یادداشت تبلیغی

درس هایی از قرآن کریم 5

تاریخ انتشار:
عزیزانی که پای بحث هستند، بحث را زمانی گوش می‌دهند که امام عزیز دستور تشکیل بسیج را داد، کلمه‌ی بسیج را اگر در قرآن خواسته باشیم پیدا کنیم، لفظ «کافّه» است. کافه یعنی همه با هم! وقتی گفته شد که آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، گفتند:...
درس هایی از قرآن کریم

موضوع: غیرت دینی
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
عزیزانی که پای بحث هستند، بحث را زمانی گوش می‌دهند که امام عزیز دستور تشکیل بسیج را داد، کلمه‌ی بسیج را اگر در قرآن خواسته باشیم پیدا کنیم، لفظ «کافّه» است. کافه یعنی همه با هم! وقتی گفته شد که آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، گفتند: خوب در قرآن یک آیه داریم که بیست بر دویست پیروز است. این شعار قرآن و آیه قرآن است. بیست بر دویست پیروز است. عربی بیست را می‌دانید یعنی چه؟ «عِشرین» دویست چه می‌شود؟ «مأتین» «عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» (انفال/65) بیست تا آدم مقاوم بر دویست نفر پیروز می‌شوند. منتهی «عِشْرُونَ صابِرُونَ» صابر و صبر یعنی مقاومت کنید. امام دستور داد که یک ارتش بیست میلیونی، یک لشکر بیست میلیونی و دستور بسیج را داد.  خوب برکاتی هم داشته است. اگر مملکت ما بسیج نداشت، چون بسیج پشوانه سپاه است، امام فرمود: اگر سپاه نبود، کشور نبود،‌ سپاه و بسیج یکی است. برادر بزرگ‌تر و برادر دوم و برادر اول و...
1- شناخت مصادیق آیات قرآن در هر عصر و زمان
حالا من می‌خواهم یک آیه را برای شما تفسیر کنم که هم به بسیج بخورد، به عنوان یک مصداقش. این‌هایی را که من می‌گویم یک وقت کسی نگوید: آقای قرائتی، آیات قرآن را به افراد تطبیق می‌دهد. تطبیق اشکال ندارد. این تفسیر به رأی نیست. چون یک عده پای تلویزیون فنی نشسته‌اند، من یک دقیقه برای آن فنی‌ها بگویم. حالا یا استاد دانشگاه است. طلبه است. گاهی انسان به یک مناسبت یک آیه را می‌خواند. یک نمونه بگویم؟
امیرالمؤمنین می‌خواست به مکه برود، حاجی‌ها در مکه باید لباس‌هایشان را بکنند و لباس احرام بپوشند. لباس احرام لباسی است که دوخته نباشد، مثل حوله‌ی حمام، حوله‌ی سفید است. یک حوله به کمر می‌بندند، یک حوله هم روی دوش می‌اندازند، هیچ لباس دیگری هم نباید داشته باشند. نمی‌دانم، جوراب، لباس کوتاه، لباس بلند، لخت مادرزاد، مردها یک حوله... امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌خواست مکه برود، رفت بازار که لباس احرام بخرد، گفتند: چه عجب! گفت می‌خواهم مکه بروم، آمده‌ام لباس مکه بخرم، بعد حضرت این آیه را خواند، این آیه برای مکه نیست، آیه برای جنگ است. آیه این است: «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوج‏» (توبه/46) اگر این‌ها اراده خروج به جبهه داشتند، اگر رزمنده بودند، شجاع بودند، مرد جنگ بودند، «لَأَعَدُّوا» شمشیرشان را از قبل تیز می‌کردند. این آیه برای جبهه است. اگر این‌ها رزمنده بودند و جنگجو و مدافع بودند، باید شمشیرشان را تیز کنند. پس من هم که می‌خواهم به مکه بروم، باید لباس احرام بخرم. یعنی آیه‌ای که برای جنگ است، حضرت علی(ع) برای حج آورد. این را چه می‌گویند؟ یعنی آیه را از یک جا برداریم و جای دیگر بگذاریم. مصداق عوض می‌شود.
