یادداشت تبلیغی؛

تحلیل هجده خصیصه عرشی و فرشی حضرت زهرا(س)| قسمت دوم

تاریخ انتشار:
دهه فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرصت و توفیقی است برای همه دلدادگان وعاشقان آن حضرت که به تأمل و درنگ پیرامون سیره نظری و عملی و مقام عرشی و فرشی آن حضرت بپردازند.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغتحلیل هجده خصیصه عرشی و فرشی حضرت زهرا(س) قسمت دوم

دهه فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرصت و توفیقی است برای همه دلدادگان وعاشقان آن حضرت که به تأمل و درنگ پیرامون سیره نظری و عملی و مقام عرشی و فرشی آن حضرت بپردازند، با همین انگیزه و فراهم آوردن بستر چنین تأمل و درنگی (۹) خصیصه قدسی و عرشی و (۶) خصیصه فرشی و عملی، و (۳) خصیصه سیاسی درمجموع ( ۱۸) خصیصه مورد تحلیل قرار گرفت تا شاید توانسته باشیم به صورت همه جانبه نسبت به خصایص آن حضرت معرفت و شناخت حاصل نماییم. از خواننده فهیم انتظار می رود به این یادداشت که در دو شماره تقدیم می گردد و بخش دوم‌ که تحلیل سیره عملی و سیاسی و مسأله امروز ما است، توجه ویژه داشته باشد.

*******

بخش دوم: ((تحلیل خصیصه فرشی و عملی حضرت زهرا سلام الله علیها))
در بخش نخست (9) خصیصه از هجده خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها که جنبه عرشی داشت مورد تحلیل قرارگرفت تا با منزلت و جایگاه ملکوتی حضرت معرفت و شناخت پیدا کنیم و بیابیم در برابر چه شخصیتی ایستاده ایم، در این بخش دوم (6) خصیصه از هجده خصیصه که جنبه فرشی وعملی دارد مورد تحلیل قرار می گیرد که با شناخت و آگاهی همه جانبه از این خصایص الگوی عملی رفتار خود قرار دهیم. 

نخستین خصیصه فرشی و عملی حضرت زهرا سلام الله علیها ((عفاف وحجاب)) است.

تبیین همه جانبه این خصیصه مبتنی بر توضیح چند نکته کلیدی است؛

1-((عفاف، وحجاب)) دو فضیلت اخلاقی و رفتاری است که قرآن مردان و زنان را به ((عفاف)) و زنان را به ویژه به رعایت ((حجاب)) مکلف و موظف نموده است، از همین رو قرآن کریم در ایه(31) سوره (نور) می فرماید: (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‌ جُيُوبِهِنَّ: و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرمی) فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست و باید روسری خود را بر سینه خویش(فرو) اندازند)).
 و همچنین در ایه(59) سور ه احزاب می فرماید: ((يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‌ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً:اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرى‌هاى بلند بر خود بيفكنند، اين (عمل) مناسب‌تر است، تا (به عفّت و پاكدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، و خداوند آمرزنده مهربان است.)) 

2- ((عفاف)) آن قوه معنوی و تقوای باطنی است که مردان و زنان را از ازهرگونه هرزگی، چشم چرانی و خود نمایی که موجب تحریک شهوت و غریزه جنس مخالف و نامحرم می شود بازمی دارد، از همین رو راغب در ((المفردات)) می نویسد: ((عفت به معنى پديد آمدن حالتى در نفس است كه آدمى را از غلبه شهوت باز مى دارد و «عفيف» به كسى گفته مى شود كه داراى اين وصف و حالت باشد.)) مؤلف التّحقيق مى نويسد: ((اين ماده در اصل، به معنى حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفسانى است؛ همان گونه كه تقوا به معنى حفظ نفس از انجام گناهان مى باشد، بنابراين عفّت يك صفت درونى است؛ در حالى كه تقوا ناظر به اعمال خارجى است:التحقيق فى كلمات القرآن مصطفوی ، ج ‏8، ص 180).

بنابراین ((عفت)) از بزرگترين فضايل انسانى است و هيچ كس در سير الى اللّه، بدون داشتن «عفت» به جايى نمى رسد. در زندگى دنيا نيز آبرو و حيثيت و شخصيت انسان در گرو عفّت است.

3- دلیل برحجاب و پوشش اسلامی ((خمار)) در ایه ۳۱ سوره نور و((جلابیب) در آیه (59)سوره احزاب است می باشد، چراکه در معنای خمار آمده است:
خمار در اصل به معنای پوشش است ولی معمولا به چیزی گفته می شود که زنان با آن سر خود را می پوشانند مانند روسری  برخی دیگر از مفسرین در معنای خمار چنین آورده اند، که خمار همان مقنعه زنان است  در شان نزول آیه ۳۱ سوره نور ذکر گردیده که قبل از نزول این آیه زنان دامنه روسری خود را بر شانه ها یا پشت سر می افکندند به طوری که گردن و قسمتی از سینه آنها نمایان بود و موجب می گشت که نظر نامحرمان به سوی آنان جلب شود و همین نظرها گاهی مسائلی را بدنبال داشت لذا با نزول این آیه شریفه خداوند به زنان دستور می دهد که روسری خود را بر گریبان خود بیفکنند، تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد بدین ترتیب با توجه به معنای خمار و کاربرد آن معنای دیگری جز پوششی که سر و گردن و قسمتی از سینه زنان را بپوشاند، از آن اراده نمی شود:((تفسیر نمونه،ج ۱۴ ،ص ۴۳۵-۴۴۰)). 

بعلاوه در بخش ابتدایی آیه ۳۱ سوره نور لزوم پوشش زینت های زن مورد تاکید قرار گرفته و می فرماید « و لا یبدین زینتهن ....» و نباید زینت خویش را اشکار سازند و زینت آن چیزی است که موجب زیبایی و آراستگی و نیکویی زن می شود، خواه عرضی باشد یا ذاتی و نهی قرآن در این مورد نسبت به هر چیزی است که عرف مردم آن را زینت و زیبایی به حساب می آورد، و تفاوتی وجود ندارد که زینت مثل گلوبند و گوشواره از بدن جدا باشد یا مثل آرایش و تزئین به چهره و بدن متصل باشدو یا زینتی طبیعی نظیر موی سر یا جلوه های بدن باشد و اینکه یکی از زینتها و جمالهای بشر مخصوصا خانمها، موی سر است شکی نیست.

بدین ترتیب قران کریم در خصوص وجوب پوشش موی سر به جای اشاره و تاکید به یکی از مصادیق زینت و زیبایی زن، مثلا به جای اشاره به موی سر از لفظ عام تری، که کلیه زیباییها و جلوه های زیبایی زن را در بر می گیرد و از آن تعبیر به زینت می شود استفاده کرده و در یک بیان کلی می فرماید: «لا یبدین زینتهن».

درمعنای جلباب که در ایه (59) سوره احزاب آمده است مفسر کبیر علامه طباطبایی درالمیزان می نویسد: ((جلابیب‌" جمع‌ جلباب‌ است‌، و آن جامه‌اى است سرتاسرى که تمامى بدن را مى‌پوشاند، و یا روسرى مخصوصى است که صورت و سر را ساتر مى‌شود، و منظور از جمله" پیش بکشند مقدارى از جلباب خود را"، این است که آن را طورى بپوشند که زیر گلو و سینه‌هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.: ترجمه تفسیر المیزان، ج‌16  ص510)) 
با تامل در همین دو واژه دقیق قرآنی((خمار وجلباب)) است، مفسرین وفقهاء می گویند حجاب به معنای پوشش اسلامی بر زنان واجب است.

4- زنان مسلمان در حفظ و رعایت ((عفاف وحجاب)) و عمل به این فریضه و تکلیف به سه تقسیم می شوند: 

دسته اول؛ زنانی هستند که از عفت باطنی و درونی تهی وخالی هستند از همین رو نه تنها باطن خودشان را دربی قیدی نسبت به پوشش اسلامی نشان می دهند، بلکه با صد قلم آرایش و گریم کردن خودشان را درمعرض نگاه نامحرمان قرار می دهند، شان ومنزلت خود را پایین می اورند.

دسته دوم؛ زنانی هستند که علاوه برعفت  باطنی و درونی ازحجاب وپوشش اسلامی چون مانتو بلند استفاده می کنند.

