اشعار شهادت حضرت قاسم بن الحسن سازگار
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| اشعار شهادت حضرت قاسم بن الحسن سازگار
او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند
با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند
گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند
با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند
با سوز دل زخم تنش را تاب دادند
آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند
جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد
پیراهن خونین او، با تن یکی شد
"بنسعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت
هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت
افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد
مانند مرغ سر بریده دست و پا زد
فرزند زهرا همچنان باز شکاری
آمد به بالای سرش با آه و زاری
در دست گلچین، دید یاس پرپرش را
میخواست، کز پیکر جدا سازد سرش را
با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد
دست پلید آن ستمگر را جدا کرد
لشکر، برای یاری او حمله کردند
آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند
از میهمان خویش استقبال کردند
قرآن ثارالله را پامال کردند
با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود
این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود
اشعار شهات حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) استاد سازگار
لالۀ سرخ پرپرم قاسم
سیزده ساله یاورم قاسم
ماه من بین چگونه در غم تو
ریزد از دیده اخترم قاسم
تا تن پاره پاره ات دیدم
تازه شد داغ اکبرم قاسم
سخت باشد مرا که همچو تویی
جان دهد در برابرم قاسم
سخت تر اینکه در وداع حرم
تشنه لب رفتی از برم قاسم
من تو را بوده ام به جای پدر
تو به جای برادرم قاسم
آمدند از برای دیدارت
پدر و جّد و مادرم قاسم
لب تو خشک و چشم من دریاست
این بود داغ دیگرم قاسم
خیز ای تشنه لب بنوش بنوش
آب از دیدۀ ترم قاسم
تن پاک تو را تک و تنها
بسوی خیمه می برم قاسم
تن به خاک و سر تو همسفر است
در ره شام با سرم قاسم
سوز «میثم» شراری از دل ماست
شافعش روز محشرم قاسم
اشعار شهات حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) استاد سازگار
ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو
لبریز نینوای وجود از نوای تو
جان حسین و نجل حسن عشق زینبین
آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو
قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین!
گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو
سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن
خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو
تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت
قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو
یک باغ لاله و نفس سیزده بهار
ای ماه چارده شده محو لقای تو
تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن
تو سوختی به پای وی و او به پای تو
ریحانه ی رسول که جان جهان فداش
رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو
شب بود و عشقبازی تو با نماز شب
می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو
قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک
در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو
دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها
شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو
بالله روا بود که به یاد عروسی ات
گردد عروسی همه، بزم عزای تو
داماد را ندیده کسی زیر سم اسب
ای چشم اسب ها همه گریان برای تو
پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر
جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو
بر روی دستهای عمو دست و پا زدی
انگار بود دست عمو کربلای تو
در نینوا صدای تو خاموش شد ولی
در هر دلی است ناله ای از نینوای تو
«میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین
مثل حسین گشت خدا خون بهای تو
اشعار شهات حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) استاد سازگار
ماه در خون شناورم، قاسم
سیزده ساله یاورم، قاسم
من تو را بوده ام به جای پدر
تو به جای برادرم، قاسم
زخمهای تن تو کشت مرا
تازه شد داغ اکبرم، قاسم
سخت بود آنکه در وداع حرم
تشنه لب رفتی از برم، قاسم
سختتر اینکه با لب تشنه
جان سپردی برابرم، قاسم
گر سراغ تو را ز من گیرد
چه بگویم به خواهرم، قاسم
تن پاک تو را خودم تنها
به سوی خیمه میبرم، قاسم
تن به خاک و سر تو همسفر است
در ره شام با سرم، قاسم
اشعار شهات حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام) استاد سازگار
من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شب های مناجات حسن می افتم
می وزد از سر زلف تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری
من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم
می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری
نوعروست که نشد موی تو را شانه کند
عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری
تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری
جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم
وای عجب درد سری وای عجب درد سری
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
همای عشق را بیبال کردند
ستم بر احمد و بر آل کردند
خودم دیدم که از سم ستوران
گلم را کوفیان پامال کردند
افزودن دیدگاه جدید