خالد بن ولید -2

تاریخ انتشار:
خالد یکی از فرماندهان مشرکان در جنگ احد و از عوامل شکست سپاه اسلام در آن جنگ بود. او که در تمامی جنگ های مشرکان علیه پیامبر اسلام شرکت داشت، پس از صلح حدیبیه به جمع مسلمانان پیوست...
خالد بن ولید

کشتن مالک بن نویره
به نقل تاریخ طبری و الکامل؛ مالک بن نویره فردی شجاع، شاعر و رئیس بخشی از قبیله بنی تمیم، صحابی پیامبر و عامل و کارگزار آن حضرت بود. که بعد از خلافت ابوبکر، از دادن زکات به وی جلوگیری نمود و آن را در بین فقرای قوم خود پخش نمود و همین امر سبب فرستادن خالد به سوی آنها شد. پس از آن که مالک و قومش اذان گفته و نماز اقامه کردند، خالد ایشان را اسیر کرده و به شهادت رساند و به فجیع ترین شکل ممکن با جسد او برخورد کرده و بی شرمانه با همسر او همبستر شد.[26]
همبستری با همسر مالک بن نویره
به نقل مورخان اهل سنت حقیقت ماجرا این است که مالک بن نویره، به دلیل ارتداد و یا ندادن زکات کشته نشد، بلکه چشم ناپاک خالد بن ولید به همسر بسیار زیبای مالک افتاد و زیبایی همسر مالک سبب شد که خالد اقدام به قتل وی و عده ای از مردان قبیله اش نماید.[27] در اینباره یعقوبی می نویسد که مالک بن نویره نزد خالد آمد که با وی سخن بگوید و همسرش نیز به دنبال او بود. وقتی خالد همسر او را دیده از زیبایی او به شگفت آمد و گفت: «قسم به خدا به آنچه در دست تو است نمی رسم مگر آن که تو را بکشم».[28] و این چنین خالد پس از کشتن مالک مرتکب زنا شد و مورد طعن خلیفه دوم و مستحق سنگسار گشت.
در حمله به بنی اسد شبیه این واقعه درباره یکی از همراهان خالد به نام ضرار بن الأزور نیز نقل شده بود که پس از اعلام ضرار به خالد، در اقدامی وقیحانه خالد حکم به جواز آن کرده و آن دختر را به وی هدیه کرد در صورتیکه خود ضرار از عمل خود پشیمان شده بود و ماجرا را برای خلیفه دوم نوشت که ایشان نیز حکم به سنگسار ضرار کرد ولی قبل از اجرای حکم ضرار از دنیا رفت.[29]
اختلافات خلیفه اول و عمر بر سر قضیه مالک بن نویره
در قضیه مالک بن نویره، اختلاف نظر شدیدی است که میان خلیفه اول و خلیفه دوم وجود داشته است. عمر بن خطاب، خالد را شمشیر ستم،[30] دشمن خدا، شایسته سنگسار شدن، زنا کار و قاتل انسان بیگناه می داند؛ اما ابوبکر او را شمشیر خدا و مجتهد خطاب می کند که با وجود اجتهاد خطا کرده است.[31] ابن خلکان گفته است: «وقتی که خبر این ماجرا به ابو بکر و عمر رسید، عمر به ابو بکر گفت: به درستی که خالد زنا کرده است، او را سنگسار کن. ابو بکر گفت: من او را سنگسار نخواهم کرد؛ زیرا او اجتهاد کرده و اشتباه کرده است. عمر گفت: او یک مسلمان را کشته است، او را قصاص کن. ابوبکر گفت: من او را نخواهم کشت؛ زیرا اجتهاد کرده و اشتباه کرده است. گفت دست کم او را از کار بر کنار کن، پاسخ داد: من شمشیری را که خدا بر ایشان کشیده است در غلاف نخواهم گذاشت!»[32]
