اشعار شهادت حضرت علی اکبر

تاریخ انتشار:
او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است او دلبر هزار اویس قرن شده است او کلنا محمد آقای کربلاست گاهی علی و فاطمه گاهی حسن شده است
اشعار شهادت حضرت علی اکبر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| شعر شهادت حضرت علی اکبر

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است

او دلبر هزار اویس قرن شده است

او  کلنا محمد آقای کربلاست

گاهی علی و فاطمه گاهی حسن شده است

هنگام جنگ آوری اش با مغیره ها

تازه دوباره داغ گل یاسمن شده است

یک کوچه باز شد فدکی قطعه قطعه شد

تنها گناه ،؟نام علی داشتن شده است

بالاسرش رسید و پدر ،دید غرق زخم

در نجف چگونه عقیق یمن شده است

قطعه به قطعه ی جگرش راکه جمع کرد

مشغول گریه بر جگر خویشتن شده است

روی عبا حدیث کسا نقش بسته است

هنگام روضه خواندن بر پنج تن شده است

 جایی مقدر است بسوزد سرش ولی

قبل از تنور سهم دلش سوختن شده است

من دلخوشم از اینکه غزل های تشنه ام

در هیات لبان علی سینه زن شده است
شاعر:
حجت الاسلام محسن حنیفی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

گرفته دست های خیمه دامان جوانش را

علی که می رود پس خیمه داد از دست جانش را

پسر طاقت ندارد تا ببیند اشک بابا را

پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را

نوای العطش از عمق جان علقمه برخاست

میان کام بابا می گذارد تا زبانش را

عنان مرکبش رفت از کف روح الامین حالا

به دست نیزه بخشیده است انگاری عنانش را

 ضریح جونش را بوسه می زد زخم پشت زخم

قرق کرده است نیزه صحن سبزآستانش را

پدر بی تاب چون ابر بهاری ،اشک می ریزد

به چشم خویش دیده برگ ریزان خزانش را

پدر از چشم هایش پیش او در نجف می ریخت

بشوید تا عقیق سرخ اطراف دهانش را

پدرصورت به صورت می گذارد ،روضه می خواند

پسر هم می دهد دق  ذره ذره روضه خوانش را

اذان ظهر معمولا مناره اشک می ریزد

به روی نیزه وقتی سردهد اکبر اذانش را
شاعر:
حجت الاسلام محسن حنیفی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد

پشت هر قدّ رشیدی دو قد خم باشد

من و لیلا به روی چشم بزرگت کردیم

عمر ما قدوبالات منظم باشد

مادری تر زهمه ؛راه برو؛کیف کنم

دیدن قامت تو لذت عمرم باشد

در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست

بسکه شان تو در این رتبه معظم باشد

بازمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم

حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد

از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است

هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد

تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند

باغمت شادی این قوم فراهم باشد

چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد

صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد

تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند

دنده ی خورد شده شاهد حرفم باشد

کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی

جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد

پای ناموس ؛وسط آمده برخیز علی

عمه ات بی من و تو بی کس و محرم باشد
شاعر:
 قاسم نعمتی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

دق ام دادند جانم را گرفتند

همه تاب و توانم را گرفتند

جوانی داشتم خوش قدّ و بالا

فلک دیدی جوانم را گرفتند ؟

 فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد

علی اکبر ؛ علیِ اصغرم شد

برایش کوچه واکردند ای وای

چقدر اکبر شبیه مادرم شد

به چشم خود خزانش را نبیند

غم آرام جانش را نبیند

دعا کردم سر نعش جوانم

کسی داغ جوانش را نبیند

 مبادا گلشنی پژمرده باشد

که بی گل باغبان افسرده باشد

کسی میفهمد از حال دل من

که در غربت جوانش مرده باشد

" گلی که خود بدادم پیچ و تابش

به اشک دیدگانم دادم آبش

در این گلشن خدایا کی روا بود

گل از من دیگری گیرد گلابش "

زمین خوردی خزانی شد بهارت

نزارم میکند حال نزارت

ندارد قوتی پاهایم اما

می آیم با سر زانو کنارت

امان از ضربه با شدت علی جان

تو را کشتند با سرعت علی جان

شبیه فاطمه مادربزرگت

زمین خوردی تو با صورت علی جان

ترک خورده شبیه من لبانت

شبیه تکه چوبی شد زبانت

رمق دیگر ندارد دست هایم

بگیرد لخته خون را از دهانت

همین حس و همین حال ات مرا کشت

همین زخم پر و بالت مرا کشت

نمانده جای سالم در سر تو

همین لبهای پامالت مرا کشت

چه آهنگین چه با آواز کشتند

تو را یک عده تیر انداز کشتند

اسیر لشگر جرّاحه بودی

تو را با چندتا مقراض کشتند

علی اکبرم ! دردت به جانم

نبی دیگرم! دردت به جانم

نکش پا بر زمین در پیش بابا

عزیز پرپرم دردت به جانم

" به هرجا بنگرم تنها تو بینم

نشان از روی زیبای تو بینم

به هر جا ردی از جسم تو پیداست

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم "

بنازم لحن باباگفتنت را

نکش از دست بابا دامنت را

نشستم روی خاک و باتحیر

تماشا میکنم جان کندنت را

فراقت میکند پیرم همین جا

به من باشد که میمیرم همین جا

ندارم پای رفتن سوی خیمه

کنار تو زمینگیرم همین جا

 نخواهد کرد داغ تو رهایم

بلرزد مثل دستانم صدایم

پس از وقتی که تابوت تنت شد

گرفته بوی تو دیگر عبایم
شاعر:
علیرضا خاکساری

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

سلام! صبح تجلی خاندان حسین!

