اس ام اس، شعر و متن زیبا درباره شام غریبان

تاریخ انتشار:
دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست عازمم قافله را قافله سالاری نیست بگذارید بمانم بـه برش یک امشب تا گویند بر این کشته سوگواری نیست

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| اس ام اس، شعر و متن زیبا درباره شام غریبان

شام غریبان، یکی از مراسم های‌ مهم مذهبی مسلمانان شیعه است که در غروب روز عاشورا برگزار می گردد. در این شب عزیز مردم به یاد امام حسین و یارانش شمع روشن می کنند.
 
دراین مراسم برای به تصویر کشیدن واقعیت های‌ کربلا و مظلومت امام حسن «ع» و 72 تن از یارانش به نمایش سوزاندن خیمه‌ های‌ اهل بیت حسین بن علی و به اسارت گرفتن اهل بیت توسط لشکر یزید بن معاویه می پردازند. بعد از ان تا نیمه های‌ شب دراین مراسم عزاداران با روشن کردن شمع به سوگواری می پردازند.
 
بگذار تا این باده آتشگون بماند

همرنگ با افسانه و افسون بماند

بگذار تا در جبر ذهن کج‌ مداران

این کارها بر گردن گردون بماند

رفتند یاران پرخروش و برنگشتند

این داغ تا کی بر دل کارون بماند؟

شهرت ندارد عاشقی بی نام معشوق

لیلی تجلی کرد تا مجنون بماند

*****

می‌گفت شرح ماجراها را گزیده

لب‌های زینب روی رگ‌های بریده

وقت وداع آمد، وداع جان چـه سخت اسـت

بر خواهر تـو صبر در هجران چـه سخت اسـت

باید تـو را با کشته‌ها تنها گذارد

جسم تـو را بر خاک صحرا وا گذارد

*****

دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست

عازمم قافله را قافله سالاری نیست

بگذارید بمانم بـه برش یک امشب

تا گویند بر این کشته سوگواری نیست

*****

بر تـو هر زخم تنت گریه کند گریه ی خون

کس نگوید زغمت دیده ی خونباری نیست

غم اطفال فراری بـه بیابان چـه خوری

عمه با ماست نگویی کـه مددکاری نیست

آفتاب و عطش و داغ همه ی ی سوزان لیک

غیر تب بر سر بیمار پرستاری نیست

*****

دستان باد موی تـو را شانه میکند

خون بر دل پیاله و پیمانه میکند

از داغ جانگداز جبین شکسته ات

زخمی عمیق بر جگرم خانه می کند

رگهای حنجر تـو بـه گودال گوییا

با دوست گفتگوی صمیمانه میکند

ذبحت عظیم بود و زبان مرا برید

حالا ببین چـه با دل دردانه می کند

از آتش خیام حرم دشت روشن اسـت

این شعله ها چـه با گل و پروانه می کند

 
******

در غروبی میان آتش و دود

پسری را به نیزه ها بردند

روز مـا شد سیاه از وقتی

سحری را به نیزه ها بردند

بی تعادل شد آسمان، یعنی

قمری را به نیزه ها بردند

همره شیرخواره ای انگار

مادری را به نیزه ها بردند

چشم زینب اگر کـه کم سو شد

نظری را به نیزه ها بردند

دختری بین خیمه شد تنها

پدری را به نیزه ها بردند

چـه بگویم ز ماتم زینب

چـه سری را به نیزه ها بردند

اصغری را به نیزه ها بستند

اکبری را به نیزه ها بردند

******

ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟

گر تـو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟

ظرف دو ساعت این همه ی ی نیزه شکسته؟

بوی تـو می آید بگو پس پیکرت کو ؟

*****

الا سفر بـه سوی کربلا کنید امشب

همه ی ی زیارت خون خدا کنید امشب

اگر بـه جانب مقتل عبورتان افتاد

برای حضرت زهرا دعا کنید امشب

برای آنکه رود در کنار نعش پدر

رقیه را به بیابان رها کنید امشب

نماز وتر بـه جا آورید بنشسته

بـه دخت شیرخدا اقتدا کنید امشب

******

گره زکار علمدار وا کنید امشب

اگر بـه مطبخ خولی عبورتان افتاد

زیارت سر از تن جدا کنید امشب

ستمگران بـه پیمبر قسم عزادارند

بـه آل فاطمه کمتر جفا کنید امشب

الا تمام ملایک بـه قتلگاه آیید

ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب

بـه سوز سینه ی میثم چنان بریزید اشک

کـه حق خون خدا را ادا کنید امشب

*****

باز پای شعله ها را به حرم وا کردند

روضه را روضه بی تابی زهرا کردند

باز با هلهله سوی حرمی می آیند

باز با مشت و لگد قد جوان تا کردند

کوچه ای واشد و سیلی زدن آزاد شده

چقدر صورت نیلی شده پیدا کردند

گوشها پاره شد و شکسته شد آویزه

کوثری خورد زمین همه ی ی تماشا کردند

*****

بچه ها باز هوای ناز بابا کردند

حرم از غریبه ها پر شده بود و زنها

خیمه سوخته را معجر گلها کردند

خواهرت همسفر دزد سرت شد ای وای

******

بی صدا آهسته پنهانیم مـا

اشک هـای زیر بارانیم مـا

فاش می سوزیم اما در سکوت

شمعی از شام غریبانیم مـا

اشک از قبل ولادت ریختیم

چارده قرن اسـت گریانیم مـا

روی نیزه دیده ای را دیده ایم

دیده ای را دیده گریانیم مـا

زلف می افشاند روی نی کسی

باد می آمد پریشانیم مـا

*****

غیر نام او نمیدانیم مـا

سعدی طالع ببین این تاج را

بندگان خیل سلطانیم مـا

مـا کجا و بندگی حضرتش

بندگان جون جانانیم مـا

عزت مـا بس بود دراین جهان

خاک پای روضه خوانانیم مـا

******

سفر آنگونه برو تا بـه دل شب برسی

تا کـه محرم شده، بر جلوه ی یا رب برسی

متجلی اسـت دراین راه خطی برجسته

جستجو می طلبد باد بـه مطلب برسی

حفظ کن آیه بـه آیه سند سلسله را

تا چنان حافظ اسرار بـه مکتب برسی

******

ذَهَبَ یا ذَهَبا یا ذَهبوا یعنی چـه؟

انتظار اسـت بـه جانمایه ی مذهب برسی

دوست داری کـه کمی با تـو بجوشد هستی؟

باید از جوشش دل جان شده بر لب برسی

تا لبالب شده از ارثیه ی اطهر خم

رتبه ای یافته تا مرتبه ی تب برسی

ادب این اسـت کـه در شرح و مرور صف نور

بیدل از صافی دلدار، مودب برسی

******

همه ی ی آداب قیام اسـت، پس از قامت خم:

سرفراز از محن دوست، مهذب برسی

کاروان رفت و دلم ریخت و دستم رو شد

تا بـه تسبیح پرآوازه ی کوکب برسی

چـه بلیغ اسـت دم قافله سبحان الله

آه وقتی بـه نوایی ز نی لب برسی

از دل تنگ تـو ترتیب تپش بی معناست

معنی ان اسـت کـه چون اشک مرتب برسی

ناخدا رفته ولی کشتی او مانده هنوز

تا دراین بحر مرکب تـو بـه مرکب برسی

 
*****

ای فرس با تـو چـه رخ داده کـه خود باخته ای

مگر آن گونه کـه ماتی! تـو شه انداخته ای

ای همایون فرس پادشه سدره مقام

کـه چراگاه بهشت اسـت تـو را جای خرام

نه رکابی زتو برجاست نه زین و نه لگام

مگرای پیک سبک پا بر سر شاه انام

چـه بلا رفته کـه با خویش نپرداخته ای؟

******

گر تـو حسین مادری پس مادرت کو؟

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده

خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو؟

آقای مـن پیراهنت کو ؟ خاتمت کو؟

سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند

ان بوسه ای کـه داده ام بر حنجرت کو؟

از تـو توقع دارم ای تندیس غیرت

برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو؟

این دشت دشت چشم های خیره سر شد

آقا کمک مـن خواهرت را دخترت کو

******

بنویسید کـه جز خون خبری نیست کـه نیست

بـه تن این همه ی ی سردار سری نیست کـه نیست

بنویسید کـه خورشید بـه گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست کـه نیست

آتش از بال و پر سوخته جان می گیرد

زیر خاکستر مـا بال و پری نیست کـه نیست

*****

وای مـن خیمه ها بـه غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمۀ سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

وای مـن چادری بـه یغما رفت

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.