صلح امام حسن علیه السلام از دیدگاه شهید مطهری - 2

تاریخ انتشار:
در این مقاله پرسش ها از نویسنده است و پاسخ ها از آثار شهید فرهنگ انقلاب اسلامی آیت الله مرتضی مطهری(ره) برگرفته و تدوین شده است.
امام حسن علیه السلام

5. سؤال: حضرت علی(علیه السلام) می فرمود: من حاضر نیستم یک روزِ حکومت معاویه را تحمّل کنم، چگونه امام حسن(علیه السلام) راضی به حکومت معاویه شد؟
جواب: اینکه شما فرمودید: چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یک روز حکومت معاویه را قبول کند، ولی امام حسن(علیه السلام) حاضر می شود؟ شما این دو را با همدیگر مخلوط می کنید. حضرت امیر حاضر نیست یک روز، معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منسوب از قِبَل او حکومت کند، ولی امام حسن که نمی خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار دهد، بلکه می خواهد خود کنار برود.
صلح امام حسن(علیه السلام) کنار رفتن است، نه متعهّد بودن. در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده، سخن این است که ما کنار می رویم، کار به عهده او، ولی به شرط آنکه شخصاً صلاحیّت ندارد کار را درست انجام دهد، و متعهّد شده که درست عمل کند.
پس این دو خیلی تفاوت دارد. امیرالمؤمنین گفت: من حاضر نیستم یک روز کسی مثل معاویه از طرف من و نایب من در جایی باشد. امام حسن(علیه السلام) هم حاضر به چنین چیزی نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.[7]

6. سؤال: آیا امیرالمؤمنین راجع به چگونگی برخورد با معاویه، وصیّتی به امام حسن(علیه السلام) کرده بودند؟
جواب: یادم نمی آید که تا به حال برخورد کرده باشم در وصیّت های حضرت امیر که چیزی راجع به این جهت گفته باشند، ولی ظاهراً وضع روشن بوده؛ اگر در متن تاریخ هم نمانده باشد، وضع روشن بوده است. امیرالمؤمنین خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتّی همان اواخر هم که وضع امیرالمؤمنین نابسامان بود، باز چیزی که امیرالمؤمنین را ناراحت می داشت، وضع معاویه بود و معتقد بود که باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد.
شهادت امیرالمؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد. آن خطبه معروفی که در نهج البلاغه است که حضرت مردم را دعوت به جهاد کرد و بعد، از اصحاب با وفایش که در صفّین کشته شدند، یاد کرد و فرمود: «أَیْنَ اِخْوانِیَ الَّذینَ رَکبُوا الطَّریقَ، و مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ، أَیْنَ عَمّارٌ؟ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهانِ؟ وَ أَیْنَ ذُوالشَّهادَتَیْنِ؟»[8] و بعد گریست، این خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت کرد که حرکت کنند؛ و نوشته اند: هنوز جمعه دیگر نرسیده بود که ضربت خورد و شهید شد.
امام حسن(علیه السلام) هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت[9]، ولی اموری که از مردم کوفه ظهور و بروز کرد، مانع شد که امام به جنگ ادامه دهد، حتّی امام لشکرش را به همان مقدار کمی هم که آمدند، بیرون از شهر برد، گفت: بروید در نُخَیله کوفه.
خودش هم خطبه خواند، مردم را دعوت کرد، و وقتی هم که خطبه خواند، یک نفر جواب مثبت نداد تا «عدیّ بن حاتم» بلند شد و مردم را ملامت کرد و بعد گفت: من خودم که راه افتادم و خودش راه افتاد، یک هزار نفری هم داشت، بعد دیگران راه افتادند و بعد خود امام حسن(علیه السلام) راه افتاد، رفت به نخلیه کوفه. ده روز آنجا بود، فقط چهار هزار نفر جمع شدند.
بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج کرد. این بار جمعیّت زیاد آمدند، ولی باز در همان جا ضعف نشان دادند، به یک عدّه از رؤسای شان پول دادند، شب فرار کردند و رفتند، یک عدّه به شکل دیگر، و یک عدّه به شکل دیگر. حضرت دید زمینه، دیگر زمینه جنگیدن افتخارآمیز نیست.[10]

7. سؤال: آیا امام حسین(علیه السلام) هم صلحنامه را امضا کرده اند یا خیر؟ و آیا ایشان به صلح امام حسن(علیه السلام) اعتراضی داشته اند یا خیر؟
جواب: من جایی ندیده ام که امام حسین(علیه السلام) هم صلحنامه را امضا کرده باشد، از باب اینکه ضرورتی نداشته که امام حسین(علیه السلام) امضا کند؛ چون امام حسین(علیه السلام)، آن وقت به عنوان یک نفر تابع بود و تسلیم امام حسن(علیه السلام)، و هر چه که امام حسن(علیه السلام) می کرد، آن را قبول داشت و متعهّد بود.
حتّی یک عدّه ای که با صلح امام حسن(علیه السلام) مخالف بودند، آمدند نزد امام حسین(علیه السلام) که ما این صلح را قبول نداریم، آیا بیاییم با تو بیعت کنیم؟ فرمود: نه، هرچه برادرم امام حسن(علیه السلام) کرده، من تابع همان هستم.
از نظر تاریخ مسلّم این است که امام حسین(علیه السلام) صددرصد تابع صلح امام حسن بود؛[11] یعنی کوچک ترین ابراز مخالفتی از امام حسین(علیه السلام) نسبت به این صلح ابراز نشده و دیده نشده که جایی اعتراض کند که من با این صلح موافق نیستم، و بعد که ببیند امام حسن(علیه السلام) مصمّم به صلح است، تسلیم شود. نه، هیچ اعتراضی از او دیده نشده است.[12]

