یادداشت تبلیغی؛

عوامل محرومیت از نعمت‌های الهی

تاریخ انتشار:
انسان اندیشه‌ورز با دانستن عوامل و زمینه‌های سلب نعمت، تلاش می‌کند با اجتناب از آنها، همواره از نعمت‌های خداوند برخوردار باشد. این نوشتار، از منظر قرآن و روایات به این پرسش پاسخ گفته است.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۳۹۶، عوامل محرومیت از نعمت‌های الهی.

کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

اشاره

برخورداری از نعمت‌های الهی، مانند: سلامتی، داشتن همسر و فرزندان مهربان و شایسته، از عوامل سعادت انسان به شمار می‌آید؛ همان‌گونه‌که از دست دادن آنها، موجب درد و رنج فراوان می‌گردد. آدمی دوست ندارد نعمت‌هایی را که خدا به او اعطا نموده، از دست بدهد. به همین جهت، به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش مهم است که «چه عواملی موجب سلب نعمت از انسان و محرومیت او از مواهب الهی می‌شود؟». انسان اندیشه‌ورز با دانستن عوامل و زمینه‌های سلب نعمت، تلاش می‌کند با اجتناب از آنها، همواره از نعمت‌های خداوند برخوردار باشد. این نوشتار، از منظر قرآن و روایات به این پرسش پاسخ گفته است.

تعریف نعمت

واژه «نعمت»، برگرفته از «نعم»، در اصل به معنای رفاه و زندگی پاکیزه است.[1] نعمت، به معنای چیزی است که خداوند متعال آن را به بنده‌اش از مال و زندگی عطا می‌کند؛[2] مادی باشد یا معنوی،[3] ظاهری باشد یا باطنی.[4] پاره‌ای از مصادیق نعمت در قرآن کریم، عبارت‌اند از: آرامش، آزادی، ایمان، هدایت، اخوّت، امنیت، والدین، فرزند صالح، غذا و مسکن.

عوامل سلب‌شدن نعمت از انسان

از منظر قرآن کریم و روایات معتبر، برخی عوامل سلب نعمت و محرومیت از مواهب خداوندی به شرح ذیل است:

الف. تحولات درونی انسان

از نگاه اسلام، تغییر نعمت‌های الهی، به دست خود انسان است. آدمی با اراده و اختیار خود می‌تواند کاری کند که نعمت‌ها برایش باقی بمانند و یا حتی افزایش یابند و یا اینکه از دست بروند و به نقمت و عذاب تبدیل شوند. قرآن کریم در این ‌باره می‌فرماید: «ذلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی‏ قَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛[5] این به جهت آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی‌دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.» این آیه، به‌روشنی بیان می‌دارد که میان تحولات نفسانی انسان و حوادث روزگار، ارتباط معناداری وجود دارد؛ یعنی انسان با تغییر اوضاع و احوال درونی خود، سبب تحول و بروز حوادث بیرونی می‌شود.

علامه طباطبایی; در ذیل این آیه شریفه می‌نویسد:

هیچ نعمتی از نعمت‌های الهی به نقمت و عذاب مبدّل نمی‌شود، مگر آنکه اوّل محلّش، یعنی نفوس انسانی، تغییر کند. بنابراین، زمانی به یک قوم نعمتی افاضه می‌شود که آن قوم، در نفس‌های خود، استعداد آن نعمت را پیدا کنند و در صورتی نعمت از ایشان سلب می‌گردد یا به نقمت و عقاب مبدّل می‌گردد که استعداد درونی‌شان را از دست داده، نفس‌هایشان مستعد عقاب شود و این، یک قاعده کلی و سنّت الهی است که آیه شریفه «إِنَّ اللّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[6] نیز به شکلی جامع‌تری به آن اشاره می‌کند.[7]