دسته سوم؛ زنانی هستند نه تنها ازعفت باطنی برخوردارند وازحجاب اسلامی استفاده می کنند بلکه از حجاب و پوشش برتر که چادر است استفاده می کنند.

*******

دومین خصیصه عملی و فرشی حضرت زهرا سلام الله علیها است که می تواند الگوی همه زنان قرار بگیرد در همین است که آن حضرت مقام جمع الجمع بین ((عفاف وحجاب برتر)) راداشته است.

چراکه:

اولا: درباره عفاف آن حضرت همین بس که حضرت در پر سش رسول الله صلی الله علیه وآله که زن شایسته کدام زن است؟ فرمودند: «خَيْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ :چه نیکو است برای زنان که مردان [نامحرم] را نبینند و مردان [نامحرم‏] هم آنان را نبینند: بحارالانوار، ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح الانوار)) یعنی زن بگونه ای از نظر عفاف وحجاب ظاهر شود مردان شخص خودش را نبینند بلکه شخصیت وی راببینند او نیز آنچنان از عفت باطنی برخوردار باشد شخص مردان را نبینند بلکه شخصیت مرد راببیند مقام عفت او به آن حد بود که در همان کتاب از اسماء بنت عمیس داستان عجیبی به این شرح نقل شده است: روزی فاطمه (علیهاالسّلام) به من فرمود: من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندی برای دفن می‌برند، و تنها پارچه‌ای بر او می‌افکنند که حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمین حبشه چیزی دیده‌ام که با آن جنازه مردگان را حمل می‌کردند، سپس شاخه‌هایی از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصی درآورد که پارچه‌ای را روی چوب‌های آن می‌افکندند، و بدن را درون آن می‌گذاردند، به گونه‌ای که بدن پیدا نبود. هنگامی که فاطمه بانوی بزرگ اسلام (علیهاالسّلام) آن را مشاهده کرد فرمود: بسیار خوب و عالی است و هنگامی که من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید.
و در ذیل همین حدیث آمده است: هنگامی که فاطمه (علیهاالسّلام) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و این تنها تبسم او بعد از وفات پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بود! :زخایرالعقبی، ج1، ص45))

ثانیا: با اینکه حضرت فاطمه سلام الله علیها شخصیت اجتماعی داشت ولی ازهرگونه اختلاط با نامحرمان اجتناب می کرد، ازهمین رو درگزارش امده: ((روزي مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسید: «با این که این مرد نابیناست و تو را نمیبیند، چرا خود را  پوشاندي»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمیبیند، من که او را میبینم، وانگهی او بو را استشمام میکند» پیامبر(ص) (به نشانه تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: (گواهی میدهم که تو پاره تن  من هستی.)) 
 
نیز روایت شده: روزي جابر بن عبداالله انصاري همراه رسول خدا(ص) به سوي خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتی که به در خانه رسیدند، پیامبر(ص) اجازه ورود طلبید. فاطمه(س) اجازه داد، پیامبر(ص) فرمود: شخصی همراه من است، آیا اجازه  هست با او وارد خانه شویم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «اي رسول خدا مقنعه و روسري ندارم.» پیامبر(ص) فرمود: ی اي فاطمه! زیادي لباس بلند روپوش خود را بگیر و سرت را با آن بپوشان.))  
حضرت فاطمه(س) همین کار را کرد، آن گاه پیامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند. بحارالانوار ج‏68، ص‏25، ص‏285، ص‏290.))

و همچنین به هنگام رفتن به مسجد النبی برای ایراد خطبه فدکیه در گزارش آمده است نه تنها آن حضرت با  پوشش کامل رفته است بلکه به هنگام خطبه نیز بین مردان مهاجر وانصار و حضرت نیز پرده ای آویزان کرده اند ازهمین در گزارش آمده است ((انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمه علیهما السلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّه من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءه فجلست، ثم أنّت أنّه أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئه.حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند:. بلاغات النسأ، ص 12،الذریعة، ج 7، ص 203))

*******

سومین خصوصیت عملی و فرشی حضرت زهرا سلام الله علیها ((نسل آوری ونسل سازی)) و ((تربیت نسل صالح)) است.

از آنجایی که این سیره عملی حضرت درجهت الگو و اسوه بودن همه مادران و همسران نقش تعیین کننده ای دارد فهم همه جانبه  به این خصیصه مبتنی بر توضیح است؛

1-ازمعجزات و شگفتی های عالم هستی آنست که خداوند متعال همه موجودات را جفت و زوج خلق کرده است از همین رو در ایه (49) سوره (زاریات) امده است: ((وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: و از هر چيز دو زوج آفريديم، باشد كه ياد كنيد و پند گيريد)) و نیز در ایه ((36)) سوره ((یس)) امده است ((سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ :منزّه است خدايى كه تمام زوج‌ها را آفريد، از آن چه زمينمى‌روياند و از خود مردم و از آن چه نمى‌دانند.)) 

2-و همچنین از نشانه و آیات الهی آنست که زن و مرد نیز زوج آفریده شدند که در آیات متعدد آمده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا (. اعراف ایه189) اوست آن کس که شما را از نَفْس واحدی آفرید، و جفت وی را از آن پدید آورد».و: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا (روم ایه21) و از نشانه‌های اوست که برای شما همسرانی از جنس خودتان آفرید». و: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً (نحل ایه72) و خدا برای شما از خودتان همسرانی قرار داد، و از همسرانتان برای شما پسران و نوادگانی نهاد».و: «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا … یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ، (شورا ایه11) پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است. از خودتان برای شما جفتهایی قرار داد، … بدین وسیله شما را بسیار می‌گرداند)).

3-تفاوت زوج بودن موجودات عالم هستی با زوج بودن انسان ها در این است و فلسفه زوج بودن موجودات دیگر به این دلیل است که تکثر پیدا کنند و نسل آنها استمرار بیابد تا مقطوع النسل  نشوند، ولی فلسفه زوجیت درانسان  علاوه برتکثر وازدیاد نسل که  خداوند در سوره نساء، آیه 7 می فرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا و نساء کثیرا و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا»; ای مردم، بترسید از پروردگار خود که شما را از یک تن آفرید و از او جفتش را بیافرید و از آنان مردان و زنان بسیاری گسترانید و بترسید از خداوندی که از او و از ارحام پرسش می شود. خداوند بر شما نگاهبان است.)) ونیزدر آیه 11 سوره شوری نیز می فرماید: «فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر)) وهمچنین آرامش روحی  وروانی که درایه (21)سوره روم امده است:((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون))  در(( تربیت انسان صالح)) و((پرورش خلیفه الله)) ، تسیح  وتقدیس کنندگان حق تعالی  است،ازهمین رو درسوره فرقان آمده است :((وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً:و كسانى‌اند كه مى‌گويند: پروردگارا! به ما از ناحيه‌ى همسران و فرزندانمان مايه‌ى روشنى چشم عطا كن و مارا پيشواى پرهيزگاران قرار ده))

و در ایه (100و101) سوره صافات از زبان ابراهیم خلیل الرحمن نقل می کند که فرمود: ((رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ «101» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ «101»
پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش. پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم))

4-آنچه که فاطمه را فاطمه کرد و تا قیامت نام، یاد و فکرش ادامه پیدا خواهد کرد (نسل سازی، و نسل پروری)) و ((تربیت نسل صالح) بوده است، و این نقش حیاتی و قرانی حضرت زهر سلام الله علیها در صورتی قابل فهم است بستر و ظرفی که آن حضرت اقدام به ((نسل آوری)) و ((نسل سازی)) کرد دیده شود چراکه:

اولا: در شرایط و موقعیتی صاحب چهار فرزند شد که از نظر اقتصادی وامکانات مالی در ناداری و فقر مطلق بوده اند، چراکه در گزارش آمده است: (شيخ صدوق روايت كرده كه حضرت على (ع) به مردى از بنى سعد فرمود:  بگذار تا قصّه‏اى در باره خودم و فاطمه برايت بگويم: فاطمه همسر من در ميان خانواده رسول خدا (ص) از محبوبترين افراد بود، او با مشك به قدرى آب مى‏آورد كه اثر آن در سينه‏اش به جاى مانده بود، و به قدرى با آسيا كار مى‏كرد كه دستهايش پينه بسته بود، و به قدرى خانه را جارو مى‏كرد كه گرد و غبار بر لباسهايش مى‏نشست، و به قدرى در زير ديگ آتش مى‏افروخت كه لباسهايش سياه و چركين مى‏شد، و او به سبب اين كارها دچار زحمت و رنج شديدى شده بود.)) 