مثلاً  «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» (انسان/10) اهل بیت(ع) به فقیر نان دادند. حالا شما آش بدهید، پنیر بدهید، پیتزا بدهید. طعام که هست، حالا عدسی باشد یا آبگوشت یا پلو یا حلیم یا هر چیز دیگری! مصادیق طعام است. آدمی که اهل کار است باید مقدماتش را از قبل فراهم کند. می‌خواهد به جبهه برود، باید شمشیر تیز کند، می‌خواهد به حج برود، باید لباس احرام بپوشد. یعنی کلیاتی است که در هر زمانی یک مصداقی دارد. زمانی که لوله‌کشی نبود، عمل صالح ساختن آب انبار بود. به خصوص در شهرهای کویری! الان که لوله کشی شده است، عمل صالح لوله‌کشی کردن است. حالا اگر یک آخوندی گفت عمل صالح آب انبار است، یک آخوندی گفت: عمل صالح لوله‌کشی است، هر دو درست می‌گویند، هر زمانی یک مصداقی دارد.
2- غیرت و تعصب دینی در برابر باطل
سوره مجادله آیه‌ی 22 است، می‌فرماید که انسان باید غیور باشد. اینکه من هم این را دوست دارم و هم آن را دوست دارم نمی‌شود. یک شعار در ایران است، البته در ایران فقط نیست، در قرآن است. ایرانی‌ها هم این را شعار کرده‌اند. می‌گویند: یک دل دو دوستی برنمی‌دارد. با یک دست دو تا هندوانه نمی‌شود برداشت. اگر شما حزب اللهی هستی، دیگر نمی‌توانی بگویی البته من نمازم را می خوانم آن‌ها را هم دوستشان دارم. قرآن بخوانم.
[آیه و ترجمه: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (مجادله/22) هيچ قومى را نمى‏يابى كه به خدا و قيامت مؤمن باشند و (در همان حال) با كسى كه در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى كنند، حتّى اگر پدران يا پسران يا برادران يا خويشانشان باشند. آنها كسانى هستند كه خداوند، ايمان را در دلهايشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خويش آنان را تأييد نموده است و آنان را در باغهايى كه نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مى‏كند در حالى كه در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نيز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد كه تنها حزب خدا پيروز و رستگارند.]
بسم الله! این آیه را بخوانم و معنا کنم. سوره‌ی مجادله! موضوع: غیرت دینی! گاهی می‌گویند: آقا آدم نباید تعصب داشته باشد. بسم الله الرحمن الرحیم! آدم باید تعصب داشته باشد. اگر حرفت حق است، روی حرف حقت پافشاری کن. تعصب داشته باش. بله انسان در حرفی که نمی‌داند حق است یا باطل نباید تعصب داشته باشد. چون نمی‌دانیم. آقا بردند، خوردند، چه کردند، چه کردند، حقوق نجومی، اختلاس، فلان! بگو آقا هر کدامش که ثابت شد، بنده هم قبول دارم. همینطور کیلویی نگوییم: بردند، خوردند، بعد معلوم شود، کس دیگری برده است و کس دیگری خورده است. این نبوده است. همینطوری هم نگوییم که همه‌ی مردم پاک هستند، چون یک وقتی سندش پیدا می‌شود. که آقا ببین، دلیل این است که خورد و برد. یعنی ما باید اول بفهمیم که حق است یا باطل، بعد روی حق باید تعصب داشته باشیم. روی چیزی که نمی‌دانیم باید تعصب نداشته باشیم. بگوییم آقا ما تعصب نداریم دنبال سند هستیم. سندش پیدا شد، چشم! سندش پیدا نشد، که هیچ! سوره‌ی چه بود؟ مجادله! آیه 22!