مطابق این سنّت الهی، ایمان و توکل به خدا، مهربانی، خیرخواهی و داشتن صفات خوب اخلاقی، از عوامل نزول نعمات الهی است؛ همان‌گونه‌که کفر و تکذیب آیات الهی، غفلت، بددلی و سایر صفات زشت اخلاقی، از موجبات سلب نعمت و نزول بلا به شمار می‌آید.[8] یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی که خداوند در این روزگار به مردم ایران هدیه داده، نعمت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است. مطابق این مبنای قرآنی، تا زمانی که قلوب مردم ایران مالامال از ایمان، بصیرت، ولایت‌مداری، دشمن‌شناسی، عشق به اسلام و احکام نورانی آن باشد، این نعمت الهی پابرجا و بلکه هر روز مستحکم‌تر و افزون‌تر خواهد شد؛ اما اگر بر اثر غفلت و ناسپاسی، نفوذ دشمنان، جنگ نرم و تهاجم‌های فرهنگی آنان، ایمان و عزم و اراده مردم و نیز اخلاق خوب و دینی‌شان دچار خدشه شود، ممکن است این انقلاب عظیم که با خون شهدای گران‌قدرمان به ثمر نشسته، دچار آسیب جدی شود. راه حفظ این نعمت بزرگ الهی، حفظ و تقویت عوامل ایجاد آن، یعنی ایمان و تقوای فردی، سیاسی، اجتماعی و انقلابی است.

ب. ناسپاسی

ناسپاسی و کفران نعمت، در برابر شکر نعمت قرار دارد. شکر، دارای سه مرحله: قلبی، زبانی و عملی است. شکر قلبی، آن است که انسان، بخشنده نعمت‌ها، یعنی خداوند متعال را بشناسد. شکر زبانی، یعنی گفتن «اَلحَمدُ لِلّه» و «شُکرًا لِلّه»؛ هرچند انسان هرقدر به زبان شکر بگوید، باز نخواهد توانست که حقّ شکر الهی را به‌جا آورد. امام سجاد(علیه السلام) خطاب به خداوند عرض می‌کند:

«فَكَيْفَ لِي بِتَحْصِيلِ الشُّكْرِ، وَشُكْرِي إيَّاكَ يَفْتَقِرُ إلى شُكْر، فَكُلَّما قُلْتُ: لَكَ الْحَمْدُ، وَجَبَ عَلَيَّ لِذلِكَ أَنْ أَقُولَ: لَكَ الْحَمْدُ؛[9] چگونه می‌توانم حقّ شکر تو را به‌جای آورم؛ درحالی‌که همین شکر من، نیاز به شکری دارد و هر زمان که می‌گویم: لَکَ الحَمد، بر من لازم است که برای همین توفیق شکرگزاری، بگویم: حمد و ستایش، مخصوص توست.»

به تعبیر سعدی شیرازی:

از دست و زبان که بر آید     کز عهده شکرش به در آید

بالاتر از شکر زبانی، شکر عملی است. مراد از شکر عملی، آن است که به‌درستی بیندیشیم که خداوند مهربان هر نعمتی را برای چه هدفی به ما داده است و آن نعمت را در جایگاه و مورد خودش به‌کار گیریم.[10]

در برابر شکر نعمت، کفران نعمت و ناسپاسی قرار دارد. کفران، از کلمه «کفر» است و در لغت به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن نعمت است.[11] کفران نعمت نیز دارای سه مرحله: قلبی، زبانی و عملی است.

گاهی اوقات، انسان، نعمت‌دهنده را نمی‌شناسد و تصور می‌کند با زحمت و توانایی خودش این نعمت‌ها را به دست آورده است؛ درحالی‌که نمی‌داند قدرت، دانش، سلامتی و یا زمینی که بر روی آن کار می‌کند، کارخانه، اداره و یا مغازه‌ای که در آن اشتغال دارد، همه و همه، از نعمت‌هایی است که خداوند به او داده است و فرد به جای غرور و بالیدن به خود، باید شکرگزار خداوند باشد.

مرحله دوم کفران نعمت، زبانی است. برخی به جای تشکر و قدردانی از خداوند و نعمت‌های بیکران او، پیوسته در حال ناسپاسی و برشمردن کمبودها، رنج‌ها و کاستی‌های زندگی هستند و هیچ توجهی ندارند که خداوند شاهد و ناظر اعمال و سخنان آنهاست و باید در قیامت پاسخگوی نعمت‌های الهی باشند.

اما بدترین مرحله ناسپاسی، ناسپاسی عملی است؛ یعنی سوء‌ استفاده و بهره‌برداری انحرافی و نابجا از نعمت‌های خداوند.[12]

خداوند در آیاتی چند، ناسپاسی را عامل مهمّ سلب نعمت به شمار آورده است:

ـ «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِنْ شَکرْتُمْ َلأَزیدَنَّکمْ وَلَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛[13] و نیز به یاد آورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزاری کنید، [نعمت خود را] بر شما افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است.»