در صورتیکه اجتهاد خالد که بخاطر اقدام به ندادن زکات مالک(نه انکار اصل وجوب زکات)، ایشان را به قتل و آن عمل شنیع؛ زیر سوال می رود که فرد نالایقی که مرتکب زنای محصنه شده چگونه می شود که مجتهد باشد و چنین عمل وقیحانه ای را انجام دهد و اگر صحابی بودن پیامبر دلیل بر اجتهاد است باید مالک نیز دارای اجتهاد باشد چرا که مالک نزدیک تر از خالد به پیامبر بوده است.
و اما شگفت انگیزتر از هر چیزی تغییر موضع خلیفه دوم است که پس از رسیدن به خلافت می گوید: ای خالد، تو مالک بن نویره را کشته ای . خالد می گوید : «ای أمیرمؤمنان! من اگر مالک بن نویره را به جهت کینه ای که بین من و او بود کشته ام، ولی به عوض آن سعد بن عُباده را نیز به جهت اختلاف نظرهایش با شما ترور کرده ام!» . عمر از این کلام بسیار به وجد آمد و برخاست و خالد را به سینه خود چسبانید و در آغوش گرفت و به او گفت: «تو شمشیر خدا و شمشیر رسول خدا هستی.»[33]
قصد ترور امام علی(علیه السلام)
بسیاری از کتب شیعه از اقدام به ترور امام علی(علیه السلام) توسط خالد به دستور ابوبکر خبر می دهند[34] و سمعانی مورخ و راوی مشهور اهل سنت و صاحب کتاب الانساب چنین نوشته که: « یعقوب رواجنی استاد بخاری، کلام ابوبکر را روایت کرده که گفت: «خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد»، از سید عمر بن ابراهیم حسینی در کوفه پرسیدم که معنای این روایت چیست؟ او گفت: به خالد دستور داده بود که علی را بکشد، اما از این کار پشیمان شده و از آن نهی کرد».[35]
خالد از مجریان طرح سقیفه
طبق منابع معتبر شیعی، خالد کسی است که در سقیفه و در واقعه سوزاندن درب خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و جسارت به دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نقش داشته و به قصد سوء به امام علی(علیه السلام) حتی شمشیر از غلاف کشیده است.[36]
با کوچکترین نگاه بدون غرض و تعصب به راحتی می توان یافت که بین خالد بن ولید و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و جانشین بر حقش امام علی(علیه السلام) هیچگونه شباهت رفتاری وجود ندارد که هیچ بلکه قیاس و تشبیه آن کاملاً اشتباه است، و سیف الله حقیقی علی(علیه السلام) است که پیامبر در فضیلت او فرمودند: «یا علی تو تک سوار عرب هستی .... و تو شمشیر خدا هستی که هیچ گاه خطا نمی کنی».[37]
شبیه ‌ترین فرد به عمر
خالد از لحاظ ظاهر شبیه ‌ترین شخص به عمر بود.[38]
فرزندان خالد
خالد در شام فرزندان بسیاری داشت که از آن‌جمله مهاجر، عبدالله، سلیمان، و عبدالرحمان بودند که همگی بر اثر طاعون در شام مردند و به روایتی، طاعون چهل تن از فرزندانش را کشت و نسلش ریشه‌کن و منقرض شد.[39]
اما برخی مورخان معاصر این نظر را نمی ‌پذیرند و معتقدند که از خالد نسل بسیار به جا مانده است.[40]
وفات خالد
روایاتی حاکی از آن است که خالد پس از استعفا یا برکناری، به مدینه رفت، پس از چندی بیمار شد و در همان ‌جا وفات یافت و عمر در تشییع جنازه ‌اش شرکت کرد.[41]
بنابر روایت دیگری که مشهورتر است، خالد پس از معزول شدن، عمره به‌ جا آورد.
سپس در حمص در انزوا زیست.
وی عمر را وصی خود قرار داد و سرانجام بنابه قول مشهورتر در سال ۲۱ و به قولی ۲۲ در آن‌جا درگذشت.[42] و در حومه شهر حِمْص به خاک سپرده شد.[43]