«لا تَجِدُ» یعنی وجدان، پیدا نمی‌کنی! «قَوْماً» پیغمبر تو پیدا نمی‌کنی، یک قومی باشند که «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» ایمان دارند به خدا «بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»  و به قیامت هم ایمان دارند، نمی‌شود کسی به خدا و قیامت ایمان داشته باشد، اما در مقابل «يُوادُّونَ» مودت داشته باشد. بگوید من خدا و قیامت را قبول دارم، اما «يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ» کسانی که با خدا در ستیز هستند، می‌گوید: آن‌‌ها را هم دوست دارم. «حَادَّ اللَّهَ» یعنی درگیر با خداست. «وَ رَسُولَهُ» کسی که ضد خدا و ضد رسول خداست، تو حق نداری دوستش داشته باشی. مگر تو ایمان نداری؟ قرآن می‌گوید: کسی که «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» اگر کسی ایمان به خدا و قیامت دارد، دیگر حق ندارد علاقه داشته باشد به ضد خدا! می‌گوید: آخر فامیل است. می‌گوید: باشد. «وَ لَوْ كانُوا» گرچه باشد. «وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ» گرچه پدرش باشد، «أَوْ أَبْناءَهُمْ» اولاد من باشد، اولاد است، کج می‌رود، هر چه هم دلیل می‌آوری، لجبازی می‌کند. التماس دعا! «أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ» برادرم هست، خوب باشد. «أَوْ عَشِيرَتَهُمْ» فامیل هستیم، باشد. کج می‌رود و لجاجت می‌کند و استدلال حق را نمی‌پذیرد، «أَوْ عَشِيرَتَهُمْ» باشد. این‌هایی که وقتی خدا را دوست دارند، تعصب و غیرت دینی دارند و دیگر با ضد خدا رفیق نمی‌شوند، می‌گوید: «أُولئِكَ» این‌ها هستند، چه کسانی؟ خدا یک چیزهایی به این‌ها داده است. چه چیزهایی داده است؟ «كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ» اول اینکه «كَتَبَ» نوشته شده است، «فِي قُلُوبِهِمُ» در قلب این‌ها ایمان نوشته شده است. «كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ» یعنی ایمانشان سطحی نیست. ایمان در قلبشان رفته است. یعنی از عمق، از بن دندان، ایمان دارند. دیگر چه؟ «وَ أَيَّدَهُمْ» تأیید می‌کند،‌ «بِرُوحٍ مِنْهُ» یک روح الهی این‌ها را در بزنگاه‌ها کمک می‌کند. دیگر چه؟ «وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ» خداوند این‌ها را به بهشتی می‌برد که این بهشت، «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها» بعد می‌گوید: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ» خداوند از این‌ها راضی است، «وَ رَضُوا عَنْهُ» هم این‌ها از خدا راضی هستند و هم خدا از این‌ها راضی است، «وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ» این‌ها حزب اللهی هستند. بسیجی این‌ها هستند. «أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ» بعد می‌گوید: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» حزب الله رستگار است. یک بار دیگر با هم به تخته سیاه نگاه کنید.
3- پیروی از قوانین الهی، نه به قوانین بین‌المللی
بسم الله الرحمان الرحیم. «لا تَجِدُ قَوْماً» قومی را نمی‌بینی، یعنی یک چنین آدمی وجود ندارد که «يُؤْمِنُونَ» ایمان به خدا و رسول و قیامت دارد، اما دیگران را هم دوست دارد. هم «يُؤْمِنُونَ» هم «يُوادُّونَ»! «يُوادُّونَ» از مودت است. می‌گوید: «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» (شوری/23) یعنی ایمان دارد، اما غیر خدا و پیغمبر را هم... البته قوانین بین الملل! وقتی قانون قرآن هست، قانون بین الملل یعنی چه؟ امام زنده بودند یکی از این ملی‌گراها گفته بود، ‌در قرآن داریم که قصاص کنید، یعنی قاتل را بکشید، اما امروز با رأفت بشریت و مدنیت و حقوق بشر و امروز جامعه اروپا و آمریکا این را نمی‌پسندد. و لذا این قانون قصاص را عمل نکنید. امام آمد در حسینیه جماران، فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏» یعنی پناه بر خدا می‌بریم. ما به سوی خدا داریم می‌رویم. جمهوری اسلامی تشکیل دادیم، این آقا بلند شده  است و گفته است، چون این قانون به مذاق آمریکا نمی‌سازد، ما به این قانون عمل نمی‌کنیم. در مقابل این افکار... البته او هم گورش را گم کرد. تیمشان گورشان را گم کردند. دنیا چه چیزی را می‌پسندد؟ آقایانی که مرتب می‌خواهند دنیا بپسندد، هشت سال شما بمباران شدید کجای دنیا شما را کمک کردند؟‌ آخر این عقل هم خوب چیزی است. یک آدمی که دلش آن طرف است، می‌گوییم: خوب مگر شما نمی‌خواهی در دلت آن‌ها از شما راضی باشند؟ در هشت سالی که کشور تو بمباران شد، کدام یک از این کشورهای دنیا کمک ایران کرد؟ کافی نیست برای اینکه این‌ها را بشناسیم؟ الان این فضای مجازی چه چیزی را نشان می‌دهد و جامعه ما چه می‌خواهد؟ اگر یک نخ از ما عیب ببیند، به صورت طناب می‌کند برای اینکه جمهوری اسلامی را خفه کند. نمی‌شود انسان بگوید من مؤمن هستم و غیرت دینی ندارم. غیرت دینی باید داشته باشیم. حضرت امیر(علیه‌السلام) به قدری غیرت دینی‌اش بالا بود که گاهی خودش را می‌زد. یک وقت داشت سخنرانی می‌کرد، زد در گوش خودش! «فضرب على خده» به صورت خودش زد. ما کاری نداریم، عیسی به دین خود، موسی به دین خود! یعنی چه؟ یعنی من شلغم هستم، من سیب‌زمینی هستم، بی‌رگ هستم، چون شلغه و سیب‌زمینی رگ ندارند. من کاری ندارم. من و او را در یک قبر نمی‌گذارند. حداقل وقتی هیچ کاری که نمی‌توانی بکنی، عبوس که می‌توانی بکنی. چون این با این قیافه، با این عمل، با این حرفی که زد، این با این موضع‌گیری که کرد می‌خواهد، محبوب بشود. شما عبوس کن. «بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ» (كافي، ج 5، ص 58) در روایات داریم. یعنی قیافه‌ات را در هم بکش.