سلام! روشنی چشم مهربان حسین!
 

بدون نور تو خورشید محتضر شده است

پس از تو تیره شود رنگ آسمان حسین

 
برای اینکه تجلی کنی به نام شهید

چه پیر کرده پدر را غمت، جوان حسین
 

تو از حسینی و سوی حسین بازآیی

که بازگشت تو باشد به آستان حسین

 
بنوش جرعه به جرعه جراحت از لب تیغ

بیا و جام عطش نوش، از دهان حسین
 

تو را بریده بریده صدا زده پدرت

چه خوب شرح نموده تو را زبان حسین
 

کنار حائر تو آسمان نشسته به خاک

 کنار تو به زمین خورده زانوان حسین
 

در این عبا جگر پاره پاره حسن است

که روی هم همگی میشوند جان حسین

 
اجازه‌ای بده تا بر حسین سجده بریم

که از گلوی تو جاری شده اذان حسین
شاعر:
حجت الاسلام محسن حنیفی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

پیش چشمان همه دست به زانو اُفتاد

خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد

 باید او پاشود از  خاک جگر جمع کند

یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کند

 پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدند

او کم آورد  عبا خواست ولی خندیدند

این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته است

چقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است

تا علی رفت   به دنبالِ دلش راه اُفتاد

قبلِ شهزاده ببین رویِ زمین شاه اُفتاد

 یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نشد

این جوانمُرده پس از این کمرش راست نشد

 پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد

بغلش کرد ولی حیف که بازو اُفتاد

 هیچکَس زیرِ بغلهایِ پدر را نگرفت

دست تنهاست کسی جایِ پدر را نگرفت

 نیزه‌ای خورد تکان از جگرش داد کشید

دست بر سینه که زد با پسرش داد کشید

 غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بود

بدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود

 ساعتی از بدنش از بدنش تیغ کشید

با دو انگشتِ خودش از دهنش تیغ کشید

 لَخته لَخته زِ دهانش چقدر خون آورد

تکیه می‌داد به آن نیزه که بیرون آورد

 بِینِ آغوش کشیدش  تَنِ او بند نَشُد

خواست تا بوسه بگیرد همه دیدند نَشُد

 کاش سمتِ حرم اکبر نَبَرَد برخیزد

عمه‌اش دست به معجر نَبَرَد برخیزد

 از علمدار کمک خواست که خواهر را بُرد

خواهری آمد و با خود دو برادر را بُرد

 پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد

دید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد

 به عبا جمع نمود و به عبا پَهنَش کرد

بُرد در خیمه کنارِ شهدا پَهنَش کرد

عصر شد خیمه‌ی آتش زده با دختر سوخت

هم عبا سوخت و هم خیمه و هم اکبر....
شاعر:
حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

ای اذان گوی حرم،شبه پیمبر چه کنم

تو بگو با غمت ای لاله ی پرپر چه کنم

قدرتی نیست به زانو که قدم بردارم

شد زمین خوردنم امروز چو حیدر چه کنم

زنده شد در نظرم یاد مدینه اکبر

شده پهلوی تو چون پهلوی مادر چه کنم

غیرممکن شده تا بوسه بگیرم از تو

بس که پاشیده شده جسم تو اکبر چه کنم

لحظه ی جمع تو یک جمع به من خندیدند

با تن ریخته ات در بر لشکر چه کنم

زنده زنده بدنت را همه کندند علی

بیم دارم که بریده بشود سر چه کنم

نیمی از جسم تو را روی عبا چیدم من

سر مقراض کمی مانده ز پیکر چه کنم
شاعر:
محمود اسدی

اشعار شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)

گفتم عصای پیری بابا شوی، نشد

اللهُ اکبری به اذان ها شوی، نشد

من آمدم که باز هم آغوش هم شویم

میخواستم تو نیز مهیا شوی، نشد

کارَت دگر ز مرهم و دارو گذشته است

چیدم کنار هم که مداوا شوی، نشد

با دست خویش لخته ی خون از دهان تو

بیرون کشیده ام که تو احیا شوی، نشد

برخیز و باز غیرت خود را نشان بده

از قصد، عمه آمده تا پا شوی، نشد

خیلی تلاش کرده ام اما نمی‌شود

میخواستم که روی عبا جا شوی، نشد
شاعر:
محسن مرادنوری

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.