج۵۱، ص۶۶».

8- رسول خدا (صلی الله علیه و آله)فرمود:«لا تَقُومُ السّاعَهُ حتّی یَلِیَ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بیتی یُواطِیء إسْمُهُ اِسْمی؛قیامت برپا نخواهد شد، تا آنکه مردی از خاندان من به حکومت برسد که همنام من است:کنز العمّال، حدیث ۳۸۶۹۲».

نکته بسیار مهم این است علمای اهل سنت، نه تنها به نقل روایات در رابطه به امامت حضرت مهدی(عج) در صحاح خود و دیگر کتب معتبر اهتمام ورزیده‌اند، بلکه گروه زیادی از شخصیت‌های برجسته‌ی ایشان اعتراف کرده‌اند که این احادیث، مشهور و یا متواتر است.

ازهمین روست محی الدین عربی عارف برجسته‌ی جهان تسنن در «فتوحات» باب 366 درباره‌ی مهدی(ع) چنین می‌گوید:
«لاجرم مهدی(ع) قیام خواهد کرد لیکن پس از آن که زمین از ظلم و جور پر شود که آن حضرت آن را از عدل و داد پر خواهد کرد و اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند خدای تعالی آن یک روز را چنان طولانی کند تا آن‌که این خلیفه از خاندان رسول خدا(ص) از فرزندان فاطمه(س) که جدش حسین بن علی(ع) و پدرش حسن عسکری(ع) ... ولایت مردم را به دست گیرد. او هم‌نام رسول خدا(ص) است که مسلمانان میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند»

***********

4-«نقد وبررسی نظریه ابن خلدون»
پرسش چهارم این است نظریه ابن خلدون درباب روایات مهدویت چیست؟ و پاسخ آن چه می باشد؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: عصاره و خلاصه نظریه ابن خلدون در مقدمه کتابش آمده این است که می نویسد «هر چند مشهور میان کافه‌ی مسلمانان عصور گذشته این است که در آخرالزمان به ناچار فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) ظهور می‌کند تا دین را تأیید نماید و عدالت را آشکار سازد و همه‌ی مسلمانان پیرو او گردند و بر همه‌ی کشورهای اسلامی مسلط گردد و مهدی نامیده می‌شود و گروهی از ائمه‌ی حدیث، احادیث مهدی را نقل کرده‌اند که ترمذی، ابوداود، بزاز، ابن‌ماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی از این گروه می‌باشند و همه‌ی آن‌ها این روایات را به جمعی از صحابه‌ی پیامبر از جمله علی، ابن‌عباس، ابن‌عمر، طلحه، ابن‌مسعود و ... اسناد داده‌اند ولی این اسناد به گونه‌ای است که می‌توان درباره‌ی برخی از رجال آن طعن و جرح مانند غفلت، سوءحافظه، ضعف و ... وارد نمود. و از آن‌جا که نزد اهل حدیث جرح مقدم بر تعدیل است، این مسأله «تقدم جرح بر تعدیل» این احادیث را از درجه‌ی صحت ساقط می‌نماید. (مقدمه ابن خلدون،ص 312)

اشکال اول؛ این است ابن‌خلدون بر قاعده‌ی تقدم جرح بر تعدیل به شکل مطلق اعتماد نموده و از کوچک‌ترین طعنی که به راویان این روایات وارد آمده بحث کرده تا آن‌ها را از درجه‌ی حجیت ساقط نماید. در حالی‌که قاعده‌‌ی تقدیم جرح بر تعدیل مطلق نیست و درخصوص آن اقوال فراوانی وجود دارد که به مواردی به اختصار اشاره می‌شود:

الف) جرح بر تعدیل، زمانی مقدم است که جرح مفسر (روشن) باشد که این نظر عده‌ای از اصولیین از جمله رازی و امدی است. اما گاهی جرح مفسر با تعدیل تعارضی ندارد و آن زمانی است که مدح معدل، مفسر باشد.

ب) هرگاه تعداد معدلین زیاد باشد، تعدیل بر جرح مقدم است که این قول و مذهب بخاری در نقل روایات از بعضی راویانی است که در مورد آن‌ها طعنی وجود دارد. (نک: الکفایه فی علم الدرایه، 105، خطیب بغدادی).

ج) تعدیل مقدم بر جرح است که این مطلب را از الطیب الطبری و وی از شافعی نقل نموده است. (نک: رشاد الفحول، 68).

د) گروه دیگر معتقدند که رجحان با قول کسی است که حافظ‌تر باشد. یعنی اگر معدلون، احفظ باشند باید به قول آن‌ها عمل شود و اگر جارحون احفظ باشند باید به قول ایشان عمل نمود که این مطلب را امام بلقینی نقل نموده است. ( تدریب الرادی، 1/263)
بنابراین اشکال ابن خلدون درصورتی می تواند روایات باب مهدویت را تضعیف نماید «جرح» به صورت مطلق بر«تعدیل» مقدم باشد درحالی ازنظر اصول این چنین نیست.

اشکال دوم؛ این است شخصیت ابن‌خلدون، که به عنوان مورخ شناخته شده است، در تاریخ و فلسفه‌ی تاریخ آوازه و شهرت دارد نه در حدیث.