4- پیوندهای مکتبی، مقدم بر پیوندهای خانوادگی
بسم الله الرحمان الرحیم. درسی که می‌گیریم، ایمان با کفر سازگار نیست. حتی اگر پیغمبرها خواسته باشند که یک کافر را نجات بدهند، خدا می‌گوید: نه! پسر نوح منحرف بود. وقتی بنا شد که غرق بشوند، گفت: خدایا! «فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي» (هود/45) بچه‌ی من غرق نشود. گفت: این حرف‌ها چیست؟ پسر پیغمبر هم باید غرق بشود. خدا کاری به سیدها ندارد. چه کسی گفته است؟ سیدها عذابشان دو برابر غیر سیدهاست. خدا به زن‌های پیغمبر می‌گوید: «يا نِساءَ النَّبِي‏» (احزاب/30) شما زن پیغمبر هستید. زن پیغمبر اگر خلاف کند، «يُضاعَفْ لَهَا» دوبله است. تو اولاد پیغمبر هستی، سیدها را خدا کاری ندارد؟ تو وصل به پیغمبر هستی، باید بهتر باشی. تو که خانه‌ات بغل مسجد است، حتماً باید به مسجد بروی. حالا آن کسی که خانه‌اش دور است، می‌گوییم: بهتر است بیاید. تو خانه‌ات چسبیده به مسجد است. اگر در خانه نماز بخوانی، نمازت ارزشی ندارد. مثل انگورهای پلاستیکی شوفرهای تاکسی است. قیافه انگور است، ولی آب ندارد. پیغمبر اولوالعزمی مثل نوح... نوح خیلی عزیز است. اگر می‌خواهید بدانید که نوح چقدر عزیز است برایتان بگویم. خدا به انبیاء که سلام می‌کند، سلام خالی می‌کند. مثلاً در قرآن داریم که «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِيمَ» (صافات/109) به حضرت ابرهیم می‌گوید: سلام! «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُون‏» (صافات/120) «سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِين‏» (صافات/181) به همه‌ی انبیاء سلام می‌کند، اسم نوح را که می‌برد می‌گوید: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) یعنی یک کلمه‌ی «فِي الْعالَمِينَ» اضافه می‌کند. مثل سلام ما به امام حسین(علیه‌السلام) ما به همه‌ی امامان سلام می‌دهیم، اما به امام حسین(علیه‌السلام) که سلام می‌دهیم می‌گوییم: «سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ» تا شب هست سلام بر تو، تا روز هست، سلام بر تو! باقی امامان را نمی‌گوییم: «مَا بَقِيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ» به همه‌ی امامان سلام می‌کنیم، اما حساب امام حسین(علیه‌السلام) جداست. گفت: «كُلُهُم سفنُ النجاه و سفينه الحسين اسرع» کشتی امام حسین(علیه‌السلام) سریع‌تر می‌رود. «وَ كُلُهُم بابَ الله» همه‌ی امامان درگاه لطف خدا هستند ولی «و بابُ الحسين (ع) اوسع» در خانه‌ی حسین(علیه‌السلام) وسیع‌تر است. امام حسین(علیه‌السلام) حسابش جداست. لب به خاک مکه حق ندارید بزنید، مدینه، نجف، به هیچ خاکی حق ندارید که لب بزنید، اما به تربت امام حسین(علیه‌السلام) لب بزنید. بچه که به دنیا می‌آید، یک مهری به لبش بمالید. بعد از آخر عمرش هم که می‌خواهی در قبرش بگذاری، یک مهر کربلا در قبرش بگذار. یعنی کربلا از تولد تا قبر! «مَا بَقِيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ» حساب امام حسین(علیه‌السلام) جداست. شما کربلا که می‌روی، زیر ضریح، دور و ور ضریح، نمازت را هم می‌توانی چهاررکعتی بخوانی، ولو اینکه مسافر هستی. ولی می‌گویند: می‌توانی اینجا نمازت را چهاررکعتی بخوانی، یعنی آنجا خانه‌ی خودت است. پهلوی امام حسین(علیه‌السلام) که رفتی خانه‌ی خودت است، حسابش جداست. پسرم از من است، فرمود: نه! «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك‏» (هود/46) پسر نوح هم اگر منحرف باشد از ما نیست.