ـ «أَ لَمْ‌تر إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِجَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَبِئْسَ الْقَرارُ؛[14] آیا ندیدی کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟ [سرای نیستی و نابودی، همان] دوزخ است که آنها در آتش آن وارد می‌شوند و چه بد قرارگاهی است!»

ـ داستان قوم ناسپاس

خداوند متعال در سوره نحل می‌فرماید: «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَدًا مِنْ کلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما کانُوا یصْنَعُونَ؛[15] خداوند [برای آنان‌که کفران نعمت می‌کنند]، مثالی زده است؛ سرزمینی که امن و آرام بود و همواره روزی‌اش از هر جا می‌رسید؛ اما نعمت‌های خدا را ناسپاسی کردند و خداوند به جهت اعمالی که انجام می‌دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر آنها پوشانید.»

علامه طباطبایی; به نقل از تفسیر قمی می‌نویسد: این آیه، درباره قومی نازل شده که رودی از میان سرزمین آنها می‌گذشت و محلّ زندگی ایشان به سبب آن رود، سرسبز و خرّم و پُرخیر و برکت شده بود. آن‌قدر در نعمت پروردگار غرق شدند که خدا را فراموش کردند و به ناسپاسی دچار گردیدند؛ تا آنجا که با خمیر نان، خود را تطهیر می‌کردند و می‌گفتند: خمیر، نرم‌تر است و بدن ما را اذیت نمی‌کند. همین کفران نعمت، باعث شد که خدا آن رود را خشکانید. در نتیجه، دچار خشکسالی شدند؛ تا جایی که خدا آنان را محتاج خوردن همان خمیرهای ناپاک کرد؛ به‌طوری‌که بر سر تقسیم آن، نزاع می‌کردند.[16]

مولانا چه زیبا سروده است:

شکر نعمت، نعمتت افزون کند    کفر، نعمت از کفت بیرون کند

روایات بسیاری به کفران نعمت و مجازات آن اشاره کرده‌اند؛ از جمله امام رضا(علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل می‌کند که آن حضرت فرموده: «أَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً کفْرَانُ النِّعْمَةِ؛[17] سریع‌ترین مجازات‌ها، مجازات کفران نعمت است.»

ج. گناه

گناهان، آثار زیان‌باری در زندگی انسان دارند. برخی از گناهان، موجب سلب نعمت می‌شوند. امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) در ابتدای دعای کمیل به این مطلب اشاره نموده است: «اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّـرُ النِّعَمَ؛[18] خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که کیفرها را فرو می‌بارند. خدایا! بیامرز برایم گناهانى را که نعمت‌ها را دگرگون می‌سازند.» مطابق این فراز از دعا، بعضی گناهان، موجب نزول نقمت و برخی نیز موجب تغییر نعمت‌ها می‌گردند.

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «خداوند به طور قطع، حکم کرده است که نعمتی را که بر بنده‌اش ارزانی داشته، نگیرد؛ مگر آنکه از آن بنده گناهی سر بزند که به جهت آن، مستحق نقمت و گرفتاری گردد.»[19]

اما شماری از گناهانی که موجب سلب نعمت و محرومیت آدمی از مواهب الهی می‌شوند، عبارت‌اند از:

1. ربا و کسب درآمدهای حرام

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اِذا ظَهَرَ الزِّنا وَالرِّبا فى قَرْيَةٍ فَقَدْ اَحَلّوا بِاَنْفُسِهِمْ عَذابَ اللّه؛[20] هرگاه زنا و ربا در جایى آشکار شود، مردم آنجا خود را در عذاب خدا افکنده‌اند.» مطابق این حدیث نورانی، دو گناه بزرگ زنا و ربا، از اسباب نزول بلا و عذاب الهی هستند.