«احمد شاکر»، دانشمند و محقق در جواب و رد ابن‌خلدون اقدام نمود، چنین می‌گوید:
«ابن‌خلدون وارد مقوله‌ای شده است که دانش آن را نداشته است. وی به امور سیاسی و دولت مشغول بوده و در خدمت پادشاهان و امرا بوده است و لذا توهم کرده که موضوع حضرت مهدی(ع) یک عقیده‌ی شیعی است یا آن‌که خود را در این موضوع به وهم و خیال انداخته است.» (امام مهدی استادقرشی، 270)

اشکال سوم؛ این است نظریه ابن خلدون همانگونه که خود به آن اعتراف دارند مخالف باباو ر همه مسلمین است چراکه وی می نویسد: «مشهور میان کافه‌ی مسلمانان عصور گذشته این است که در آخرالزمان به ناچار فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) ظهور می‌کند تا دین را تأیید نماید و عدالت را آشکار سازد و همه‌ی مسلمانان پیرو او گردند و بر همه‌ی کشورهای اسلامی مسلط گردد و مهدی نامیده می‌شود.» «عبدالرحمن بن محمد، مقدمه‌ی ابن‌خلدون، ص 311الاعلمی للمطبوعات، بی‌تا.» 

پس از آن چنین می‌افزاید که گروهی از ائمه‌ی حدیث، احادیث مهدی را نقل کرده‌اند که ترمذی، ابوداود، بزاز، ابن‌ماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی ازک این گروه می‌باشند و همه‌ی آن‌ها این روایات را به جمعی از صحابه‌ی پیامبر از جمله علی، ابن‌عباس، ابن‌عمر، طلحه، ابن‌مسعود و ... اسناد داده‌اند. همان»)

***********

5-«راه اثبات ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف»
پرسش پنجم این است چگونه می توان ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را اثبات نمود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: هرچند راه های متعدی برای اثبات تولد امام علیه در 15 شعبان سال (255هق) وجود دارد ولی در اینجا تنها دو راه که مهمتر ازهمه راه‌ها است آورده می شود؛

راه اول «شهادت و تصریح امام حسن عسکری علیه السلام»
نخستین و مهمترین راه «تصریح و شهادت امام حسن عسکری علیه السلام» است، چرا که وجود یک فرزند به شهادت دادن پدر مربوط است که تاکید بر فرزند دار شدن خود می کند،از همین رو (کلینی درجلد2 کافی درباب «الاشاره والنص الی صاحب الدار علیه» ص328 در روایت صحیحی از ابوهاشم جعفری نقل می‌کند: «قلت لأبي محمد عليه السلام : جلالتك تمنعني من مسألتك، فتأذن لي أن أسألك؟ فقال: سل، قلت:يا سيدي هل لك ولد؟ فقال:نعم،فقلت: فإن بك حدث فأين أسأل عنه؟ فقال:بالمدينة:به ابو محمد امام حسن عسکری علیه‌السلام عرض کردم:هیبت شخصیت شما مرا از پرسیدن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌دهید که از شما سؤالی بپرسم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟فرمود: آری. عرض کردم: اگر برای شما حادثه‌ای رخ داد،در کجا از او سراغ بگیریم؟ فرمود: در مدینه».

راه دوم «ملاقات و دیدن خواص از شیعیان» 
دومین راه برای اثبات تولد امام زمان علیه السلام«نشان دادن» آن حضرت توسط امام حسن عسکری علیه السلام به برخی از خواص شیعیان است از همین روکلینی در کتاب کافی در همین باب ( الاشاره والنص الی صاحب الدار علیه»روایاتی دیگری آورده است که دلالت براین معنا می کند که تنها چندرروایت را در اینجا می آوریم؛

1- در روایت سوم از عمرو الاهوازی نقل می کند «أراني أبو محمد ابنه وقال:هذا صاحبكم من بعدي:عمرو أهوازى گويد:امام حسن عسگرى پسرش را بمن نشان داد و فرمود، اينست صاحب شما بعد از من».

2- و همچنین در روایت چهارم از حمدان قلانسی روایت می کند: «قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِي قَدْ مَضى وَ لكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ:قلانسى گويد،بعمرى گفتم: امام حسن عسكرى عليه السلام درگذشت،گفت او درگذشت ولى در ميان شما كسى را كه گردنش اين چنين است جانشين گذاشت و با دست خود اشاره كرد».

3- امام‌حسن عسگری عليه السلام در پاسخ گروهی كه درخواست ديدن جانشين وى را داشتند فرمود: «هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم، اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اديانكم، اما انكم لاترونه بعد يومكم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاايام قلائل حتى مضى ابومحمد(ع):کمال الدین، ص 501»:پس از من, اين پسر, امام شماست و خليفه من است در ميان شما. امر او را اطاعت كنيد از گرد رهبرى او پراكنده نشويد كه هلاك مى گرديد و دينتان تباه مى شود.اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز, نخواهيد ديد. آن جمع گفتند: از نزد امام بيرون آمديم و روزى چند نگذشت تا اينكه امام حسن(ع) درگذشت.