5- شیوه ارشاد حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
ابراهیم یک عمویی داشت که بت پرست بود. خیلی هم با او صحبت کرد ولی... حالا من یک تکه هم برای نحوه‌ی تفسیر گفتن بگویم. چون به لطف خدا در مسجدها جلسات تفسیر راه افتاده است، برای عزیزانی که همکار ما هستند، و می‌خواهند تفسیر بگویند، یک دقیقه وقت آقایان را می‌گیرم، شما هم گوش بدهید که باید چطور تفسیر گفت. در تفسیر باید با زندگی خودمان تطبیق بدهیم. ببینید! مثلاً قرآن می‌گوید: «إِذْ قالَ لِأَبِيهِ»، «قالَ» را می‌دانید یعنی چه، گفت! «لِأَبِيهِ» اب هم یعنی چه؟ پدر! «وَ قَوْمِهِ» ابراهیم به پدرش و قوم پدرش گفت! چه گفت؟ «ما هذِهِ التَّماثِيلُ» (انبیاء/52) اشتباه نکرده باشم. ابراهیم به عموی بت پرستش و دار و دسته‌اش گفت: این مجسمه‌ها چیست؟ چرا مجسمه و بت می‌پرستید؟ خوب به زبان ما الان چه می‌گوییم؟ الان برویم بلژیک، اتریش، مالزی، اندونزی، هند، پاکستان، چین، برویم و در دنیا بگردیم و بگوییم: چند هزار سال پیش حضرت ابراهیم جوانی خداپرست بود، به عموی بت‌پرستش گفت: چرا بت می‌پرستید؟ این یک تکه‌ی تاریخی می‌شود. چطور برای دنیا بگوییم؟‌ تاریخ مصرفش گذشته است. می‌آییم و می‌گوییم که... از این چند اصل درمی‌آوریم. چند اصل:
اصل اول: ابراهیم چند نفر بود، یک نفر! عمویش چند نفر بودند، خیلی بودند. می‌گوید: «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ» هم پدرش و هم دار و دسته‌اش، حالا پدرش یا عمویش که معروف بوده است که عمویش بوده است. از این بگذریم. اصل اول این است که در ارشاد سن شرط نیست. ابراهیم کوچک بود، عمویش بزرگ بود. شما نگو که من بچه‌ام و او بزرگ است. من دانشجو هستم، او استاد دانشگاه است، من طلبه هستم، او آیت الله است، من کارگر هستم او تاجر است. در اصلاح و ارشاد و امر به معروف، سن شرط نیست. دلیل؟ «إِذْ قالَ لِأَبِيهِ» پس این یک اصل است.
اصل دوم: در اصلاح و ارشاد، عدد شرط نیست. چرا؟ برای اینکه عدد ابراهیم یکی بود، عدد بت پرستان زباد بودند. نگو آقا من یک نفر هستم آن‌ها پنجاه نفر هستند، ما هفت نفر هستیم و آن‌ها هفتصد نفر هستند. خوب باشند. حرف حقت را بزن، ولو اینکه عددت کم باشد.
6- آغاز اصلاح، از نزدیکان و خویشاوندان
اصل سوم: در اصلاح و ارشاد از نزدیکان شروع کن. اول به عمویت بگو. خدا به پیغمبر می‌گوید که پیغمبر اگر می‌خواهی حرف بزنی، اول به خانم خودت بگو. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ» به خانم‌هایت بگو، «وَ بَناتِكَ» به دخترهایت بگو، بعد می‌گوید: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ» (احزاب/59) بعد می‌گوید: به خانم‌های مؤمنین و زن‌های مسلمان بگو. اول به خانمت بگو. «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين‏» (شعراء/214) در اصلاح و ارشاد اول به خودی‌ها بگو.
