حجتالاسلام مولایی: روحانی مبلغی که یک سال در شمار شهدا بود؛ از اسارت ۸ ساله تا بازگشت به میهن
حجتالاسلام حسین مولایی، مبلغ دفتر تبلیغات اسلامی و رزمنده دوران دفاع مقدس، در گفتوگو اختصاصی با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی بلاغ، خاطرات خود از حضور در جبههها و اسارت طولانیمدت را بازگو کرد. وی که اکنون 62 ساله است، در سن ۱۶ سالگی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۹ به همراه ۱۴۰۰ طلبه دیگر برای آموزش نظامی به تهران اعزام شد.
حجتالاسلام مولایی در آغاز گفتوگو بیان کرد: من متولد سال ۱۳۴۳ در شهر همدان هستم. از کودکی علاقه زیادی به تحصیل علوم دینی داشتم و در سن ۱۳ سالگی به صورت رسمی وارد حوزه علمیه شدم. وقتی جنگ تحمیلی شروع شد، من ۱۶ ساله بودم. به فرمان حضرت امام (ره)، به همراه دیگر طلبهها برای آموزش نظامی به تهران رفتیم. در پادگان دپو تهران، آموزشهای نظامی را گذراندیم و با آغاز جنگ، راهی جبهههای جنوب شدم.
وی در ادامه افزود: اولین مقصد ما مناطق عملیاتی هویزه، سوسنگرد و عظیمیه بود. به دلیل سن کم، فرماندهان تلاش میکردند من را از شرکت در عملیاتها منع کنند. اما من با ترفندهایی مانند نشستن به شکلی که بزرگتر به نظر برسم، موفق میشدم در عملیاتها شرکت کنم. یادم هست که یک بار فرمانده گردان متوجه شد و با لبخند گفت: "تو که هنوز بچهای، اما دل شیر داری."
این روحانی رزمنده در مورد حضور خود در جبهههای غرب اظهار داشت: در سال ۱۳۶۱ به جبهههای غرب کشور اعزام شدم. آنجا به عنوان رزم تبلیغی فعالیت میکردم. هم در عملیاتها شرکت میکردم و هم به سخنرانی و تقویت روحیه رزمندگان میپرداختم. یادم هست که در یکی از عملیاتها، بعد از پایان نبرد، برای بچهها سخنرانی کردم و گفتم: "ما برای دفاع از اسلام و میهنمان میجنگیم، و این راه را تا آخرین قطره خون ادامه خواهیم داد."
حجتالاسلام مولایی در مورد عملیات ثارالله ۱۵ گفت: نقطه عطف زندگی من، شرکت در عملیات ثارالله ۱۵ در منطقه قصر شیرین بود. در این عملیات که در سال ۱۳۶۱ انجام شد، گردان 300 نفره ما با مقاومت شدیدی روبرو شد. از آن گردان تعدادی به مقام شهادت رسیدند و ۲۲ نفر از رزمندگان مجروح و به اسارت درآمدند و مابقی موفق به بازگشت شدند. بعد از ۲۰ کیلومتر پیادهروی در خاک عراق، من به اسارت نیروهای بعثی درآمدم. آن لحظه، یکی از سختترین لحظات زندگیام بود، اما ایمان به خدا و هدفی که برای آن میجنگیدیم، مرا قوی نگه داشت.
وی با اشاره به دوران اسارت خود بیان کرد: ۸ سال و ۱۲ روز را در اسارت سپری کردم. ما را به اردوگاههای مختلف از جمله موصل و الرشید منتقل کردند. شکنجههایی مانند فلک کردن، شلاق زدن و حتی پاشیدن نمک بر زخمها را تحمل کردیم. یادم هست که یک بار پاهام را فلک کردند و ۲۰۰ ضربه شلاق زدن. آنقدر درد داشت که احساس میکردم کف پاهام را با تیغ ورق ورق بریدهاند. اما با توسل به ائمه معصومین (ع) و خواندن دعاها، روحیه خود را حفظ میکردیم.
حجتالاسلام مولایی در مورد دوران اسارت افزود: در اسارت، بچهها به من میگفتند "حاج آقا، تو مثل یک پدر برای ما هستی." تلاش میکردم با برگزاری جلسات قرآن، نهجالبلاغه و سخنرانی، روحیه آنها را تقویت کنم. مرحوم حاج آقا ترابی، که ایشان هم در اسارت بودند، الگوی معنوی ما بود. مناجاتهای شبانه و سجدههای طولانی ایشان، روحیه همه را تقویت میکرد. من هم تلاش میکردم با تدریس و سخنرانی، بچهها را قوی نگه دارم.