4- احمدبن اسحاق مى گويد: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پايان خواست پرسشهايى مطرح كنم. امام حسن (ع) فرمود:
«... والمسائل التى اردت ان تساله فاسال قرة عينى واوما الى الغلام فسال سعد الغلام المسائل, وردّ عليه باحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلك الى منزل مولانا(ع) فلا نرى الغلام بين يديه:كمال الدين، ص501.» 

پرسشهايى كه دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى(ع» بپرس. سعد آنچه خواست پرسيد و آن پسر, با بهترين شيوه پاسخ داد.سپس امام يازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانيد.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتيم,لكن آن حضرت را نديديم.
مردى از شيعيان از اهل فارس مى گويد: (به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسيدم، بدون اين كه اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى كه وارد شدم و بر وى سلام كردم از افرادى احوال پرسى كرد.سپس فرمود: بنشين و پرسيد به چه انگيزه اى به اين جا آمدى؟
عرض كردم: براى خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش. از آن روز به بعد با ساير خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهى مسؤوليت بازار و خريد اجناس و لوازم به عهده من بود. مدتى گذشت كه با افراد اُنس گرفتم. روزى از روزها برامامحسن(ع) وارد شدم و ايشان در اتاق مردان بودند.صدايى شنيدم كه به من فرمود: سرجايت بايست. ايستادم. ناگهان كنيزى را ديدم كه چيزى خدمت امام(ع) آورد وروى آن پوشيده بود.امام(ع) مرا به نزديك فرا خواند به خدمتش رفتم. سپس آن كنيز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را كنار بزن و او چنين كرد. پسر بچه اى را ديدم زيبا صورت گندمگون و...
آن گاه فرمود: هذا صاحبكم. سپس دستور داد وى را بردند و ديگر آن مولود را نديدم تا امام يازدهم از دنيا رفت. همان كمال الدين، ص434»

***********

6-«راز و سر غیبت امام عصر علیه السلام»
ششمین پرسش این است راز و سر اینکه امام عصر علیه السلام در پشت پرده غیبت قرار گرفته چیست؟ و چه حکمتی در این غیبت طولانی وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت باتامل در روایات که در همین باب از اهل بیت صادر شده است می توان چند علت و سر در غیبت امام عصر علیه السلام بیان کرد؛

فلسفه اول «آزمون و امتحان مردم» 
یکى از حکمت الهى در مسئله «غیبت امام زمان»، امتحان و آزمایش انسان ها - به خصوص شیعیان - است ؛ یعنى، امتحان و آزمایش گروهى که ایمان محکمى ندارند تا باطنشان ظاهر شود. کسانى هم که ایمان در اعماق دل آنان ریشه دوانده، به واسطه انتظار و صبر بر شداید و ایمان به غیب، ارزش و قدرشان معلوم مى گردد و به درجاتى از ثواب نایل مى آیند. ازهمین روزرارة بن اعین مى گوید: «از امام صادق«ع» شنیدم که مى فرمود: «قائم قبل از قیامش غیبتى دارد؛ گفتم : چرا؟ فرمود: مى ترسد... (تا آنجا که فرمود:) «... و هو المنتظر غیر انَّ اللهِ یُحبّ ان یمتحن الشیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون»؛ «اثبات الهداة، ج 3، ص 472، ح 150.» ؛او منتظر است؛ اما خداوند دوست دارد شیعه را آزمایش کند؛ آن گاه معتقدان و طرفداران باطل به شک مى افتند»
و همچنین جابر گوید: «به امام باقر«ع» عرض کردم، فَرَج شما چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: «هیهات! هیهات!: لایکونُ فَرَجُنا حتّى تُغَربلوا ثُمَّ تُغَربلوا حتى یذهب الکیدر و یبقى الصفو»؛ «بحار الانوار، ج 52، ص 113.»؛ دور است، دور است؛ فرج ما پیش نخواهد آمد تا اینکه غربال شوید، باز غربال شوید... تا اینکه ناخالصى از بین برود و صافى باقى بماند».

فلسفه دوم «اتمام حجّت برمردم» 
با غیبت طولانى ولىّ الهى، همه گروه ها، افراد، اندیشه ها و نظام ها، امکان حکومت بر مردم و مدیریت جامعه را پیدا کرده و ضعف و ناتوانى خود را در اداره جامعه و رفع مشکلات و گسترش عدالت بروز مى دهند. این در حالى است که حکومت و ولایت بر مردم، شایسته و بایسته اولیاى الهى - به خصوص دوازده امام معصوم - است و خداوند مى خواهد بدین ترتیب با مردم اتمام حجت کند و توجّه و خواست آنان را به حکومت معصومان جلب نماید. ازهمین رو امام صادق«ع» فرماید: «ما یکون هذا الامر حتّى لا یبقى صنفٌ من النّاس الا و قد ولّوا على الناس حتى لا یقول قائلٌ : اِنّا لو وَلَّینا، لَعَدَ لنا ؛ ثمّ یقومُ القائم بالحقّ و العدل»؛ «بحار الانوار، ج 52، ص 244.» ؛ «ظهور تحقق نمى یابد تا اینکه گروهى نماند، مگر اینکه بر مردم حکومت کرده باشد تا کسى نگوید : اگر ما حکومت داشتیم ؛ عدالت را (مى گستراندیم)! آن گاه قائم به حق و عدل قیام مى کند».