اصل چهارم: در اصلاح و ارشاد مهم‌ترین را مطرح کن و بگو. ممکن است عمویش دروغ هم می‌گفته است، غیبت هم می‌کرده، نگاه به نامحرم هم می‌کرده است، حرام هم می‌خورده است، ما نمی‌دانیم که عمویش چه کاره بوده است. اما اینکه ابراهیم روی آن دست می‌گذارد، بت پرستی است. چون قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13) در گناهان شرک مهم‌ترین است. یک دختری فوکلش اسلامی نیست. حجابش ضعیف است، نمازش هم ضعیف است. نماز واجب است، حجاب هم واجب است، ولی کدام‌ها واجب‌تر است؟ نماز! پس فعلاً کاری به فوکلش نداشته باشید. اول نمازش را درست کنید، نمازش که درست شد فوکلش هم درست می‌شود. در منکرات «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» اول از شرک شروع کنید.
ببینید آیه تاریخ است. چند هزار سال پیش پسر برادر به عمویش گفته است، این مجسمه‌ها چیست؟ آیه‌ی قرآن این است، منتهی امروز خواسته باشیم تفسیر کنیم، باید این آیه را به صورت قانون در بیاوریم. قانون: در اصلاح و ارشاد سن شرط نیست. ابراهیم به عموی بزرگ‌ترش گفت. عدد شرط نیست، ابراهیم یکی بود، آن‌ها خیلی بودند. از نزدیکان شروع کنیم. این قانون است. باید این رقمی قرآن تفسیر شود که هر کسی بگوید: خدا دارد با من حرف می‌زند. وگرنه می‌گوید: خوب خدا دارد تاریخ می‌گوید. یک عمویی بوده است، و پسر برادری بوده است و عمو هم بت‌پرست بوده است و پسر برادر هم موحد بوده است و این به او چنین گفته است و خوب من چه خاکی بر سرم کنم؟
این بسیجی که شب تشکیلش است چند کار کرده است. روحیه‌ی انقلابی، گیر پول نبودن، البته حالا دولت و ملت باید مسأله‌ی پول را حل کنند، خوب به آن کاری نداریم. ولی بسیج روزی که درست شد هیچ کدام به فکر پول نبودند. آن روز اول به فکر درجه هم نبودند، یک لشکر مخلص! این بسیج چند کار دیگر هم باید بکنند. این بسیج بیاید و راجع به نماز کار بکند. به خصوص بسیج مساجد! در هر محله‌ای افرادی که مسجد می‌آیند، آدم می‌فهمد. افرادی را هم که نمی‌آیند، می‌فهمد. شاخه‌ی فرهنگی بسیج بگوید: آقا در محله ما سی و دو خانه است که مسجد نمی‌آیند، پنجاه و سه خانه هم مسجد می‌آیند. خوب آن سی و دو خانه را چه کنیم؟ به آن‌ها محل نگذاریم؟ آن‌ها هم مسلمان هستند. حتی آن‌هایی هم که حجابشان بد است و با شوهرشان راه می‌روند، شوهرش... به شوهرش بگویی که آقا ببخشید، این خانم برای شماست که این رقمی حجاب دارد؟ می‌گوید: بله! بگو: آقا شما به من اجازه می‌دهی که سیر خانمت را ببینم؟ درگوشت می‌زند. چه گفتی؟ غلط کردی، بروگمشو! یعنی همانطور که خانمش آرایش کرده در کوچه می‌آید، اگر بگویی: سیر می‌خواهم ببینمش، به غیرتش برمی‌خورد. یعنی بی‌دین نیستند، منتهی باید یک کسی به این‌ها نامه‌ای بنویسد، کتابی بدهد. بسیج همینطور که در جبهه درخشید، همینطور  که در خدمات به انقلاب درخشید، حالا هم در مسجدها بدرخشد. الان در مسجدها به خصوص در شب‌های زمستانی، یک بسیجی برای آموزش قرآن راه بیافتد. در هر محله‌ای صد تا آدم قرآن بلد است بخواند، جمعی هم قرآن بلد نیستند بخوانند. آن‌هایی که قرآن بلد هستند، معلم بشوند. آن‌هایی که بلد نیستند، بشوند شاگرد، یک جایی شب‌های زمستان، شبی یک ربع قرآن بخوانیم. این یک کار قشنگی است. بسیج یعنی همین. کار بسیج تمام نشده است. بسیج یعنی یک لشکر آماده‌ی مخلص! خیلی کار هنوز هست. این مناطقی که گلاب می‌گیرند، دیگ بار می‌گذارند، گل را در دیگ می‌ریزند و آب می‌ریزند و گلاب می‌گیرند، خوب گل یک ماه بیش‌تر فصلش نیست. ماه اردیبهشت و خرداد است. خوب گل وقتی تمام شد دیگ را برداریم؟ نه! عرق نعناء بگیر. عرق نعناء تمام شد؟ عرق کاسنی بگیر. یعنی حالا که دیگ بالا رفت، از آن کار دیگر کنید. از خدا یاد بگیریم. من بارها گفته‌ام. خدا یک لب داده است، تا نوزاد هستیم، با این لب فقط می‌مکیم، هیچ کار دیگری نداریم، بزرگ که شدیم با همین لب حرف هم می‌زنیم. بزرگ‌تر شدیم با همین لب می‌بوسیم، با همین لب فوت می‌کنیم. با همین لب سخنرانی می‌کنیم، با همین لب اکسیژن می‌گیریم، با همین لب کربن پس می‌دهیم. بسیج باید مثل لب باشد. یعنی دائماً فعالیت‌های مورد نیاز را انجام بدهد. مستحب هم نباشد. تا کار واجب هست، اول واجبات را انجام بدهیم. گاهی وقت‌ها یک کارهایی می‌شود، ولی مستحب است. یک گروهی برای تواشیح تمرین می‌کنند، خوب حالا تواشیح نه واجب و نه مستحب است. لااقل اگر می‌خواند تواشیح باشد، من دستورات مقام معظم رهبری را هم در یک نوشته‌ای خواندم، خطاب به صدا و سیما چاپ شده بود که اگر هم می‌خواهند تواشیح باشد یک تواشیحی باشد که یا فارسی باشد که ما بفهمیم، یا اگر عربی باشد،     از این دعاهای خودمان، از این آیات خودمان، یک چیزی باشد که مفهوم باشد. ما بیاییم روی عربی که نمی‌فهمیم، تمرین بدهیم. آن وقت در همان مسجد افرادی هستند که نمازشان غلط است. افرادی هستند که قرآن بلد نیستند بخوانند اگر می‌خواهید مردم را به بسیج دعوت بسیج باید ایامی که تابستان است، بچه‌های مدرسه‌ای که درسشان ضعیف است، توسط بچه‌های بسیج تقویت شوند. بگوید: آقا ریاضی‌ات ضعیف است، نه نفر ریاضی‌شان ضعیف است، شما خطتان بد است، شما فیزیکتان ضعیف است، هر کدام در هر درسی ضعیف هستند، بسیج بیاید و این‌ها را تدارک کند. دولت هم حمایت کند، مردم هم حمایت کنند، بسیج وقتی می‌درخشد که کاربردش زیاد شود. و باید به روز باشیم و همیشه هم این کار را بکنیم.
7- برخورد قاطع با نزدیکان خلافکار
«لا تَجِدُ قَوْماً» پیدا نمی‌کنی قومی را که ایمان به خدا دارد، اما ضد خدا را هم دوست دارد. می‌گوید: فامیلی بی فامیلی. خدا به نوح هم گفت: پسرت از تو نیست. یکی خانمی دانه درشت بود، یک خانم نامداری دزدی کرده بود، حضرت فرمود انگشتش را قطع کنید. گفتند: آقا می‌دانی که این فامیل چه کسی است؟ خیلی این خانم مهم است. فرمود اگر دخترم فاطمه زهرا هم دزدی کند، دستش را قطع می‌کنم. سخن برای حضرت رسول(ص) است. یکی از مشکلات مملکت ما این رودربایستی‌ها است. گاهی وقت‌ها یک کسی خلاف کرده است، چون یک آدم دانه‌درشتی است، هی من و من می‌کنیم. بله اگر ثابت نشده است، عجله نکنید که آبروی کسی ریخته شود، اما اگر ثابت شد، دیگر من و من نکنید. عجله کار شیطان است!!! دروغ است. چه کسی گفته است که عجله کار شیطان است. یکی از حرف‌های دروغی که در ایران است این است که عجله کار شیطان است. می‌گویند: زود دخترت را شوهر بده... من شنبه، یکشنبه، دوشنبه، دانشگاه تهران پیشنماز هستم. همانجایی که نمازجمعه است. یک روز یک خانمی یک نامه به من داد، که جناب قرائتی! خدا لعنت کند پدرم را، خدا لعنت کند مادرم را، ای بابا! «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» خدا لعنت کند استاد دانشگاهم را! خدا لعنت کند پزشک مشاور روانشناسم را! خواستگارهای زیادی داشتم. هر خواستگاری که آمد با پدرم و مادرم و استاد دانشگاه و مشاور روانشناسی مشورت کردم، همه گفتند: نه! صبر کن لیسانس بگیری، خواستگارها را رد کردیم و لیسانس گرفتیم، یک مرتبه مشتری‌ها صد تا شدند ده تا، گفتند: برو برای فوق لیسانس، الان فوق لیسانس گرفته‌ام، الان کسی در خانه‌ی ما را هم نمی‌زند. خدا چهارتایشان را لعنت کند. ازدواج یک نیاز است. بارها این مثال را گفته‌ام، آقا یک کسی تشنه است. شما تشنه هستید، ان شاء الله بعد از لیسانس به شما آب می‌دهم. آخر به این حرف می‌خندید، آخر حرفی را که به آن می‌خندید، چرا شعار ما شده است؟ حالا صبر کنیم شاید یک خواستگار بهتری پیدا شد. بله ممکن است، یک خواستگار بهتری پیدا نشود. خیلی‌ها منتظر خواستگار بهتر نشسته‌اند، بعد هم خواستگار پیدا نشده است.