((سلمان مى گويد: روزى ديدم حضرت زهراعليها‌السلام براى خروج از خانه به خود پارچه اى كشيده، پشمى و كهنه، كه دوازده جاى آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتى گريستم و گفتم: دختر كسرى و قيصر در حريرند و دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌و آله‌و سلم در چادر شبى پشمينه و كهنه، آن هم با اين همه وصله.
آن گاه فاطمه زهراعليها‌السلام به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و عرضه داشت: «پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالى كه به خدا سوگند پنج سال است من در خانه على به سر مى برم و از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان را بر آن علوفه مى خورانيم و شبها خود به روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى است كه از ليف خرما پر شده است».روزى رسول خدا صلى ‌الله‌ عليه ‌و آله ‌و سلم بر زهرا عليها‌ السلام وارد شد و حالش را پرسيد.جواب داد: حالم اين گونه است كه مى نگريد؛ با عبايى زندگى مى كنيم كه نصف آن زير انداز ماست و بر روى آن مى نشينيم و نصف ديگر آن روانداز ماست كه بر روى خود مى کشیم: بحارالاءنوار، ج ۴۳، ص ۸۸.))

ثانیا: اهمیت ((نسل سازی ونسل آوری)) حضرت زهرا سلام الله علیها در صورتی قابل فهم است که بدانیم حضرت زهرا سلام الله علیها در سال دوم هجرت که در سن (9)سالگی بود با امام علی علیه السلام ازدواج کرد و در سال سوم هجرت امام حسن، و درسال چهارم امام‌حسین علیهما السلام، زینب کبری سال پنجم، وام کلثوم علیهما السلام سال ششم متولد شدند واین بانوی آسمانی در پایین ترین سن عهده دار تربیت نسل صالح وتربیت فرزندانی بافاصله کم سنی شده است.
ثالثا: در موقعیتی نسل سازی می کرد و نسل صالح می ساخت که می بایست نقش مادر بودن راهمراه با نقش پدر بودن را ایفاء می کرد و جای خالی پدر راپر می نمود، چراکه امام علی علیه السلام در مدت ده سال ازدواج باحضرت زهرا سلام الله علیها اکثر اوقات در خط مقدم  نبرد و جنگ با کفار، مشرکین و یهود بود و کمترین زمان در کنار همسرش بود، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در این مدت نه تنها توانست چهار فرزند تربیت کند که تکرار وجود رسول الله صلی الله علیه وآله و امام علی علیه السلام باشند و هرکدام جریان ساز تاریخی باشند، بلکه توانست آنچنان نسل سازی کند که در1444سال پس از رحلت پیامبر اکرم تاکنون، سادات که نسل این بانوی آسمانی اند نقش آفرینان درعرصه فقاهت، کلام، فلسفه تفسیر وسیاست باشند و سرانجام از نسل وی حضرت امام خمینی رضوان الله علیه پایه گذار نظام اسلامی بنام جمهوری اسلامی باشد.

*******

چهارمین خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها ((اجتماعی))بودن آن حضرت است.

تفسیر نوینی را از جایگاه ومنزلت زن در برابر انسانها در هر عصر و زمانه ای قرار می دهد برای اینکه تفسیر صحیح و همه جانبه از این خصیصه ارائه داشته باشیم نیازمند به بیان چند نکته است؛

1- در اینکه زن درعالم هستی از نظر منزلت و شرافت در کجا ایستاده و قرار دارد، سه تفسیر و قرائت از جایگاه زن وجود داشته و دارد:
نخستین نظریه و برداشت از منزل از زن این است که زن(( شی ء)) است همانند اشیاء و موجودات دیگر، ارزش و منزلت ویژه ای درعالم هستی ندارد، این همان نگاه جامعه در عصر جاهلیت است که نه تنها زن ها از همه حقوق چون ((ارث)) محروم بودند، بلکه پدر خانواده از داشتن دختر احساس حقارت می نمود، از همین رو قرآن کریم در ایه ((58-59)) سوره نحل از موقعیتی زن در عصر جاهلیت اینگونه گزارش می دهد: ((وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «58»: و هرگاه يكى از آن مشركان به دختر دارشدن بشارت داده شود، صورتش از غصّه سياه مى‌شود، در حالى كه خشم خود را فرو مى‌برد.))، ((يَتَوارى‌ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‌ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ «59»: بخاطر بشارت تلخى كه به او داده شده، از ميان مردم متوارى مى‌شود (درمانده است كه) آيا اين دختر را همراه با ننگ و خفت نگاه دارد يا او را درخاک پنهان كند. بدانيد كه چه بد قضاوت مى‌كنند)).

 و در ایه (31) سوره اسراء گزارش بسیار تلخ تری دهد ومی فرماید: ((وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً: فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مى‌دهيم. يقيناً كشتن آنان گناهى است بزرگ!)) و همچنین در ایه (8-9)سوره تکویر می فرماید: ((وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ «8» بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ «9» : و آنگاه كه از دختر زنده به گور شده پرسيده شود. كه به كدامين گناه كشته شده است؟))

از همین رو در گزارش تاریخی آمده است: ((وقتي قيس بن عاصم، خدمت رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شد، يكي از انصار، از دختران وي سئوال نمود. «قيس»، در پاسخ گفت: من تمام دختران خود را به خاك كرده ام، و كوچكترين تاثر در دل خود احساس ننموده ام، مگر يكبار! و آن موقعي بود كه من در سفر بودم، و ايام وضع حمل همسرم نزديك بود. اتفاقا سفرم به طول انجاميد، پس از مراجعت، از حمل همسرم پرسيدم. وي در پاسخ من گفت: به عللي، بچه مرده به دنيا آمد، ولي در واقع دختر زائيده بود، و از ترس من، دختر را به خواهران خود سپرده بود. سالها گذشت و ايام جواني و طراوت دختر فرارسيد، و من كوچكترين اطلاعي از داشتن دختري نداشتم. تا اينكه روزي در خانه نشسته بودم، ناگهان دختري وارد شد و سراغ مادرش را گرفت، دختري بود زيبا و سراغ مادرش را گرفت، دختري بود زيبا و گيسوانش را به هم بافته و گردن بندي در گردن انداخته بود. من از همسر خود پرسيدم كه اين دختر زيبا كيست؟ وي در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت: اين دختر تو است. همان دختري است كه هنگام مسافرت تو به دنيا آمده، از ترس تو پنهان كرده بودم.

سكوت من در برابر همسرم، نشانه رضايت بود. او تصور مي كرد كه من دست خود را آلوده به خون وي نخواهم كرد، لذا روزي همسرم با خيال مطمئن از خانه خارج گرديد، من به موجب پيمان و عهدي كه داشتم، دست دخترم را گرفته به يك نقطه دور دست بردم، درصدد حفر گودال برآمدم. هنگام حفر دخترم مكرر از من مي پرسيد كه «منظور از كندن زمين چيست؟!» پس از فراغ دست وي را گرفته، كشان كشان او را در ميان گودال افكندم، و خاكها را به سر و صورت او ريخته، و به ناله هاي دلخراش وي گوش ندادم.

او همچنان ناله مي كرد و مي گفت: «پدر جان مرا زير خاك پنهان مي سازي؟! و در اين گوشه، تنها گذارده به سوي مادرم برمي گردي؟!» و من خاكها را مي ريختم تا آنجا كه او زير خروار ها خاك پنهان گرديد، و خاك او را فرا گرفت. آري، يگانه موردي كه دلم سوخت، همين مورد است وقتي سخنان قيس پايان يافت، چشمهاي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم پر از اشك شده بود، اين جمله را فرمود: «ان هذه لقسوه، و من لا يرحم لا يرحم». يعني اين عمل يك سنگدلي است و ملتي كه رحم و عواطف نداشته باشند، مشمول رحمت الهي نمي گردند! ابن اثير، در «اسد الغابه»، ماده قيس، از او نقل كرده كه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم پرسيد: تاكنون چند دختر، زنده بگور كردي، گفت: 12 دختر: فروغ ابديت، ج 1، ص 48 و 49، جعفر سبحاني.))