فلسفه سوم «ظهور نسل مؤمن از صلب کافر و منافق» 
طول غیبت، باعث مى شود که در اصلاب فاسدان و منافقان و کافران، اگر مؤمنى باقى باشد، همه به دنیا بیایند ؛ چنان که شیوه امامان معصوم نیز چنین بوده و حتى پیش بینى هایى در مورد بعضى از افراد منافق و ناصبى داشتند. بعد از مدتى نیز از صلب آنان، افرادى مؤمن و دوستدار اهل بیت«ع» به دنیا مى آمدند همین رو ابراهیم کرخى مى گوید: به امام صادق«ع» عرض کردم : خداوند سالمت بدارد ؛ آیا على«ع» در دین خدا قوى نبود؟ فرمود : آرى چنین بود : گفتم : پس چگونه مردم بر او چیره شدند و او جلوى ایشان نایستاد؟ چه چیزى باعث شد جلوى آنها را نگیرد؟ فرمود : آیه اى از قرآن، او را از این کار بازداشت. گفتم : آن آیه کدام است؟ فرمود : «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»؛ فتح (48)، آیه 25.. خداوند عز و جل فرزندانى مؤمن، در پشت افرادى از کافران و منافقان قرار داده است و حضرت على، پدران کافر یا منافق را نمى کشت تا اینکه این امانت هاى الهى از پشت آنان خارج شوند و وقتى این فرزندان از صلب آنان خارج مى شدند، بر هر کدام که دست مى یافت، با آنها مى جنگید. قائم ما اهل بیت نیز چنین است، تا تمام امانت هاى الهى از پشت پدرانشان (کافران و منافقان) خارج نشوند، ظهور نکرده و کسى را نمى کشد. اما وقتى امانت ها خارج شدند، بر کافران و منافقان مسلّط شده، آنان را مى کشد: «اثبات الهداة، ج 3، ص 489، ح 224 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 97، ح 9».

فلسفه چهارم «خوف و ترس از جان»
ترس حضرت بر جان خود، براى آن است که او، آخرین ذخیره الهى است که باید براى تحقق عدالت جهانى - که وعده حتمى خداوند است - باقى بماند؛ و گرنه او نیز مانند پدران بزرگوارش، از شهادت در مسیر تحقّق اهداف الهى، استقبال مى کند.
از همین رو امام حسن عسکرى«ع» فرمود: «بنى امیه و بنى عباس، شمشیرهاى خود را براى ما تیز کردند؛ زیرا خوب مى دانستند که آنها در خلافت حقى ندارند. آنان از ترس اینکه خلافت به جاى خود برگردد و در میان صاحبان اصلى اش مستقرّ شود، به کشتن اهل بیت پیامبر«ص» و از بین بردم سلاله آن حضرت، همت گماشتند تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیرى کنند و یا او را به قتل برسانند؛ ولى خداوند اراده کرد که او را بر احدى از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام رساند ؛ اگر چه مشرکان خوش ندارند» منتخب الاثر، ص 291.

زراره مى گوید: از امام صادق«ع» شنیدم که مى فرمود: «یا زرارة لابُدّ للقائم من غیبة»؛ «به درستى که براى قائم غیبتى هست». پرسیدم: براى چه! فرمود: «یخاف على نفسه»؛«بر جان خویش مى ترسد» کمال الدین، ج 2، ص 481، ح 7.
امام باقر«ع» مى فرماید: «اذا ظهر قائمنا اهل البیت«ع» قال: «ففررت منکم فوهب لى ربى حکما» خفتکم على نفسى و جئتکم لما اذن ربّى و اصلح لى امرى»؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 777.» «وقتى قائم ما اهل بیت، ظهور کند، مى گوید : «ففرت منکم...»؛ از میان شما رفتم چون از شما بر جان خود بیمناک بودم و اینک چون پروردگارم اذن داد و امر فرجم را به سامان رسانید، به میانتان آمدم» «ر، ک امامت و مهدویت، ج 3، ص 347».

فلسفه پنجم «استمرار فیض الهی»
امامان واسطه فیض الهى و منبع هدایت و راهنمایى مردم هستند. خداوند به منظور استمرار هدایت مردم - وقتى آنان در برهه اى از زمان نعمت بى نظیر الهى (امام معصوم) را قدردان نبودند - طبق مصلحت، وجود او را در پس پرده غیبت قرار مى دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت حق از طریق او به بندگان ادامه یابد و راه هدایت و رستگارى بر روى مردم باز باشد. به نظر مى رسد با توجّه به وجود مشکلات زیاد فراروى امامان، غیبت، بهترین وسیله این هدایت بخشى باشد.

ازهمین روامیر مؤمنان«ع» فرموده است: «لا تخلوا الأرضُ من قائم للهِ بِحُجَّة اَمّا ظاهراً مشهوراً و اِمّا خائِفاً مغموراً لئلاّ تبطُلَ حُجَجُ اللهِ و بیّناته...»؛«نهج البلاغه، حکمت 147) )زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست که براى خدا با برهان روشن، قیام کند (به صورت) آشکار و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان؛ تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود (دلیل هاى روشن هدایت از بین نروند)».