 

پی نوشت:
--------------------------
[26] أسدالغابة، ج ‏4، ص 277؛ تاریخ‏ الطبری، ج ‏3، ص 278؛ الإصابة، ج ‏5، ص 561؛ الکامل، ج ‏2، ص 358؛ ابن خیاط، أبو عمرو خلیفة بن خیاط بن أبی هبیرة اللیثی العصفری الملقب بشباب، تاریخ خلیفة، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1415ق؛ (برخی خواسته اند چنین توجیه کنند که خالد در آن شب تنها با همسر مالک ازدواج کرد و صبر کرد تا عده او تمام شود! از آنها باید پرسید به غیر از اینکه ازدواج در عده جایز نیست، پس چرا جناب عمر با تاکید بسیار قصد سنگسار کردن خالد را می کند و وقتی خالد به مسجد وارد میشود او را در مقابل عموم مورد عتاب قرار می دهد؟!).
[27]  البدایة و النهایة، ج ‏6، ص 322؛ تاریخ ‏الإسلام، ج ‏3، ص 34؛ ابن الوردی‏، عمر بن مظفر، تاریخ ابن الوردی‏، ج 1، ص 135، دار الکتب العلمیة، بیروت‏، ق 1416؛ أبو الفداء، إسماعیل بن علی، تاریخ ابی الفداء المسمى المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص221، دار الکتب العلمیة، بیروت‏، 1417ق؛ ابن خلکان‏، أحمد بن محمد، وفیات الأعیان‏، ج 6، ص 14، منشورات الشریف الرضی‏، قم‏، 1364ش‏.
[28] الیعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى، تاریخ‏ الیعقوبى، ج ‏2، ص 131، بیروت، دار صادر، بى تا.
[29] الإصابة، ج‏3، ص391؛ ابن عساکر، أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعی، تاریخ مدینة دمشق‏، ج 24، ص 389، دار الفکر، بیروت‏، 1415ق‏.
[30] اسد الغابه، ج 4، ص 277؛ الاصابه، ج 5، ص 561؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 358؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 16، ص 258؛ المقریزی‏، أحمد بن علی، إمتاع الأسماع‏، ج 14، ص 239، دار الکتب العلمیة، بیروت‏، 1420ق‏.
[31] تاریخ الطبری، ج 3، ص280؛ تاریخ الاسلام، ج 3، ص36؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص323؛ امتاع الاسماء، همان؛ اسد الغابه، همان؛ الکامل، همان؛ ابن الجوزی، أبو الفرج، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق، محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 78، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412ق.
[32] وفیات الاعیان، ج 6، ص15.
[33] مجلسی‏، محمد باقر، بحار الانوار، ج30، ص494، مؤسسة الوفاء، بیروت‏، 1403ق‏.
[34] هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، انصاری زنجانی،  ج ‏2، ص 872، الهادی، قم، 1405ق؛ طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، محقق محمودی، کوشانپور، ص 455، قم، 1415ق؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق موسوی، ج 2، ص 159، دارالکتاب، قم، 1404ق.
[35] جمل من انساب الأشراف، ج ‏6، ص 176.
[36] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، محقق خرسان، ج 1، ص 73، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ‏2، ص862 ، 863
[37] علی بن موسی امام هشتم(ع)، صحیفة الامام الرضا(ع)، محقق محمد مهدی، ص 90، نجف، کنگره جهانی امام رضا، مشهد، 1406ق.
[38] یعقوب بن سفیان بسوی، کتاب المعرفة والتاریخ، ج۲، ص۳۶، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد ۱۳۹۴ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۴ـ۱۹۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۸، ص ۳۲۱ چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ ۲۰۰۰.
[39] مصعب بن عبداللّه، کتاب نسب قریش، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۵، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳؛ ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۲۶۷، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۱۴۷ـ۱۴۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (۱۹۸۲).
[40] زهیر صادق رضا خالدی، بنوخالد فی العراق و الوطن العربی، ج۱، ص۹، بغداد ۱۹۸۸؛ محمد سلیمان طیب، موسوعة القبائل العربیة، ج۶، ص۴۴۶ به بعد، قاهره ۱۴۲۱/ ۲۰۰۱.
[41] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۲۷۰، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵۱۴۲۱/ ۱۹۹۵۲۰۰۱؛ محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام ‌النبلاء، ج۱، ص۳۸۱، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
[42] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۹۷، (بیروت)؛ احمد بن یحیی بلاذری، کتاب فتوح البلدان، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۷۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲؛ طبری، تاریخ (بیروت)، ج۴، صص۱۴۴و160؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۴، جزء۷، ص۱۲۰، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت (بیتا).
[43] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۹۷، (بیروت).

دیدگاه‌ها

داداش 02:32 - 1401/09/29

لعنت بر خالد ابن ولید

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.