زراره می‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: «إِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ يَقُولُ يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَيُرْبِي الصَّدَقاتِ وَقَدْ أَرَی مَنْ يَأْكُلُ الرِّبَا يَرْبُو مَالُهُ فَقَالَ أَيُّ مَحْقٍ أَمْحَقُ مِنْ دِرْهَمٍ رِبًا يَمْحَقُ الدِّينَ وَإِنْ تَابَ مِنْهُ ذَهَبَ مَالُهُ وَافْتَقَرَ؛[21] [در قرآن] از خداوند متعال شنیده‌ام که می‌فرماید: «خداوند کم می‌گرداند و برکت را می‌برد از مال ربایی، و صدقات را زیاد می‌کند»؛ درحالی‌که کسی را می‌بینم که ربا می‌خورد و مالش هم زیاد می‌شود! حضرت فرمود: کدام کم‌شدن و بی‌برکتی، بدتر از اینکه یک درهم ربا، دین را از بین می‌برد و اگر توبه کند، مالش می‌رود و فقیر می‌شود.»

در حدیثی، امام رضا(علیه السلام) علت تحریم ربا را این گونه بیان کرده‌اند: «وَعِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بِالنَّسِيئَةِ لِعِلَّةِ ذَهَابِ الْمَعْرُوفِ وَتَلَفِ الْأَمْوَالِ وَرَغْبَةِ النَّاسِ فِي الرِّبْحِ وَتَرْكِهِمُ الْقَرْضَ وَالْقَرْضُ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَلِمَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَالظُّلْمِ وَفَنَاءِ الْأَمْوَالِ؛[22] علت تحریم ربا، آن است که خوبی‌ها در جامعه از بین می‌رود، ثروت‌های مردم تلف می‌شود، انسان‌ها به دنبال افزون‌طلبی در سود و منفعت می‌روند، به سبب رایج‌شدن ربا، کسی به دیگری وام نمی‌دهد و موجب فساد و ظلم در اجتماع می‌شود.»

امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: در کتاب علی(علیه السلام) یافتم که نوشته شده بود: «إِذا ظَهَرَ الرِّبا مِنْ بَعْدِي ظَهَرَ مَوْتُ الْفُجْأَةِ؛[23] هرگاه بعد از من ربا آشکار شود، مرگ ناگهانی هم رایج می‌گردد.»

در حدیث دیگر، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِذا ظَهَرَتْ فِي أُمَّتِي عَشْرَ خِصالٍ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِعَشْرِ خِصالٍ؛ إِذا كَثُرَ الرِّبا كَثُرَتِ الزِّلاْزلُ... ؛[24] هرگاه در بین امت من ده خصلت پدید آید، خداوند آنان را با ده چیز عقوبت کند؛ اگر ربا زیاد شود، زلزله هم زیاد می‌شود... .»

به دلیل بزرگی گناه ربا و تأثیری بسیار بدی که در حیات انسانی دارد، در روایات تأکید شده است فردی که به دنبال تجارت حلال است، ابتدا باید احکام فقهی را بیاموزد و سپس، به تجارت و دادوستد بپردازد. امام على(علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّار الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَاللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا؛[25] اى گروه تاجران! ابتدا احکام را یاد بگیرید و آنگاه تجارت کنید! ابتدا احکام را یاد بگیرید و آنگاه تجارت کنید! ابتدا احکام را یاد بگیرید و آنگاه تجارت کنید! به خدا قسم که ربا در میان این امت، ناپیداتر از حرکت مورچه بر روى تخته سنگ است!»

2. ظلم به مردم

امام سجاد(علیه السلام) در روایتی فرمود: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏...؛[26] یکی از گناهانی که موجب تغییر نعمت الهی می‌شود، ظلم به مردم است.» امام على(علیه السلام) نیز فرمود: «اَلبَغىُ یَصرَعُ الرِّجالَ وَیُدنِى الآجالَ؛[27] ظلم و تجاوز، انسان را زمین مى‌زند و مرگ‌ها را نزدیک مى‌سازد.»