به همین دلیل است خلیفه دوم اعتراف می‌کند که زنان در جاهلیت هیچ به حساب نمی‌آمدند: «کنا فی الجاهلیة لانعد النساء شیاًءبخاری، صحیح بخاری، ج6، ص96».
دومین نظریه در منزلت و جایگاه زن نظر یه جاهلیت مدرن و نگاه جهان غرب پس ازانقلاب صنعتی است، چون در جهان و عالم غرب، زنان از همه حقوق اجتماعی ازجمله ارث محروم بودند، بعد از انقلاب صنعتی برای اینکه بتوانند از نیروی کار ارزان قیمت استفاده نمایند، مسائل نو و تازه ای که در دنیای صنعت مطرح شد مسأله ی کار و اشتغال زنان بودکه ظاهری انسانی و باطنی مخوف و ضد انسانی داشت دعوت ها به کار از سوی کارگاه ها و کارخانه ها آغاز گردید و این بار زنان بودند که به کار و فعالیت دعوت می شدند. البته با تبلیغاتی به اسم خیرخواهی جهت زنان و رعایت حقوق و حفظ حرمت و رشد آنان، اما واقعیت این است که دعوت زن به کارخانه و کارگاه به خاطر خدمت به زن نبود بلکه به خاطر اندکی مزد زن بود که در آن روزگارها یک زن در برابر کار مساوی با مرد مزدی تقریباً معادل نصف آن دریافت می کرد و این یک موهبت مورد توقع برای صاحبان صنایع بود، به گفته ی ویل دورانت: زنان کارگرانی ارزانتر بودند و کارفرمایان آنان را بر مردان سرکش و سنگین قیمت ترجیح می دادند. آری این دعوت شغلی از زنان به هنگامی بود که بسیاری مردان از بیکاری در خانه ها محبوس بودند و کاری که با آن زندگی خانواده را تأمین کنند نداشتند.اعلان کارخانه ها این بود که زنان، کودکان و مخصوصاً دختران خود را به کارخانه ها بفرستند. به گفته ی ویل دورانت: دنیای غرب زن را از بندگی در خانه ها رهانید و او را گرفتار بندگی و جان کندن در کارخانه نموو زنجیری محکم تر و سنگین تر بر گردن او نهاد: حیات زن در اندیشه ی اسلامی به نقل از تاریخ تمدن، عصر))

سومين نظریه نسبت به جایگاه زن، نظریه اسلام است که بانگاه معرفتی و توحیدی نظر خاص نسبت به جایگاه ومنزلت دارد و ان اینکه:
اولاً: در آفرینش زن ومرد را از یک گوهر می داند و هیچ تفاوتی از جهت خلقت بین زن و مرد قائل نیست از همین رو در ایه (98) سوره (انعام) آمده است: ((وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ «98»و اوست كسى كه شما را از يك نفْس آفريد، پس برخى قرار يافته (و به دنيا آمده‌اند) و برخى (در پشت پدرها و رحم مادرها) به امانت گذاشته شده‌اند. ما آيات خويش را براى گروهى كه مى‌فهمند به تفصيل بيان كرديم)) ونیزدرایه(189) سوره اعراف آمده است :((هُوَ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنها زَوجَها لِيَسكُنَ إِلَيها  فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملًا خَفيفًا فَمَرَّت بِهِ  فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِن آتَيتَنا صالِحًا لَنَكونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ : و خدایی است که (همه) شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامی که با او آمیزش کرد، حملی سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهای خود ادامه می‌داد؛ و چون سنگین شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند «اگر فرزند صالحی به ما دهی، از شاکران خواهیم بود!»

ثانیا: از نظر خصوصیت روحی و دریافت معنویت زن و مرد را یکسان دانسته و در ایه (35) سوره احزاب آمده است: ((إِنَّ المُسلِمينَ وَالمُسلِماتِ وَالمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ وَالقانِتينَ وَالقانِتاتِ وَالصّادِقينَ وَالصّادِقاتِ وَالصّابِرينَ وَالصّابِراتِ وَالخاشِعينَ وَالخاشِعاتِ وَالمُتَصَدِّقينَ وَالمُتَصَدِّقاتِ وَالصّائِمينَ وَالصّائِماتِ وَالحافِظينَ فُروجَهُم وَالحافِظاتِ وَالذّاكِرينَ اللَّهَ كَثيرًا وَالذّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظيمًا:به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا می‌کنند، خداوند برای همه آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.))

ثالثا: قرآن در رفتار خوب و بد جنسیت را دخیل نمی داند بلکه زنان را درتراز مردان دانسته ومی فرماید:((ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ كَفَرُوا امرَأَتَ نوحٍ وَامرَأَتَ لوطٍ  كانَتا تَحتَ عَبدَينِ مِن عِبادِنا صالِحَينِ فَخانَتاهُما فَلَم يُغنِيا عَنهُما مِنَ اللَّهِ شَيئًا وَقيلَ ادخُلَا النّارَ مَعَ الدّاخِلينَ: (ایه10) سوره تحریم)) :خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند))

((وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَونَ إِذ قالَت رَبِّ ابنِ لي عِندَكَ بَيتًا فِي الجَنَّةِ وَنَجِّني مِن فِرعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّني مِنَ القَومِ الظّالِمينَ(آیه 11سوره تحریم)و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!)) وهمچنین می فرماید((وَمَريَمَ ابنَتَ عِمرانَ الَّتي أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فيهِ مِن روحِنا وَصَدَّقَت بِكَلِماتِ رَبِّها وَكُتُبِهِ وَكانَت مِنَ القانِتينَ:و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!)) 

رابعاً: در استجابت دعا و نیز قبولی اعمال نیز زنان را همانند اولیاء و مومنین از مردان دانسته و در ایه (195) سوره آل عمران می فرماید: ((فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى بَعضُكُم :پس پروردگارشان دعاى آنان را مستجاب كرد (و فرمود:) كه من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، خواه مرد يا زن، (گرچه) همه از يكديگريد، تباه نمى‌كنم (و بى‌پاداش نمى‌گذارم)) 
خامسا: زن و مرد را یکسان و بدون هیچ تفاوتی نسبت به مسائل اجتماعی مکلف دانسته و در ایه (71) سوره توبه می فرماید: ((والْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ : مردان و زنان با ايمان، يار وياور و اولياى يكديگرند، به معروف (خوبى‌ها) فرمان مى‌دهند و از منكرات و بدى‌ها (منكرات) نهى مى‌كنند، نماز بر پاى داشته، زكات مى‌پردازند و از خداوند و پيامبرش پيروى مى‌كنند. بزودى خداوند آنان را مشمول رحمت خويش قرار خواهد داد. همانا خداوند، تواناى غالب و حكيم است)) 

3- حضرت زهرا سلام الله علیها با چنین نگاه قرانی تفسیر سومی از هویت زن در اجتماعی بودن را در پیش روی همه قرار داده است و آن این که (( زن شایسته آن بانویی است که حضورش در اجتماع به هیچ وجه آسیبی به عفت و پاکدامنی وی نزند، عفت و پاکدامنی هم مانع از حضور در اجتماع و نقش آفرینی وی نشود،)) این نگاه اجتماعی بودن حضرت زهر سلام الله علیها در صورتی قابل جمع است که زن به گونه ای در جامعه حضور پیدا کند که شخصیتش کانون توجه مردان قرار بگیرد؛ نه اندام فیزیکی زنانه وی، و همچنین وی نیز توجه به شخصیت مردان نگاه و نظر داشته نه اندام فیزیکی شخص مردان، چرا که در پاسخ به همین پرسش که زن عفیف چه مشخصه ای دارد فرمودند: «خَيْرُ النِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ: بهترین زن، زنی است که مردان را نبیند و مردان هم او را نبینند:مکارم الاخلاق، ص۲۳۰))

با توجه به چنین تفسیر ی از هویت زن که رعایت ((عفت وحجاب)) شرط لازم برای حضور در عرصه های گوناگون اجتماعي است، حضرت زهرا سلام الله علیها در جبهه نظامی، سیاسی، اجتماعی حضور پیدامی کرد والگو برای همه زنان شد که می خواهند در فعالیت اجتماعی حضور داشته باشند ودر پستوی خانه حبس و زندانی نباشند، ازهمین رو چند مورد ازحضور اجتماعی حضرت زهرا سلام الله علیها ر ا در اینجا می آوریم:

۱- در جنگ اُحُد، که در سال سوّم هجرت رخ داد، پس از پایان جنگ، فاطمه(س) که حدود ده سال بیشتر نداشت، از مدینه بیرون آمد و خود را به جبهه‌ی اُحُد که در یک فرسخی مدینه قرار داشت رسانید، نزد پدر رفت، شوهرش علی(ع) را دید که چهره‌ی خون‌آلود پیامبر(ص) را شستشو می‌دهد، فاطمه(س) وقتی که حال پدر را دید گریه کرد و پدر را بوسید، دید جریان خون از چهره‌ی پدر قطع نمی‌شود، قطعه‌ی حصیری را سوزانید و خاکستر آن را بر جای زخم چهره‌ی پدر ریخت، در این هنگام خون بند آمد. اعیان‌الشّیعه، ج ۱، ص ۳۱).