فلسفه ششم «تأدیب و متنبّه شدن امت» 
وقتى مردم به وظایف و مسئولیت هاى خود، در برابر امام و پیشواى بر حق خود، پایبند نباشند و از اطاعت و یارى او سرپیچى کنند و از جان و مالش محافظت نکنند؛ روا است که خداوند، آن امام را براى مدتى از مردم جدا سازد و تأدیبشان کند. در این صورت مردم از بسیارى از مواهب و الطاف امام معصوم«ع»، بى بهره مانده و از برکات ظاهرى وجود او محروم مى شوند و این نشانگر غضب و خشم الهى است از همین روست.

محمد بن فرج مى گوید: «امام ابوجعفر«ع» برایم نوشت: «اذا غضب الله - تبارک و تعالى - على خلقه نحاناً عن جوارهم»؛ «اثبات الهداة، ج 3، ص 447، ح 38 ؛ کافى، ج 1، ص 343» وقتى خداوند متعال بر مردم خشم گیرد، ما را از کنارشان دور مى سازد».
مروان انبارى نقل مى کند : از امام باقر«ع» (نوشته یا پیامى ) صادر شد که : «انّ الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم»؛ «همان، ص 498، ح 271 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 90.» «وقتى خداوند، بودن ما را در میان قومى ناخوش دارد، ما را از میان آنان خواهد برد».

***********

7-«راههای اثبات عمر طولانی امام زمان علیه السلام»
هفتمین پرسش در راستای امامت ولایت امام عصر علیه السلام این است که از سال «255ه.ق»تا «1445ه.ق» دوازده قرن می گذرد این عمر طولانی برای حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء را چگونه می توان توجیه و اثبات نمود، در پاسخ به این پرسش باید گفت از سه راه «کلامی، علمی تجربی، قرآنی» می توان عمران طولانی حضرت را توجیه و اثبات نمود.

یکم؛ «دلیل کلامی و عقلی»
نخستین دلیل بر اثبات طولانی بودن عمرحضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء «دلیل کلامی» است که مبتنی بر چند مقدمه است؛

مقدمه اول این است بر پایه «برهان وقاعده لطف» و نیز «وجودواسطه فیض» که در آغاز یادداشت در ضرورت وجود امام در هر عصر و زمانه ای توضیح داده شد، همیشه باید در بین نوع انسان، فردی وجود داشته باشد که همواره مورد هدایت و تأییدات و افاضات حق تعالی بوده و به واسطۀ افاضات معنوی و کمک های باطنی، هر فردی را بر طبق استعدادش به کمال مطلوب برساند و گنجینه و خزینه دار احکام الهی باشد تا افراد بشر، در صورت احتیاج و عدم ایجاد مانع از علومش بهره مند گردند. وجود مقدس امام، حجت حق و نمونۀ دین و انسان کاملی است که می تواند در حد توانایی بشر، خدا را بشناسد و پرستش کند، اگر امام نباشد رابطۀ بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع می گردد. افاضات عوالم غیبی، اولا بر آینه پاک قلب امام و به وسیله او بر دل های سایر افراد نازل می گردد. امام قلب عالم وجود و رهبر و مربی نوع انسان است و معلوم است که حضور و غیبت او، در ترتب این آثارتفاوتی ندارد. (امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص154).

امام سجاد علیه السلام فرمود: ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنین و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم. ما اَمان اهل زمین هستیم چنانکه ستارگان اَمان اهل آسمانند. به واسطۀ ماست که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد. به واسطۀ ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج می شود. اگر ما روی زمین نبودیم اهلش را فرو می برد و آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت،گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غائب و مستور بوده است، تا قیامت نیز از حجّت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود (امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص155، به نقل از ینابیع المودة).

مقدمه دوم؛ از نظر فلسفی و کلامی عمرطولانی محال ذاتی نیست بلکه خلاف امر عادی است، از نظر عقلی هر امری که محال ذاتى و وقوعى نباشد، خداوند متعال با قدرت بی نهایتش قادر است كه به خاطر مصلحت هایی عمر شخصى را طولانى كرده و او را از آفات مرگ نگه دارد. حيات و طول عمر حضرت مهدی(عج) نیز همراه با معجزه و خرق عادت است و اين امر طبيعتاً محال نيست و علم نمى تواند آن را به طور مطلق نفى كند؛ زیرا اسباب تأثير گذار در عالَم، منحصر در شناخت ظاهرى ما نيست؛ علاوه بر اینکه همین اسباب را نیز بطور کامل کشف نکرده ایم. لذا ممکن است عواملى در فرد یا افرادى از بشر وجود داشته باشد که بتواند عمر او را طولانى سازد به حدى که گاه به هزار یا هزاران سال برسد.