پیدا نمی‌کنی کسی ایمان به خدا داشته باشد، اما غیرت دینی‌اش کمرنگ باشد. «وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ» پدرت باشد، خوب باشد.  «أَوْ أَبْناءَهُمْ» پسر، «أَوْ إِخْوانَهُمْ» برادر، «أَوْ عَشِيرَتَهُمْ» فامیل! هر کدام باشد، بدون رودروایستی. حضرت امیر(علیه‌السلام) در نهج البلاغه می‌فرماید: در جبهه‌ها ما گاهی نزدیکانمان را می‌دیدیم، ولی چون می‌دیدیم، در خط کفر هستند، با این‌ها برخورد می‌کردیم. «نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا» (نهج‏البلاغه، خطبه 56) حضرت امیر(علیه‌السلام) می‌فرماید: گاهی در جبهه نزدیک‌ترین فرد بود، اما چون خطش انحرافی بود و نه معجزه را قبول می‌کردند و نه استدلال را قبول می‌کردند، ما با آنها می‌جنگیدیم و غصه هم نمی‌خوردیم، این باعث تقویت ایمان ما شد. آن کسی را هم که دوست داریم ولی چون منحرف است.
بسیج غیرت دینی خوبی داشت. اگر غیرت بسیج و سپاه و کل مردم ایران، ارتش فرقی نمی‌کند، نیروی انتظامی... یک شعار دیدم در نماز جمعه‌ی تهران آن وقتی که دیدم منقلب شدم. این مدافعین حرم، رفته بودند سوریه! در حرم که رفتند، گفتند: یا زینب! نحن عباسک! ما برای تو مثل اباالفضل هستیم، یعنی همانطور که اباالفضل از تو دفاع کرد، نحن عباسک! ما هم عباس تو هستیم. از این جمله خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. اصلاً کشور ما، دین ما، این قرآن ما است، به عنوان معلم قرآن عرض می‌کنم. قرآن مرز نمی‌شناسد، اگر آن طرف کره‌ی زمین یک مسلمان جیغ زد، شما باید بروی و حمایتش کنی، اگر می‌توانی! اگر نمی‌توانی حسابش جداست. اما هر جای کره‌ی زمین مظلومی ناله زد، شما وظیفه‌ات است که بروی و او را نجات بدهی! عرب باشد یا عجم، شیعه باشد یا سنی، حتی اگر کافر باشد. آقا یک کافری را دارند می‌زنند، شما حق نداری بگویی: حالا کافر است بگذار او را بزنند. اگر مظلوم است باید دفاع کنی، حتی اگر کافر است.
خدایا کشور ما را در این چند سال، ده‌ها سال، از همه‌ی توطئه‌ها و خطرها حفظ کردی، تو را به آبروی شهدا این کشور را از این به بعد از هر جهت حفظ بفرما، رهبرش، را دولتش را، امتش را، مرزش را، انقلابش را، نسلش را، ناموسش را، از همه‌ی خطرها به خصوص خطر فرهنگی، از همه‌ی خطرها، ماهواره‌ها، فضای مجازی، که امروز می‌خواهند عقیده را بگیرند، دزد در مخ رفته است، مخ را می‌خواهد بدزدد، دیگر کاری به نفت هم ندارد، می‌خواهد مخ شما را بدزدد، خدایا آنچه به ما داده‌ای در پناه امام زمان(علیه‌السلام) حفظ بفرما! شر اشرار هر کس که می‌خواهد باشد به خودشان برگردان.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
منبع: gharaati.ir

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.