2- در ماجرای جنگ خندق که در سال پنجم هجرت رخ داد، مسلمانان به کندن خندق اشتغال داشتند و شخص پیامبر(ص) نیز مشغول کندن بود، کمبود غذا باعث شد که گاهی مسلمانان از جمله پیامبر(ص) سه روز گرسنه می‌ماندند، فاطمه(س) اندکی نان تهیّه کرد و خود را به حضور پیامبر(ص) رسانید، و عرض کرد: «این پاره‌ی نان قسمتی از نانی است که برای فرزندانم پخته بودم، و این قسمت را برای شما آورده‌ام».
پیامبر(ص) آن را گرفت و فرمود: «فاطمه جانم این پاره‌ی نان، نخستین لقمه‌ای است که پدرت پس از سه روز گرسنگی،به دهانش می گذارد:مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۵۲)).

3-پس ازرحلت پیامبر و غصب فدک با غاصبان فدک به احتجاج برخاست و در جلسه رسمی با حضور ابوبکر، عمر و امام علی علیه السلام با ابوبکر به احتجاج پرداخت و خطاب به ابوبكر فرمود: ((چرا نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟
آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى‏دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى‏دهند. من درباره‏ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى‏آورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمى‏كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره‏ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى‏خواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد! حضرت در حالى كه مردم هم مى‏شنيدند فرمود: آيا مى‏خواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و درباره‏ى ما حكمى كنيد كه درباره‏ى ساير مسلمانان نمى‏كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى‏شوند؟۰۰  بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.))

این گفتگوی طولانی همراه با احتجاج و محاکمه کشاندن سران غصب فدک ومناظره مستقيم حضرت سلام الله علیها با سران غصب خلافت و فدک به این معنا است زنان همانند مردان باحفظ دو اصل((عفاف وحجاب)) می توانند در عرصه های حساس سیاسی همانند عرصه های دیگر حضور پیداکنند و نقش آفرینی نمایند.، همانگونه که دراین 44 سال ازنظام جمهوری اسلامی زنان ایرانی باتاسی والگو گرفته ازآن حضرت دوشادوش با مردان درهمه عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی، جهادی، تولیدی، حضور یافتند ونقش آفرینی نمودند.

*******

پنجمین خصیصه فرشی وعملی حضرت زهر ا سلام الله علیها ((زهد وپارسایی)) آن حضرت است.

تحلیل همه جانبه این خصیصه مبتنی بربیان چند نکته است:

1-از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار‌ اندکی از آن رضایت دادن است. ( مفردات راغب، ص۳۸۴) در فرهنگ عالمان اخلاق «زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد.(جامع‌السّعادات نراقی، ج۲، ص۵۸.) به عبارت دیگر زهدیعنی( روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن.) از این تعریف برمی‌آید که: 

اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد.

ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـ‌مانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آن‌ـ به آن «زهد» گفته نمی‌شود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به چیزى است.

2-زهد به این دو معنا در زندگی حضر زهرا سلام الله عینیت داشت، یعنی حضرت در موقعیتی اعراض از دنیا داشت و ساده زیستی را سبک زندگی خود قرار داده بود، که امکان زندگی مرفه برایش وجود داشت چرا که درآمد فدک که در ملک آن حضرت بود و می توانست پشتوانه مهم مالی برای حکومت اهل بیت علیهم السلام باشد و به همین دلیل سران غصب خلافت آن راغصب کرده اند، چراکه اگر تولید متوسط خرمای هر نخل را در سال 50 کیلو و هر کیلو گرم خرما در زمان پیامبر را یک درهم به حساب آوریم، می‌توانیم مقدار تولید نخل‌های مزرعه فدک را با محاسبه زیر به‌دست آوریم:
((1- وسعت فدک10: هکتار،  2- تعداد نخل‌ها 10000 ، 3-در آمد سالیانه: یک میلیارد تومان،  4- مقدار تولید 500: تن یا پانصدهزار کیلو)) البته در محاسبات فوق، که مستند به روایات و مسائل علمی در امور کشاورزی و تولید صنعتی است، کمترین تردیدی نیست. وسعت فدک و تولیدات خرما و عایدات سالیانه یاد شده، قدری بیشتر از مراتب فوق است اما این تفاوت در نتیجه‌گیری تأثیر چندانی ندارد)) 

3-با داشتن چنین تمکن ملی و امکانات اقتصادی زهد و پارسایی حضرت زهرا سلام الله علیها آن چنان شگفت آور و خیره کننده است، که هر کسی را در برابر خودش به تعظیم وا می دارد و شخصیتی چون سلمان تعجب زده می شود چراکه در گزارش آمده است: ((سلمان فارسی می‌گوید: ده روز پس از رحلت رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ از منزل خود خارج و با حضرت امام علی ـ علیه‌السلام ـ مواجه شدم، علی به من گفت: ای سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردی. گفتم: حبیب من ای ابوالحسن! درباره شما جفا نشده است، بلکه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مانع زیارت شما شد. حضرت علی به من گفت: ای سلمان! بیا به منزل فاطمه دختر رسول خدا برویم؛ زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق دیدار تو است و می‌خواهند از تحفه‌ای که از بهشت برایش آورده‌اند به تو بدهد... سلمان می‌گوید: من به‌سوی خانه فاطمه حرکت کردم، پس از ورودم به خانه دیدم که فاطمه نشسته و یک قطعه عبا دربر دارد؛ ولی هرگاه آن‌ را روی سرش می‌کشد، پاهایش بیرون‌ می‌ماند، و هرگاه پاهایش را می‌پوشاند، سرش نمایان می‌شود. وقتی چشم وی به من افتاد آن عبا را به سرش کشید و گفت: ای سلمان! تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردی؟ گفتم: ای دختر رسول خدا! آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه ـ سلام‌الله‌علیها ـ فرمود: پس بنشین و درباره آنچه که به تو می‌گویم، خوب بیندیش. بحار الأنوار، ج ‌۴۳، ص ۶۶ ۶۷، و مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۶ )))
و همچنین در گزارش دیگر آمده است:
((سلمان مى گويد: روزى ديدم حضرت زهراعليها‌السلام براى خروج از خانه به خود پارچه اى كشيده، پشمى و كهنه، كه دوازده جاى آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتى گريستم و گفتم:دختر كسرى و قيصر در حريرند و دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در چادر شبى پشمينه و كهنه،آن هم با اين همه وصله.آن گاه فاطمزهراعليها‌السلام به نزد رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و عرضه داشت:
«پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالى كه به خدا سوگند پنج سال است من در خانه على به سر مى برم و از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان را بر آن علوفه مى خورانيم و شبها خود به روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى است كه از ليف خرما پر شده است».
روزى رسول خدا صلى ‌الله‌ عليه ‌و آله ‌و سلم بر زهرا عليها‌ السلام وارد شد و حالش را پرسيد.جواب داد:حالم اين گونه است كه مى نگريد؛با عبايى زندگى مى كنيم كه نصف آن زير انداز ماست و بر روى آن مى نشينيم و نصف ديگر آن روانداز ماست كه بر روى خود مى کشیم: بحارالاءنوار، ج ۴۳، ص ۸۸.))

*******

ششمین خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها ((انفاق، مواسات، ایثار)) است.

برای اینکه این خصیصه به درستی وهمه جانبه مورد تحلیل قرار بگیرد بیان چند نکته لازم وضروری است؛

1-یکی ازراه های سلوک و تقرب به خداوند متعال((وجه الخلقی)) و دستگیری از نیازمندان است از همین قرآن کریم می فرماید: ((لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَه :هرگز به نيكى دست نمى‌يابيد، مگر آنكه از آنچه دوستداريد، (در راه خدا) انفاق كنید :آل عمران، آیه 92))

2- این سلوک ((وجه الخلقی)) دارای مراتبی است، و هر مرتبه اش موجب تقرب به حضرت حق تعالی شده صبغه ورنگ ((وجه اللهی)) می گیرد.