از آنجایی که هر انسان با ایمانی بر این عقیده است که سرآمد عمر انسان به دست خداست. یعنی آفریدگار هستی عمر هر انسان و موجود زنده ای را معین می کند و اوست که هم بر طولانی ساختن عمر ها تواناست و هم کوتاه ساختن آن ها. بنابراین هرگاه خداوند برای یکی از بندگانش عمری طولانی مقرر فرماید هم اسباب و علل طبیعی و هم امورات ماورای طبیعی را با هم فراهم می آورد. همان خدایی که آتش را برای حضرت ابراهیم سرد کرد قادر است عمری طولانی به ولیّ خود بدهد بدون این که حتی آثار پیری بر او نمایان شود. مسلماً خواست خدا واقعیتی است فراتر از طبیعت و قوانین حاکم بر آن. 

از همین روست مطابق روايات شيعه و سنى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در حالى كه ظاهر او جوان و به سن چهل سالگى است ظهور خواهند كرد. اينك به برخى از روايات اشاره مى كنيم:

1. ابن صباغ مالكى به سندش از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) نقل كرده كه در حديثى فرمود: «مهدى از اولاد من با سن چهل سال است ...».(الفصول المهمه فی معرفة الائمه، ص1118).

2. شيخ صدوق از اباصلت هروى نقل مى كند كه گفت: «به امام رضا(عليه السلام) عرض كردم: قائم شما هنگام خروج چه علامتى دارد؟ حضرت فرمود: علامت او اين است كه او از حيث سن پير است؛ ولى در ظاهر جوان نشان داده مى شود به حدى كه هر گاه كسى به او نظر مى افكند گمان مى كند كه او سى ساله يا كمتر است و از جمله علامات او آن است كه به مرور ايام پير نمى شود تا آنكه مرگ او فرا رسد».(کمال الدین تمام النعمه ج2،ص652).

دوم «دلیل علمی تجربی»
دلیل دوم براثبات طول عمر امام عصر علیه السلام «دلیل علمی تجربی» است، چرا که علوم امروز، امکان طول عمر را تأیید کرده و کوشش بشر را در این راه، نتیجه‏ بخش، موفقیت ‏آمیز و لازم می‏ شناسد و برای طول عمر، حد و اندازه‏ای معلوم نمیکند. تقلیل مرگ و میرها و طولانی شدن عمر، وارد مرحله عملی شده و با سرعت رو به تکامل است و حد متوسط عمر از 47 سال به 74 سال رسیده است. در این زمینه می‏ توان نظر علوم مختلف را چنین تبیین کرد:

زیست شناسان میگویند: اگر اختلالات و آسیب‏ هایی که به انسان میرسد و موجب کوتاهی عمر او میشود، رفع گردد، عمر او به دویست سال خواهد رسید. برخی می‏گویند: انسان باید سیصد سال عمر کند؛ اینکه می‏بینیم هفتاد یا هشتاد سال عمر می‏کند، بر اثر آن است که عضوی از او فرسوده می‏ شود و به عضوهای دیگر سرایت می‏کند. (مجله دانشمند، سال 6، ش 1، ص 43.).
بر اساس نظر دانشمندان، پیری جز فرسوده شدن سلول‏های بدن نیست و اگر روزی بشر بتواند سلول‏های بدن انسان را جوان نگه دارد، خواهد توانست به راز طول عمر دست یابد و از عمری دراز برخوردار گردد. از نظر دانش جدید، جسم انسان برای سالیانی دراز، دارای قابلیت حیات و بقا است.

دانشمندانی که نظریات آنان مورد اعتماد است، می‏گویند: همه بافت ‏های اصلی در جسم انسان و حیوان، تا بی‏نهایت قابلیت دارد و از این جهت کاملاً ممکن است که انسانی هزاران سال زنده بماند؛ البته مشروط به اینکه عوارضی بر او عارض نشود که ریسمان حیات او را پاره کند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک :ائمتنا، ج 2، ص 371 ؛ منتخب الاثر، ص 281 ؛ المهدی، ص 141. ب.)

در قوانین طبیعی، در مورد مقدار عمر طبیعی بشر، هیچ اصل ثابت و غیر قابل تغییری وجود ندارد. به همین دلیل، دانشمندان علوم تجربی، همواره در حال مطالعه و آزمایش‏اند و می‏کوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزایش دهند. بدون شک اگر مقدار عمر طبیعی انسان، دارای اصول ثابت و غیر قابل تغییر بود، این مطالعات و آزمایش‏ها، معنا و مفهومی نداشت. دانشمندان با تحقیقاتی که به عمل آورده‏اند. موفق شده ‏اند عمر برخی از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبیعی آن، افزایش دهند. اگر این قضیه روزی در مورد انسان به حقیقت بپیوندد، عمر هزار ساله برای انسان، امری پیش پا افتاده خواهد بود (فصلنامه انتظار، ش 6، ص 242 و 243 ؛ به نقل از علی محمد علی دخیل، ائمتنا، ج 2، ص 372.)