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) ظلم را به سه قسم تقسیم می‌کند و درباره احکام آنها می‌فرماید: «اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لایَغْفِرُهُ اللّه‏ وَظُلْمٌ یَغْفِرُهُ وَظُلْمٌ لا یَتْرُكُهُ. فَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا یَغْفِرُ اللّه‏ فَالشِّرْكُ قالَ اللّهُ: «إنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»، وَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى یَغْفِرُهُ اللّهُ فَظُلْمُ الْعِبادِ أَنْفُسَهُمْ فیما بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ رَبِّهِمْ، وَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا یَتْرُكُهُ اللّهُ فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضُهُمْ بَعْضا؛[28]

ظلم، بر سه قسم است: ظلمى که خدا نمى‏آمرزد، ظلمى که مى‏آمرزد و ظلمى که از آن نمى‌گذرد؛ اما ظلمى که خدا نمى‏آمرزد، شرک است؛ [چنان‌که] خداوند مى‌‏فرماید: «همانا شرک، ستمی بزرگ است»؛ اما ظلمى که خدا مى‏آمرزد، ستم بندگان به‏ نفس خودشان میان خود و پروردگارشان است؛ اما ظلمى که خدا از آن نمى‏گذرد، ستم بندگان به یکدیگر است.»

3. یاری نکردن مظلوم

در اسلام یاری‌کردن انسانی که مورد ستم واقع شده، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ تا جایی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلومِ مِنَ الظّالِمِ كانَ مَعىَ فِى الْجَنَّةِ مصاحِبا؛[29] هرکس داد مظلوم را از ستمکار بگیرد، در بهشت با من یار و همنشین باشد.»

از نگاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نباید در برابر فریادخواهی و نفرینی که از انسان مظلوم به گوش می‌رسد، بی‌تفاوت عبور کرد؛ چراکه نفرین انسان ستمدیده، اثرگذار است: «اِتَّقوا دَعْوَةَ الْمَظْلومِ وَإنْ كانَ كافِرا فَإِنَّها لَیْسَ دونَها حِجابٌ؛[30] از نفرین مظلوم بترسید؛ هرچند کافر باشد؛ زیرا در برابر نفرین ستمدیده، پرده و مانعى نیست.»

ظلمِ ستم‌پیشه سبب می‌شود که عذاب الهی، نه تنها شخص ظالم، بلکه همه افراد جامعه را دربربگیرد؛ چنان‌که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ النّاسَ إِذا رَأَوُا الظّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذوا عَلى یَدَیْهِ أَوْشَكَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللّهُ بِعِقابٍ مِنْهُ؛[31] مردم آنگاه که ظالم را ببینند و او را باز ندارند، انتظار مى‏رود که خداوند همه را به عذاب خود گرفتار سازد.»

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «لِیَنْصُرِ الرَّجُلُ أَخاهُ ظالِما أَوْ مَظْلُوما إِنْ كانَ ظالِما فَیَنْهیهُ فَإِنَّهُ لَهُ نُصْرَةٌ وَإِنْ كانَ مَظْلوما فَیَنْصُرُهُ؛[32] انسان باید برادر [دینى] خویش را ـ ظالم باشد یا مظلوم ـ یارى کند؛ اگر ظالم باشد، او را [از ستم] بازدارد که این، به‌‏منزله یارى‌کردن اوست و اگر مظلوم باشد، او را [در برابر ظالم] یاری‌ کند.»

امام سجاد(علیه السلام) در دعای خود عرض می‌کند: «اَللّهُمَّ إِنّى أَعوذُبِكَ مِنْ... أَنْ نَعْضِدَ ظالِما أَوْ نَخْذُلُ مَلْهوفا؛[33] خدایا! به تو پناه مى‌‏برم... از اینکه ظالمى را یارى کنیم و یا مظلوم و دلسوخته‌‏اى را بى‌‏یاور گذاریم.»

سفارش امام اوّل شیعیان، چه نیکوست که فرموده: «... وَكونا لِلظّالِمِ خَصْما وَلِلْمَظْلومِ عَوْنا؛[34] شما را سفارش مى ‏کنم به اینکه دشمنِ ظالم و یاور مظلوم باشید.»

4. ترک عادت‌های نیکو

امام زین العابدین‌(علیه السلام) فرموده است: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ... الزَّوَالُ عَنِ العادَة... ؛[35] یکی از گناهانی که موجب تغییر نعمت الهی می‌شود، ... ترک عادت به کارهای خیر است.»