مرتبه نخست ان ((صدقه و انفاق)) است، به این معنا انفاق کننده و بخشنده مازاد از نیازش را در دستگیری نیازمندان بکار می گیردو انها را در سفره اش می نشاند، از همین رو در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است: ((پيامبر یک دست پیراهن نو به دخترش داده بود تا در شب عروسی بپوشد. هنگامی که موکب عروس رهسپار خانه حضرت علی علیه‌السّلام بود، زن سائلی پیش آمد، و در برابر عروس اظهار احتیاج نمود. فاطمه سلام‌الله‌علیهم که در آن وقت دو پیراهن داشت: یکی کهنه و دیگری نو، به مصداق آیه ((لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون:( آل عمران، آیه۹۲) هرگز به نیکی دست نمی‌یابید و از نیکان نمی‌شوید، مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، انفاق کنید.)) 

پیراهن نو را به فقیر بخشید. فاطمه علیهاالسلام مظهر تقوا و ایثار، همراهان را به دور خود جمع کرد، و بی درنگ «لباس عروسی» را از تن در آورد و به آن زن فقیر بخشید. حضرت با این عمل، دیگری را برخود مقدم داشت. این عمل وی به قدری جالب و این فداکاری، به اندازه‌ای بزرگ است که تاکنون تاریخ نتوانسته نمونه‌ای از آن را در خاطره خود ثبت نماید. آری، زهرای اطهر با همان لباس معمولی به خانه شوهر رفت و سند ایثار در چهره درخشان زندگی اش ثبت گردید))
مرتبه دوم از وجه الخلقی ((مواسات)) است به این معنا انفاق کننده نیازمندان را شریک در سرمایه زندگی خودش قرار می دهد وازآن جایی که زندگی مشترک فاطمه سلام‌الله‌علیهم و علی علیه‌السّلام نیز در حالی شکل گرفته بود که در جامعه نوپای اسلامی، فقیران و مستمندان و گرسنگان زیادی به سر می بردند و از این رو،ایشان می‌کوشیدند به پیروی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم زندگی ساده و به دور از تجملات را برای خود تدارک ببینند و به مواسات اسلامی عمل کنند؛ نقل شده که چون حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از سفری مراجعت می‌فرمود، اول به خانه حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیهم تشریف می‌برد و مدتی می‌ماند و بعد از آن به منزل خود می‌رفت. در یکی از سفرهای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهاخود دستبند و گلوبند و گوشواره از جنس نقره تهیه کرده و پرده‌ای بر در خانه خود آویخته بود. هنگامی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از سفر مراجعت کرد و به خانه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها وارد شد، چون چشمش به زینت‌های مورد استفاده فاطمه سلام‌الله‌علیهم افتاد، با ناراحتی از خانه بیرون رفت و به مسجد وارد شد و در کنار منبر نشست.حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیهم با فهمیدن علت این رفتار پدر، برای جلب خشنودی و رضایت رسول الله خدا همه آن زینت‌ها را به نزد پدر فرستاد و پیغام داد که دخترت سلام می‌رساند و می‌گوید:اینها را در راه خدا انفاق کنید! و چون آن‌ها را به نزد پیامبر آوردند،سه مرتبه فرمود:«آنچه را که می‌خواستم، فاطمه انجام داد. پدرش به فدای او باد.:بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۳)) 

مرتبه سوم از وجه الخلقی((ایثار))است، و مقصود از ایثار این است که ایثار کننده هرآنچه که خود نیازمند وسخت محتاج به آن است به نیازمندان می بخشد، یکی از مراتب سلوک معنوی‌ حضرت سلام الله علیها که وی را سرآمد همه عارفان وسالکان قرار داده است همین مرتبه((ایثار))  است، ازهمین رو درشان نزول آیه (9) سوره (انسان) ازابن عباس نقل شده است که: امام حسن  و امام حسین علیهمالسّلام با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند و به علی علیه‌السّلام گفتند: چه خوب است که برای بهبودی فرزندانت نذری کنی علی علیه السلام فاطمه سلام‌الله‌علیها و فضه - کنیز آن دو بزرگوار- نذر کردند که اگر کودکان بهبودی یافتند، سه روز روزه بدارند. بچه‌ها بهبودی یافتند و اثری از کسالت باقی نماند. حضر و غذا خواست و آن‌ها غذای شان را به او دادند. در شب سوم اسیری آمد و همان عمل را نسبت به او کردند. صبح روز چهارم علی علیه‌السّلام دست امام حسن  و امام حسین علیهمالسّلام را گرفت و نزد رسول خدا آمد. آن حضرت وقتی بچه‌ها را دید که از شدت گرسنگی ضعیف شده‌اند، گریه کرد. در این هنگام جبرئیل با سوره دهر بر آن حضرت نازل شد.

آیاتی که در سوره انسان درباره ابرار نازل شده، در شان فاطمه سلام‌الله‌علیهم و خانواده اوست که نشان می‌دهد ارزش ایثار و اطعام آنان به خاطر نهایت اخلاص در راستای کسب رضایت پروردگار می‌باشد و لذا می‌فرماید: «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا(سوره انسان، آیه۹.) : و غذایی را که از شدت احتیاج دوست می‌داشتند،به مسکین و یتیم و اسیر عطا کردند و گفتند: شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می‌کنیم؛ نه از شما عوضی می‌خواهیم و نه انتظار سپاس و ثنایی داریم.»((مجمع البیان، ، ج۱۰، ص۲۰۹))

*******

بخش سوم: ((تحلیل خصایص سیاسی حضرت سلام الله علیها))

در بخش سوم خصیصه هایی را که صبغه و جنبه سیاسی دارد وبیانگر خط مشی سیاسی آن حضرت دردفاع ازمقام ولایت وامامت وبرخورد قاطع، صریح ومنطقی آن حضرت  درمقابل غاصبان((خلافت وفدک)) است مورد تحلیل و تفسیر همه جانبه قرار می گیرد؛

نخستین خصیصه سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((جریان سازی اندیشه ولایی)) است.

برای اینکه این خصیصه همه جانبه مورد تحلیل وتفسیر قرار بگیرد توجه به دونکته بسیار لازم است
1-در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرت و پس از رحلت پیامبر گرامی درحالی که امام علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر دو فرزند عباس و غلام در حال مشغول غسل دادن بدن پیامبر بودند سران دو قبیله اوس و خزرج به همراه دوازده تن در پانصد متری دورتر از مسجد النبی در زیر سقف بنی ساعده جمع شدند تا تصمیم بگیرند رهبر پس از پیامبر از بین این دو قبیله انتخاب نمایند، عمر و ابوبکر که از طریق نفوذی های خود ازاین توطئه آگاه شده بودند به سرعت خود را به این نشست سیاسی رساندند وابوبکر با استفاده ازاختلاف درونی این دو قبیله و به میان اوردن جنگ خانمان سوز سی ساله بعاث بین دو قبیله نبض نشست را به عهده گرفت و توانست با حمایت این دو قبیله نظام ولایی که رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم در غدیر پایه گذاری نموده بود، پس زده ونظام خلیفه گری را جایگزین نماید، و پس از آنکه ابوبکر غاصبانه خلافت را به عهده گرفت تصمیم گرفت فدک را که در ملکیت حضرت زهرا سلام الله علیها قرار داشت و می توانست پشتوانه مالی برای  نظام ولایی  قرار بگیرد آن راهم غصب کرد.