برخی از محققان می‌گویند، ژنهایی را کشف کرده‌اند که عامل جاویدانگی سلولهاست. این ژنها می‌توانند سلولهای آسیب دیده را ترمیم کنند. آزمایش ها بر حشراتی که این ژنها در آنها فعال شده بود نشان داد که این جانداران بر اثر مرگ سلولی نمی‌میرند، بلکه تحلیل فیزیکی ‌اندامها به مرگ آنها می‌انجامد. امید است با شناخت مکانیسم پیری، کیفیت زندگی سالمندان بهبود یافته و روند پیری کاهش پیدا کند.

پژوهشگران با آزمایش به روشی ‌از ژن درمانی دست یافته‌اند که از تحلیل رفتن ماهیچه‌های بدن در اثر پیری پیشگیری می‌کند. و با این روش می‌توان حجم و قدرت ماهیچه‌ها را در زمان پیری و یا در بیماریهای خاص، دوباره بدست آورد.

تاکنون تصور می‌شد که نقص در سیستم اعصاب برگشت ناپذیر است و بافتهای عصبی را نمی‌توان ترمیم کرد. لیکن محققان دریافته‌اند که سلولهای مغز بیشتر نیز می‌توانند با حضور خود را بازسازی کنند ولی این کار پیوسته در طول زندگی یک فرد انجام گیرد.

تحقیق نشان داده است که مرگها در ۹۰ و ۱۰۰ سالگی بیشتر به خاطر کهولت نیست، بدلایل مشخص و عوارض هائی همانند سکته مغزی، عفونت ریه، پوکی استخوان و... رخ می‌دهد. و همچنین، نا امیدی در سالمندان احتمال مرگ زودرس را در آنها افزایش می‌دهد.

تحقیق روی ۷۹۵ مرد و زنِ ۶۴ تا ۷۵ ساله نشان دادند که ۲۹ درصد آنهایی که حالت یاس داشته نسبت به دیگران مرگ زودرس داشته‌اند. «ماهنامه دانشمند، شماره ۴۳۲، ص۲۱.۱۳، ماهنامه دانشمند، شماره ۴۴۴۴، ص۲۵.۱۴، ماهنامه دانشمند، شماره، ۴۵۹، ص۲۴.۱۵».

بنابر این نتیجه می گیریم از نظر علمی امام زمان(عج) چون هم عالم کامل و هم عامل به قوانین و پدیده‏ های الهی است و این دو در سایه تقدیر الهی می تواند دیر زیستی و سالم زیستی را به همراه داشته باشد و به همین دلیل آن حضرت دارای عمر طولانی است.

سوم: «دلیل طول عمر از نظر قرآنی»
بر اساس جهان‌بینی توحیدی، مدبر و مسبب و عله‌العلل همه عوالم هستی، خداوند رب‌العالمین است و طول عمر انسان نیز یکی از امور واقعی عالم دنیاست که میزان آن به اراده و حکمت باری تعالی بستگی دارد که فرمود: «والله خلقکم ثم یتوفاکم و منکم من یرد الی ارذل العمر...» 

(نحل / 70 و حج 5): خداوند شما را آفرید سپس شما را می‌میراند و بعضی از شما به نامطلوب‌ترین سنین بالای عمر (ارذل العمر) می‌رسند. ارذل العمر یعنی عمر طولانی و دراز.(راغب اصفهانی، مفردات راغب، ذیل کلمه «رذل».آیه شریفه می‌فرماید هم حیات شما و هم مرگ شما از ناحیه خداوند است و باید بدانید که نه آغاز عمر و نه پایان آن به دست شما نخواهد بود، به همین جهت بعضی از شما در جوانی و بعضی در پیری می‌میرند( الأمثل، ج 7، ص 109 و تفسیر نمونه، ج 11، ص 310).

و باز فرمود: «... و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتاب ان ذلک علی الله یسیر ...»، هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند و از عمرش کاسته نمی‌شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است. این همه برای خداوند آسان است. (فاطر/ 11).
و نیز می‌فرماید: «ولکنا انشانا قرونا فتطاول علیهم العمر...» (.قصص/45)ولکن ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم و زمان‌های طولانی بر آنها گذشت. تطاول عمر که در آیه شریفه به کار رفته به معنای امتداد یافتن مدت زندگی است. 

باز از قرآن مجید می‌آموزیم که حضرت یونس(علیه السلام)- که از پیامبران الهی بود- پس از مدتی و انجام رسالت و عدم پذیرش مردم و کناره‌گیری او از قوم خود به حکم قرعه به دریا افکنده شد و به امر خداوند متعال ماهی او را بلعید و چون در شکم ماهی خدای تعالی را تسبیح کرد؛ به امر خداوند از شکم ماهی خارج شد. قرآن فرماید: «فلولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون» (صافات/ 143-144) 
اگر نبود که (یونس) از تسبیح‌کنندگان ما می‌بود هر آینه تا روز قیامت او در شکم ماهی می‌ماند.
به مفاد آیه شریفه، اگر خداوند اراده فرماید، امکان دارد انسانی عمری طولانی حتی تا دامنه قیامت پیدا کند هر چند به نحو غیرعادی و خارق‌العاده باشد.