8 سؤال: چرا امام حسن(ع) صلح کرد یا چرا امام حسین(ع) صلح نکرد؟ اصلاً چرا ما درباره این دو امام بگوییم، قدری جلوتر برویم. چرا علی بن ابی طالب در زمان خلافت ابوبکر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عثمان قیام نکرد ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند، محکم ایستاد، در صورتی که از نظر علی بن ابی طالب همان طوری که ابوبکر غاصب بود، معاویه هم غاصب بود؟
جواب: برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت دارد، مطلب دیگری است و آن این است که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با او بشود، بر هر اقدام دیگری مقدّم است. ... حال اگر مردم و صحابه پیغمبر به حرف پیغمبر گوش می کردند و با علی(علیه السلام) بیعت می کردند و علی(علیه السلام) در یک همچو شرایطی خلیفه می شد، منظور پیغمبر حاصل بود؛ یعنی تصدّی خلافت، سبب تقویت اسلام بود.
ولی پیغمبر حضرت علی(علیه السلام) را برای خلافت نامزد کرده است، یک دفعه بعد از پیغمبر به فکر می افتند که از این قضیّه استفاده بکنند. در همان حال مردمی تازه مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است، تازه شهرت اسلام به دنیای خارج عرب کشیده شده است. حالا مصلحت اسلام ایجاب می کند که یک آرامش کاملی برقرار باشد. اوّلاً، باید غائله مرتدها خوابانده شود. ثانیاً، آنها که از دور می آیند که این حساب ها سرشان نمی شود.
از نظر آنها علی بن ابی طالب و ابوبکر علی السّویّه هستند. مصلحت اسلام این طور ایجاب می کند که حالا که اینها عمل ناشایستی مرتکب شده اند، آن کسی که در اینجا ذی حقّ است، دندان روی جگر بگذارد، البته نه به خاطر جان خودش، بلکه به خاطر مصلحت اسلام.
مصلحت اسلام این طور ایجاب می کند که علی(علیه السلام) دندان روی جگر بگذارد و در صف مأمومینِ ابوبکر هم شرکت بکند و با عمر نیز همین طور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد. چیزی که از نظر علی اصالت دارد، حیثیّت و آبروی اسلام است.
در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ می کند یا لااقلّ کمتر آبروی اسلام را می برد.
امّا قضیّه می گذرد، اوضاع زمان تغییر می کند، اسلام جهانگیر می شود. زمان معاویه پیش می آید، معاویه حیثیّت عمر و ابوبکر را ندارد. او کسی است که خودش و پدرش سال ها علیه اسلام جنگیده اند. حساب ها عوض شده است. در اینجا علی(علیه السلام) با معاویه می جنگد. زمان امام حسن(علیه السلام) پیش می آید.
در این زمان در اثر جریان های زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصری ای که اصحاب امام حسن(علیه السلام) به خرج دادند، اگر امام حسن(علیه السلام) مقاومت می کرد، کشته می شد، ولی نه کشته شدنِ شرافتمندانه و افتخار آمیز، آن گونه که حسین بن علی کشته شد.
حسین بن علی(علیه السلام) با 72 نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاصّ که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری می کند. در زمان امام حسن(علیه السلام) یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا می کرد، یک وقت خبردار می شدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه داده اند. هنوز صابون معاویه و بنی امیّه درست به جامه مردم نخورده بود. بیست سال معاویه حکومت کرد. ^
«مغیرة بن شعبه» و «زیادبن ابیه» که به جان مردم افتادند، آن وقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبّیک نگفتند، اشتباه کردند که امام حسن(علیه السلام) را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عدّه ای پیدا شدند و «توّابین» را به وجود آوردند که همان ها بودند که دور «مختار» را گرفتند.
این امر یعنی آگاه شدن مردم از ماهیّت حکومت اموی، از عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین(علیه السلام) مساعد می کرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق می کرد. معاویه در لباس نفاق کار می کرد، یزید در لباس کفر.
معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش می گذاشت، علناً شراب نمی خورد، علناً سگ بازی نمی کرد، صورت ظاهر را حفظ می کرد، ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیّت خودش را نمی کرد که هر چه هست، بالأخره مردم او را خلیفه پیغمبر می دانند. این قدر شراب می خورد تا مست می شد و در حضور جمعیّت به پیغمبر ناسزا می گفت.
واقعاً اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین(علیه السلام) قیام نمی کرد و سبب نمی شد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت می کرد، اصلاً حوزه اسلام منقرض می شد. پس شرایط زمان خیلی فرق می کند.
بنابراین امام حسن(ع) همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین(علیه السلام) اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن(علیه السلام) اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت، ولی روح هر دو یکی بود.[13]

 

منبع: فرهنگ كوثر - بهار 1387 - شماره 73 - صلح امام حسن علیه السلام از دیدگاه شهید مطهری
-------------------------------------
پی نوشت:
7 . سیری در سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام)، ص102 103.
8 . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه181، ص596.
9 . سیری در سیره ائمّه اطهار(ع) ص103 104.
10 . همان، ص105 106.
11 . از نظر تاریخ عرض می کنیم و الاّ از نظر امامت که ما نمی توانیم تفکیک کنیم.
12 . سیری در سیره ائمه اطهار:، ص108
13 . اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص224 227.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.