2-برخورد با این جریان ظالمانه امام علی علیه السلام  و فاطمه سلام الله علیها دو راه بیشتر در پیش رو نداشتند، راه نخست این بود که امام علیه السلام با دعوت عمومی اقدام به اعتراض به این اقدام ظالمانه نماید و ابوبکر را پس بزند، این تصميم علاوه بر متهم شدن امام علی علیه السلام به قدرت طلبی، نتیجه بخش هم نبود چرا که انصار جمعیت اکثریت قریب به اتفاق مردم مدینه را تشکیل می دادند منشاء این فتنه سیاسی بودند و همین ها موجب شکل گیری سقیفه شده بود، جنگ داخلی در چنین شرایطی به قیمت جان اقلیت پیروان ولایت تمام می شد.
 راه دوم آن بود که امام علی وحضرت فاطمه سلام الله علیهما از هر گونه اعتراض خود داری کنند و راه سکوت را در پیش بگیرند و این راه هم با توجه به مشروع نبودن خلافت طبعا برایشان امکان پذیر نبود، در چنین شرایط سخت و مظلومانه ای تقسيم کاری بین امام علی وحضرت زهرا سلام الله علیهما انجام گرفت و امام علی علیه السلام برای حفظ اصل اسلام و مکتب راه سکوت نمود، و حضرت فاطمه سلام الله علیها به تنهایی رهبری اعتراض به نامشروع بودن خلافت و غصب فدک را در پیش گرفت و به صورت کاملا منطقی و صریح به احتجاج با ابوبکر برخاست و هنگامی که به نتیجه رسید احتجاج جواب نمی دهد، احتجاج بین الاثنینی با ابوبکر را به سطح عمومی جامعه کشاند و با ایراد خطبه فدکیه در مقام جریان سازی ((اندیشه ولایی)) برای همیشه تاریخ برآمد و می دانست در آینده کسانی خواهند آمد حکومت ولایی را با هزینه کردن جانشان تاسیس می نمایند که این چنین شد ولایت مداران نه تنها تفکر ولایت را با عمق جانشان گرفتند و در وجودشان نهادینه کردند بلکه بعد از 1400سال با هزینه کردن جانشان نظام ولایی جمهوری اسلامی ایران را تاسیس کردند.

*******

دومین خصیصه حضرت زهرا سلام الله علیها ((قدرت احتجاج و استدلال حقوقی)) درب رابر غاصبان خلافت است.

بگونه ای که غاصبان به دلیل اینکه قدرت پاسخگویی نداشتند و کم آورده بودند برای خاموش کردن حضرت از خشونت فیزیکی و قوه قهریه و تهاجم به خانه وی را در دستور کار خودشان قرار دادند، تفصیل احتجاج و مناظره در منابع روایی و تاریخی شیعه و سنی آمده است ولی اجمال احتجاج  و مناظره حضرت زهرا سلام الله علیها با سران غصب خلافت این است:
 حضرت فاطمه سلام الله علیها وقتی به احتجاج با ابوبکر برخاست وخواستار خلع ید غاصبانه، و پرسید: چرا ((نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟))
ابوبكر گفت: ((عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد» حضرت در پاسخ فرمود: ((اما اینکه ادعا کردی پیغمبران ارث نمی‌گذارند و آنچه از آنان باقی بماند صدقه است و امر آن صدقات بعد از پیغمبر محوّل به خلیفه او خواهد بود، از چند جهت مخدوش و باطل است:

یکم؛ ((این حدیث را پیغمبر کجا فرموده که به غیر از تو و چند نفر از حامیانت، کسی دیگر نشنیده است؟ اگر بگویی من این حدیث را در حضور مردم، در بالای منبر در جواب تو گفتم و اگر حدیث حقیقت نداشت مسلمین اعتراض می‌کردند خواهم گفت: اکثر اهل مسجد مردمی منافقند و اسلامشان بغیر از لقلقه زبان چیزی نیست و این کسانی که در مسجد در گرد منبر تو نشسته‌اند همان کسانی هستند که می‌خواستند پیغمبر را در درّه «عقبه» شهید کنند.‌ وقتی عمر خالد را موظف کرده تا با یکصد نفر با شمشیرهای برهنه روی زانوان، به گرد منبر تو بنشینند، چه کسی جرات می‌کند بر سخنان تو ایرادی بگیرد، هر چند بر خلاف قرآن باشد؟)).

دوم؛ ((می‌بایست این حدیث که جعل نموده‌اید در مورد اینکه پیغمبران ارث نمی‌گذارد، طوری جعل می‌کردید که بر خلاف صریح قرآن نباشد و لذا باید می‌گفتید: «انا مِن بین الانبیاء لا اُوَرَّثُ» یعنی فقط من از میان انبیاء ارث نمی‌گذارم، اما اینکه جعل کرده‌اید «نحن معاشرَ الانبیاء لا نُوِّرَّث» یعنی «ما طائفه انبیاء ارث نمی‌گذاریم» بر خلاف منطق قرآن است زیرا قرآن می‌فرماید: «و وَرِث سلیمانُ داود:(نمل /16)و «اولوا الارحام بعضُها اولی بِبَعْضٍ فی کتابِ الله(انفال/75) و «یوصیکُمُ اللهُ فی اولادِکُم للذَّکَرِ مثلُ حَظِّ الاُنْثَیَیْن (نساء/11) و «انَّ تَرَکَ خَیْرالوصیّةُ لِلْوالِدَیْن و الاقرَبینَ بالمعروفِ حقاً علی المتّقینَ(108) و از قول یحیی می‌فرماید: «ربَّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً، یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوب(مریم/5-6)) 

سوم؛ ((چطور همسران پدرم همه از شوهر ارث می‌برند و اکنون در منزل پدرم از باب به ارث بردن منزل ساکنند، لکن من که دختر او می‌باشم از پدرم ارث نمی‌برم؟)) 

چهارم؛ ((مگر فراموش کردی روزی را که شوهرم علی (علیه‌السّلام) با عمویش عباس از برای احتجاج نزد تو آمدند و هر یک ادعای ارث پیغمبر را می‌نمودند، تو در پاسخ آنان گفتی: پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرزند دارد و با وجود فرزند نه عمو ارث می‌برد و نه پسر عمو.)) 

پنجم؛ (( اگر پیغمبر ارث نمی‌گذارد پس چرا دختر تو عایشه، گفت: پیغمبر را در حجره من دفن نمائید و بنابر عدم ارث خانه‌های آن حضرت باید تمامی فروخته شود و جزو صدقات تقسیم بر فقراء و مساکین گردد، پس چرا زوجات آن حضرت را از خانه‌هاشان بیرون نمی‌کنی تا فقراء و مساکین مدینه در خانه، جایگزین شوند؟!)) 

ششم؛ ((اگر (بنابر قبول حدیث جعلی) پیغمبران فرموده باشند ما خانه و عقار و ذهب و فضه به ازث نمی‌گذاریم مراد آنان این است که مال دنیا آنقدر ارزش ندارد که ما به آن دل خوش کنیم و بعنوان ارث به کسی دهیم بلکه ارثی که از ما باقی می‌ماند برازنده و در خور شان ماست و آن ارث، علم و حکمت و دانش و فقاهت است)).

هفتم؛ ‌((ای ابابکر! به من می‌گویی تو راستگوی در قول و رفتار می‌باشی، اگر مرا راستگو می‌دانی، چرا ادعای مرا در مورد ارث بردن از پدر قبول نمی‌کنی؟!)) 

هشتم؛ ((مگر قلاع خیبر در سال هفتم هجرت فتح نشد و آیه «و آتِ ذالقربی حقَّهُ». در همان سال بعد از فتح خیبر بر پیغمبر نازل نگردید و آن حضرت از طرف خدا مامور نگشت تا اینکه فدک را به من بدهد؟ از طرفی فدک در حیات پدرم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سه سال در دست من بود و فدک «نِحله» پدرم می‌باشد «و النّحلةُ هیَ الاعطاءُ من طیب النّفس» یعنی نحله، بخششی است که از روی طیب نفس و کمال رضایت به کسی بدهند، و پدرم فدک را در حال حیاتش به من بخشید و بخشش به «ذی رحم» شرعاً لزوم آور «یعنی دیگر قابل باز پس گرفتن نیست.» است و بنابراین حتی خود پیغمبر هم حق رجوع به فدک را نداشته است، پس تو به چه دلیلی حق مسّلم مرا غصب کردی؟)) 

نهم؛ ((اگر من درخواست ارث می کنم به جهت این است که خواستم به مدارک قرآن بر تو احتجاج کرده باشم (و این از باب مماشات با خصم است) و الاّ فدک حتی در زمان حیات پیغمبرمتعلق به من بوده و پس از نزول آیه «و آت ذالقربی حقّه» از ملک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خارج شده است، و تو‌ ای ابابکر به چه حقّی مِلک متصرّفی مرا در حیات پدرم پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من گرفتی)).

