زندگی سیاسی امام باقر

تاریخ انتشار:
امام باقر(علیه‌السلام) با فهم دقیق از این دوران و آینده‌نگری بسیار عالی، به جای تحریکات نظامی و سیاسی، به درس و بحث و برگزاری مجالس علمی و مناظرات و... روی آورد و باعث شد چهره ایشان به عنوان عالم اول جهان اسلام شناخته شود
امام باقر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| زندگی سیاسی امام باقر علیه السلام

امام باقر(علیه‌السلام) در زمان امامت خویش با پنج نفر از خلفای اموی هم عصر بوده است:

1.    ولید بن عبدالملک(86-96).
2.    سلیمان بن عبدالملک(96-99).
3.    عمر بن عبدالعزیز(99-101).
4.    یزید بن عبدالملک(101-105).
5.    هشام بن عبدالملک(105-125).

در رابطه با «ولید بن عبدالملک» مورخین نوشته‌اند: مردی ستم‌گر و جبار بود، پدر و مادرش او در کودکی با هوس‌رانی و بی‌قیدی پرورش داده بودند، از این‌رو وی بسیار بی‌ادب و به دور از فضائل انسانی بود. او عناصر فاسد و جنایت‌کار را به عنوان امیر، فرمان‌دار و حاکم، بر سرنوشت مسلمانان مسلط کرده بود و این عده عرصه را بر مردم تنگ ساخته بودند. او حتی «حجاج بن یوسف» خون‌ریز و خون‌خوار را در پست خود ابقا کرد. در زمان وی فتوحات زیادی برای مسلمین به وجود آمد.[1]

دوران خلافت «سلیمان بن عبدالملک» کوتاه بود و فقط سه سال طول کشید، وی مردی حریص، پرخور، شکم‌باره، خوش‌گذران و تجمل‌پرست بود. او به اندازه چند نفر عادی غذا می‌خورد. وی در ابتدای خلافت خود، از خود نرمش نشان داد و تمام زندانی‌های بی‌گناه به بند کشیده شده در زمان حجاج بن یوسف را آزاد کرد، عمال و ماموران مالیات او را برکنار کرد و بسیاری ار برنامه‌های ظالمانه را لغو کرد. اما بعد از مدت کوتاهی رویه خود را تغییر داد و مانند خلفای قبل به ظلم و ستم پرداخت و حتی با نزدیکان خود به دشمنی پرداخت.[2]

بعد از او «عمر بن عبدالعزیز» به خلافت رسید؛ مورخین راجع به «عمربن عبدالعزیز» نوشته‌اند: تنها خلیفه اموی بود که به فکر مردم بود و تلاش می‌کرد فقر و بدبختی مردم را از بین ببرد، یا ظلم و ستم خلفای قبل هم مبارزه کرد و تمام دستورات ظالمانه را لغو کرد و با فساد و تبعیض مبارزه کرد و از حیف و میل بیت‌المال توسط امویان جلوگیری کرد، حتی عموزاده‌های خود را به پای میز محاکمه کشید و تمام اموالی را که به ناحق تصاحب کرده بودند را گرفت و به بیت‌المال برگرداند.

اما در این میان دو کار ازرش‌مند را انجام داد که از همه مهم‌تر بود، یکی سب بر امیرالمومنین(علیه‌السلام) که توسط معاویه بنا نهاده شد و در خطبه‌ها و سخنرانی‌ها حضرت را لعن می‌کردند و سالیان سال انجام می‌شد را ممنوع کرد و این عادت شیطانی را برداشت؛ و دیگری «کتاب حدیث» بود، چرا که از زمان رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط خلفا سه‌گانه و دیگر خلفای اموی از کتابت احادیث پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امتناع شده بود و این میراث گران‌بها نزدیک بود به کلی نابود شود و از حافظه ها محو شود، که وی با صادر کردن فرمان کتابت حدیث این خدمت را هم به اسلام انجام داد. دیگر امویان این رفتار وی را برنتافتند و حکومت او دیری نپایید و تنها دو سال به طول انجامید.[3]

پس از «عمر بن عبدالعزیز» ، «یزید بن عبدالملک» به خلافت رسید، او مردی عیاش، خوش‌گذران و لاابالی بود و به هیچ وجه به اصول اخلاقی و اسلامی پای‌بند نبود، از این رو زمان خلافت وی یکی از تاریک‌ترین و سیاه‌ترین ادوار حکومت بنی‌امیه به شمار می‌رود؛ وی پس از مدتی به ظلم و ستم و تباهی روی آورد و بزرگان قریش را دست‌گیر و شکنجه کرد و پس از مصادره همه اموال آن‌ها، آنان را رها کرد و تا آخر عمر با سختی زندگی کردند. او حتی تمام کسانی‌که با آن‌ها در ارتباط بودند را به جرم شورش علیه خلافت جمع کرده و به دار آویخت.[4] در زمان او ساز و آواز در دربار و بزم‌های شبانه خلیفه رایج گردید، او و دولت‌مران او در زمان فراغت به ساز و آواز و لهو و لعب مشغول می‌شدند.[5]

بعد از او «هشام بن عبدالملک» به خلافت رسید؛ او مردی بخیل، خشن، جسور، ستم‌گر، بی‌رحم، سخن‌ور، کوتاه‌فکر، مستبد و شکاک و بد بین بود، از این‌رو به هیچ‌کس اعتماد نمی‌کرد و از آن‌جا که خود او بی‌رحم بود، در زمان او زندگی بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون  برچیده شد، به طوری که هیچ‌کس نسبت به دیگری دل‌سوزی نمی‌کرد.[6]

با این فضای سیاسی به خوبی می‌توان فهمید چرا ائمه اطهار(علیهم‌السلام) سکوت کردند و قیام نکردند، زیرا با رعب و وحشت و اختناق شدیدی که در جامعه حکم‌فرما شده بود و با کنترل و تسلط شدیدی که حکومت جبار اموی بر قرار ساخته بود، هر کونه جنبش و حرکت مسلحانه‌ای محکوم به شکست بود.

 مهم‌ترین کار امام در این زمان این بود که به دور از کارهای سیاسی و ایجاد تنش با دولت، هم جان شیعیان را حفظ کند و هم با برگزاری مجالس درس و بحث و مجالس علمی، اسلام ناب محمدی را  به گوش مردم برساند. خلفای وقت نیز به علت مشغول بودن به حکومت با برگزاری این‌گونه مجالس علمی کاری نداشتند، مهم‌ترین دغدغه آنان حکومت آنان و حفظ آن به هر قیمتی بود، لذا هر حرکتی را که از آن احساس خطر می‌کردند را به شدت نابود می‌کردند.

امام باقر(علیه‌السلام) نیز با فهم دقیق از این دوران و آینده‌نگری بسیار عالی، به جای تحریکات نظامی و سیاسی، به درس و بحث و برگزاری مجالس علمی و مناظرات و... روی آورد و باعث شد چهره ایشان به عنوان عالم اول جهان اسلام شناخته شود و شیعه در تمام جهان اسلام مطرح گردد.

پی‌نوشت:
[1]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صدر، ج5، ص11.
[2]. همان و مسعودی، مروج الذهب،بیروت، دارالاندلس، ج3، ص175.
[3]. الکامل فی التاریخ، ج5، 42.
[4] . الامامه و السیاسه، قاهره، چاپ سوم، ج2، ص 125.
[5]. سیره پیشوایان، ص 336.
[6]. مروج الذهب، ج3، ص405.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.