ـ داستان قرآنی

قرآن در سوره قلم، داستانی را بیان می‌کند که مطابق آن، باغی سرسبز در نزدیکی شهر بزرگ صنعای یمن در اختیار پیرمردی مؤمن قرار داشت. آن پیرمرد، به قدر نیاز، از آن باغ می‌گرفت و بقیه را طبق عادتی نیک به نیازمندان می‌داد؛ امّا هنگامی که از دنیا رفت، فرزندانش این عادت شایسته را ادامه ندادند و گفتند ما عیال و فرزندان زیاد داریم و نمی‌توانیم مانند پدرمان به این روش عمل کنیم. به این ترتیب، تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر سال از آن باغ بهره می‌گرفتند، محروم سازند. ترک عادت خوبِ پدر، موجب نزول عذاب بر آنان شد و باغ سرسبز و خرّم آنها، به‌کلی نابود گردید.[36]

5. عاقّ والدین

پدر و مادر، بر فرزندان خود دارای حقوقی‌اند که باید مراعات شود. خداوند متعال در قرآن کریم در این ‌باره می‌فرماید: «وَقَضی‏ رَبُّک أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیاهُ وَبِالْوالِدَینِ إِحْسانًا إِمّا یبْلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً کریمًا؛[37] و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سنّ پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن، و به آنان گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه بگو.»

امام صادق‌(علیه السلام) درباره این آیه فرمود: «لَو عَلِمَ اللهُ شيئاً أدني من اُفٍّ لنهي عنهُ وهُوَ من أدني العقوق؛[38] اگر خداوند چیزی کمتر از اُف‌گفتن سراغ داشت، از آن نهی می‌نمود و اُف‌گفتن به پدر و مادر، کمترین مراتب عاق‌شدن است.»

امام صادق(علیه السلام) درباره وظیفه فرزند در برابر والدین می‌فرماید: «لا تملَأ عينيكَ من النَّظَرِ اليهما الاّ برحمةٍ ورقَّةٍ ولا ترفَع صوتكَ فوقَ أصواتِهِما ولا يَديكَ فوق أيديهما ولا تتقدَّم قُدّامهُما؛[39] چشم‌هایت را جز از روی دلسوزی و مهربانی به پدر و مادر خیره مکن، صدایت را بلندتر از صدای آنان نبر، دست‌هایت را بالاتر از دست‌های آنان نیاور و جلوتر از آنان قدم بر مدار.»

همچنین، آن حضرت فرموده است: «يَجبُ للوالدَين علي الوَلَدِ ثلاثةُ أشياءَ: شكرهما علي كلّ حالٍ، وطاعتهما فيما يأمرانه وينهيانه عنه في غير معصية اللهِ ونصيحتهما في السّر والعلانية؛[40] پدر و مادر، سه حق بر فرزند خویش دارند: 1. در هر حال، [فرزند باید] سپاسگزار و شاکر آنان باشد؛ 2. در آنچه به آن امر و یا از آن نهی می‌کنند، مطیع آنها باشد؛ مگر اینکه موجب معصیت پروردگار شود؛ 3. در آشکار و نهان، خیرخواه و دلسوز آنان باشد.»

شیخ باقر کاظمی، مجاور نجف اشرف از شخص صادقی که دلاک بود، نقل کرد که او گفت: پدر پیری داشتم که در خدمتگذاری او کوتاهی نمی‌کردم؛ حتی برای او آب در مستراح حاضر می کردم و می‌ایستادم تا بیرون بیاید و همیشه مواظب خدمت او بودم؛ مگر شب چهارشنبه که به مسجد سهله می‌رفتم، تا امام زمان4 را ببینم. شب چهارشنبه آخر، برای من میسر نشد؛ مگر نزدیک مغرب. پس، تنها و شبانه راه افتادم؛ ثلث راه باقی مانده بود و شب مهتابی بود. ناگاه شخص اعرابی را دیدم که بر اسبی سوار است و رو به من کرد. با خودم گفتم : این عرب مرا برهنه کند. چون به من رسید، به زبان عربی محلی با من سخن گفت و از مقصدم پرسید! گفتم: مسجد سهله می روم . فرمود : با تو خوردنی همراه است؟ گفتم: نه، فرمود: دست خود را داخل جیب کن! گفتم: چیزی نیست. باز با تندی فرمود: خوردنی داخل جیب توست. دست در جیب کردم؛ مقداری کشمش یافتم که برای فرزندم خریده بودم و فراموش کردم به او بدهم. آنگاه سه مرتبه فرمود: وصیت می‌کنم پدر پیر خود را خدمت کن؛ آنگاه از نظرم غائب شد. بعد فهمیدم که او امام زمان4 است و حضرت حتی راضی نیست که شب چهارشنبه برای رفتن به مسجد سهله، ترک خدمت پدر کنم.[41]