استدلال حضرت زهرا سلام الله علیها دربه محاکمه کشاندن سران غصب خلافت در برابردادگاه وجدان عمومی و دربه بن بست کشاندن آنان انچنان  قوی و محکم بود که سران غصب خلافت راهی جز بازگردان فدک را نداشتند و چون اینکار پایه ای می شد برای بازگشت خلافت و اعتراف به غصب خلافت، سران سقیفه برای فرار از این شکست سیاسی، تهاجم به خانه وحی رادر پیش گرفتند و موجب شهادت حضرت سلام الله علیها شدند، سخط و عذاب الهی را برای خودشان فراهم ساختند چرا که پیامبر فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی‏، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی‏ وَ مَنْ سَرَّهَافَقَدْ سَرَّنِی:فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر که او را به غیظ آورد مرا به غیظ آورده و هر که او را شاد کند مرا شادکرده:اعتقادالامامیه، ص5، صدوقی، بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.،سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مناظره حضرت زهرا با ابوبکر».

*******

 سومین خصیصه سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((مظلومیت)) است.

نه تنها بایست برای این مورد اشگ ریخت بلکه باید خون گریه کرد، چراکه حضرت فاطمه سلام الله علیها پس ازرحلت پیامبر گرامی تا لحظه شهادت در زمان کوتاه (75) یا (95)روز در سه مرحله مظلوم واقع شد.

مرحله اول مظلومیت؛ در این است آن هنگام حضرت خطاب به ابوبکر فرمود: فدک که در ملک و تصرف من بود چرا غصب کردید؟! ابوبکر برای اینکه شان حضرت را پائین بیاورد و به زعم خود او را بشکند با وی همانند مردم عادی برخورد گفت: شما بایست شاهد بیاورید که پیامبر به شما بخشیده است، این اولین مظلومیت حضرت بود که گرفتار آدم های حقیری بشود و حرف خودش که عصمت کبری است نپذیرند و از او شاهد بخواهند از همین رو در گزارش آمده است که حضرت زهرا سلام الله علیها در مواجهه با ابوبکر فرمودند: ((نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟

آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى‏دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى‏دهند. من درباره‏ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى‏آورم)).
ابوبكر گفت:(( دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است )).
حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: ((آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمى‏كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره‏ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى‏خواهى؟)).
ابوبكر گفت: ((چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد!)). 
حضرت در حالى كه مردم هم مى‏شنيدند فرمود: ((آيا مى‏خواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و درباره‏ى ما حكمى كنيد كه درباره‏ى ساير مسلمانان نمى‏كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى‏شوند؟اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مى‏خواهيد يا از مسلمانان؟))
عمر با حال غضب گفت: ((اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مى‏كند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد))

حضرت فرمود: ((همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مى‏دهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيده‏ى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيده‏ى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى‏نمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مى‏كند؟ چه مى‏گوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مى‏كنيد؟)).
ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مى‏كنيم!

حضرت فرمود: ((دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيده‏ى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدى‏ها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده»شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، درباره‏ى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عده‏اى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت زهرا فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى!آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيه‏اى درباره‏ى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدى‏ها را از آنان دور نموده است.هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است)) 

مرحله دوم ‌مظلومیت؛ تنهایی و غربت حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نصرت خواهی از مهاجر و انصار ازاصحاب پیامبر، پاسخ ندادن وهمراهی نکردن آنان بود،ازهمین رو ازسلمان صحابي گرامي پيامبر اسلام نقل شده است: «فلما كان الليل حمل علي فاطمه علي حمار و اخذ بيد ابنيه الحسن و الحسين...» علي شب ها فاطمه را بر درازگوشي سوار مي‌كرد و دست دو فرزند خود حسن و حسين را مي گرفت و به در خانه اهل بدر از مهاجرين و انصار مي رفت و حق خود را به آنان بازگو كرده و براي ياري در مقابل كودتا گران از آنان استمداد مي كرد، حضرت توانست قول ياري از (40)نفر آنان را بگيرند، آنان وعده ياري و بيعت وفاداري بستند. با آنان قرار گذاشت، اول صبح سر تراشيده در محلي حاضر شوند، اما صبح هيچ يك از آنان به عهد خود وفا نكردند مگر چهار نفر، كه سلمان، ابوذر و مقداد و زبير بودند كه در قرارگاه حاضر شدند.:  الاحتجاج، ج1، ص81 ، بحارالأنوار، ج28، ص264)).
به دلیل همین مظلومیت است که بخش مهمی از خطبه فدکیه تازیانه سخن حضرت فاطمه سلام الله علیها بر سر وصورت انصار است که درهمر اهی کردن کوتاهی کرده بودند با اینکه آنان هم ازنظر عده وجمعیت وهم عده امکانات وتجهیزات وهمچنین تجربه نظامی قابل مقایسه باتعداد معدود غاصبان خلافت ولی پر سرا وصدا نبودند وآنان می توانستند درمقام حذف سران غصب خلافت برآیند وحکومت رابجای اصلی برگردانند ازهمین رو می فرماید:
((اِیْهاً بَنِی قَیْلَةَ! اَاُهْضَمُ تُراثَ اَبِیهَ وَ اَنْتُمْ بمرْأىً مِنِّی وَ مَسْمَع وَ مُنْتَدىً وَ مَجْمَع؟ تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجِیبُونَ، وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغِیثُونَ (تُعینُونَ(بحارالانوارج29،ص227. )، : اى فرزندان «قیله»! آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا مى بینید و مى شنوید، و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته مى شود و اخبارش به خوبى به شما مى رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟ با این که داراى نفرات کافى و تجهیزات و نیروى وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا مى شنوید و لبیک نمى گویید؟ و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمى رسید؟ )).

مرحله سوم مظلومت؛ به هنگام تهاجم غاصبان خلافت به خانه وحی است که آنچه نباید انجام می گرفت  به وقوع پیوست وحضرت زهرا سلام الله علیها مورد ضرب وشتم مهاجمین به خانه اش قرار گرفت وهمین موجب شهادت  حضرت شد، چراکه باوجود همه سانسورها در( 32)منابع  کهن تاریخی  اهل سنت گزارش تکان دهنده ای از جزئیات تهاجم به خانه وحی  گزارش شده  است که مادر کتاب((من فاطمه هستم)) گزارش همه این منابع را آوردیم، دراینجا تنها چند گزا رش ازاین منابع آورده می شود؛
1-احمد شهرستانی در الملل و النحل می نویسد: ((از جمله عقائد «نظّام معتزلی» آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود
مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.((الملل والنحل، ج1، ص57)) 
2-ذهبی، از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد:(( هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.سیراعلام ((النبلاء، ج15، ص578)).
3-در مقاتل ابن عطیه آمده است: ((هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (سلام الله علیهما) فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد:(( الامامه والخلافه، ص160، 161)).
4-صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‌گوید: ((اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.((الوافی بالوفیات، ج5، ص247)) .
5-ابن حجر عسقلانی (۸۵۲هـ) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸هـ)نوشته اند:(( عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.((لسان المیزان، ج1، ص268)).

در منابع شیعه تهاجم باهمه جزئیاتش روایت شده است که به چند مورد از گزارش آورده می شود؛

1- طبری در (دلائل الامه) تهاجم را اینگونه روایت شده است: ((عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـسلام الله علیهاـ را چنین بیان می‎کند: «به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش می‎کشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا. قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ: (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد.دلائل الامامه، ج ۲؛ بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳)) 

2- از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:((عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد: العوالم ، ج ۱۱، ص ۴۴۲.))
 برای اینکه این مظلومیت به عنوان سند زنده برعلیه تهاجم کنندگان برای همیشه باقی بماندحضرت زهرا سلام الله علیها از امام علی علیه السلام خواست که شب بدنش را غسل داده ونماز بخواند وغاصبین خلافت وامت بی وفاء درتشییع وتدفین وی حاضر نشوند وبرای همیشه رسوا بمانند، ازهمین رووصیتنامه سیاسی بااین مضمون نوشت:
((بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجْنَی اللهُ منْكَ لأكونَ لَكَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و كَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ: به نام خداوند بخشنده و مهربان.این وصیّت‌نامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت می‌كند كه شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شكّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده، وارد محشر می‌فرماید.:ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هیچ كس اطّلاع نده. تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می‌فرستم: بحارالانوار، ج43،ص214)).

دیدگاه‌ها

احمدی 07:12 - 1400/09/27

سلام علیکم احسن جامعترین تحلیلی بود که خوندم بسیارکارگشا وبه سبک نوین موفق باشید منتظرتحلیلهای بعدی این چنینی باشیم انشالله

شریفی 15:29 - 1401/10/21

بارک الله فیک خییییلی عالییییی بود واقعا
اجرکم علی الله

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.