در روایات می‌خوانیم که محمدبن‌مسلم گوید: نزد امام باقر (علیه‌السلام) رفتم تا درباره قائم آل‌محمد (ع) پرسشی کنم. چون به خدمتش رسیدم قبل از آنکه سوال را به عرض حضرت برسانم، خود حضرت فرمودند: ای محمد بن مسلم! قائم آل محمد به پنج تن از پیامبران شباهت دارد و.... شباهت او به حضرت یونس از این جهت است که چون غیبت او پایان یابد و ظهور کند و پس از آنکه سالیانی از عمرش گذشته است جوان می‌باشد. (بحارالانوار، ج 51، ص 217.)

1- قرآن مجید درباره حضرت نوح (ع)- اولین پیامبر اولوالعزم- می‌فرماید:«وَلَقَد أَرسَلنَا نُوحًا إِلَى قَومِهِۦ فَلَبِثَ فِيهِم أَلفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمسِينَ عَاما فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُم ظَلِمُونَ :ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او در میان آنها یک هزار سال منهای پنجاه سال (نهصد و پنجاه سال) درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فرا گرفت، در حالی که ظالم بودند. (عنکبوت/ 14)

از ظاهر آیه برمی‌آید که این مدت یعنی هزار سال- پنجاه سال کمتر- مدت دعوت نوح (ع) بوده یعنی فاصله بین بعثت او و وقوع طوفان، نهصد و پنجاه سال طول کشیده که قهرا چند سال هم قبل از بعثت و چند سال هم پس از طوفان زندگی کرده است.(المیزان، ج 16،‌ص92) چنان‌که در تاریخ، سن حضرت نوح را تا 2500 سال هم نوشته‌اند(.دستغیب، عبدالحسین، مهدی موعود، ص 101.)

سعد بن جبیر می‌گوید: از امام سیدالعابدین(ع) شنیدم که فرمود: در وجود قائم آل محمد (ع) نشانه‌هایی از بعضی از پیامبران وجود دارد و به حضرت آدم و نوح از نظر طول عمر شباهت دارد. (صافی‌گلپایگانی، لطف‌الله، امامت و مهدویت،‌ ج 2،‌ ص 373.) 
2- قرآن کریم درباره شباهت عیسی (ع) در آیه 157 و 158 سوره نساء می‌فرماید: «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ﴿١٥٧﴾و به سبب گفتارِ [سراسر دروغ] شان که ما عیسی بن مریم فرستاده خدا را کشتیم. در صورتی که او رانکشتند و به دار نیاویختند، بلکه بر آنان مُشتبه شد [به این خاطر شخصی را به گمان اینکه عیسی است به دار آویختند و کشتند]؛ و کسانی که درباره او اختلاف کردند، نسبت به وضع وحال او در شک هستند، و جز پیروی از گمان و وهم، هیچ آگاهی و علمی به آن ندارند، و یقیناً او را نکشتند. (۱۵۷) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿١٥٨﴾ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۱۵۸)

بنابراین به فرموده قرآن، چون حضرت عیسی زنده است اکنون بیش از دو هزار سال از عمر شریفش می‌گذرد.
این مورد از قرآن مجید نشانگر امکان وقوع عمر طولانی است هرچند به صورت غیرمتعارف و خارق‌العاده باشد.هر کس که به اخباری که در خصوص امام غایب، از پیامبر (ص) و سایر ائمه اهل بیت(ع) وارد شده مراجعه کند، خواهد دید که نوع زندگی امام غایب را به طریق خرق عادت معرفی می‌کنند و البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمی‌توان خرق عادت را نفی کرد.(شیعه در اسلام، ص 151).

اگر زندگی و طول عمر امام عصر خارق‌العاده و شگفت‌انگیز است، یقینا زندگی حضرت عیسی (ع) بسی شگفت‌انگیزتر می‌باشد زیرا حضرت عیسی (ع) بیش از هفت قرن و نیم زودتر از امام عصر (ع) متولد شده و طبق اخبار، تا زمان ظهور حضرت نیز خواهد بود و به خدمت ایشان می‌رسد. هنگام ظهور وجود مبارک امام عصر (عج) وقایع گوناگونی روی خواهد داد که برخی از آنها اهمیت بیشتری دارند و نزول عیسی (ع) و اقتدای آن حضرت در نماز به امام عصر یکی از مهم‌ترین آنهاست.

استاد علامه طباطبائی (ره) در این‌باره می‌فرماید: روایات درباره نزول عیسی (ع) در هنگام ظهور حضرت مهدی (عج) از طریق اهل سنت و با اندک تفاوتی از طریق شیعه از پیامبر وائمه اهل بیت مستفیض و مشهور است. (جوادی آملی، عبدالله، امام مهدی، موجود موعود،‌ص238.).

عموم مسلمانان اتفاق نظر دارند که عیسی و بلکه خضر و ادریس و الیاس نیز زنده هستند و حضرت عیسی در آخرالزمان به زمین خواهد آمد و به حضرت مهدی در نماز اقتدا خواهد کرد.(صافی‌گلپایگانی، لطف‌الله، نوید امن و امان،‌ ص 28).
پس با توجه و دقت و تامل در آیات قرآن کریم، هیچ‌گونه شبهه و تردیدی نسبت به عمر طولانی حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء برای کسی به قرآن و کلام معصوم باور دارد باقی نمی‌ماند.

***********

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.