از نگاه روایات، کسی که عاقّ والدین شود، دچار خسارت عظیمی شده است. امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل می‌کند که حضرت فرمود: «ثَلَاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَلَا تُؤَخَّرُ إِلَی الْآخِرَةِ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَالْبَغْيُ عَلَی النَّاسِ وَكُفْرُ الْإِحْسَانِ؛[42] مجازات سه گناه، فوری و در دنیاست و تا آخرت به تأخیر نمی‌افتد: عاقّ والدین، ظلم به مردم و ناسپاسی در برابر نیکی.»

نبی گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اِيّاكم وَعُقوقُ الوالدينِ، فانَّ ريح الجنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مسيرَة ألف عامٍ ولا يَجدُها عاقٌ ولا قاطعُ رحمٍ؛[43] بر حذر باشید از اینکه عاق والدین شوید. پس، همانا با اینکه بوی بهشت از مسافت هزار سال به مشام می‌رسد، آن‌که عاقّ والدین شده و کسی که قطع رحم کند، بوی آن را احساس نخواهد کرد.»

این روایت، نشان می‌دهد کسی که عاقّ والدین شده، چقدر از بهشت و سعادت فاصله دارد!

همچنین، آن حضرت فرمود: «أربعةٌ لايَنظُرُ اللهُ اليهم يومَ القيامةِ: عاقٌ ومنّانٌ ومكذِّبٌ بالقدر ومُدمِنُ خَمرٍ؛[44] خداوند در روز قیامت، به چهار گروه نظر رحمت نخواهد کرد: کسی که عاقّ‌ والدین شده، انسانی که بعد از انجام کار خیر منّت می‌گذارد، انکارکننده قضا و قَدَر و شراب‌خوار.»

حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: «جوانى در زمان زنده بودن پدر و مادرش، به آنان زیاد خدمت مى‏کند. پس از مرگ، در وصیت پدر و مادر این جمله را مى‏بیند: فرزندم مقدارى مدیون هستیم که از عهده پرداختش برنیامدیم. تو از جانب ‏ما این دین ‏را ادا کن. پسر مى‏گوید: به من هیچ ربطى ندارد. مى‏خواستند خودشان در زمان حیات بدهى خود را ادا کنند. او از حضرت حق، حتى براى آنان طلب مغفرت هم نمى‏کند. ازاین‌رو، خداوند دستور مى‏دهد وى را از جمله عاق‌شدگان ثبت کنند.»[45]

 6. ترک صله رحم

صله رحم، از کارهای نیکی است که موجب ازدیاد عمر و نعمت الهی می‌شود. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «اِنَّ القَومَ لَيَكونونَ فَجَرَةً وَلا يَكونونَ بَرَرَةً فَيَصِلونَ اَرحامَهُم فَتَنمى اَموالُهُم وَتَطولُ اَعمارُهُم فَكَيفَ اِذا كانوا اَبرارا بَرَرَةً؛[46] مردمى که گناهکارند و نیکوکار نیستند، با صله رحم، اموالشان زیاد و عمرشان طولانى مى‌شود. حال، اگر نیک و نیکوکار باشند، چه خواهد شد؟»

همچنین، آن حضرت فرمود: «مَن سَرَّهُ اَن يُنسَاَلـَهُ فى عُمُرِهِ وَيُوَسَّعَ لَهُ فى رِزقِهِ فَليَتَّقِ اللّه وَليَصِل رَحِمَهُ؛[47] هرکس دوست دارد که عمرش طولانى و روزى‌اش زیاد شود، تقواى الهى پیشه کند و صله رحم نماید.»

ترک صله رحم، سبب می‌شود که نعمت‌ها از دست انسان‌های مؤمن خارج شود و در دست افراد شرور قرار گیرد؛ چنان‌که امیر مؤمنان، علی‌(علیه السلام) فرمود: «اِذا قَطَّعُوا الرحامَ جُعِلَتِ الموالُ فى أيدىِ الشرارِ؛[48] هرگاه مردم قطع رحم کنند، ثروت‌ها در دست افراد شرور قرار مى‌گیرد.»