این روحانی مبلغ در مورد دوران اسارت خود افزود: به دلیل عدم اطلاع از سرنوشت من، خانواده و دوستانم به مدت یک سال مرا در شمار شهدا میدانستند. حتی مراسم بزرگداشت و ختم برایم برگزار کردند و عکسم را به عنوان شهید در مکان های مختلف نصب کردند. یادم هست که یک بار در اسارت، یکی از بچهها نامهای از خانوادهاش دریافت کرد که در آن نوشته بودند: "حاج آقا مولایی به شهادت رسیده و برایش مراسم گرفتهایم." آن لحظه، احساس عجیبی به من دست داد. از یک سو، اندوه عمیقی برای خانوادهام احساس میکردم که مرا از دست رفته میپنداشتند، و از سوی دیگر، افتخار میکردم که راهی را انتخاب کردهام که مرا در شمار شهدا قرار داده است.
وی ادامه داد: بعد از یک سال، با تلاش صلیب سرخ و ارسال نامه، هویتم مشخص شد و خانوادهام از اسارتم باخبر شدند. آن روز، یکی از شیرینترین روزهای اسارت بود. وقتی نامهای از خانوادهام دریافت کردم که در آن نوشته بودند: "پسرمان زنده است و در اسارت است"، اشک شوق ریختم. احساس میکردم که دوباره به زندگی بازگشتهام، هرچند در اسارت بودم.
حجتالاسلام مولایی گفت: وقتی به میهن بازگشتم و با خانوادهام دیدار کردم، مادرم گفت: "یک سال برایت گریه کردم، اما حالا که بازگشتهای، خوشحال هستم که زندهای و در کنارمان هستی." آن لحظه، درک کردم که چه بار سنگینی بر دوش خانوادهام بوده است. اسارت نه تنها برای من سخت بود، بلکه برای آنها نیز رنج بزرگی به همراه داشت.
وی در مورد لحظه آزادی خود گفت: بعد از ۸ سال اسارت، بالاخره روز آزادی فرا رسید. وقتی به میهن بازگشتم، اولین کاری که کردم، رفتن به حرم حضرت معصومه (س) در قم بود. آنجا به شکرانه آزادیام نماز شکر خواندم و برای همه رزمندگان و اسرا دعا کردم.
حجتالاسلام مولایی در مورد دوران پس از اسارت اظهار داشت: بعد از بازگشت به میهن، به فعالیتهای تبلیغی و آموزشی خود ادامه دادم. تاکنون به عنوان مدرس قرآن، نهجالبلاغه و دروس حوزوی در مراکز مختلف فعالیت داشتهام. همچنین تلاش کردهام خاطرات دوران دفاع مقدس و اسارت را برای نسل جوان بازگو کنم تا آنها نیز از این تجربیات ارزشمند بهرهمند شوند.»
وی در پایان به طلبهها و مسئولین پیام داد: به طلبههای عزیز توصیه میکنم که اگر ضرورتی برای تبلیغ هست، در کنار تحصیل، در فعالیتهای تبلیغی شرکت کنند و به فرمان رهبری گوش فرا دهند. اما اگر ضرورتی نیست، باید به صورت جدی و عمیق به تحصیل بپردازند، زیرا مداد عالم بالاتر از خون شهید است. از مسئولین هم میخواهم به ارزشهای دوران دفاع مقدس وفادار بمانند و از دستاوردهای آن محافظت کنند. ما با آن همه سختی و شکنجه، برای حفظ ارزشها مبارزه کردیم. امروز مسئولین باید مراقب باشند تا دستاوردهای آن دوران فراموش نشود.
گقتنی است، گفتوگو با حجتالاسلام مولایی، گواهی بر فداکاریها و مقاومت روحانیون در دوران دفاع مقدس است. زندگی وی، حماسهای از ایستادگی و پایداری را رقم زده است که برای نسلهای آینده الگو خواهد بود. خاطرات او یادآور این واقعیت است که ایمان، ایثار و تعهد به ارزشهای اسلامی، کلید پیروزی در سختترین شرایط است.

افزودن دیدگاه جدید