همچنین، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «لَيسَ شَىْ‏ءٌ اُطيعَ اللّهُ فيهِ اَعجَلَ ثَواباً مِن صِلَةِ الرَّحِمِ وَلَيسَ شَىْ‏ءٌ اَعجَلَ عِقاباً مِنَ البَغىِ وَقَطيعَةِ الرَّحِمِ؛[49] هیچ طاعتى نیست که پاداشش زودتر از صله ‏رحم برسد و مجازاتى نیز سریع‏تر از عقوبتِ ظلم و قطع ‏رحم نیست.»

یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: «به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: برادران و عموزادگانم خانه را بر من تنگ کرده‌اند و از همه خانه یک اتاق برای من گذارده‌اند و من اگر در این باره اقدام کنم، می‌توانم خانه را از آنها بگیرم!

امام(علیه السلام) فرمود: صبر کن خداوند برای تو گشایشی فراهم خواهد کرد.

راوی گوید: من خودداری کردم تا در سال 131، وبایی آمد و به خدا سوگند همه‌ آنها مُردند و یک نفر از آنها باقی نماند. پس از این جریان، به نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم. همین که مرا دید، فرمود: حال اهل خانه‌ات چطور است؟ عرض کردم: به خدا همه‌ آنها مُردند و یک نفر از ایشان باقی نماند. فرمود: این به واسطه آن رفتاری است که با تو کردند و آزاری که به تو رساندند و قطع رحم کردند. آیا دلت می‌خواست که زنده باشند و بر تو تنگ گیرند؟ عرض کردم: آری، به خدا سوگند.»[50]

نگارنده: حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مصطفی آزادیان

پی نوشت

[1]‌. احمدبن‌فارس، معجم المقاییس اللغة، ج 5، ص 446، ذیل واژه «نعم».

[2]‌. ابن‌منظور، لسان العرب، ج 14، ص 208، ذیل واژه «نعم».

[3]‌. حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 178، ذیل واژه «نعم».

[4]‌. لقمان، آیه 20.

[5]‌. انفال، آیه 53.

[6]‌. رعد، آیه 11.

[7]‌. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 132 ـ 133.

[8]‌. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 10، ص 145.

[9]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات الشّاکرین.

[10]‌. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 10، ص 278.

[11]‌. راغب اصفهانی، مفردات، ص 433.

[12]‌. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 10، ص 395.

[13]‌. ابراهیم، آیه 7.

[14]‌. ابراهیم، آیه 28 ـ 29.

[15]‌. نحل، آیه 112.

[16]‌. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 376.

[17]‌. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 312.

[18]‌. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

[19]‌. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 144.

[20]‌. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 196، ح 118.

[21]‌. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 119.

[22]‌. همان، ص 117.

[23]‌. شیخ طوسی، الأمالی، ص 210.

[24]‌. شعیری، جامع الأخبار، ص 180.

[25]. شیخ کلینی،  الکافی، ج 5، ص 150، ح 1؛ شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 195.

[26]‌. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج‏70، ص 375.

[27]‌. تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص 345.

[28]‌. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 561.

[29]‌. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 72، ص 359.

[30]‌. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 164.

[31]‌. محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج ‏۷، ص ۳۳۳.

[32]‌. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 665.

[33]‌. صحیفه سجادیه، فرازی از دعاى هشتم.

[34]‌. صبحی صالح، نهج البلاغه، نامه 47.

[35]‌. علامه مجلسی، بحار الأنوار ، ج‏70، ص 375.

[36]‌. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 394 ـ 395.

[37]‌. اسراء، آیه 23.

[38]‌. شیخ کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 50.

[39]‌. همان، ج 2، ص 158.

[40]‌. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص 238.

[41]. شیخ عباس قمی، منتهی الامال،  ج2، ص 148.

[42]‌. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 360.

[43]‌. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 74، ص 62.

[44]‌. همان، ص 71.

[45].  www.erfan.ir/farsi/58703.html.

[46]‌. شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 155.

[47]‌. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 74، ص 102.

[48]‌. شیخ کلینی، الکافى، ج 2، ص 348.

[49]‌. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص 661.

[50]‌. شیخ کلینی، الکافی، ج 4، ص 47.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.